همین چند سال پیش، من یک دانشجوی هنر مبتدی بودم که هر چیز جدیدی که مد میشد را پیروی میکردم از ایندی راک گرفته تا فیلم ساختن. ولی سکس نداشتم.
نه، من دیر بالغ نشدم و نه، من هیچ مشکلی با زنان همسنم نداشتم. فقط سکس نداشتم.
من در سن متوسطی باکرگیام را از دست دادم. چند شریک داشتم و همان تمایلاتی را تجربه کردم که هر شخص بیست و خردهای سالهای میشناسد.
تصمیمم بر ممانعت از مقاربت به این دلیل بود که از آن تجارب اولیهام چیزی جز همان سکس نوجوانی معذبکننده، و حس تنفر افزایندهای که نسبت به رسم و رسوم دانشجوها برای سکس شکل گرفت، عایدم نشد.
من هیچگاه خود را امل فرض نکردم و فکر میکنم که حفظ خود برای ازدواج ایدهی افتضاحی است. به هر حال صمیمیت، بخش مهمی از هر رابطهی عاشقانه است و آنقدری مهم است که نمیتوان به شانس واگذارش کرد.
مساله این است که نمیفهمم چرا باید خودت را به کسی بدهی صرفا چون با او در یک مکان یکسان مثل مهمانی قرار گرفتهای. اعتقادی هم به تسلیم در برابر غرایز فرار جنسی با توجیه " کسب تجربه" ندارم.
پاکدامنی جنسی غیرمذهبی عمدتا از دو جا نشات میگیرد: ۱) کوپن سکسهایت را زودتر از موعد تمام کرده باشی و از سکس خارج از ازدواج سیر شوی(مثل لنی کراویتز خواننده آمریکایی) ۲)عطش سیری ناپذیری برای سلطهجویی داشته باشی (مثل کلئوپاترا). من، از طرف دیگر، احساس بلوغ بدیعی وجودم را فرا نگرفته بود و اصلا به دنبال جایگاه بالاتر جنسی نبودم.
به سادگی فقط نمیخواستم که تاریخچهی روابطم پر از سکسهای نه چندان تاثیرگذار باشد.
انتخابم برای پاکدامنی تقریبا سه سال پایدار ماند.
اعتراف میکنم که چند جا خطر از بیخ گوشم رد شد: آن دختر شدیدا سکسی که چندین بار دور و ور محله دیدمش، آن یکی دختر بامحبت که گردنبندش را گم کرده بود و زن سن دارتری که بیست دقیقه از ملاقاتمان در توالت یک بار نگذشته میخواست با من سکس کند.
اینها زنانی بودند که من جواب رد بهشان دادم.
هر کدامشان صحنهی هاتی در یک فیلم اراتیک درست میکردند ولی این چیزی نبود که من بخواهم.
من به دنبال دختر ایدهآل یا لزوما عشق نبودم. فقط کسی که بتوانم به اشتراک تجربههای معنادار زندگی با او افتخار کنم. مگر سکس نباید همین باشد؟
کسی را میخواستم که صادقانه از هم صحبتیاش لذت ببرم و او نیز به من اهمیت بدهد. نمیخواستم من هم یک یاروی دیگر باشم که با او خوابیده است.
نمیخواستم برآورده کنندهی فانتزیهای بچگانهی کس دیگر تحت عنوان “آن پسر بکنه” باشم.
ولی مگر همچنان نمیخواستم که احساس رهایی ناشی از سکس را داشته باشم؟ نباید انطور که میگویند “مجاریام را تخلیه میکردم”؟ خب برای این موضوع، کف دستی جواب بود.
بخشی از من وجود دارد که به پاکی ارزش مینهد.
میفهمم که مردم قالبهای صابونی نیستند که بدنهایشان با هر بار برخورد، آلوده شور ولی داشتن امتیاز شرکت در چیزی که خیلیها قبلا از آن لذت بردهاند اصلا امتیازی به نظر نمیآید.
همیشه آن دسته دخترانی که بیخیالانه راجع به سکس داشتن با مردانی که ملاقات میکنند حرف میزنند مرا سریعا دلسرد میکنند.
و هر اشارهای به تعداد و ارقام این سکسها باعث از دست رفتن علاقهام میشود.
بالاخره هنگام ملاقات با کسی که از جهات مختلف مرا بر میانگیخت پاکدامنی را کنار گذاشتم.
ما لای ملحفهها، در کنسرتهای راک و هنگام تماشای فیلمهای ترسناک قدیمی با هم عشق میکردیم. او دختر رویاهای من نبود، ولی فردی خاص بود هرچند که در نهایت از هم جدا شدیم.
از آن موقع، من کسی را ملاقات کردهام که به نظر میرسد دختر رویاهایم باشد و یک سال و نیم است که با همیم.
آیا همان روزی که بار اول دیدمش تخیلات عشق بازی با او را داشتم؟ قطعا. عملیاش کردم؟ نوچ. فکر کردم که چند هفته صبر کردن برای مطمئن شدن از میزان سازگاریمان بهترش خواهد کرد. و واقعا بهتر شد.
این روزها، دوستان به شوخی مرا بابت روزهای پاکدامنیام دست میاندازند و حتی دوست دخترم بعد اینکه یک آخر هفتهی کامل را در تخت بودیم به شوخی مرا یوسف پیامبر صدا میکند.
آنها جوری رفتار میکنند که انگار یک فاز احمقانه داشتم که به خاطر پشت و رو خوردن قرص هایم دچارش شده بودم.
ولی حقیقت این است که اگر الان هم سینگل شوم، باز راه گذشته را پیش میگیرم.
من با خودم عهد نبستم تا مقاومتم را بسنجم. ادعا نکردم که دیگر هرگز سکس نمیکنم.
فقط درک نمیکردم که چرا آدم باید کسانی صمیمیت جنسی برقرار کند که قرار نیست بخشی از زندگیاش باشند.
چرا آدم باید کسانی صمیمیت جنسی برقرار کند که قرار نیست بخشی از زندگیاش باشند
خیلی مهم و تاثیر گذار بود دوست داشتم
چرا هر وقت یمخوام لایک کنم اعداد اول هستش؟ الانم تو لایک من شد 12 که بازم به ریزش کنم میشه ( 322) چرا اخه؟😑😑
درونم : متنت خونده میخواد فکر کنه!!!
مرسی
ولی کلا منو با تیر زد!!! هعییی!!!
↩ Itried
درونم : از تیر غیب بدتر!! شهوت و لذت!! میگم انجامش بده میگه نه!!
😒😒
درونم : والا ! تو که گاهی لجبازی جقی!!! 😏😏
درود بر شما
من دهه چهارم زندگیم را ازنیمه گذراندم از سن 16 سالگی به کار مشغول گشته والان باز نشسته گشته و… .همه همسن وسال های من باتوجه به شرایط زمانی وداشتن شغل وکار در سن 19 سالگی ازدواج میکردند .اما من دران زمان پیر پسر بودم و26 سالگی ازدواج نمودم اما د ر تمام دوران مجردی ام باهیچ زن و دختر وپسری ارتباط جنسی نداشتم. نه اینکه از لحاظ برقرای ارتباط و تیپ و… مشکل داشتم. نه… بلکه واسه خودوارتباط جنسی ام ارزش قائل بوده
.هیچ موقع به دختر ویاخانمی نیز متلک نگفتم چون دوست نداشتم مورد توهین قرا ر بگیرم
فکر میکردم این موارد وحرمت ها وارزش های در عصر کنونی مرده است
تا اینکه پسر بزرگم که 22 سالش هست دقیقا همین راه رو پیش گرفته. ودر دانشگاه از دختری خوشش اومده وباهم دوست شدن ومن ومادرش رفتیم با خانواده دختر نیز صحبت کردیم. اما دریغ ا زاینکه در خلوت. حتی کوچکترین دستی به دوست دخترش بزند و. تز و نظریه های پیچیده خود را دارد
لذا وقتی تایپیک.شما رو خواندم تعجب نکردم. بلکه به شخصیت ومنش عالی شما پی بردم
من به عنوان یک پسر ، هیچ دختری رو بخاطر داشتن رابطه جنسی قبل ازدواج عوضی و بخاطر نداشتن اون رابطه امل و عقب مونده نمیدونم…