عرض شود که فرگشتم تقریبا همون معنای نکامل رو میده… منتها یه مدتیه به جای فرهنگستان سعی داره خصوصا در کتب علمی استعمال واژگان فارسی رو جا بندازه. مث فرگشت، رناتن (تننده رنا یا همون ریبوزوم)، هوهسته ای یا یوکاریوت و علی ذلک… در باب تکامل هم عارض بشم، مختصر و مفیدش تغیر هست در جهت سازش با محیط.

ثانیا علمای دین از پایه یا این مفهوم مشکل دارن. کتاب درسی زیست پیش دانشگاهی نمونش بود. با آوردن کلمه نظام خلقت سعی داشتن متنو اسلامی کنن. اینا میگن همه چی خواست خدا بوده… یا در باب آفرینش انسان با این که انسان تکامل یافته از میمونه مشکل دارن.

ارسطو طبیعت را معجونی از امیال و غایات می دانست، مثلاً تبخیر آب را به این علت می دانست که آب برای رسیدن به کمال به سمت بالا حرکت می کند یا می گفت سنگ به این علت به پایین می افتد که می خواهد به جایگاه طبیعی خود برسد که پایین است؛ تببین های ارسطویی نمونه غایت انگار به جهان است، غایت انگاری یک نگاه پیشاعلمی به جهان است.

غایت انگار همه ی اجزای طبیعت را مانند انسان ها دارای امیال و مقاصد می داند. درست مانند کودکی که فکر می کند اسباب بازی ها هم مانند خودش گرسنه و ناراحت می شوند، غایت انگاری دو هزار سال پس از ارسطو هم به طرز تفکر جامعه بشری سایه افکند و فرهنگ ها و ادیان جهان را تحت تاثیر قرار داد. این جهان بینی انسان را مرکز و محور جهان می دانست. نمونه های بسیاری از این سبک نگارش ها را می توان در کتاب های مقدس و ادبیات و فرهنگ ملل مختلف یافت.

برای نمونه:

سوره بقره آیه 189: درباره هلال های ماه می پرسند، بگو: برای آن است که مردم وقت کارهای خویش و زمان حج را بشناسند.

سوره انعام آیه 179: اوست خدایی که ستارگان را پدید آورد تا آنها در تاریکی های خشکی و دریا راه خویش را بیابند.

حق تعالی کاین سماوات آفرید - از برای رفع حاجات آفرید(مولوی)

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کاراند - تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری(سعدی)

ادامه دارد...

نیوتون با نشان دادن قانونمندی حرکات های فیزیکی ثابت کرد که همه کار جهان برای منفعت انسان نیست، قانون های نیوتون به این معنی بود که حرکت های ابر و مه و باد و خورشید تنها و تنها به علت تاثیر نیروهای طبیعی بر آنهاست، این حرکت علمی سرآغاز تحول فکری اروپا شد. اندیشه علمی و روش تجربی، بنیان معارف باستانی را برافکند و پیشرفت های روزافزون مغرب زمین آغاز شد.

نیوتون مکانیک ارسطویی را باطل کرد اما ابطال کامل زیست شناسی ارسطویی کار شگرف داروین بود. ارسطو فکر می کرد که گونه های جانداران از ابتدای جهان به صورت کنونی از هم جدا بوده اند، چون هیچ کس ندیده که میمونی انسان بزاید میمون همیشه میمون می زاید! در میانه قرن نوزدهم، دنیای فیزیک و شیمی دنیای قانون ها بود اما قوانین حاکم بر جهان جانداران هنوز در پرده ای از ابهام بودند. داروین نشان داد که چگونه موجودات زنده طی یک فرآیند کاملاً طبیعی فرگشت(تکامل) یافته اند، به گفته خود او: « ایجاد گرامی ترین چیزهایی که می شناسیم، یعنی ایجاد جانداران عالی، مستقیماً محصول ستیزه طبیعت، قحطی و مرگ است.» امروزه دانش زیست شناسی با صراحت اعلام می کند که حیات در عین پیچیدگی، جلوه ای از واکنش های شیمیایی و فیزیکی است.

آن مدعیان که دُر معنی سفتند

و از چرخ به گونه گون سخن ها گفتند

آگه چو نبودند ز اسرار نهان

با خود زنخی زدند و آخر خفتند(خیام)

نظریه فرگشت، زیست شناسی را از علمی مشاهده ای و توصیفی به علمی فعال و تجربی تبدیل کرد، زیست شناس پیش از داروین جانداران را تنها مشاهده یا حداکثر تشریح می کرد، او تنها نظاره گر بود؛ نه می توانست تحلیل کند، نه به چراها و چگونه ها پاسخ گوید، داروین راهی را آشکار کرد که در آن باید به هر جانور، اندام تا مولکول زیستی به شکل یک سوال نگریست، باید همه اطلاعات را تحلیل کرد و به جواب رسید. شیوه تفکر داروین تاثیر عمیقی بر ادراک دانشمندان همه ی علوم تجربی و انسانی بر جای گذاشت.

چارلز داروین زیست شناس معروف بریتانیایی، پس از سی سال مطالعه و بررسی شواهد سفر تحقیقاتی پنج ساله اش به دور دنیا، در سال 1859 نظریه فرگشت را در تاثیرگذارترین کتاب تمام دوران ها، یعنی «منشاء انواع به وسیله انتخاب طبیعی» به جهان علم عرضه کرد.

نظریه فرگشت داروین را می توان به صورت زیر خلاصه کرد:

1- تعداد زادگان(نوزادان) بیشتر از والدین است.

2- تعداد افراد در جمعیت تقریباً عددی ثابت است.

3- زادگان تفاوت های جزئی با والدین خود دارند.

4- تنها زادگانی زنده می مانند که سازش بیشتری با محیط داشته باشند.

در طبیعت افرادی که مزیتی هرچند اندک بر دیگران داشته باشند شانس بیشتری برای زنده ماندن و تولید مثل دارند. در دراز مدت نسل این افراد، جمعیت غالب گونه را تشکیل خواهد داد. داروین این فرآیند را «انتخاب طبیعی» نامید.

با پیشرفت فزاینده علوم مختلف، نظریه فرگشت نیز منسجم تر و حیطه های جدیدی مانند علم ژنتیک و زیست شناسی مولکولی را در بر گرفت. امروزه از نظریه ی پیشرفته تر فرگشت تحت عنوان «تلفیق نوین» یا «سنتز جدید» استفاده می شود.

پ.ن: کتاب «منشاء انواع» 11 سال پس از انتشار، توسط میرزا تقی خان انصاری کاشانی، طبیب و معلم مدرسه دارالفنون ترجمه و تحت عنوان «جانور نامه» به چاپ رسید، ولی امروز خبری از کتاب داروین در ایران نیست، هرچند نظریه فرگشت در شکل امروزی اش مطرح است اما جای انقلابی ترین کتاب تاریخ علم در کتابخانه دانشگاه ها خالی است.

در ادامه در باب مکانیسم فرگشت صحبت خواهیم کرد، که درباره مفاهیمی همچون «ژن»، «ژنوم»، «جهش»، «دو سیستم وراثت ژن»، «توزیع ژن» و … مطلب خواهم گذاشت. این نوشته ای که من مطلب تاپیکو ازش میگیرم بسیار به زبان ساده مطالبو بیان کرده، امیدوارم شمام از خوندن مطالب لذت ببرین

من این تاپیکو در تالار دین گذاشتم که البته اون لحظه متوجه نشدم فک کنم اگه در تالار علمی میزاشتم بهتر می بود. اگه متن تاپیک با اسم تالار ربطی به هم ندارن پوزش میخوام ? ? ? ?

یک CD صوتی حاوی اطلاعات لازم برای پخش موسیقی است اما سر و صدا نمی کند! برای شنیدن موسیقی باید اطلاعات سی دی را در دستگاهی اجرا کرد. ژن ها هم حاوی اطلاعات هستند و برای انجام کار باید این اطلاعات اجرا بشود، به بیان علمی باید ژن بیان بشود، بیان شدن ژن بدین صورت است که از روی اطلاعات موجود بر روی ژن، پروتئین ساخته می شود و پروتئین ها هر کدام کاری را در بدن انجام می دهند.

ژن قسمتی از مولکولی خطی به نام DNA است که حاوی اطلاعات لازم برای ساخت یک پروتئین را در خود دارد. این اطلاعات در DNA به وسیله توالی مشخصی از چهار کد مختلف حفظ می شود، DNA از چهار زیر واحد آدنین، تیمین، سیتوزین و گوانین تشکیل شده است.

به مجموعه کلیه DNA های موجود در سلول ژنوم گفته می شود. ژنوم اطلاعات برای تمام اعمال سلول را در خود دارد، ژنوم باکتری ها به صورت یک DNA خطی و حلقوی است، اما ژنوم دیگر جانداران به صورت چندین قطعه جداگانه است که کروموزوم نامیده می شوند.

گفتیم که DNA دارای توالی مشخصی از چهار کد است. هرگونه تغییر در این کدها جهش نام دارد. عوامل گوناگونی میتوانند حهش ها را به وجود آورند، برخی مواد شیمیایی(که در درون سلول هاهم وجود دارد) جهش زا هستند، عوامل فیزیکی مانند حرارت و پرتوهای ماوراء بنفش و پرتوهای رادیو اکتیو نیز جهش زا هستند. جهش در فرآیند تولید مثل نیز رخ می دهد، در تولید مثل، کد ژنتیکی باید دوبرابر شود ولی در این فرآیند اشتباهاتی هم رخ می دهد و موجب می شود که کپی دقیقا برابر اصل نباشد.

جهش ها انواع گوناگونی دارند، تغییر در یک حرف از کد ژنتیکی جهش نقطه ای نامیده می شود، جهش های وسیع تر مجموعه ای از کدها رو دستخوش تغییر می کنند، تغییر در کروموزوم ها به طور هم زمان چند هزار ژن را تغییر می دهد، یکی از مهم ترین انواع این جهش ها اضافه شدن است، در مضاعف شدن دو نسخه از یک ژن به وجود می آید، هر یک از این ژن ها می توانند جداگانه دستخوش جهش های جدید شوند و بدین ترتیب با حفظ ژن قبلی، ژن جدیدی به ژنوم جاندار اضافه می شود که اندگی با ژن قبلی فرق دارد.

بیش از نود درصد از جهش ها مضر هستند، اما باقی جهش ها کم اثر، بی اثر یا مفیداند. جهش های مضر اغلب موجب مرگ جاندار می شود و به نسل بعد انتقال پیدا نمی کند، اما جهش های کم اثر، بی اثر و مفید به نسل بعد منتقل می شوند.

باکتری ها و برخی تک سلولی ها تولید مثل غیر جنسی دارند، در این شیوه ژنوم فرزندان و والدین کاملاً شبیه هم است؛ و فرگشت فقط به جهش ها بستگی دارد، اما در تولید مثل جنسی، فرزند نیمی از ژن هایش را از پدر و نیم دیگر را از مادر دریافت می کند، این سیتم دو مزیت فرگشتی دارد:

الف) ایجاد تنوع و گوناگونی در جاندار تنها وابسته به جهش نیست. ب) ژن ها در میان جمعیت توزیع می شوند.

فرض کنید در شهری همه مردم ژن A دارند، در اثر یک جهش در یک نفر از آن ها A به B تبدیل می شود، این فرد پس از ازدواج ژن B را به فرزندانش منتقل می کند، پس از گذشت چند قرن با ازدواج و زاد و ولد های مکررژن B در سطح شهر پراکنده شده است به طوری که مثلاً 90% از مردم ژن A و 10% باقیمانده ژن B را دارند، به همین ترتیب هر ژن جدیدی در میان جمعیت پراکنده می شود.

به دلیل محدود بودن جمعیت هر جاندار همه نوزادان توانایی زنده ماندن را ندارند، در مثال بالا فرض کنید ژن A عامل لاغری بوده و ژن B چاقی را به وجود می آورد، با فرا رسیدن عصر یخبندان، چاق ها دارای مزیت ذخیره سازی غذا هستند و لاغرها بیشتر می میرند، بنابراین صاحبان ژن B بیشتر زنده می مانند پس توزیع ژن در جمعیت دگرگون می شود، با پایان عصر یخبندان نه تنها چاقی مفید نیست بلکه دردسرساز است، همین امر دوباره توزیع ژن را به حالت اولیه بر میگرداند، به این ترتیب توزیع ژن ها با تغییر محیط دچار تغییر می شود، حتی تغییر محیط میتونه یه ژن رو کامل از بین ببره، توجه داشته باشید هر جانوری دارای هزاران ژن هست که توزیع همه این ژن ها مرتباً در حال تغییر است بنابراین خصوصیات جمعیت های جانداران دائماً در حال تغییر است، به صورت که پس از گذشت چندصدهزار سال ممکن است به جاندار دیگری تبدیل شده باشد.

