من نجسم پارت2

1399/09/06

❌ #پارت2❌
#من_نجسم📛
کلید و تو قفل چرخوندم و وارد شدم
در و بستم
همون جلودر لباسامو دراوردم و انداختم زمین
گوشیمو رو اپن گذاشتم و سمت حموم رفتم
دوش آب داغ و باز کردم
رفتم زیر دوش…


حوله رو دور خودم پیچیدم
از رو اپن گوشیمو برداشتم
یه پیام از کارن
(ممنون خیلی روز خوبی بود و امیدوارم بازم بیای پیشم)
پوزخندی زدم
پیش اینجورآدما یه باربیشتر نرو
میوفتن دنبالت و وقتی مشتری ها کمتر میشن با قیمت بالا میتونی روشون حساب کنی
رفتم تلگرام
کاوه_یه مشتری توپ پیدا کردم میتونه ثابت باشه
براش نوشتم
_هیچ مشتریی ثابت نیست
عکسشو سریع فرستاد
کاوه_میخواد بره سفر و چندتا دختر توپ خواسته ازم…منم اول از سردستشون شروع کردم
نیشخند زدم
عکس و دانلود کردم
ابرویی بالاانداختم
خوش قیافه بود
کاوه_اسمش اشکان
26سالشه
مدله ولی زیاد اسم و رسم درنکرده هنوز
برای همین تویکی از شرکت باباش مدیریت میکنه
سابقه پزشکیش تمیزه
پول خوبی میده
پوزخندی زدم
پولدارای مرفه باباجونی…
براش نوشتم
_شرایظش و قیمتشو بفرست برام
آف شدم و به ساحل زنگ زدم
بعد سه بوق برداشت
_جونم افسون جون
_چیشد؟
_هیچی بابا پیری نمیذاشت از زیرش بیام بیرون یه نفس بکشم
پوزخندی زدم
_بدت اومد؟
_هعی بد نبود
با لحن جدی پرسیدم
_اذیتت که نکرد؟
_نه بابا فقط کمرش کار میکرد بعدشم همه میدونن باتو طرفتن تخم نمیکنن کاری کنن که
شروع کرد خندیدن
_تاشب میریزم حسابت
_اوکی فعلا
_فعلا
قطع کردم
قانون دوم
مشتریارو طرف حساب خودت نگهدار
رفتم اتاق
یه تی شرت و شورت پوشیدم
مستقیم رفتم سمت یخچال
گرسنم بود
با دیدن یخچال نیمه خالی آهم بلندشد
رفتم آماده شم که برم خرید
نگاهم به لباسای جلوی در افتاد
با پام کنارشون زدم
در و باز کردم و کفشای پاشنه بلند مشکیمو گذاشتم زمین
بعد پوشیدنشون و قفل کردن در دکمه اسانسور و زدم
عینک دودیمو رو چشمام تنظیم کردم
کنارم وایساد
بوی عطرشو میشناختم
کیهان_سلام افسون خانوم
_علیک سلام
کیهان_خوشگل شدی
_ممنون
به ساعت مچیم نگاه کردم
ساعت4بعدازظهربود
کیهان_نمیفهمم چرا درخواستمو رد میکنی
چشامو تو حدقه چرخوندم
برگشتم سمتش
_واقعا نمیدونی؟
کیهان_نه بخدا…بگو بهم خواهش میکنم
پوزخندی زدم
سرمو بردم نزدیکش
_کیرتو دوجا درنیار یکی محل کارت یکی محل زندگیت
اسانسور رسید
سوار شدم
پشت سرم سوار شد
در که بسته شد چسبید بهم و دستشو روی کسم گذاشت
کیهان_هیچکس اندازه من قدراینو نمیدونه
دستشو اروم تکون میداد
به شماره هایی که میگذشت نگاه کردم دو طبقه دیگه میرسیدیم
یکم صبر کردم
وقتی یه طبقه موند
هلش دادم و با پام کوبیدم به کیرش
نشست و دستشو لای پاش گذاشت
صورتش سرخ شده بود
کیهان_من که میدونم یه هرزه ای دیگه چرا ادا تنگارو درمیاری؟
_من فاحشه ی کساییم که خودم بخوام اشغال
در اسانسور باز شد
مانتوم و درست کردم و اومدم بیرون…

برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2020-11-26 14:56:35 +0330 +0330

👏👏👏

2 ❤️

2020-11-26 16:24:39 +0330 +0330

↩ حسام_پسرک_قمی_
دو پهلو بود توضیح بیشتر پلیز

0 ❤️

2020-11-26 16:32:58 +0330 +0330

↩ حسام_پسرک_قمی_
لازمه بگم که دارین درمورد جمله ی تو نوشته ی خودم نظر میدین؟من منظورتون از تیکه ی عشق قاطیش نشه رو پرسیدم

0 ❤️

2020-11-26 16:43:30 +0330 +0330

خوب بود. فقط اگه یکم روی نگارش و ویرایش کار کنی خیلی بهتر میشه. شخصا وقتی نوشته ات رو دیدم خیلی پراکنده بود واسم و خیلی جذبم نکرد ولی قلمت خوبه

0 ❤️

2020-11-26 17:40:43 +0330 +0330

↩ SexyMind
ممنون

0 ❤️

2020-11-29 15:38:31 +0330 +0330

↩ شبهای روشن سنت پترزبورگ
حالا شما حرص نخور

1 ❤️

2020-11-29 21:29:08 +0330 +0330

↩ شبهای روشن سنت پترزبورگ
اسکل تو که معنی داستانمو نمیفهمی گوه خوری نکن یه ذره ادب نداری که حرف بزنی دهنتو باز میکنی گوه میریزه

0 ❤️

2020-11-29 21:30:30 +0330 +0330

↩ شبهای روشن سنت پترزبورگ
تا تهش صبر کن بعد نظر بده که دارم چیو ترویج میکنم برو پارت4بخون بعد زر بزن

0 ❤️

2020-11-30 00:51:32 +0330 +0330

↩ شبهای روشن سنت پترزبورگ
کی کونت گذاشته انقدر اتیش گرفتی؟😂

0 ❤️

2020-11-30 15:08:32 +0330 +0330

↩ شبهای روشن سنت پترزبورگ
بذار تو حلق مامانت

0 ❤️

2020-11-30 15:37:08 +0330 +0330

دم شما گرم متن شما رو خوندم کنجکاو شدم ببینم پارت اول چطور بود الان میخوام پارت یک رو بخورنم از نوشت شما خوشم اومده امیدوارم ادامه بدید
پایدار و سربلند باشید

1 ❤️

2020-12-01 09:26:22 +0330 +0330

خوب بود

1 ❤️

2020-12-01 21:34:23 +0330 +0330
0 ❤️

2020-12-02 14:44:05 +0330 +0330

چرا هر جمله تو یک خط جداگونه است؟ پشت سر هم بنویس که شبیه پاراگراف بشه. مکالمه ها رو میشه تو خط های جدا نوشت.
نوشته جذابیه به هر حال. تا آخر میکشه آدم رو.

0 ❤️

2020-12-02 14:44:43 +0330 +0330

↩ aghoozdar
ممنون

0 ❤️

2020-12-02 14:46:22 +0330 +0330

↩ aghoozdar
خب حس میکنم اینجوری کمتر خسته کننده میشه و کوتاه تره و اینکه احساسات و اتفاقات و ازهم جدا میکنه

0 ❤️

2020-12-02 15:01:32 +0330 +0330

↩ Afsoon1818
نه اتفاقا، اینجوری سخت تر میشه دنبال کردن موضوع رو، باید یه استایل مشخص داشته باشه نوشته، که این استایل با علامت گذاری ها، فاصله ها، نوع فونت و خطوط تعیین میشه.
اگه موافق باشی همین نوشته رو من دوباره با پاراگراف بندی جدید بنویسم ببینیم چجور از آب در میاد.

0 ❤️

2020-12-02 15:02:39 +0330 +0330

↩ aghoozdar
هوم اره موافقم برام بفرستش ممنون

0 ❤️

2020-12-02 15:16:41 +0330 +0330

↩ Afsoon1818
کلید رو تو قفل چرخوندم و وارد شدم. در رو بستم. همون جلوی در لباسامو درآوردم و انداختم زمین. گوشیمو رو اپن گذاشتم و سمت حموم رفتم. دوش آب داغ رو باز کردم و رفتم زیر دوش…
حوله رو دور خودم پیچیدم، از رو اپن گوشیمو برداشتم. یه پیام از کارن:
“ممنون خیلی روز خوبی بود و امیدوارم بازم بیای پیشم”
پوزخندی زدم، پیش اینجورآدما یه باربیشتر نرو! میوفتن دنبالت و وقتی مشتری ها کمتر میشن با قیمت بالا میتونی روشون حساب کنی. رفتم تلگرام…
کاوه: یه مشتری توپ پیدا کردم میتونه ثابت باشه
براش نوشتم “هیچ مشتریی ثابت نیست”
عکسشو سریع فرستاد.
کاوه: میخواد بره سفر و چندتا دختر توپ خواسته ازم…منم اول از سردستشون شروع کردم.
نیشخند زدم و عکس رو دانلود کردم. ابرویی بالاانداختم. خوش قیافه بود
کاوه: اسمش اشکان، 26سالشه. مدله ولی زیاد اسم و رسم درنکرده هنوز، برای همین تو یکی از شرکت های باباش مدیریت میکنه. سابقه پزشکیش تمیزه و پول خوبی میده.
پوزخندی زدم…پولدارای مرفه باباجونی
براش نوشتم: “شرایطش و قیمتشو بفرست برام” آف شدم و به ساحل زنگ زدم. بعد سه بوق برداشت:
“جونم افسون جون”
“چی شد؟”
“هیچی بابا پیری نمیذاشت از زیرش بیام بیرون یه نفس بکشم”
پوزخندی زدم، پرسیدم:
“بدت اومد؟”
“هعی بد نبود”
با لحن جدی پرسیدم اذیتت که نکرد؟
“نه بابا، فقط کمرش کار می کرد. بعدشم همه میدونن با تو طرفن تخم نمیکنن کاری کنن که” شروع کرد خندیدن. “تاشب میریزم حسابت”
“اوکی فعلا”
“فعلا”
قطع کردم. قانون دوم، مشتریا رو طرف حساب خودت نگهدار
رفتم اتاق، یه تی شرت و شورت پوشیدم. مستقیم رفتم سمت یخچال. گرسنم بود.
با دیدن یخچال نیمه خالی آهم بلندشد. رفتم آماده شم که برم خرید نگاهم به لباسای جلوی در افتاد. با پام کنارشون زدم. در و باز کردم و کفشای پاشنه بلند مشکیمو گذاشتم زمین بعد پوشیدنشون و قفل کردن در، دکمه اسانسور و زدم. عینک دودیمو رو چشمام تنظیم کردم.
کنارم وایساد، بوی عطرشو میشناختم
کیهان: سلام افسون خانوم
“علیک سلام”
“خوشگل شدی”
“ممنون”
به ساعت مچیم نگاه کردم. ساعت 4بعدازظهربود.
کیهان: نمیفهمم چرا درخواستمو رد میکنی.
چشامو تو حدقه چرخوندم. برگشتم سمتش.
“واقعا نمیدونی؟”
“نه بخدا…بگو بهم، خواهش میکنم”
پوزخندی زدم. سرمو بردم نزدیکش
“کیرتو دوجا درنیار، یکی محل کارت، یکی محل زندگیت”
اسانسور رسید، سوار شدم. پشت سرم سوار شد. در که بسته شد چسبید بهم و دستشو روی کسم گذاشت.
“هیچکس اندازه من قدراینو نمیدونه” دستشو اروم تکون میداد.
به شماره هایی که میگذشت نگاه کردم. دو طبقه دیگه میرسیدیم. یکم صبر کردم.
وقتی یه طبقه موند هلش دادم و با پام کوبیدم به کیرش.نشست و دستشو لای پاش گذاشت. صورتش سرخ شده بود.
“من که میدونم یه هرزه ای دیگه چرا ادا تنگارو درمیاری”
“من فاحشه ی کساییم که خودم بخوام! اشغال!”
در اسانسور باز شد. مانتوم رو درست کردم و اومدم بیرون…

0 ❤️

2020-12-02 15:31:28 +0330 +0330

↩ aghoozdar
اره اینجوریم خوب شدا😃
البته من خودم با نوع قبلی راحت ترم ولی خب چشم ازسری بعد اینجوری مینویسم

0 ❤️

2020-12-02 15:39:35 +0330 +0330

↩ Afsoon1818
هر جور که راحت تری بنویس، صرفا یه نظر بود 😘

0 ❤️

2020-12-02 15:40:27 +0330 +0330

↩ aghoozdar
اخه چندنفرم گفتن

0 ❤️

2023-06-17 14:10:51 +0330 +0330

خوشم اومد

1 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «