صد داستان سکسی

1395/11/09

با سلام از امروز میخوام واستون داستان های جدیدسکسی اپ کنم امیدوارم که دوست داشته باشید

523480 👀
0 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2017-01-27 23:30:37 +0330 +0330

4سال پیش وضع مالی ما یه کم به هم ریخته بود به همین خاطر مامانم هم می خواست بره سر کار ولی بابام خیلی غیرتی بود و دوست نداشت تا این که به اصرار مامانم قبول کرد بعد از چند وقت و گشتن دنبال کار به وسیله ی یکی از آشناهامون مامانم کارمند مخابرات شد اوایل مامانم به خاطر بابام با چادر و با حجاب می رفت ولی به مرور این حجاب کم شد تا جایی که با یه مانتو کوتاه و شلوار پارچه ای تنگ و آرایش می رفت اداره و واسم سوال بود چرا اداره بهش گیر نمیده بابام هم چون مامانم کم کم بی حجاب شده بود انگار یه جوری عادت کرده بود درکل مامانم دیگه خیلی بد می گشت طوری که من که پسرش بودم با دیدنش راست می کردم تا اینکه یه روز صبح تابستون من می خواستم برم مدرسه چون تجدید شده بودم و کلاس فوق العاده داشتم برا همین بیدار شدم و مامانمم برای رفتن به اداره بیدار کردم که مامانم گفت حالم خوب نیست و نمی تونم برم منم خداحافظی کردم و با بابام رفتم مدرسه بابام منو رسوند و رفت راه اهن …

اون روز زنگ آخر معلممون نتونست بیاد کلاس و برا همین ما رو خیلی زود تر تعطیل کردند من به رفیقم رضا که خیلی با هم صمیمی هستیم گفتم بیا بریم خونه ما پی اس بازی کنیم اونم قبول کرد رسیدیم سر کوچمون که دیدم 2 تا مرد جلوی خونمون از یک پراید مشکی پیاده شدند اونا همکارای مامانم تو اداره بودند و من چون قبلا اونارو دیده بودم می شناختم اونا رفت سمت در خونه ما و زنگ خونمونو زدن منم سریع رضا رو کشوندم پشت درخت و قایم شدیم رضا گفت چی شده اونا فامیلاتونا گفتم نه همکار های مامان هستن گفت اینجا چی کار می کنند گفتم نمیدونم در باز شد و اونا رفتن تو بعد چند دقیقه منم کلید انداختم و با رضا رفتیم تو خونه ما قدیمیه و حیاط دار و یه حیاط پشت هم داره ما وارد حیاط شدیم در داخل خونه باز بود به رضا یواش گفتم تو اینجا بمون من برم تو ببینم چه خبره در باز بود و داخل معلوم بود رفتم تو حال و اونجا کسی نبود یواشکی اتاقا رو نگاه کردم اونجا هم کسی نبود که ناگهان یه صدا هایی از حیاط پشت اومد از پنجره آشپزخونه می شد حیاط رو دید رفتم که ببینم که شاخ در آوردم داشتم دیونه می شدم که دارم چی می بینم همکارای مامانم رو تختی که تو حیاط پشت بود نشسته بودن و مامان مژگانم با یه شورت مشکی وسطشون نشست بود و اونا داشتن می مالیدنش…

اول فکر کردم شاید بزور وارد شدن و دارن اذیتش می کنند تا اینکه دیدم مامانم خیلی هم راضی داره حال می کنه در حال دیدن بودم که برگشتم پشت سرم رو رضا رو دیدم که اونجا ایستاده بود و هنگ کرده بود و گفت داداش اینجا چه خبره گفتم نمیدونم دوست نداشتم رضا این صحنه ها رو ببینه ولی کاری نمی شد کرد در این حال مامانمم داشت با اونا لب می گرفت از رو شلوار کیرشونو می مالید بعد مامانم بلند شد و شورش رو در آورد اولین بارم بود مامانمو بدون صورت می بینم و واسه یه پسر 17 ساله خیلی عجیبه کوس و کون مامانشو ببینه مامانم پس از در آوردن شورتش رفت و کیر اونارو در آورد یکیشون کیرش بزرگ و بود او یکی هم معمولی مامانم شروع کرد به ساک زدن و کیر رو تا ته می کرد تو حلقس و با اون دستش هم برای اون یکی جق می زد در این حال دیدم رضا شلوارشو کشید پایین و داشت کیرشو می مالید که بهش گفتم کسکش چی کار می کنی اونم گفت داش مامانتو نگاه کن چه کوسیه به خدا دیگه نمی تونم جق نزنم منم دیدم راست ميگه شلوارمو کشیدم پایین و شروع کردم به جق زدن

