**برداشت اول: **با خانم جوانی صحبت میکردم. پرسید فلانی تحصیلاتت چیه؟ گفتم دکترای مهندسی دارم…ایشون که بنا به یکسری دلایل فنی نمیتونست فوری بگه “عههه خوب منم دکتری دارم” فرمودند “خوب یکی از دوستای منم 5 تا دکتری داره! یعنی میدونی, 4 تاش رو گرفته و پنجمی رو هم داره میخونه!” 😁 😁 😁 خواهر عزیزمون دکتری رو با نون سنگک اشتباه گرفته بود! فکر میکرد میری تو صف چند تایی میگی 5 تا میخوام! همونجا میدن بهت میبری! 😁 😁 😁

برداشت دوم: دوستی میپرسید فلانی ورزش مَرزش چه میکنی؟ گفتم شنا میکنم و هفته ای 1 یا 2 بار کوه میرم. گفت کجا؟ گفتم معمولا پلنگ چال…فوری برگشت گفت: “داداش! پلنگ چال که به درد نمیخوره! من که جوونتر بودم هر هفته میرفتم قله دماوند!” حالا این دوست مورد نظر حداقل 35 کیلویی اضافه وزن داشت و سطح صاف رو هم به زور …😁 😁 😁

برداشت سوم: رفته بودم سفر. همکارم, که آقای مهندسی هم هست و باید عدد و رقم حالیش باشه, پرسید فلانی چقدر تو راه بودی؟ گفتم سه ساعت و نیم! گفت معلومه خیلی کند میرونی ها! گفتم چطور؟ گفت: من این مسیر رو فوقش 2 ساعته میام! حالا جهت اطلاعتون طول مسیر حدود 360 کیلومتره و دوستمون داشت ادعا میکرد که کل مسیر رو با سرعت متوسط 180 کیلومتر طی میکنند! حالا ترافیک هم هست! بخشی از مسیر هم توی شهر هست و … 😁 😁 😁

برداشت چهارم: دوستی دارم که شرکتی داره و در ورودی اصلی شرکت, وایت بُرد بزرگی گذاشته و هر دفعه که اونجا سر میزنم میبینم که جمله حکیمانه ای از یک فیلسوف, شاعر, سیاستمدار یا نویسنده معروفی روی اون نوشته شده! به تمام کارمندهاش هم اکیدا توصیه میکنه که مثل اون حتما کتابخون باشند!..روزی دیدم که جمله ای از “جی. دی. سلینجر” نوشته…نهار که با هم بیرون رفتیم پرسیدم راستی فلانی! نمیدونستم که کارهای سلینجر رو دوست داری! کدوم کتابهاش رو خوندی؟ سکوت ناراحت کننده ای در فضا حاکم شد… 😁

برداشت پنجم: برای دیت خانمی رو برده بودم به یکی از رستوران های معروف و قدیمی ژاپنی تهران. از اونایی که دور یک سینی داغ میشینی و آشپز جلوی روت غذا رو درست میکنه…از لحظه ورودمون خانم مورد نظر شروع کرد به ایراد گرفتن از محیط, نحوه تهیه غذا, نحوه سرو غذا, کیفیت غذا…من که شک کرده بودم که نکنه ایشون تخصص ویژه ای در زمینه غذاهای ژاپنی دارند! سوال کردم…خوب شما کدوم رستوران ژاپنی تهران رو توصیه میکنین؟ دوستمون گفت: اووووه! میدونی! من کلا رستوران ژاپنی نمیرم! 😁

برداشت ششم: یه تاپیک زده بودم راجع به اینکه بکارت هنوز که هنوزه در بخشی از جامعه ایران موضوع مهمی در انتخاب همسر هست. یه داداشمون اومده میگه: این حرفای بچگونه چیه میزنی! من خودم 13-14 تا پرده دختر رو زدم تا حالا! یعنی این دوستمون عملا مثل درواکن بطری نوشابه عمل میکنن! که پرده برداری میکنن تا دوستان دیگه بتونن از محتویات استفاده کنن! چی بگم والا! 😁
**
برداشت هفتم:** یه تاپیک زده بودم راجع به واقعیت های کربلا و تاریخ طبری رو هم به عنوان یکی از منابع ذکر کرده بودم. یه دوستی اومد گفت: طبری چیزی نداره من چند دور خوندمش! حالا لازم به ذکره که ترجمه تاریخ طبری حدود 7000 صفحه است و ایشون میگفتن که اون رو چند بار خوندن و اطمینان داشتن که چیزی نداره! دیگه من قضاوت رو به خودتون واگذار میکنم! 😁

ببینم حال میکنین بازم از اینها دارم براتون میزارم!

ادامه دارد …