چرا آتشفشانم خاموش شد

1395/07/30

سلام بر دوستان عزیزم
سوال پرسیدن بعضی دوستان از اینکه چرا اسمم آشتفشان خاموش گذاشتم و نوع مطالبم چرا خیلی مناسبت نداره با سایت
بهمین دلیل تصمیم گرفتم به یک تیر دو نشان بزنم . یعنی با پاسخ به این سوال که چرا اسمم این هست هم کنجکاوی دوستان برطرف بشه و هم مطلبی کمی متناسب تر با سایت بزارم .
این مطلب خاطره ای است از اخرین معاشقه و سکس من با کسی که آتشفشانم را خاموش کرد .
من 29 ساله ومجرد هستم . تا 2 سال پیش ارتباطات زیادی رو تجربه کردم اما از 2 سال پیش تا الان ارتباطی با کسی نداشتم .
ارتباط با جنس مخالف رو از دوران نوجوانی تجربه کردم که بیشتر قلیان بلوغ و سن عشق و عاشقی بود و نهایتا به عشقبازی ها میرسید .
اما از 20 سالگی سکس رو تجربه کردم و تا 24 سالگی مثل همه ، روابط متعددی رو داشتم . از سکسهای یکباره و اتفاقی تا روابط مدتی نهایتا برای چند ماه .
در اواخر 24 سالگیم به مدت 2 سال وارد ارتباطی شدم که تا روزی که زنده هستم از آن به عنوان بهترین ایام زندگی ام یاد خواهم کرد . اما پایان این ارتباط منجر به خاموش شدن آتشفشان پر خروش درونم شد .
در واقع مرگ این ارتباط به مرگ لذت جنسی من بدل شد که تا کنون ادامه یافته است . اما از حدود یک ماه پیش اتفاقی افتاد که در ادامه میخوانیم .
اگر بخواهم کل روایت از ابتدا تا انتها را بنویسم بسیار طولانی خواهد شد . بنابر این ابتدا خلاصه ای از نحوه ی آغاز ارتباط را می نویسم تا به آخرین روز یعنی روز خاموشی آتشفشان درونم برسیم . امید که مورد توجهتان قرار بگیرد :
نامش الهام بود . مطلقه ای که در دوران عقد بخاطر کشف خیانت نامزدش از او جدا شده بود . زیبا بود مثل خیلی زنان دیگر . متین بود و با وقار و بدور بود از رفتارهای جلف و زننده . چند سالی از من بزرگتر بود . در زمانی که من حدود 25 سال سن داشتم او 29 ساله بود . رابطه ی ما از اشنایی تا دوستی ظرف حدود 6 ماه شکل گرفت و به اولین سکس رسید . ارتباطی بسیار عاشقانه بود . بی مرز و کامل . کارمند بود و خانه استیجاری داشت. مهربان بود و منطقی و البته او هم مثل ما و همه ، فانتزی های زیادی داشت که گاهی میشد و با هم انجام میدادیم و بعضی فانتزیهایش هم قابل انجام نبود . هم در عشق گرم بود و هم در سکس .
شعاری داشت که در ابتدا با آن مخالف بودم اما بعدها فهمیدم درست بود شعارش . او همیشه میگفت عشق به معنای بی نیازی فردی از سایرین نیست و هر انسان بارها و بارها عاشق میشود و در واقع احساسیست که در زندگی بارها سراغ انسان می آید . ولی آن روزها من عقیده داشتم عشق فقط یکبار است و انسان به جز یک نفر نمیتواند عاشق دیگری شود که بعدها فهمیدم حق با او بود .
روزهای خوش زیادی با او گذشت تا بالاخره بعد از حدود دوسال از ایران رفت . ارتباطمان قطع شد تا حدود دو ماه پیش که در فضای مجازی پیام داد . گفت که قصد ازدواج دارد و بالاخره یک ماه پیش هم ازدواج کرد . آنچه در ادامه میخوانیم آخرین روز بودن ما با همدیگه است :
تا صبح نخوابیده و آشفته و پریشان بودم . با وجودیکه مدت زیادی بود میدانستم امروز آخرین روزی است که اینجاست اما هنوز دعا میکردم کاش این کابوس تمام شود . وابسته شده بودم . نفهمیده بودم که چقدر وابسته هستم . مدام در دل سرزنش میکردم خودمو که قدر روزهای خوبو ندونستی و ناشکری کردی و …
ساعت 6 صبح بود . قرار بود دیشب به عنوان آخرین شب در خانه اش تا صبح با هم باشیم اما از بد اقبالی بدلیل آمدن دوستش نشد .
خانه باید تحویل صاحب خانه میشد . من به زحمت هتلی رزرو کرده بودم تا آخرین ساعات را در آنجا با هم باشیم . ساعت 7 و 40 دقیقه صبح فردا پرواز داشت و 5 باید در فرودگاه میبود .
الهام به نگاه من بی نظیرترین ظاهر دنیا را داشت . هفته ای یا گاهی دو هفته ای یکبار سکس داشتیم . با وجودیکه سکسهای طولانی و با معاشقه ای داشتیم و بعد از آن واقعا قوای جنسیمان بشدت تحلیل میرفت ولی بعد از دو سه روز مجددا هم من و هم او طالب هم بودیم . البته قرارمان این بود از ابتدا که اجازه دهیم مستیمان نسبت به همدیگر به اوج برسد و بعد سکس کنیم که دچار اشباح نشیم . گاهی هر دو بی طاقت میشدیم . خصوصا روزهای بعد از پریودش بارها پیش میامد که حتی در یک هفته سه بار سکس میکردیم . رابطه من و او بینهایت بود . نه من و نه او متعصب به همدیگه نبودیم . شاید باور نکنید که وقتی دوستی از همدیگه رو در دل پسند میکردیم به هم میگفتیم و هم من و هم او بارها به درخواست هم با دوستانمان بودیم .
در پارتیهای زیادی شرکت میکردیم . لذت میبردیم از همه چیز . و واقعا به لذت همدیگه اهمیت میدادیم .
به زحمت از جا برخواستم . دوش گرفتم . اصلاح کردم . صبحانه خوردم و آماده شدم و ساعت 8 از خانه خارج شدم . تماس گرفتم . رد داد . مجددا تماس گرفتم باز رد داد . این یعنی هنوز مهمانش نرفته .
یک ساعت بعد تماس گرفت . نزدیک خانه اش بودم و به آنجا رفتم
زنگ آپارتمانش را فشار دادم . دلم گرفت . این آخرین باری بود که صدای زنگ آپارتمان را میشنیدم . درو باز کرد.
همه چیز را جمع کرده بود . فضای دلگیر خانه اشک را در چشمانم حلقه بست . بی حرف در آغوشش گرفتم . درب را بستم و به هم چسبیدیم .
همدیگر را در آغوش میفشردیم و اشک میریختیم . حرفی نزدیم . تا ظهر سمسار آمد و وسایل را یکجا خرید و صاحبخانه هم آمد و خانه را تحویل گرفت و تا چکهایشان را بانک بردیم و به هتل رفتیم ساعت 3 بعد از ظهر شد .