خسته نباشی… تشکر از زحمتت… تفکیک تاپیکت خیلی کمک کرد… ممنون

گفتیم که هر جمعیت در طول زمان دچار تغییر می شود و این تغییرات در تمام جمعیت توزیع می شود، پس چگونه است که گونه های جدید به وجود می آیند؟ همانطور که همه اندام های جاندار تغییر می کنند، تغییراتی هم در خصوصیات تولید مثلی به وجود می آید، به گونه ای که ممکن است جمعیت به دو گروه تقسیم شود که دیگر توانایی تولید مثل با یکدیگر را نداشته باشند، جدایی تولید مثلی علت های مختلفی دارد:

جغرافیایی: پیشروی یک بیابان می تواند یک جنگل را به دو قسمت تقسیم کند؛ و جانداران این دو قسمت دیگر ارتباطی با هم نخواهند داشت، همچنین مهاجرت عده ای از افراد به سرزمینی دور، آنها را از بقیه جمعیت جدا می کند،

فیزیولوژیک: تغییر در اندام تناسلی باعث می شود که یک گروه از جمعیت توانایی تولید مثل با بقیه را نداشته باشند.

تغییر در زمان یا فصل تولید مثل: ممکن است فصل جفت گیری در برخی از افراد با بقیه متفاوت شود، مثلاً همه مگس های میوه را در آزمایشگاه میتوان مجبور به تولید مثل کرد ولی در طبیعت دو گروه از این مگس وجود دارد، گروهی صبح جفت گیری میکند و گروه دوم بعدازظهر.

تغییر در عادات جفت گیری: این تغییر موجب می شود که گروهی از افراد، جفت خود را تنها از میان دیگر اعضای گروه خودش انتخاب کنند

تغییرات سلولی: جفت گیری بین دو گروه انجام میشود، ولی لقاح ناقص است یا نوزاد می میرد، حتی ممکن است نوزاد زنده باشد ولی عقیم باشد(مثل قاطر).

جدایی تولید مثلی به هر علتی که روی دهد موجب می شود تا توزیع ژنی هر گروه از جمعیت به طور جداگانه تغییر کند، و جهش های به وجود آمده تنها در میان افراد همان گروه باقی بماند، به عبارت دیگر دو جمعیت وجود خواهد داشت که هر کدام به راه خودش می رود، پس از گذشت هزاران سال، میزان تغییرات در هر گروه آنقدر زیاد می شود که دیگر به دو گونه جاندار متمایز تبدیل می شوند، به این ترتیب دو گونه جدید از گونه اولیه به وجود می آید.

منتقدین نظریه فرگشت علاقه ی زیادی به «پیچیدگی» دارند. می گویند فلان اندام پیچیده تر از آن است که به وسیله فرگشت به وجود بیاید، یا اظهار نظر می کنند که اجزای اندامی مثل چشم در ارتباط با هم هستند و وجود هر یک از اجزا برای کارکرد چشم ضروری است: «یک چشم نصفه نیمه به هیچ دردی نمیخورد». پس اندام های پیچیده نمی توانند حاصل فرگشت تدریجی باشند.
این انتقاد ها جدای از بهانه گیری، ناشی از عدم درک فرگشت هستند(البته قرار نیست هر کسی همه نظریه های علمی را درک کند، ولی در مورد فرگشت این رسم غلط جا افتاده که هر کسی بنا به برداشت سطحی یا اشتباه خود، تبدیل به کارشناسی تمام عیار می شود و انتقادهای غیر علمی خودش را به اسم علم جا میزند، مرتضی مطهری در کتاب «علل گرایش به مادی گری» می نویسد: «ما خودمان وقتی آن نظریه (تکامل) را در کتاب های مربوط به این موضوع مطالعه می کنیم در آن ها نکات قابل توجه و تامل زیادی می بینیم هر چند صد در صد قانع نشده ایم». سپس در انتقاد از فرگشت می گوید: «از نظر علم وراثت، انتقال صفات اکتسابی سخت مورد تردید بلکه مورد انکار است». اما اگر ایشان نگاهی گذرا به یک کتاب و یا حداقل مقاله ای علمی می انداختند می دیدند که فرگشت براساس ژنتیک یا به قول خودشان وراثت است نه صفات اکتسابی).

پیشرفت اختراع های بشر تقریباً شبیه به فرگشت جانداران است، اتومبیل های اولیه تنها گاری هایی بودند که موتور داشتند، با گذشت زمان قطعات بیشتری به این وسیله اضافه شد تا به شکل امروزی آن درآمد. مانند انژکتور در ماشین اولیه وجود نداشت اما در ماشین امروزی اگر انژکتور از کار بیفتد کل ماشین دیگر قادر به حرکت نیست.

فرگشت اندام های پیچیده نیز از شکل ساده شروع شده و در طول زمان اجزا دیگری به اندام اضافه شده است؛ به شکلی که آن جزء به بخشی ضروری در کارکرد اندام تبدیل شده است. در هر حال داشتن یک چشم نصف و نیمه هم خیلی بهتر از چشم نداشن است. چشم در بی مهرگان اولیه تنها شامل چند سلول برای تشخیص تاریکی از روشنایی بوده است، بعدها سلول های تشخیص دهنده رنگ و اجزائی مانند عدسی به این سیستم اضافه شده است.

با پیشرفت زیست شناسی، منتقدان توجه خود را به سیستم های پیچیده سلولی مانند سیستم ایمنی و ساختارهای پیچیده مولکولی مانند موتور تاژک باکتری ها معطوف کردند، با اینکه شیوه فرگشت پیچیده ترین سیستم های زیستی شناخته شده یا در دست تحقیق است، اما بهانه گیران دست بردار نیستند و با هر کشف تازه در زیست شناسی باید منتظر چنین خرده گیری هایی باشیم. (برای اطلاعات بیشتر به بخش «پرستش شکاف ها» از کتاب پندار خدا نوشته ریچارد داوکینز مراجعه کنید).

سلام مجدد خدمت دوستان گرام

من مطالب رو تایپ میکنم چون نسخه پی دی اف قابل ادیتش رو ندارم مجبورم تایپ کنم برای همین امشب دیگه خسته شدم باقی مطالب رو ایشالا فردا میزارم توی تاپیک تقریبا تا الان نصف مطالب پوشش داده شده است. در ادامه درباره شواهد علمی تصادفی بودن نظم و پیچیدگی جهان و همچنین شواهد فرکشت مانند زمین شناسی و فسیل شناسی( قابل توجه کاربری سیندرلا) و ... می پردازیم.

با تشکر فراوان از توجه همه شما ? ? ?

برخی دینداران منتقد نظریه فرگشت می گویند: امکان ندارد نظم و پیچیدگی جهان جانداران «تصادفی» به وجود آمده باشد. و ادامه می دهند که حتی اگر نظریه فرگشت نیز درست باشد، حتماً باید خالقی در کار دخالت کرده و با طرح و تدبیر خود سیر فرگشتی را هدایت کرده و به اینجا رسانده باشد. این ایراد می تواند نشانگر بدفهمی عمیق نظریه فرگشت باشد. فرگشت تصادفی نیست. آنچه می توان گفت «تصادفی» است، جهش های ژنتیکی هستند. و جهش های ژنتیکی فقط به این معنا تصادفی هستند که وقوعشان محصول طرح و تدبیر کسی نیست. جهش ژنتیکی همانقدر «تصادفی» است که باران، آتشفشان، گردش سیارات یا هر پدیده طبیعی دیگر «تصادفی» است. موتور پیش برنده فرگشت(که همان گزینش فزاینده از میان جهش های ژنتیکی باشد)نیازمند طراحی نیست. و همین نکته است که زیرآب یکی از قدیمی ترین و مهم ترین برهان های خداباوری، یعنی برهان نظم را می زند.

در مورد کلمه تصادف در علم باید به نکات زیر توجه کرد:

1- بعید بودن تصادف به معنی غیر ممکن بودن آن نیست. از احتمالات نمی توان برای رد رویدادهای پس گشتی(Backward) استفاده کرد. اگر فک می کنید جز این است، این بازی را انجام دهید: تعداد کافی کارت تهیه کنید، آنها را از یک تا یک میلیارد شماره گذاری کنید( در صورتی که مایل باشید بیشتر) و بعد از بین یک میلیارد کارت یکی را بیرون بکشید. تعجب نکردید؟ عددی بیرون آمد که احتمالش یک در میلیارد بود! چطور چنین چیزی ممکن است؟ چطور چنین اتفاق بعیدی رخ داد؟ بازی را تکرار کنید، و هر بار بدون استثنا چنین اتفاق عجیبی می افتد!

2- نباید تنها به عامل تصادفی فرگشت(جهش) توجه کرد و عامل غیر تصادفی یعنی گزینش یا انتخاب طبیعی را از نظر دور داشت. ریاضیدان آماتوری که به اخبار گوش می داد شنید: اجتماع صدنفره زنان بسیجی در تالار وحدت برگزار شد. او با خودش حساب کرد که احتمال اینکه هر انسانی زن باشد یک دوم است. پس احتمال اینکه همه آن صد نفر زن باشد 1/2 به توان 100 است. ثانیاً احتمال بسیجی بودن یا نبودن یک زن 1/2 است، در نتیجه این عدد را باید در خودش ضرب کرد. پس جمع شدن تصادفی صد زن بسیجی در یک زن غیر ممکن است. ریاضیدان ما وجه گزینشی ماجرا یعنی«تنها زنان بسیجی دعوت می شوند» را فراموش کرده بود. منتقدان «تصادف»، اغلب گزینش جهش های تصادفی یعنی «بقای اصلح در انتخاب طبیعی» را فراموش می کنند.

3- نباید مفهوم «فزایندگی» را در مورد تصادف از نظر دور داشت. فزایندگی بدین ترتیب است که پس از یک رویداد تصادفی، تصادف بعدی در میان اعضا انتخاب شده از تصادف اول انجام می شود. به عبارت دیگر در هر مرحله، محصولات تصادفی مرحله قبل که از صافی انتخاب طبیعی گذشته اند دچار تصادف جدیدی می شوند. نظم موجود در سیستم های طبیعی ناشی از این نوع تصادف است. اجزاء مختلف بر اساس این نوع تصادف ها در کنار هم قرار می گیرند و حد واسط های ناپایدار از میان می روند و تنها اجزایی که با اجزاء دیگر در ارتباط هستند باقی می مانند. این فرآیند را گزینش فزآینده می نامند. بازی شیر یا خط زیر را در نظر بگیرید:

چندهزار میلیارد سکه را روی زمین بریزید. آنهایی که شیر آمده اند را بردارید و بقیه را کنار بگذارید. سکه هایی را که برداشته اید دوباره روی زمین بریزید و فقط شیرها را بردارید. اگر این کار را چند میلیون بار تکرار کنید، سرانجام یک (یا چندتایی) سکه باقی خواهد ماند که تصادفاً میلیون ها بار، پشت سر هم شیر آمده است. حال به جای سکه ها، جانداران را بگذارید، به جای شیر آمدن انطباق بهتر با محیط و به جای «کنار گذاشتن بقیه» انتخاب طبیعی را بگذارید. آیا «تصادف» هنوز باور نکردنی می آید؟

هر نظریه ی علمی به وسیله شواهدی پشتیبانی می شود، برای فرگشت نیز همینطور است، فرگشت به وسیله شواهد تجربی محکم و همبسته ای در زیست شناسی و علوم دیکر حمایت می شود، هرکدام از این شواهد نه تنها مانند قطعه ای از یک پازل بقیه شواهد را تکمیل می کند، بلکه نتایج مستقل هر شاهد با نتایج مستقل منبع دیگر یکسان است. مثلاً یک فسیل شناس درختچه فرگشتی انسان را رسم میکند و یک متخصص ژنتیک این درختچه را براساس علم ژنتیک رسم میکند. مشاهده می شود که درخت رسم شده در هر دو علم مشابه هم است. در اینجا به شواهد معروف فرگشت اشاره ای می گنیم و از بحث های پیچیده زیستی شیمایی و فیزیکی صرف نظر میکنیم.

شاید اینجا عده ای اعتراض کنند که چرا شواهدی که در رد نظریه فرگشت وجود دارد را نمی گویید و یک طرفه به قاضی می روید؟ در پاسخ باید گفت: حتی یک شاهد علمی خلاف نظریه فرگشت وجود ندارد. البته انتقاد ها و ایرادهایی از نظریه فرگشت میگیرند ولی این انتقادها بویی از علم نبرده اند و همگی از منبر و بازار می آیند تا از دانشگاه و آزمایشگاه.

در پست های بعدی این شاهد ها رو بررسی میکنیم

پژوهش های زمین شناسی بیانگر عمر طولانی سیاره زمین است. زمین در طول عمر خود دوران های متعددی را پشت سر گذاشته است. فرگشت جانداران نیز نیاز به زمان طولانی دارد. در نظریه فرگشت گفته شده که جانداران با محیط تغییر می کنند. بنابراین با تغییرات زمین، باید تغییر در جانداران نیز دیده شود. به بیان دیگر باید تحولات زمین و فسیل ها هماهنگ، مرتبط و معنی دار باشند. چنین پیوستگی در تمامی فسیلها مشاهده می شود. به عنوان مثال فسیل های جانواران پشمالو مربوط به دوران هایی است که زمین شناسان آنها را عصر یخبندان می نامند. در مورد منشا حیات نیز بیومولکول ها و سلول ها تنها در شرایط خاص می توانند از ماده بی جان به وجود آیند و علم زمین شناسی با تعیین ویژگی های زمین اولیه این حقیقت را آشکار میکند که شرایط برای ایجاد مولکول اسیدهای آمینه، (مولکول های سنگ بنای حیات) مهیا بوده است. در واقع دانشمندان با شبیه سازی شرایط اولیه ی زمین در آزمایشگاه، شاهد ایجاد برخی از این اسید آمینه ها بوده اند.

هر گونه از جانداران در ناحیه ی خاص جغرافیایی قرار دارد. جانداران هر منطقه ی خاص جغرافیایی شباهت بیشتری با هم خانواده های ناحیه ی خود دارند، تا با جانداران دوردست. معروفترین این شباهت ها را در پستانداران استرالیا می توان یافت. بسیاری از پستانداران استرالیا مانند کانگورو و کوآلا، کیسه دار و مختص خود استرالیا و جزایر اقیانوسیه هستند. چنین شباهت هایی در مورد محل زندگی همه جانداران صادق است به طوری که گستره جغرافیایی هر گونه با تاریخچه ی فرگشتی آن ارتباط دارد. یکی از مواردی که داروین را به سمت نظریه فرگشت هدایت کرد این بود جانواران جزایر دور افتاده مانند خود آن جزیره از بقیه دنیا به دور افتاده اند.

در فسیل شناسی می توان حوادث چند میلیون ساله فرگشتی را مشاهده کرد. فسیل ها در چینه های زمین شناسی مانند کلمات در کتاب تاریخ طبیعی هستند. هرگاه فسیلی یافت می شود، ابتدا عمر آن به وسیله نیمه عمر عناصر رادیو اکتیو تعیین می شود. سپس متخصصان فسیل شناسی اجزاء آنرا جزء به جزء بررسی میکنند تا ببینند مربوط به چه جانوری است. بسیاری از فسیل ها حد واسط فرگشتی میان دو جاندار هستند. برخی فسیل ها، شاهدی بر فرگشت میان دو گروه از جانداران مانند دایناسورها و پرندگان هستند. هرچه تعداد فسیل های یافت شده میان دو جاندار بیشتر باشد، تصویر روشن تری از تاریخ طبیعی به دست می آید.

با توجه به سخت بودن شرایط تشکیل فسیل ها، کاملاً طبیعی است که بین دو فسیل حد واسط شکافت هایی یافت شود که «حلقه های مفقوده» نامیده می شوند. در زمان داروین تعداد حلقه های مفقوده بسیار زیاد بود، اما از آن تاریخ رده کاملی از فسیل ها بین دایناسورها و پرندگان و چهارپایان و پستانداران دریایی و میمون ها و انسان ها یافت شده است. باید توجه داشت که ممکن است فسیل حلقه مفقوده در جایی قرار داشته باشد که هیچ گاه آنرا پیدا نکنیم و یا حتی هیچ فسیلی از جاندار مورد نظر تشکیل نشده باشد. با این وجود تاریخچه فرگشتی جانداران را میتوان با استفاده از روش های کارآمدی چون آناتومی مقایسه ای و شواهد مولکولی نیز تعیین کرد. علاوه بر این، نباید از کارآگاهان جناحی انتظار داشت که از لحظه به لحظه ی وقوع جنایت فیلم برداری کرده باشند. (اگر قاضی چنین مدرکی از کارآگاه بخواهد شما در مورد عقل قاضی چه قضاوتی می کنید؟)

امیدوارم تا اینجای مطالب مفید واقع شده باشه…

3 مطلب دیگه باقی مونده که اونم فردا میزارم و این بحث تموم میشه،

با آرزوی بهترین ها ? ? ?

شباهت و تفاوت های اندام ها و دستگاه های جانداران کاملاً معنادار و در راستای سیر فرگشتی آنهاست. تمام مهره داران چارچوب اسکلتی یکسانی دارند و تفاوت ها متناسب با فاصله ی فرگشتی دو گونه است. اندام های ظاهراً متفاوت مثل بال پرندگان و دست پستانداران اسکلت یکسانی دارند. وجود اندام های همساخت تنها با نظریه فرگشت توجیه پذیر است. نکته دیگر اینکه تفاوت و شباهت همه ساختارهای دوگونه کاملاً همسان است. مثلاً ارتباط فرگشتی دستگاه گوارش انسان و گوزن با ارتباط دستگاه عصبی یا سیستم ایمنی و همه دستگاه ها و اندام های این دو گونه یکسان است.

ساختارهای ناقص: از آنجا که انتخاب طبیعی تنها بر جمعیت های موجود اثر می کند، مشاهده اینکه ساختاری به درستی با نیازهای جاندار سازگار نباشد، عجیب نیست. تعداد مهره های گردن مهره داران زیاد و مثلاً در غازها 25 عدد است، ولی گردن پستانداران تنها 7 مهره دارد. گردن دراز زرافه نیز تنها 7 مهره دارد، در نتیجه گردن به این درازی هیچگونه انعطاف پذیری ندارد. نمونه دیگری از این طرح های ناقص چشم مهره داران مانند انسان است. شبکه عصبی موجود در چشم به گونه ای است که یک نقطه کور در گستره بینایی به وجود می آورد(با اینکه ساختار چشم تصویر کاملی را بر روی شبکیه ایجاد می کند تنها بخشی از این تصویر به مغز می رسد) در حالی که چشم بی مهرگان گستره بینایی کامل دارد. اگر دوربینی بخرید که مانند چشم انسان در آن نقطه کوری وجود داشته باشد، لحظه ای در پس دادن دوربین تردید نخواهید کرد.

ساختارهای باقیمانده: اندام هایی هستند که هیچ فایده ای برای جاندار ندارند و تنها باقی مانده اندام های اجداد آن جاندار هستند. این اندام ها کاربردی ندارند، ولی سلولهای آن ها بیهوده انرژی و مواد غذایی مصرف می کند به وزن جاندار می افزایند که سبب نیاز به انرژی حرکتی بیشتر می شود. این اندام ها حجمی را در بدن جاندار اشغال می کنند و عملکرد دیگر اندام ها را کاهش می دهند و در نهایت ممکن است دچار جراحت یا عفونت شوند. چند نمونه: چشم های نابینا در ماهی های کور غار، باقیمانده استخوان پا در نهنگ و مار بوا در حالی که پا ندارند، ناخن در باله گاو دریایی، انگشت در بال بعضی پرندگان، آپاندیس، مهره های دُم و بیش از صد عضو بی فایده دیگر در انسان.

شباهت جنین جانداران آنچنان زیاد است که تشخیص جنین پرنده از پستاندار در نگاه اول میسر نیست. جنین هرگروه از جانداران و مراحل رشد و نمو آن مشابه است. مثلاً شکل و مراحل نمو جنین تمامی پستانداران مانند هم است و میزان تفاوت های جزئی با رابطه فرگشتی مطابقت دارد. مطالعه جنین ها از تخم ماهی ها تا پستانداران، بخش مهمی از پژوهش های فرگشتی را شامل می شود.

«هدف زیست شناسی نوین، درک و توجیه خصوصیات موجودات زنده بر حسب ساختار مولکول های تشکیل دهنده آن است.» در قرن بیستم علم زیست شناسی وارد دنیای مولکول ها شد و غلوم مولکولی مانند بیوشیمی و ژنتیک تمام زمینه های این علم را تحت تاثیر قرار دادند. فرگشت نه تنها در سطح مولکول ها قابل مشاهده است بلکه ویژگی های بیو مولکول ها را تنها با فرگشت می توان توجیه کرد.

مقایسه مولکول ها یکی از بهترین روش های مطالعه فرگشت است. با پایان یافتن پروژه ژنوم انسان و مقایسه آن با پروژه ژنوم شامپازه مشاهده شد که این دو ژنوم تنها 1.6% اختلاف دارند. با پیشرفت روش های استخراج ژن دانشمندان توانستند در یک پروژه حیرت انگیز، ژن های یک فسیل 32 هزار ساله انسان نئاندرتال(گونه ای منقرض شده از جنس انسان) را استخراج کرده و رابطه مولکولی این فسیل را با انسان های ساپینس(انسان امروزی و تنها گونه با قیمانده از جنس انسان را مشخص نمایند.

خواهش میکنم

خوشحالم که تاپیکم مفید واقع شده ? ?