شهوت تماشاگری و چشم چرانی شاعر by_cekaf

1399/04/04

داستان ویس و رامین توسط فخرالدین اسعد گرگانی از زبان پهلوی به فارسی برگردانده شده اما سراینده ی اصلی آن معلوم نیست. جریان داستان مفصل است و تنها برای نشان دادن شهوت چشم چرانی شاعر با ذوق، داستان همآغوشی ویس و رامین نقل می شود. این صحنه نه از زبان خود ویس و یا رامین تصویر می شود بلکه ما آن را از پشت عینک لذت سراینده یعنی شاعری خوش خیال که از مناظرهی عشق بازی و کامگیری یک زن و مرد، خود سرشار از لذت می شود و طبعش اینگونه می شکفد می بینیم و لذت هم می بریم. اینگونه انسانها در هر اجتماعی فراوانند و به انگلیسی آنها را Voyeur از کلمه ی Voyeurismبا اصل فرانسوی می نامند. و این هم صحنه کیر و کس کردن ویس و رامین :

وزان پس هردوان با هم بخفتند
گذشته حال ها با هم بگفتند
به شادی ویس را بد شاه در بر
چو رامین را دو هفته ماه در بر
در آورده به ويسه دست رامین
چو زرین طوق گرد سرو سیمین
گر ایشان را بدیدی چشم رضوان
ندانستی که نیکوتر از ایشان
همه بستر پر از گل بود و گوهر
همه بالین پر از مشک و زعنبر
شکر شان در سخن همراز گشته
گهر شان در خوشی انباز گشته
لب اندر لب نهاده روی بر روی
درافکنده به میدان از خوشی گوی
زتنگی دوست را در بر گرفتن
دو تن بودند در بستر چو یک تن
اگر باران بر آن هر دو سمنبر
بباریدی نگشتی سینه شان تر
دل رامین سراسر خسته از غم
نهاده ويس دل بر وی چو مرهم
زنرگس گر زبان بودی فراوان
زیانی را ز شکر خواست تاوان
به هر تیری که ويسه بر دلش زد
هزاران بوسه رامین بر گلش زد
چو در میدان شادی سرکشی کرد
کلید کام در قفل خوشی کرد
بدان دلبر فزونتر شد پسندش
کجا با مهر یزدان دید بندش
بسفت آن نغز در پر بها را
بکرد آن پارسا ناپارسا را
چو تیر از زخم گاه آهیخت بیرون
نشانه بود و تیرش هردو پر خون
به تیرش خسته شد ویس دلارام
بر آمد دلش را زان خستگی کام
چو کام دل بر آمد این و آن را
فزون شد مهربانی هردوان را
وزان پس همچنان دو مه بماندند
بجز خوشی و کام دل نراندند

484 👀
0 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «