داستانهای مربوط به عملیات “بسیار پیچیده” سرویس های امنیتی برای دستگیری روح الله زم و اعترافات اون منو یاد یه جوک قدیمی انداخت:
نسخه 1
يه روز يه مسابقه برگزار ميشه بين سیا، موساد، اینتلیجنت سرویس (انگلستان)، کا.گ.ب و سرویس امنیتی کشور مهرستان. چهار تا خرگوش توی جنگل انداخته بودن و این پنج سازمان امنیتی یه روز وقت داشتن که این چهار تا رو پیدا کنن. آمريکايی ها از همون ساعت اول از هوا موشک میریزن و از زمین حمله میکنن و چند ساعت بعد با هلیبرد خرگوشه رو پیدا میکنن و میارن. انگلیسیها از طریق یه شبکه جاسوسی که از یه قرن قبل توی این جنگل درست کرده بودن يه خرگوش ماده رو می فرستن توی جنگل و تعقيبش مي کنن و تا دم غروب یه خرگوش نر رو تحويل ميدن . اسرائیلیها وقتی از طریق استخدام نصف حیوونای جنگل به جایی نمیرسن شروع میکنن به کشتن حیوونا و قطع درختا که زودی خود خرگوشه حس حیوانی(انسانی!)اش گل میکنه میاد خودشو تحویل میده. روسها از چهار طرف جنگل رو آتیش میزنن و چند دقیقه قبل از پایان روز جنازه آخرین خرگوش رو سوخته و جزغاله تحویل میدن. آخرسر هرچی بین خاکسترا میگردن مهرستانیها رو پیدا نمیکنن. یهو میبینن از پشت کوه مأمورای مهرستانی دارن میان یه خرس گنده و سیاه رو هم دارن میارن، خرسه هی گریه میکنه میزنه توی سر خودش میگه به خدا من خرگوشم، به جان مادرم من خرگوشم!!
نسخه 2
دستگاههای اطلاعاتی ایران، اسرائیل و آمریکا برای اینکه ببیند کدام قویترند، مسابقهای برگزار میکنند. مسابقه به این شکل است که خرگوشی را در جنگل رها میکنند و هر کدام بتوانند زودتر خرگوش را پیدا کنند، برنده مسابقه خواهند شد.
مسابقه آغاز میشود. آمریکاییها بعد از نیمساعت خرگوش را پیدا میکنند. آنها میگویند خرگوش را با استفاده از سیستمهای ماهوارهای جاسوسی پیدا کردهاند.
اسرائیلیها بعد از یکربع ساعت خرگوش را پیدا میکنند. آنها میگویند با استفاده از روابطی با حیوانات جنگل داشتهاند به این زودی خرگوش را یافتهاند.
ایرانیها بهمحضی که خرگوش رها میشود میگویند آن را یافتهاند. آنها خرس بزرگی را خونین و مالین میآورند.
خرس بزرگ میگوید:
من خرگوشم، به خدا من خرگوشم، بابا ننهمم خرگوش بودن، هفت جد و آبادمم خرگوش بودن!
نسخه 3
روزی روزگاری در گوشه ای از این کره خاکی قرار شد قدرت ضد اطلاعاتی سه کشور آمریکا، روسیه و جمهوری اسلامی ایران در یک مسابقه مقایسه شود و مردم هم تماشا کنند.
قرار شد که در جنگل انبوه سبز، خرگوشی رها شود و پس از نیم ساعت تجسس کنند. هر کس سریع تر خرگوش را شناسایی و دستگیر کند برنده مسابقه و به دنیا بعنوان قوی ترین سیستم ضد اطلاعاتی معرفی شود.
مسابقه شروع می شود و ابتدا طبق قرعه کشی نوبت امریکا است که قدرت نمایی کند.
اولین خرگوش رها می شود. پس از نیم ساعت مامور آمریکایی وارد عمل شده. او از طریق ارتباط با ماهواره جاسوسی خود سطح جنگل را با روشهای مختلف از قبیل امواج رادیوئی، مادون قرمز، طیف مرئی و ماورائ بنفش اسکن می کند و از طریق اندازه گیری های دقیق مسیر و محل عبور خرگوش را شناسایی و پس از نیم ساعت خرگوش را گرفته و سالم تحویل داوران مسابقه می دهد.
نوبت دوم به مامور روس می رسد. پس از رها شدن خرگوش دوم، مامور روس وارد عمل می شود و با یک انفجار مهیب تمام ناحیه ای که احتمال وجود خرگوش در آن می رود خاکستر می شود… پس از دو ساعت پیکر نیمه جان خرگوش از میان خاکسترها شناسائی و تحویل داوران مسابقه می گردد.
حال نوبت مامور جمهوری اسلامی است.
خرگوش سوم رها می شود. پس از مهلت تعیین شده تجسس آغاز می گردد. یک تیم گسترده از نیروهای مردمی و بسیج دعوت می شوند تا جنگل سبز را قرق کنند. کلیه ارتباطات موجود بین جنگل و دنیای خارج قطع می گردد. نیروهای بسیج تا عمق دو متری جنگل را شخم می زنند و هر چه درخت سبز و گیاه سبز در جنگل است ریشه کن می کنند.
لانه همه پرندگان، جوندگان، خزندگان و درندگان را تخریب می کنند. تمام جنگل را با گازهای مخصوصی آلوده می کنند و از انواع سلاح های سرد و گرم استفاده می نمایند. این جستجو سیزده روز طول می کشد و کلیه مناطق آلوده و تمام خس و خاشاک جنگل سوزانده و پاکسازی می شود. مردم تماشاچی هم تمام مدت منتظر می مانند تا ببیند بالاخره این خرگوش فراری کجاست؟
در صبح روز چهاردهم تمام رسانه های داخلی جمع می شوند و در حضور مردم تماشاچی و داوران بین المللی هیکل نیمه جان خرس سیاهی کشان کشان و با فریاد مرگ بر خرگوش توسط مامور ضد اطلاعات و به کمک نیروهای لباس شخصی به سوی جایگاه داوری کشیده و رها می شود. در مقابل جایگاه مامور فریاد میزند بفرمایید این هم خرگوش فراری!
داوران بین المللی و مردم تماشاچی ناظر و شاهد ماجرا با تمسخر و ناباوری به ماموران امنیتی نگاه می کنند. اما مامورین با اطمینان کامل ادامه می دهند باور نمی کنید؟… از خودش بپرسید، در اعترافاتش که در وزارت کشور موجود است خرگوش بودنش ثبت شده است.
در همین لحظات رئیس جمهور و شورای نگهبان بطور هم زمان در دو سخنرانی و اطلاعیه مجزا ضمن تشکر از مامورین جان برکف شرکت کننده در مسابقه کلیه توضیحات مامورین را تایید نمودند و رسانه های غربی و شرقی را محکوم می کنند.
نتیجه گیری علمی:
هر حیوانی قابل تبدیل به خرگوش است. (به شرط وجود امکانات رسانه ای و مامورین ضد اطلاعاتی کافی)
نتیجه گیری اخلاقی:
دروغ گفتن بد است ولی اگر خیلی خیلی بزرگ باشد اشکالی ندارد.
نتیجه گیری اجرائی:
اگر در مسابقه ای شرکت می کنید حتما قبلا امکانات کافی را فراهم کنید.
نتیجه گیری حقوقی:
از نظر دستگاه قضایی در جنگل هیچ حیوانی خرگوش نیست مگر اینکه خودش اعتراف کند.
حتما بیشتر شما متنهای بالا را به عنوان یکی از مشهورترین جوکهای چند سال پیش شنیدهاید. خوب، اشتباه میکردید! ماجرا اصلا جوک نبود!
داستان اعترافات مازیار ابراهیمی و دیگرانی که بخاطر دست داشتن در قتل دانشمندان هسته ای زندانی و شکنجه شدند هم نسخه ای کاملا تراژیک از داستان کمدی فوق هست:
https://www.youtube.com/watch?v=rRTaRtptV4o
در سال ۱۳۹۱، مازیار ابراهیمی همچون دیگر بازداشت شدگان، از جمله مجید جمالی فشی، در مستندی تلویزیونی به نام کلوب ترور، به کارگردانی ایمان مرآتی، اقرار کرد که یکی از متهمان ترور دانشمندان هستهای بودهاست و برای آموزش به اسرائیل رفته. همچنین او اعتراف کرد که مسئول تیم ترور مجید شهریاری یکی از دانشمندان اتمی بود و همچنین در ترور مسعود علیمحمدی نقش داشتهاست. بنا به گفته وزارت اطلاعات، صدا و سیما و برخی رسانههای امنیتی، اعضای این تیم گسترده تروریستی در پی یکسری عملیات پیچیده اطلاعاتی در چنگ قانون گرفتار و مشخص میشود این تیم عملیات متعدد دیگری را در دستور کار داشتند که با این ضربه مهلک تمامی نقشههای این «مثلث سیاه»، یعنی آمریکا، انگلیس و اسرائیل، خنثی و نقش برآب شد. حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات وقت نیز این گروه را به همکاری با "آمریکا، انگلیس و اسرائیل" متهم نمود و اظهار کرد که به دنبال "ضربه زدن به نظام اسلامی" هستند.
مازیار ابراهیمی، پس از آزادی و خروج از کشور، در گفتگویی با ژیار گل، خبرنگار بیبیسی فارسی، روایتی دیگر را تعریف میکند. او میگوید که اعترافات او زیر شدیدترین شکنجههای جسمی، روحی و ذهنی بودهاست. او میگوید که «این اعترافات پس از یک ماه تا چهل روز شدیدترین شکنجهها بود. پس از ده ضربه کابل به کف پایم، پام شکست. در این مدت حدود بیش از ۶۰۰ ضربه کابل رو پای شکسته تحمل کردم و این منهای کابلهایی بود به بقیه تنم خورد، چهار ماه به صورت شبانهروزی دست بند به دست و در صورتی که ورم پاهایم میخوابید پابند هم داشتم، مورد ضرب و شتم قرار گرفتم، دستم و دندههایم شکست، بهصورت ' بقچه، قپونی و با دستبند از سقف آویزان شدم و …، شانزده ماه بدون ملاقات و حتی یک تلفن به خانواده در سلول انفرادی نگهداری شدم. مهرههای پشتم خم شدهاند. برای رهایی از شکنجه حاضر بودم هر اتهامی آقایان میگفتند قبول کنم.» در این مدت، پرونده قضائی آنها زیر نظر قاضی ابوالقاسم صلواتی بودهاست. آنطور که مازیار ابراهیمی میگوید: «او مرتباً متهمان را تهدید میکرد و میگفت بروید با آقایان همکاری کنید و مرتب کاغذی را نشان میداد و میگفت این حکم اعدام شماست. شما را اینجا چال میکنیم.»
منبع
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%A7%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1_%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85%DB%8C
اعتراف اجباری در جمهوری اسلامی ایران
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%81_%D8%A7%D8%AC%D8%A8%D8%A7%D8%B1%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86
و اضافه میکنم “خود شرلوک هولمز پنداری!”… 😁