آدم از خود میپرسد که:
تو با این سالها که گذشت چه کردی؟
بهترین سالهای عمرت را کجا در خاک کردی؟
زندگی کردی یا نه؟
با خود میگویی نگاه کن، ببین این دنیا چه سرد میشود. سالها همچنان میگذرد و بعد از آنها تنهایی غمبار است و عصای نااستوار پیری به دستت میدهد و بعد حسرت است و نومیدی. دنيای رویاهای رنگین رنگ میبازد، رویاهایت مثل گلهای پژمرده گردن خم میکنند و مثل برگ های زرد از درخت خزان زده میریزند.
وای ناستنکا، تنها ماندن سخت محزون خواهد بود، محزون است که حتی کاری نکرده باشی که افسوسش را بخوری،
هیچ، هیچ، هیچ،
زیرا آنچه بر باد رفته چیزی نبوده است.
هیچ، یک “هیچ” احمقانه و بیمعنی،
همه خواب بوده است.
↩ Mr.Feeling
یه کتاب رو باید بخونم 😂🤦♀️ شبی چند صفحه قانعی؟
↩ sepideh58
عالی بود اجی سپیدههههههههه واسه همین میگم کل کتابای دنیا باید به صدای تو باشه😍😍😍😍😍😍
↩ shaniya.on18
عه؟یادتونه؟بله
همه جا اسمونش خاکستری شده جانم
↩ sepideh58
اوم همه چیتو یادمه . چشمات
گربه و…
آره متاسفانه
ناستنکا…
آرزو میکنم که آسمان سعادتت همیشه نورانی باشد و لبخند شیرینت همیشه روشن و مصفا باشد و تو را برای آن دقیقهی شادی و سعادتی که به دلی تنها و قدرشناس بخشیدی دعا میکنم.
سپاس از تاپیک و معرفی این اثر.