خانم معلم زیبا از عملکرد یکی از دانش آموزانش نگران شده بود پس یک روز بعد از کلاس جانی کوچولو رو به کناری کشید و گفت: جانی چرا نمراتت جدیدا انقدر ضعیف شده؟
جانی گفت: چون من عاشقم! معلم در حالیکه سعی میکرد جلوی خنده اش رو بگیره میپرسه: عاشق چه کسی شدی؟ جانی کوچولو هم جواب میده: عاشق تو!
معلم به آرامی میگه: تو متوجه نیستی این چقدر احمقانه است؟ درسته! من دوست دارم یک روزی ازدواج کنم و همسری داشته باشم اما مسلما بچه نمیخوام.
جانی کوچولو: اوه نگران نباش من از کاندوم استفاده میکنم. 😁
"زن من یه دروغگوئه!", شوهر خشمگین این جمله را خطاب به دوستش که کنارش توی بار نشسته بود گفت.
دوست پرسید: از کجا میدونی؟
شوهر: اون دیشب خونه نیومد و وقتی ازش پرسیدم که کجا بوده گفت خانه خواهرش شرلی بوده.
دوست: خوب که چی؟
شوهر: معلوم میشه اون دروغگوئه چون من دیشب رو با خواهرش شرلی گذروندم! 😁
😁
کسی تفنگ روی شقیقه ات نذاشته که بیای تاپیک های من رو بخونی! دوست نداری خب نخونشون...! 😁
بچه تخس و پدر سوخته ای بوده! 😁