مامانمم داش کیر همکارشو می خورد که اون یکی همکارش از پشت بقل کرد و انداختش رو تخت مامانمم سریع پاهاش باز کرد که راحت بتونن بکننش او نا هم نوبتی می رفتند جلو مامانمو از کوس می کردن مامانمم حال می کرد بعد یکی از مردا خوابید رو تخت و مامانمو خوابوند روش و اون یکی مرده ام خوابید روی مامانم طوری که مامانم وسط این دوتا بود واسم خیلی جالب بود که مامانمو وسط دو تا مرد در حال گاییده شدن می دیدم مامانم مثل جند ها حرفه ای بود و با دستش کیر و تو کوسش جا کرد و اون یکی مرد هم یه توف انداخت سر کیرشو و کیرشو گذاشت دم سوراخ کون مامانم و یواش یواش کرد تو تا این که دو تاشون تلمبه هاشونو سریع تر کردن و مامانم هم داش حال می کرد بعد چند دقیقه یکی از مردا آهی کشیدو تلمبشو قطع کرد فهمیدم که ارضا شده و ابشو تو کون مامانم خالی کرده بعد از رو مامانم بلند شد و مامانم هم رو کیر اون یکی همکارش بالا و پایین می پرید همکار مامانم سریع کیرشو از کوس مامانم کشید بیرون و ابشو رو شکم مامانم خالی کرد و بی حال افتاد…

اونا چند دقیقه بی حال افتاده بودن که مامانم ازشون تشکر کرد و گفت زود تر برید که پسرم میاد اونا هم پاشدن لباس بپوشن که من به رضا اشاره کردم که بریم بیرون بعد این که اومدیم بیرون رضا گفت خوش به حالت علی که چنین مامانی داری منم خندیدم و گفتم رضا فقط درباره امروز به کسی چیزی نگو اونم قول داد که نگه منم با رضا خداحافظی کردم و بعد نیم ساعت اومد خونه مامانم مثل همیشه بود و بهش سلام کردم و رفتم تو اتاقم . دیدن سکس مامانم با اون مردا خیلی روم تاثیر گذاشته و خیلی دوست دارم منم مامانمو بکنم ولی نمی دونم چجوری بهش بگم که بهم بده…

3 ❤️

2017-01-27 23:34:20 +0330 +0330

**

جلوی اینه قدی تو اتاقمون ایستاده بودم و خودمو نگاه میکردم پیراهن عروس دامن ماهی ک استیل خوشگلمو قاب گرفته بود دکلته بود و از پشت تا کمر باز بود.سینه ریز قشنگی ک بهم هدیه داده بود سر عقد و موهامو ک باز ارایش کرده بودن روی صندلی میز توالت نشستم در اتاقو باز کردو اومد داخل اتاق پشت سرم ایستاد خم شد و روی شونه امو بوسید بدون حرف کمک کرد تورمو دراورد و بعد هم تاجمو از روی موهام برداشت دستمو گرفت منم بلند شدم زیپ لباسمو باز کرد و لباس شل شد نزدیک بود بیوفته ک گرفتمش شیطون نگام کرد:ماکزیمم نیم ساعت دیگه بهت اوانس میدم ک دوش بگیری بعدش لخت نبودیا
با خجالت گفتم سجااااااااددددددد
:جونم عروسم عروسکم خوشگل خانومم
نگاه شیفته و مهربونشو تاب نیاوردم ودوییدم سمت سرویس تو اتاق دم در اجازه دادم لباسم بیوفته پایینو پریدم تو حمام اب گرم ک به تنم رسید ی حس محشر همه وجودمو گرفت ی ارامش عالی چشام بسته بود ک با حس حرکت چیزی روی پهلوم به حد سکته ترسیدم چشامو با وحشت باز کردم ک با ی جفت چشم مشکی و نگاه گرمشون ذوب شدم :ترسیدی نفس؟
:اره دیوونه سکته کردم

دستاشو حرکت داد از روی پهلوم نفسم کند شدو چشمام بسته تازه داشتم میفهمیدم چقد سر پهلوم حساسم ک سرشو تو گودی گردنم حس کردم و به فاصله نیم ثانیه زبونشو روی گردنم چسبیدم بهش و دستامو انداختم دور گردنش تازه حس میکردم منم چقدر به این تن و ارامشش نیاز دارم نمیدونم چ حسی بود ولی اون خجالت اولیه رو نداشتم و داشتم از بوسه هاش روی گردنم و چرخش دستاش روی کمرم و پهلوم و شرشر ابی ک روی سروصورتمون میریخت با همه وجودم لذت میبردم و هرلحظه بیشتر به بی حالی میرفتم و صدام اهو ناله های ظریف شده بود ک سجادو بیشتر تحریک میکرد سرشو بالا اورد و باز نگامون تو نگاه هم افتاد بوسه
ی طولانیش روی گردنم انقد حس نیازو درمن تشدید کرده بود ک اینبار من دووم نیاوردم و فاصله امونو از بین بردم و لبامون بهم گره خورد همونطوری نشستیم تو وان دراز شدو منو کشید رو خودش واااااااای خدای من کیرش کاملا بزرگ شده بود و من روی شکمم کاملا حسش میکردم شامپو رو اورد شروع کردیم کفی کردن هم و بعد هم سریعا از حمام زدیم بیرون وایستادیم وسط اتاقو تقریبا وحشیانه شروع کردیم خشک کردن همدیگه و مسخره بازیو خندیدن رسید به کسم و رونام حوله رو ول کردو دستشو کشید بین چاکم وااااااای انگاری برق سه فاز بهم وصل کردن موندم همینطوری و اونم دوباره دستشو حرکت داد ومن ناخودآگاه ی اه بلند از گلوم خارج شد…

:ای جووووووووووون خانومم چ خوشش اومده دستشو برداشت و کشیدم سمت تخت خودش افتاد و منو انداخت رو خودش و چرخید اومد روم
:ای جوووووووووووونم جووووووووون خودم امشب خانومت میکنم میشی خانوم خودم خانوم خونم
غرق لذت شدم: معلومه ک میشم و لبام به لبخند دندون نما باز شد
و دوباره لب بازی و چنگ زدن پهلوم باز همون حس سرکش نیاز منو وحشی کرده بود حس کیکردم بدنم چهل درجه گرما داره
شرشو آورد بالا: ای جووووووووووون دختر تنت چقد داغههههه اتیشم زدی
دستاشو اورد گذاشت رو سینه هام و نوکشونو فشار میدادو میمالید:جووووووووون ایت سینه ها مال کیه؟
:مال اقامونه
:اقاتون کیه؟بگو نازی اسم ببر صدام بزن دیوونه ترم کن
:ای جوووووووونم مال اقا سجادمه مال عشقمه
سرشو برد پایینو شروع کرد خوردن سینه هام یکیشو میمالید یکیشو مک میزد لیس میزد گاز میگرفت و تا اخم درنمیومد فشار میداد تا میگفتم آخ ول میکرد و من غرق لذت بودم همونطوری ک سینه ها مو میمالید دستشو برد از روی شکمم طرف کسم ک خیسه خیس شده بود خیسیمو ک حس کرد سرشو اورد بالا: اوووووووف برای کی خیس کردی ها؟
:برا سجادم خیسم اینو ک گفتم دستشو محکم کشید رو چوچولم: اااااااهههههههههه اااااااییییی
:جوووووووووون و دوباره اینبار محکم تر و شروع تکون دادن دستش روی نقطه حساسم و مث مار از شهوت میپیچیدم به خودم و دوباره مث ی شک لرزش دستشو بیشتر کرد ک باعث شد برم روی ویبره طولانی مدت و یهو تخلیه و اروم شدم:ای جااااااااان ارضا شدی خانومی؟
اروم سرمو تکون دادم دوباره دستشو حرکت داد:هی خانوم خوب تنهایی خوش میگذرونیا نمیخوای ی حالی بدی بما؟
:میدم آقایی

قبلا بارها خودمو برای خوردنش اماده کرده بودم اروم سینه هاشو اول گاز گرفتم و بعد با بوسه اومدم تا رسیدم به کیرش سرشو کردم تو دهنم و ی مک محکم اولش فک کردم دردش گرفت ولی وقتی اه پر از شهوت کشید فهمیدم لذت برده دهنمو تنگ کردم دور کیرشو اروم میبردم داخلو میاوردم بیرون آب دهنم حسابی دورشو گرفته بودو خیسش کرده و بود لیز بود و منم دستامو با دهنم تنظیم کردم چندبار ک باهم بالا پایینشون کردم هوس کردم تا ته بخورمش و سرمو بردم پایینتر تا ته نمیرفت اما باحال بود و اونم با اه هایی ک میکشید منو بیشتر ترغیب میکرد شاید سرهم ده دیقه براش خوردم ک یهویی بلند شد انداختم رو تخت گفت اماده ای خانوم کوچولو برای زن شدن؟ سرمو اروم تکون دادم دروغ چرا یکم ترسیدم …

خوند ازچشام: هی دختره نبینم ترس چشماتو برداره متکا گذاشت زیر باسنم و رفت سر کسم و انقد خورد ک ابش باز راه افتاد و تو اوج تحریک و جیغ و داد کردن بودم ک توی دوثانیه نفهمیدم چی شد و فقط ی درد عمیق همه وجودمو گرفت و حس میکردم ی چیزی تو کسمه ک نگاه کردم بهلهههههه اقامون فتحون کرده دردش هر لحظه بیشتر میشد و منم چون شک بهم وارد شده بود اشک تو.چشمام جمع شده بود و اروم اروم میریخت از گوشه چشمم سجاد داشت نگام میکرد:عزیزززززززممممممممم ببخشید خیلی یهویی انجامش دادم خیلی درد داشت؟خوبی؟
انقد درد داشتم ک حتی نمیتونستم جوابشو بدم
نگرانم شد خیلی کیرشو دراورد و زد اروم به صورتم نازی نازی عزیزم پاشو نازی چشامو باز کردم و کمک کرد بالشتو برداشت و یکم نیم خیز شدم و دیدم بهله تختی خوشگلم خونی شده
بهش ک گفتم خندید:دیوونه از درد رنگت عین گچ شده فکر روتختیتی؟بهترشو برات میخرم عروسک خانوم شدنت مبارک و ی جعبه داد دستم بازش کردم ی دستبند قشنگ توش بود: مرسی عزیزم
قابل تو ندارم خانوم
و پاشد ک بره کشیدمش طرف خودم :کجاااااا آقایی؟
:میرم با گلنار ادامه بدم
:ایییییییی دیوونه دلت میاد منو بزاری بری با گلنار
بلند خندید:دختر درد داری اذیت میشی
:نمیشم
:میشی
:بیاااااااا میخوامت سیر نشدممم
:جوووووووووووون

رفت نشست بالای تخت یکم کیرش خوابیده بود دستمال اوردم و کامل پاکش کردم یکم خوردمش دوباره راسته راست شد نازی بشین سرش اینطوری کمتر درد داری
نشستم روش اروم راست میگفت دردش خیلی کمتر بود اینطوری شروع کردیم باهم بالا پایین شدن ولی اروم وبعد دوسه دیقه بیشتر دراز شدو منو انداخت رو خودشو شروع کرد محکم تلبه زدن و دوتامون جیغ و داد میکردیم یکم گذشت حس بار قبلی موقع ارضا شدنو پیدا کرده بودم:سجاد آههههه سجاد داره میاد آههههه اییییی اهههههه شدت تلمبع هاش بیشتر شد برای چند ثانیه لرزیدم و حس کردم ی مایع داغی زیر شکم خالی شد و سجادم تکون نخورد دیگه فهمیدم حتما ابش بوده و ارضا شده بدون اینک درش بیاره چرخوندم سر پهلو نا نداشتم تکون بخورم پاشد پتو پهن کرد رومونو دستشو انداخت زیر سرم و دور کمرم سینـشو بوسیدم:خوبه ک دارمت سجادم
:عاشقتم خانومم
و از خستگی بیهوش شدم
**

1 ❤️

2018-03-14 14:58:26 +0330 +0330

همش ساخته ذهن خلاق توست

0 ❤️






تاپیک‌های تازه


‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «