یک روز یک قارچ سحر آمیز در خیابان راه می رفت. به یک مغازه دیلدو فروشی رسید. گفت وای این آلتها چه قدر شبیه منن…صاحب مغازه با یک تور، او را شکار کرد و به قفس انداخت.
قارچ گفت منو بیار بیرون عوضی…دوستام رو هم کشتی آویزونشون کردی…
صاحب مغازه گفت: اینا قارچ نیستن آلت مردانه مصنوعی اند. تو شبیه آنهایی منم میخوام تو را بفروشم به زنان.
قارچ گفت: نوموخوام بذار برم
مرد: مثل اینکه نمی دونی قراره تو چی بری…تو آلت داغ زنها و گاهی کونشان و آنجا حسابی حال می کنی
قارچ گفت باشه ارزش امتحان کردنش رو داره…اخه خیلی تعریف میکنی…
زنی زیبا وارد مغازه شد و دیلدو خواست. مرد گفت یک دیلدو دارم که سخنگو و متحرک است. بیا او را ببر به هزاران دلار.
زن پولدار قارچ را خرید…
قارچ سحرآمیز ترسیده بود و گفت ببخشید خانم. من دقیقا نمیدونم چی کار کنم…
خانم گفت: من تو را برای کون شوهرم خریده ام.
قارچ از ترس گفت: مگر من شیاف هستم؟
زن: نه ولی او را هر شب می کنم. کونش پر از گوه است و زیاد می گوزد. دیلدوهایم همه از گوز او ترکیده. تو به نظرم مقاومی…
قارچ را برداشت و به فریادهای او توجه نکرد. او را به اتاق شوهرش برد و بی مقدمه او را در کون شوهرش فرو کرد…
قارچ که خیلی نرم بود در کون او ترکید و پخش شد…
فردایش زن دید که از کون شوهرش هزاران قارچ رشد کرده و بدن او را خورده است…
جیغ زد و خانه را ترک کرد.
حالاچرامتأسفانه؟…بریم سراغش؟! …/به کیربعدازجق خود نگاه میکندوآهی پرازسوز سرمیدهد/
xDDDDDDDDDDDDDDDDDD
حالاچرامتأسفانه؟…بریم سراغش؟! …/به کیربعدازجق خود نگاه میکندوآهی پرازسوز سرمیدهد/
بریم بکنیم
پولشونم ندیم