از بیرون ناهار گرفته بودم . باهم خوردیم . دل و دماغ نداشتم . اوهم مثل من
پنجره اتاق را باز کردم و در حالیکه بیرون را تماشا میکردم سیگارم را روشن کردم .
هنوز سیگارم تمام نشده بود که صدای نفسش را کنار گوشم حس کردم . ناخودآگاه بغضم ترکید و آرام اشک ریختتم . از پشت در آغوشم گرفت و کنار گوشم زمزمه کرد :
هرگز روزهای خوب با تو بودنو فراموش نمیکنم .
برگشتم . اشکهایم را بوسید . زیباترین لباس خانه اش را پوشید . میدونست دوست دارم این لباسشو . دکمه های پیرهنمو باز کرد و موهای سینمو دست کشید .
همیشه در این موقع در اوج شهوت بودم . اما ایبنار غم عجیبی اجازه نمیداد حالم تغییر کند .
لباسهامو در آورد و درحالیکه رکابی و شرت تنم بود مقابلم ایستاد و لبهاشو روی لبام گذاشت . و با لطافت بی نظیری بوسید . آب دهنش رو روی لبهام حس میکردم . دستاشو دور گردنم حلقه کرد و خودشو بهم چسبوند و فشار داد .
آتشفشان شهوتم قلیان کرد و بالاخره بر بغضم پیروز شد . دست بر بازوانش گرفتم و محکم در آغوشش کشیدم . شهوت حالا بر هر دوی ما پیروز بود . آرام مقابلش زانو زدم . لبه تاپ سفید یقه هفتی بدون آستین تنشو بال زدم و لبمو آروم روی تنش گذاشتم . همزمان با نوک انگشتانم شروع به نوازش پشت زانوهاش کردم .
بزودی زانو زد . بی حس و شهوتی شده بود . لبخندی زد و گفت : هیچوقت نتونستم مقابل اینکارت مقاومت کنم . مقابل هم زانو زدیم و در حالیکه بی تاب خودمونو به هم فشار میدادیم شروع به لب بازی کردیم . همزمان لختش کردم و لخت شدم .
تمام بدنش رو در آغوشم گرفتم . تماس پوست داغش با تنم همیشه دیوانم میکرد.
نوک پاهامو روی پاهاش میمالیدم و زانوهام روی زانوهاش بازی میکرد . سینه هاش که کمی سفت شده بود روی سینم بود و مدت زیادی معاشقه کردیم .
به شکم خوابوندمش و روی کونش نشستم . و با نوک انگشتانم از پشت گردنش شروع به نوازش کردم . نوک انگشتامو روی بازوهاش میکشیدم و گاهی آرام ماساژش میدادم . یکباره خم شدم و لبم رو درست پشت گردنش گذاشتم و همزمان کیرمو وسط درز کونش شروع به بازی دادم . ستون فقراتش رو تا پایین نقطه به نقطه بوسیدم و …
برش گردوندم . با کف دستام سینه هاشو آروم در دست گرفتم و خیلی ملایم شروع به فشار دادن سینه هاش با نوک انگشتام کردم . چشماشو بسته بود .
لبهامو روی چشماش گذاشتم. آرام شروع به بوسیدنش کردن و یواش یواش بوسه هام محکم و محکمتر میشد . طوری که صداش در تمام اتاق میپیچید . تمام بدنش رو بوسه زدم . عاشق اینکار بود و وقتی به اینجا میرسیدیم کاملا بی حال میشد .
تا موقع حرکت هم آغوش بودیم . یا میگفتیم و میخندیدم و گریه میکردیم و یا در حال عشقبازی و سکس بودیم .


ساعت 7 و 45 دقیقه صدای هواپیمای ایران ایر سکوت آسمان را شکست و الهام برای همیشه رفت و تنها چیزی برایم ماند خاطراتش بود و حسرت از دست دادنش .
هنوز وقتی صدای هواپیما میشنوم گاهی یاد آن لحظات واقعا سخت می افتم و حس میکنم به قلبم فشار می آید .
یاد آخرین گفتگوی ما:
الهام گفت : فکر میکنم هرگز کسی نتونه به اندازه تو منو از همه چیز بی نیاز کنه !
و من در پاسخ گفتم : تو که بری آتشفشان منم خاموش خواهد شد .
پایان .

2720 👀
2 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2016-10-21 21:22:48 +0330 +0330

طبع فوق العاده روان ی داشتید

احساس میکنم فیلم نامه نویس هم باشید

آخه خیلی زیبا خلق تصویر کردین

مرسی

0 ❤️

2016-10-21 22:14:34 +0330 +0330
نقل از: Master.Shayan از اینکه زحمت کشیدی و متنی به این طولانی نوشتی تشکر میکنم خیلی زیبا و کامل و تاثیر گذار بود . امیدوارم قلب نازنینت آروم بشه (میشه) من کاملا میفهممت . چون همچین تجربه ای داشتم البته یخرده متفاوت تر

ممنون دوست عزیز .
قطعا از اون روزها فاصله زیادی گرفتم و شاید بشه گفت به بایگانی خاطرات پیوستند . قطع به یقین روزهای سختی گذشت و دوستانی که تجربشو دارن میتونن درک کنند . علی ایحال به این خاطر نوشتم که حس کردم لازمه با توجه پیامها و نظرات دوستان عزیزم .
از شما دوست خوبم هم تشکر میکنم و براتون آرزوی موفقیت دارم .

0 ❤️

2016-10-22 07:00:22 +0330 +0330
نقل از: Rmin_19 میگفتی ادمین تو قسمت داستان ها درج میکرد این داستانت رو ?

سلام
بله حق با شماست طولانی شد اما از این خلاصه تر نتونستم درش بیارم .

0 ❤️

2016-10-22 08:47:36 +0330 +0330
نقل از: kia454545 داستان جالبی بود اما نفهمیدم قلیان تو داستان شما چکاره بود ؟ مناسبتی براش پیدا نکردم قلیان سیگارو.......==البته حالا دوستان میان و میپرسند که تو هتل چطور رفتید و....................

Lol :D
Fk knm mnzooreshoon qalayan ba qeyn boode b maanie joosho khoroosh

0 ❤️

2016-10-22 08:52:25 +0330 +0330

خیلی جالب نوشته بودی

0 ❤️

2016-10-22 08:52:59 +0330 +0330
نقل از: hosna_khanoom
نقل از: kia454545 داستان جالبی بود اما نفهمیدم قلیان تو داستان شما چکاره بود ؟ مناسبتی براش پیدا نکردم قلیان سیگارو.......==البته حالا دوستان میان و میپرسند که تو هتل چطور رفتید و....................

Lol :D
Fk knm mnzooreshoon qalayan ba qeyn boode b maanie joosho khoroosh

مرسی —اره فهمیدم اما چون 2 بار تکرار کرده بود …

0 ❤️

2016-10-22 08:54:46 +0330 +0330

دوستان مطلبم رو در قسمت خاطرات انجمن نوشتم نه در بخش داستانها و سعی کردم مراتب احترام رو همه جوره رعایت کنم که مورد بی احترامی واقع نشم .
تصور میکنم پروفایلم را مطالعه نکرده اید . علت حضور من اینجا اینست که از دنیایی که در آن محکوم به غیر واقعی زندگی کردنیم کمی فاصله بگیرم . چون شناس نیستم و مجبور به وانمود کردن .
قطعا اگر احساس کنم مطالب من آزار دهنده است و جایی از کسی تنگ میکند دیگر مطلب نمیگذارم تا خاطر دوستان آسوده باشد .
با تقدیم احترام به همه - حتی شمایی که بی احترامی کردی …

0 ❤️

2016-10-22 08:58:49 +0330 +0330

ک ج

0 ❤️

2016-10-22 09:04:20 +0330 +0330
نقل از: آتشفشان_خاموش دوستان مطلبم رو در قسمت خاطرات انجمن نوشتم

0 ❤️

2016-10-22 09:07:08 +0330 +0330
نقل از: kia454545
نقل از: آتشفشان_خاموش دوستان مطلبم رو در قسمت خاطرات انجمن نوشتم نه در بخش داستانها و سعی کردم مراتب احترام رو همه جوره رعایت کنم که مورد بی احترامی واقع نشم . تصور میکنم پروفایلم را مطالعه نکرده اید . علت حضور من اینجا اینست که از دنیایی که در آن محکوم به غیر واقعی زندگی کردنیم کمی فاصله بگیرم . چون شناس نیستم و مجبور به وانمود کردن . قطعا اگر احساس کنم مطالب من آزار دهنده است و جایی از کسی تنگ میکند دیگر مطلب نمیگذارم تا خاطر دوستان آسوده باشد . با تقدیم احترام به همه - حتی شمایی که بی احترامی کردی ...

بی احترامی ؟ به چه کسی ؟ کجا ؟ فکر نمیکنم پرسیدن بی احترامی باشه و اگه اینطوره عذر خواهی میکنم -

صد البته که همه میدانیم بین بفرما و بشین و بتمرگ تفاوت معنایی نیست . آنچه هست تفاوت است در نحوه ی گفتار …

0 ❤️

2016-10-22 09:11:10 +0330 +0330
نقل از: آتشفشان_خاموش
نقل از: kia454545
نقل از: آتشفشان_خاموش دوستان مطلبم رو در قسمت خاطرات انجمن نوشتم نه در بخش داستانها و سعی کردم مراتب احترام رو همه جوره رعایت کنم که مورد بی احترامی واقع نشم . تصور میکنم پروفایلم را مطالعه نکرده اید . علت حضور من اینجا اینست که از دنیایی که در آن محکوم به غیر واقعی زندگی کردنیم کمی فاصله بگیرم . چون شناس نیستم و مجبور به وانمود کردن . قطعا اگر احساس کنم مطالب من آزار دهنده است و جایی از کسی تنگ میکند دیگر مطلب نمیگذارم تا خاطر دوستان آسوده باشد . با تقدیم احترام به همه - حتی شمایی که بی احترامی کردی ...

بی احترامی ؟ به چه کسی ؟ کجا ؟ فکر نمیکنم پرسیدن بی احترامی باشه و اگه اینطوره عذر خواهی میکنم -

صد البته که همه میدانیم بین بفرما و بشین و بتمرگ تفاوت معنایی نیست . آنچه هست تفاوت است در نحوه ی گفتار …

یعنی به یکی بگی بفرما و یا بگی بتمرگ فرقی نیست ؟ عجیبه

0 ❤️

2016-10-22 09:16:13 +0330 +0330
نقل از: kia454545
نقل از: آتشفشان_خاموش
نقل از: kia454545
نقل از: آتشفشان_خاموش دوستان مطلبم رو در قسمت خاطرات انجمن نوشتم نه در بخش داستانها و سعی کردم مراتب احترام رو همه جوره رعایت کنم که مورد بی احترامی واقع نشم . تصور میکنم پروفایلم را مطالعه نکرده اید . علت حضور من اینجا اینست که از دنیایی که در آن محکوم به غیر واقعی زندگی کردنیم کمی فاصله بگیرم . چون شناس نیستم و مجبور به وانمود کردن . قطعا اگر احساس کنم مطالب من آزار دهنده است و جایی از کسی تنگ میکند دیگر مطلب نمیگذارم تا خاطر دوستان آسوده باشد . با تقدیم احترام به همه - حتی شمایی که بی احترامی کردی ...

بی احترامی ؟ به چه کسی ؟ کجا ؟ فکر نمیکنم پرسیدن بی احترامی باشه و اگه اینطوره عذر خواهی میکنم -

صد البته که همه میدانیم بین بفرما و بشین و بتمرگ تفاوت معنایی نیست . آنچه هست تفاوت است در نحوه ی گفتار …

یعنی به یکی بگی بفرما و یا بگی بتمرگ فرقی نیست ؟ عجیبه

دوست من هدف من جسارت به شما یا کس دیگری نیست .
اگر رفتار من جسارت آمیز بوده و خاطر شما را آزرده کرده … من عذرمیخوام …
خواهش میکننم با هم بحث نکنیم .

0 ❤️

2016-10-22 09:57:13 +0330 +0330

زیباترین داستان زندگیم بود ? ?

0 ❤️

2016-10-22 11:40:00 +0330 +0330
نقل از: mahi..joon
نقل از: آتشفشان_خاموش
نقل از: kia454545
نقل از: آتشفشان_خاموش
نقل از: kia454545
نقل از: آتشفشان_خاموش دوستان مطلبم رو در قسمت خاطرات انجمن نوشتم نه در بخش داستانها و سعی کردم مراتب احترام رو همه جوره رعایت کنم که مورد بی احترامی واقع نشم . تصور میکنم پروفایلم را مطالعه نکرده اید . علت حضور من اینجا اینست که از دنیایی که در آن محکوم به غیر واقعی زندگی کردنیم کمی فاصله بگیرم . چون شناس نیستم و مجبور به وانمود کردن . قطعا اگر احساس کنم مطالب من آزار دهنده است و جایی از کسی تنگ میکند دیگر مطلب نمیگذارم تا خاطر دوستان آسوده باشد . با تقدیم احترام به همه - حتی شمایی که بی احترامی کردی ...

بی احترامی ؟ به چه کسی ؟ کجا ؟ فکر نمیکنم پرسیدن بی احترامی باشه و اگه اینطوره عذر خواهی میکنم -

صد البته که همه میدانیم بین بفرما و بشین و بتمرگ تفاوت معنایی نیست . آنچه هست تفاوت است در نحوه ی گفتار …

یعنی به یکی بگی بفرما و یا بگی بتمرگ فرقی نیست ؟ عجیبه

دوست من هدف من جسارت به شما یا کس دیگری نیست .
اگر رفتار من جسارت آمیز بوده و خاطر شما را آزرده کرده … من عذرمیخوام …
خواهش میکننم با هم بحث نکنیم .

salavat befrestin!!!

دوست خوبم من اصلا اهل بحث کردن نیستم و بهترین کار دنیا را عذرخواهی میدونم –قبل هم گفتم و باز هم میگم اگه چیزی گفتم که ناخواسته باعث دلخوریتون شدم عذر میخوام و برات ارزوی بهترینها را میکنم

0 ❤️

2016-10-22 11:58:01 +0330 +0330
نقل از: kia454545
نقل از: mahi..joon
نقل از: آتشفشان_خاموش
نقل از: kia454545
نقل از: آتشفشان_خاموش
نقل از: kia454545
نقل از: آتشفشان_خاموش دوستان مطلبم رو در قسمت خاطرات انجمن نوشتم نه در بخش داستانها و سعی کردم مراتب احترام رو همه جوره رعایت کنم که مورد بی احترامی واقع نشم . تصور میکنم پروفایلم را مطالعه نکرده اید . علت حضور من اینجا اینست که از دنیایی که در آن محکوم به غیر واقعی زندگی کردنیم کمی فاصله بگیرم . چون شناس نیستم و مجبور به وانمود کردن . قطعا اگر احساس کنم مطالب من آزار دهنده است و جایی از کسی تنگ میکند دیگر مطلب نمیگذارم تا خاطر دوستان آسوده باشد . با تقدیم احترام به همه - حتی شمایی که بی احترامی کردی ...

بی احترامی ؟ به چه کسی ؟ کجا ؟ فکر نمیکنم پرسیدن بی احترامی باشه و اگه اینطوره عذر خواهی میکنم -

صد البته که همه میدانیم بین بفرما و بشین و بتمرگ تفاوت معنایی نیست . آنچه هست تفاوت است در نحوه ی گفتار …

یعنی به یکی بگی بفرما و یا بگی بتمرگ فرقی نیست ؟ عجیبه

دوست من هدف من جسارت به شما یا کس دیگری نیست .
اگر رفتار من جسارت آمیز بوده و خاطر شما را آزرده کرده … من عذرمیخوام …
خواهش میکننم با هم بحث نکنیم .

salavat befrestin!!!

دوست خوبم من اصلا اهل بحث کردن نیستم و بهترین کار دنیا را عذرخواهی میدونم –قبل هم گفتم و باز هم میگم اگه چیزی گفتم که ناخواسته باعث دلخوریتون شدم عذر میخوام و برات ارزوی بهترینها را میکنم

این از بزرگواری شماست . ممکنه برداشت اشتباه من باعث شده باشه و عذرمیخوام از این بابت .
قطعا هدف همه ما اینجا پیدا کردن دوستان جدید و لذت بردن از اونهاست . نه افزودن به دغدغه ها و چالشها .
از شما سپاسگذارم

0 ❤️

2016-10-22 12:00:47 +0330 +0330
نقل از: آتشفشان_خاموش
نقل از: kia454545
نقل از: mahi..joon
نقل از: آتشفشان_خاموش
نقل از: kia454545
نقل از: آتشفشان_خاموش
نقل از: kia454545
نقل از: آتشفشان_خاموش دوستان مطلبم رو در قسمت خاطرات انجمن نوشتم نه در بخش داستانها و سعی کردم مراتب احترام رو همه جوره رعایت کنم که مورد بی احترامی واقع نشم . تصور میکنم پروفایلم را مطالعه نکرده اید . علت حضور من اینجا اینست که از دنیایی که در آن محکوم به غیر واقعی زندگی کردنیم کمی فاصله بگیرم . چون شناس نیستم و مجبور به وانمود کردن . قطعا اگر احساس کنم مطالب من آزار دهنده است و جایی از کسی تنگ میکند دیگر مطلب نمیگذارم تا خاطر دوستان آسوده باشد . با تقدیم احترام به همه - حتی شمایی که بی احترامی کردی ...

بی احترامی ؟ به چه کسی ؟ کجا ؟ فکر نمیکنم پرسیدن بی احترامی باشه و اگه اینطوره عذر خواهی میکنم -

صد البته که همه میدانیم بین بفرما و بشین و بتمرگ تفاوت معنایی نیست . آنچه هست تفاوت است در نحوه ی گفتار …

یعنی به یکی بگی بفرما و یا بگی بتمرگ فرقی نیست ؟ عجیبه

دوست من هدف من جسارت به شما یا کس دیگری نیست .
اگر رفتار من جسارت آمیز بوده و خاطر شما را آزرده کرده … من عذرمیخوام …
خواهش میکننم با هم بحث نکنیم .

salavat befrestin!!!

دوست خوبم من اصلا اهل بحث کردن نیستم و بهترین کار دنیا را عذرخواهی میدونم –قبل هم گفتم و باز هم میگم اگه چیزی گفتم که ناخواسته باعث دلخوریتون شدم عذر میخوام و برات ارزوی بهترینها را میکنم

این از بزرگواری شماست . ممکنه برداشت اشتباه من باعث شده باشه و عذرمیخوام از این بابت .
قطعا هدف همه ما اینجا پیدا کردن دوستان جدید و لذت بردن از اونهاست . نه افزودن به دغدغه ها و چالشها .
از شما سپاسگذارم

مرسی عریزم –موفق باشید

0 ❤️

2016-10-22 17:53:24 +0330 +0330

دوستان عزیزم از همتون ممنوونم بخاطر نظراتی که دادین
البته طولانی بود متن و فکر میکنم یه سری عزیزان مایل به خوندن نبودن .
در پاسخ به نقدشون باید بگم چشم . آخرین بار بودش

0 ❤️

2023-06-17 13:30:25 +0330 +0330

دوباره سلام .
نمیدونم چند سال گذشته از آخرین باری که مطلب گذاشتم .
امروز دوباره تصمیم گرفتم یه سری بزنم ببینم چه خبره .
مرسی از اظهار لطف همه دوستان 🌹 🌹

0 ❤️

2023-06-17 15:30:44 +0330 +0330

چقدر قشنگ بود

1 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «