کـفرنامه کارو (کامل و اصلی)

1397/06/28

سلام دوستان

لطفا از فحاشی خودداری کنید چون فقط شخصیت خانوادگی خودتونو زیر سوال می برین!

من شخصا نه دین دارم نه خدایی رو قبول دارم :)

اما هرگز نه به هیچ دینی توهین کردم و نه به پیروان هیچ خدا و پیغمبری بی احترامی کردم!

این تاپیک رو زدم مخصوص کفرنامه کارو (کاراپت دِردِریان) که درواقع این کتاب (کفرنامه) در ایران ممنوعه هست و شاید خیلی ها اصلا اسمشو هم نشنیده باشن چه برسه که اشعارش رو خونده باشن…

ضمنا هرچقدر هم توی اینترنت جستجو کنید نمیتونید این اشعار رو کامل پیدا کنید، من کتاب دست نویسش رو دارم و از روی اون براتون به اشتراک میذارم امیدوارم خوشتون بیاد

شعر اولش رو میذارم اگر خوشتون اوم حتما بقیه اشعار رو هم میذارم




شعر اول :

خداوندا

اگر روزی بشر گردی

زحال بندگانت با خبر گردی

پشیمان می شوی از قصه خلقت

از اینجا و از آنجا بودنت!

خداوندا

اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی

لباس فقر به تن داری

برای لقمه نانی

غرورت را به زیر پای نا مردان فرو ریزی

زمین و آسمان را کفر می گویی نمی گویی؟

خداوندا

اگر با مردم آمیزی

شتابان در پی روزی

ز پیشانی عرق ریزی

شب آزرده ودل خسته

تهی دست و زبان بسته

به سوی خانه باز آیی

زمین آسمان را کفر می گویی نمی گویی؟

خداوندا

اگر در ظهرگرماگیر تابستان

تن خود را به زیر سایه ی دیوار بسپاری

لبت را بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری

و قدری آن طرف ترکاخ های مرمرین بینی

و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد

و شاید هر رهگذر هم از درونت با خبر باشد

زمین و آسمان را کفر می گویی نمی گویی؟

خدایا خالقا بس کن جنایت را تو ظلمت را

تو خود سلطان تبعیضی

تو خود یک فتنه انگیزی

اگر در روز خلقت مست نمی کردی

یکی را همچون من بدبخت

یکی را بی دلیل آقا نمی کردی

جهانی را چنین غوغا نمی کردی

دگر فریاد ها در سینه ی تنگم نمی گنجد

دگر آهم نمی گیرد

دگر این سازها شادم نمی سازد

دگر از فرط می نوشی می هم مستی نمی بخشد

دگر در جام چشمم باده شادی نمی رقصد

نه دست گرم نجوائی به گوشم پنجه می ساید

نه سنگ سینه ی غم چنگ صدها ناله می کوبد

اگر فریادهایی از دل دیوانه برخیزد

برای نا مرادی های دل باشد

خدایا گنبد صیاد یعنی چه؟

فروزان اختران ثابت سیار یعنی چه؟

اگر عدل است این پس ظلم ناهنجار یعنی چه؟

به حدی درد تنهایی دلم را رنج می دارد

که با آوای دل خواهم کشم فریاد و برگویم

خدایی که فغان آتشینم در دل سرد او بی اثر باشد خدا نیست

شما ای مولیانی که می گویید خدا هست و برای او صفتهای توانا هم روا دارید

بگویید تا بفهمم

چرا اشک مرا هرگز نمی بیند؟

چرا بر ناله پر خواهشم پاسخ نمی گوید

چرا او این چنین کور و کر و لال است

و یا شاید درون بارگاه خویش کسی لب بر لبانش مست تنهایی

و یا شاید دگر پر گشته است آن طاقت و صبرش

کنون از دست داده آن صفتها را

چرا در پرده می گویم

خدا هرگز نمی باشد

من امشب ناله نی را خدا دانم

من امشب ساغر می را خدا دانم

خدای من دگر تریاک و گرس و بنگ می باشد

خدای من شراب خون رنگ می باشد

مرا پستان گرم لاله رخساران خدا باشد

خدا هیچ است

خدا پوچ است

خدا جسمی است بی معنی

خدا یک لفظ شیرین است

خدا رویای رنگین است

شب است و ماه میرقصد

ستاره نقره می پاشد

و گنجشک از لبان شهوت آلوده ی زنبق بوسه می گیرد

من اما سرد و خاموشم

من اما در سکوت خلوتت آهسته می گریم

اگر حق است زدم زیر خدایی

عجب بی پرده امشب من سخن گفتم

خداوندا

اگر در نعشه ی افیون از من مست گناهی سر زد ببخشیدم

ولی نه!

چرا من روسیه باشم؟

چرا قلاده ی تهمت مرا در گردن آویزد؟

خداوندا

تو در قرآن جاویدت هزاران وعده ها دادی

تو می گفتی که نامردان بهشتت را نمی بینند

ولی من با دو چشم خویشتن دیدم

که نامردان به از مردان

ز خون پاک مردانت هزاران کاخها ساختند

خداوندا بیا بنگر بهشت کاخ نامردان دنیا را

خدایا، خالقا، بس کن جنایت را، بس کن تو ظلمت را

تو خود گفتی اگر اهریمن شهوت بر انسان حکم فرماید

تو او را با صلیب عصیانت مصلوب خواهی کرد

ولی من با دو چشم خویشتن دیدم

پدر با نورسته خویش گرم می گیرد

برادر شبانگاهان مستانه از آغوش خواهر کام می گیرد

نگاه شهوت انگیز پسر دزدانه بر اندام مادر می لرزد

قدم ها در بستر فحشا می لغزد

پس…قولت

اگر مردانگی این است

به نامردی نامردان قسم

نامرد نامردم اگر دستی به قرآنت بیالایم

14 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2018-09-19 06:54:02 +0430 +0430

شبی در حال مستی تكيه بر جای خدا كردم

در آن يك شب خدايا من عجايب كارها كردم

جهان را روی هم كوبيدم از نو ساختم گيتی

ز خاك عالم كهنه جهانی نو بنا كردم

كشيدم بر زمين از عرش، دنيادار سابق را

سخن واضح تر و بهتر بگويم كودتا كردم

خدا را بنده ی خود كرده خود گشتم خدای او

خدايی با تسلط هم به ارض و هم سما كردم

ميان آب شستم سهر به سهر برنامه پيشين

هر آن چيزی كه از اول بود نابود و فنا كردم

نمودم هم بهشت و هم جهنم هردو را معدوم

كشيدم پيش نقد و نسيه، بازی را رها كردم

نمازو روزه را تعطيل كردم، كعبه را بستم

وثاق بندگی را از رياكاری جدا كردم

امام و قطب و پيغمبر نكردم در جهان منصوب

خدايی بر زمين و بر زمان بی كدخدا كردم

نكردم خلق ، ملا و فقيد و زاهد و صوفی

نه تعيين بهر مردم مقتدا و پيشوا كردم

شدم خود عهده دار پيشوايی در همه عالم

به تيپا پيشوايان را به دور از پيش پا كردم

بدون اسقف و پاپ و كشيش و مفتی اعظم

خلايق را به امر حق شناسی آشنا كردم

نه آوردم به دنيا روضه خوان و مرشد و رمال

نه كس را مفتخور و هرزه و لات و گدا كردم

نمودم خلق را آسوده از شر رياكاران

به قدرت در جهان خلع يد از اهل ريا كردم

ندادم فرصت مردم فريبی بر عباپوشان

نخواهم گفت آن كاری كه با اهل ريا كردم

به جای مردم نادان نمودم خلق گاو و خر

ميان خلق آنان را پی خدمت رها كردم

مقدر داشتم خالی ز منت، رزق مردم را

نه شرطی در نماز و روزه و ذكر و دعا كردم

نكردم پشت سر هم بندگان لخت و عور ايجاد

به مشتی بندگان آْبرومند اكتفا كردم

هر آنكس را كه ميدانستم از اول بود فاسد

نكردم خلق و عالم را بری از هر جفا كردم

به جای جنس تازی آفريدم مردم دل پاك

قلوب مردمان را مركز مهر و وفا كردم

سری داشت كو بر سر فكر استثمار كوبيدم

دگر قانون استثمار را زير پا كردم

رجال خائن و مزدور را در آتش افكندم

سپس خاكستر اجسادشان را بر هوا كردم

نه جمعی را برون از حد بدادم ثروت و مكنت

نه جمعی را به درد بی نوايی مبتلا كردم

نه يك بی آبرويی را هزار گنج بخشيدم

نه بر يك آبرومندی دوصد ظلم و جفا كردم

نكردم هيچ فردی را قرين محنت و خواری

گرفتاران محنت را رها از تنگنا كردم

به جای آنكه مردم گذارم در غم و ذلت

گره از كارهای مردم غم ديده وا كردم

به جای آنكه بخشم خلق را امراض گوناگون

به الطاف خدايی درد مردم را دوا كردم

جهانی ساختم پر عدل و داد و خالی از تبعيض

تمام بندگان خويش را از خود رضا كردم

نگويندم كه تاريكی به كفشت هست از اول

نكردم خلق شيطان را عجب كاري به جا كردم

چو ميدانستم از اول كه در آخر چه خواهد شد

نشستم فكر كار انتها را ابتدا كردم

نكردم اشتباهی چون خدای فعلی عالم

خلاصه هرچه كردم خدمت و مهر و صفا كردم

زمن سر زد هزاران كار ديگر تا سحر ليكن

چو از خود بی خود بودم ندانسته چه ها كردم

سحر چون گشت از مستی شدم هوشيار

خدايا در پناه می جسارت بر خدا كردم

شدم بار دگر يك بنده درگاه او گفتم

خداوندا نفهميدم خطا كردم …


2018-09-19 11:37:11 +0430 +0430

شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم

نمی دانم کجا بودم چه ها کردم چه ها کردم

در آن لمحه ز مستی حال گردان شد

خدا دیدم وجودم محو وگریان شد

بخود فائق شدم مستی ز سر رفت

غرور آمد دلم از حد کم رست

خدا دیدم خودم را بندگی کو؟

کجا شد جبر و سختی بی خودی کو؟

زدم حکمی که لیلی کو ومجنون؟

زدم حکمی کجا شد جنگ وکو خون؟

چو مستی دست در جای خدا زد

به چنگیزان ونامردان قفا زد

به لیلی حکم عشق دائمی داد

به شیرین حق خوب زندگی داد

به مجنون آتشی از جنس دم داد

به فرهاد اهرمی کو هان شکن داد

چرا لیلی ومجنون باز مانند؟

چرا فرهاد از شیرین برانند؟

چرا وقتی که من مست وخدایم

چنان باشم که گویندم گدایم؟

در آن حالت که پیمانه پرم بود

شرابم همدم ودل ساغرم بود

من مست و خراب حالا خدایم

ز ضعف و هجرو غم ، حالا جدایم

به پیران وقت پیری می دهم جان

جوانان در جوانی قوت و نان

چرا آهو ز مادر باز ماند؟

چرا فرزند صیادش بنالد؟

چراها و چراها و چراها

شب قدرت گذشت وآرزوها

بسختی قامتم را راست کردم

گلوی خشک خود را صاف کردم

کنار بسترم پیمانه ای پر

ولی جیبم تهی از سکه ودر

شراب از سر برفته بی تا مل

نمی یابم اثر از تاج واز گل

همان مست ورهای رو سیاهم

غلط کردم که پی بردم خدایم!

7 ❤️

2018-09-19 12:08:05 +0430 +0430

کاش کلشومیذاشتی برای دانلود

2 ❤️

2018-09-19 12:11:03 +0430 +0430
نقل از: Jodan کاش کلشومیذاشتی برای دانلود

این کفرنامه کلا 4 تا شعر هست عزیزم

یکی دیگش مونده اونم حتما میذارمش :-*

3 ❤️

2018-09-20 00:23:41 +0430 +0430

زین سپس با دگران عشق و صفا خواهم کرد

همچو تو یکسره من ترک وفا خواهم کرد

زین سپس جای صفا چون تو جفا خواهم کرد

ترک سجاده و تسبیح و رَدا خواهم کرد

گذر از کوی تو چون باد صبا خواهم کرد

هرگز این گوش من از تو سخن حق نشنید

مردمان گوش به افسانه زاهد ندهید

داده از پند به من پیر خرابات نوید

کز تو ای عهد شکن این دل دیوانه رمید

شکوه از این بدت پیش خدا خواهم کرد

درس حکمت همه را خواندم و دیدم به عیان

بهر هر درد دوایی است دواها پنهان

نسخه درد من این باده ناب است

بدان کز طبیبان جفا جوی نگرفتم درمان

زخم دل را می ناب دوا خواهم کرد

من که هم می خورم و دُردی آن پادشهم

بهتر آنست که امشب به همانجا بروم

سر خود بر در خُمخانه آن شاه نهم

آنقدر باده خورم تا ز غم آزاد شوم

دست از دامن طناز رها خواهم کرد

خواهم از شیخ کشی، شهره این شهر شوم

شیخ و ملا و مریدان همه را قهر شوم

بر مزار همه شیخان دغل زهر شوم

گر که روزی ز قضا حاکم این شهر شوم

خون صد شیخ به یک مست روا خواهم کرد

ز کم و بیش و بسیار بگیرم از شیخ

وجه اندوخته و دینار بگیرم از شیخ

آنقدر جامه و دستار بگیرم از شیخ

باج میخانه امرار بگیرم

7 ❤️

2018-09-20 08:24:56 +0430 +0430
نقل از: sadegh-sj76
نقل از: Jodan کاش کلشومیذاشتی برای دانلود

این کفرنامه کلا 4 تا شعر هست عزیزم

یکی دیگش مونده اونم حتما میذارمش :-*

متشکرم

1 ❤️

2018-09-20 11:36:00 +0430 +0430
نقل از: Jodan
نقل از: sadegh-sj76
نقل از: Jodan کاش کلشومیذاشتی برای دانلود

این کفرنامه کلا 4 تا شعر هست عزیزم

یکی دیگش مونده اونم حتما میذارمش :-*

متشکرم

فدات

1 ❤️

2018-11-17 12:16:53 +0330 +0330

شبي در گنج ميخانه

گرفتم تيغ بر دستم

كه خالقم! ربم!

تو مي داني كه من مستم

تو مي داني كه مي دانم
چه ها كردي،ستم كردي،جفا كردي،خطا كردي

كه در شط فرات با مريم زيبا زنا كردي

كه عيسي ات پديد آمد

تو فرعون را خدا كردي

نهادي در تيغ ظالم و بر مظلوم جفا كردي

سپس رفتي آن بالا و خود را خدا كردي

بيا پايين…

كه ديگر جايي آن بالا نداري

كسي را با تو كاري نيست

خداوندا ! اگر در عالم مستي

خدايي از من گم كرده ره ديدي

ببخشم مست بودم نفهميدم، خطا كردم

5 ❤️

2018-11-17 12:39:17 +0330 +0330

مرسی از پست خوبت . براووو

1 ❤️

2018-11-17 12:46:05 +0330 +0330
نقل از: malaga123 مرسی از پست خوبت . براووو

فدات عزیزم

1 ❤️

2018-11-17 12:59:03 +0330 +0330
نقل از: strong_boy یاد دوران دبیرستان افتادم کارو برادر ویگنه واقعا چند سال از دوره خودش جلوتر بود

یکی کارو یکی هم فروغ فرخزاد به نظر من هنوزم چندین سال از دوره ما جلو ترن

1 ❤️

2018-11-17 13:11:03 +0330 +0330

چقد دلم میخاست به خدا دسترسی داشتم…زورم میرسید…انقد میزدمش خون بالا بیاره بیشرف…شدیم بازیچش

1 ❤️

2018-11-17 13:40:33 +0330 +0330
نقل از: strong_boy
نقل از: sadegh-sj76
نقل از: strong_boy یاد دوران دبیرستان افتادم کارو برادر ویگنه واقعا چند سال از دوره خودش جلوتر بود

یکی کارو یکی هم فروغ فرخزاد به نظر من هنوزم چندین سال از دوره ما جلو ترن

فرخ زاد به خاطر یک سری از مسائل ? نچسب بود به نظر من

اتفاقا فروغ فرخزاد یه سری حرفا زده یه آهنگایی خونده که ما تازه الان به حرفش رسیدیم

1 ❤️

2018-11-17 13:41:11 +0330 +0330
نقل از: keyvan_30c چقد دلم میخاست به خدا دسترسی داشتم...زورم میرسید....انقد میزدمش خون بالا بیاره بیشرف...شدیم بازیچش

ما مثل یه گله مورچه ایم، خدا مثل یه بچه کوچولو که همینجوری پا میذاره رومون و شلنگ آب رو میگیره رو سرمون

2 ❤️

2018-12-01 02:55:40 +0330 +0330

یکی را می دهی صد گونه نعمت
یکی را نان جو آغشته با خون
اگر دستم رسد بر چرخ گردون
بپرسم کین چین است و آن چون

1 ❤️

2018-12-01 02:59:30 +0330 +0330

خدا؟؟؟؟
خنده‌داره
خدا رو بنده‌هاش خلق میکنن
قدرت خدا به پرستش و تعریف بنده‌هاشه
چیزی که زاییده ذهن بشر برای کنترل مردمه
هرچیزی که وجود داره یه اثری داره
و هرچقدر علم پیشرفت میکنه گستره توانایی‌های خدا کمتر میشه
خدا اگه بود با هیتلر و جنگ‌جهانی یه کاری میکرد
کسی که جرأت داشته باشه یه بار و برای همیشه بهش فکر میکنه که هست یا نیست
یه شب تا صبح نماز بخون، یه شب تا صبح به خدا فحش بده، اگه فردای هر دوشب تفاوتی احساس نکردی مطمئن باش که نیست

1 ❤️

2018-12-02 04:46:06 +0330 +0330
نقل از: vahidjigar1122 یکی را می دهی صد گونه نعمت یکی را نان جو آغشته با خون اگر دستم رسد بر چرخ گردون بپرسم کین چین است و آن چون

زیبا بود دوست من

1 ❤️

2018-12-02 04:47:14 +0330 +0330
نقل از: Juan4 خدا؟؟؟؟ خنده‌داره خدا رو بنده‌هاش خلق میکنن قدرت خدا به پرستش و تعریف بنده‌هاشه چیزی که زاییده ذهن بشر برای کنترل مردمه هرچیزی که وجود داره یه اثری داره و هرچقدر علم پیشرفت میکنه گستره توانایی‌های خدا کمتر میشه خدا اگه بود با هیتلر و جنگ‌جهانی یه کاری میکرد کسی که جرأت داشته باشه یه بار و برای همیشه بهش فکر میکنه که هست یا نیست یه شب تا صبح نماز بخون، یه شب تا صبح به خدا فحش بده، اگه فردای هر دوشب تفاوتی احساس نکردی مطمئن باش که نیست

به قول شاهین نجفی :

دعا نکن داداشی خدا سرش شلوغه…

1 ❤️

2018-12-02 10:34:07 +0330 +0330

عالیه
خیلی زیباست ? ? ?

1 ❤️

2018-12-02 16:45:50 +0330 +0330
نقل از: محمد۴۵۴۵۴۵ عالی بود

فدات، مرسی از نظرت

0 ❤️

2018-12-02 16:46:12 +0330 +0330
نقل از: danielodd عالیه خیلی زیباست ? ? ?

خواننده زیبا میخونه ?

1 ❤️

2018-12-02 16:46:26 +0330 +0330
نقل از: ali-kooni-hashari ?

?

1 ❤️

2018-12-02 16:46:44 +0330 +0330
نقل از: ashkanfydy34@gmail.com چقدربااین جملات حال میکنم

واقعا هم حال کردن داره!

1 ❤️

2018-12-02 16:47:00 +0330 +0330
نقل از: ashkanfydy34@gmail.com
نقل از: sadegh-sj76
نقل از: keyvan_30c چقد دلم میخاست به خدا دسترسی داشتم...زورم میرسید....انقد میزدمش خون بالا بیاره بیشرف...شدیم بازیچش

ما مثل یه گله مورچه ایم، خدا مثل یه بچه کوچولو که همینجوری پا میذاره رومون و شلنگ آب رو میگیره رو سرمون

ایول چقدبه دلم نشست

?

1 ❤️

2018-12-02 17:56:26 +0330 +0330

بزرگترین مشکل کشور ما فقط و فقط بی سوادیه! بهتره بگیم کمبود شعوروسواد! کلا هیشکی و هیچی جای خودش نیست، اینروزا هم همه فاز آییستی گرفتن، اغلبشون حتی نمیدونن بی خدایی ینی چی؟! فک میکنن چنتا کوثشر به خدا ببندند میشن بی دین و روشنفکر! شما میگی به خدا اعتقاد نداری پس این شعر چیه؟ اونی که این شعر رو گفته باید به خدا اعتقاد داشته،

0 ❤️

2018-12-02 19:02:00 +0330 +0330
نقل از: onemorehit #جواب کیوان شاهبداغی به گلایه کارو دردریان از خدا



کیوان شاهبداغی :

منم زیبا

که زیبا بنده ام را دوست می دارم

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه می جویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه می گویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب می دانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست می دارم

طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت

که عاشق می شوی بر ما و عاشق می شوم بر تو که

وصل عاشق و معشوق هم، آهسته می گویم، خدایی عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم

که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت

وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت می گفتم

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تو را از درگهم راندم؟

که می ترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!

آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را

این منم پروردگار مهربانت، خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگو جز من کس دیگر نمی فهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسبهای خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد

برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان. رهایت من نخواهم کرد

بخوان ما را

منم پروردگارت

خالقت از ذره ای ناچیز

صدایم کن مرا، آموزگار قادر خود را

قلم را ، علم را، من هدیه ات کردم

بخوان ما را

منم معشوق زیبایت

منم نزدیک تر از تو به تو

اینک صدایم کن

رها کن غیر مارا ، سوی ما بازا

منم پروردگار پاک بی همتا

منم زیبا ، که زیبا بنده ام را دوست می دارم

تو بگشا گوش دل ، پروردگارت با تو می گوید

تو را در بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

بساط روزی خود را به من بسپار

رها کن غصه ی یک لقمه نان و آب فردا را

تو راه بندگی طی کن

عزیزا ، من خدایی خوب می دانم

تو دعوت کن مرا بر خود

به اشکی ، یا خدایی ، میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست می دارم

طلب کن خالق خود را

بجو ما را

تو خواهی یافت

که عاشق می شوی بر ما

و عاشق می شوم بر تو

که وصل عاشق و معشوق هم

آهسته می گویم خدایی عالمی دارد

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسب های خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن

تکیه کن بر من

قسم بر روز ، هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن ، اما دور

رهایت من نخواهم کرد

بخوان ما را

که می گوید که تو خواندن نمی دانی؟

تو بگشا لب

تو غیر از ما خدای دیگری داری؟

رها کن غیر مارا

آشتی کن با خدای خود

تو غیر از ما چه می جویی؟

تو با هرکس به جز با ما چه می گویی؟

وتو بی من چه داری ؟ هیچ !

بگو با ما چه کم داری عزیزم؟ هیچ !!

هزاران کهکشان و کوه و دریا را

و خورشید و جهان و نور و هستی را

برای جلوه ی خود آفریدم من

ولی وقتی تو را من آفریدم

بر خودم احسنت می گفتم

تویی زیبا تر از خورشید زیبایم

تویی والا ترین مهمان دنیایم

که دنیا بی تو ، چیزی چون تو را کم داشت

تو ای محبوب تر مهمان دنیایم

نمی خوانی چرا ما را؟؟

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی

ببینم ، من تورا از درگهم راندم؟

اگر در روزگار سختی ات خواندی مرا

اما به روز شادیت یک لحظه هم یادم نمی کردی

به رویت بنده ی من هیچ آوردم؟

که می ترساندت از من؟

رها کن آن خدای دور

آن نامهربان معبود

آن مخلوق خود را

این منم ، پروردگار مهربانت ، خالقت

اینک صدایم کن مرا ، با قطره ی اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را

با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکیم !

آیا عزیزم ، حاجتی داری؟

تو ای از ما

کنون برگشته ای اما

کلام آشتی را تو نمی دانی ؟

ببینم چشمهای خیست آیا گفته ای دارند؟

بخوان ما را

بگردان قبله ات را سوی ما

اینک وضویی کن

خجالت می کشی از من؟

بگو , جز من کس دیگر نمی فهمد

به نجوایی صدایم کن

بدان آغوش من باز است

برای درک آغوشم

شروع کن

یک قدم با تو

تمام گام های مانده اش با من

اصلا به هیچ عنوان منطقی نیست!

کارو خودش انسان فانیه و از زبان یک انسان فانی به خدایی گله کرده که هیچکس ندیدتش و اکثرا ازش ظلم دیدیم!

اما این کیوان شاهبداغی از زبان خدایی حرف زده که هرگز به جاش نبوده و نمیدونه کیه و … و فقط از روی تعصبی که نسبت به خدا داشته این شعر رو سروده و خواسته کل بندازه!

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «