مادر دختری، چوپان بود. روزها دختر کوچولویش را به پشتش می بست و به دنبال گوسفندها به دشت و کوه میرفت. یک روز گرگ به گوسفندان حمله میکند و یکی از بره ها را با خود میبرد!
چوپان، دختر کوچکش را از پشتش باز میکند و روی سنگی میگذارد و با چوبدستی دنبال گرگ میدود. از کوه بالا میرود تا در کوه گم میشود. دیگر مادر چوپان را کسی نمیبیند. دختر کوچک را چوپان های دیگری پیدا میکنند، دخترک بزرگ میشود، در کوه و دشت به دنبال مادر میگردد، تا اثری از او پیدا کند. گلهای ریز و زردی را میبیند که از جای پاهای مادر روییده، آنها را می چیند و بو میکند. گلها بوی مادرش را میدهند، دلش را به بوی مادر خوش میکند … آنها را میچیند و خشک میکند و به بازار میبرد و به عطارها میفروشد. عطارها آنها را به بیماران میدهند، بیماران میخورند و خوب میشوند.
روزی عطاری از او میپرسد: “دختر جان اسم این گلها چیست؟”
دختر بدون اینکه فکر کند میگوید: “گل بو مادران”
هوشنگ مرادی کرمانی
فکر کنم این اسم ترکی هست برای یه نوع گیاه تلخ و درمانی.اما از این زاویه خیلی جالب و عالی بود
از زاویه محبت مادرانه(هرچن که برام عجیبه هنوز) نگاش کنیم خوبه ولی چون ایرانی هستیم نمیشه و سخته
به منم بگو کجاش قشنگ بود؟
به علت صحیح نبودن توضیح حدف گردید.
به منم بگو کجاش قشنگ بود؟
بعد من نگفتم قشنگ، گفتم زیبا ? ? ?
از زاویه محبت مادرانه(هرچن که برام عجیبه هنوز) نگاش کنیم خوبه ولی چون ایرانی هستیم نمیشه و سخته
تین وولف گلم این داستان تا دلت بخواد زاویه و بعد داره! کسخلیزم محض (۱) که بچه رو به امان خدا ول میکنه! کسخلیزم محض (۲) میره دنبال گرگ! خریت که دنبال گرگ میره تو کوه! دیوانگی! اما بعد مهر مادریشو شرمنده من ندیدم! اگه میگفت به خاطر بچه اش کشته ای چیزی شد بازم یه چیزی! به خاطر یه بز بزنی به کوه باید از کون دارت زد! دختره هم از مادره کسخل تر که به خاطر مادری که اینو گذاشته رفته، میره تو کوه دنبال یه کسخل دیگه!
فکر کنم این داستان پیغامش این بوده که پسر اشتباه پدرشو دنبال میکنه و ادامه میده و دختر اشتباهات مادرشو. و اسمشو میذاره محبت!
کاملاً حرفات درسته، من خوندمش با این دقت و از این زاویه نگاه شما نخوندم،
احسنت به شما ? ? ?
دست زدم ? ?
دهنت سرویس شادی 🙄 🙄
دقیقاً خودشه
به منم بگو کجاش قشنگ بود؟
حق با شما بود، من عجولانه نظر دادم ? ? ?
بله ایشون همون هستن
بابا حالا شما ببخش
غلت کرد
دیگه از اینکارا نمیکنه
اصلا به جان عزیزت راه نداره! خون به جگرم کرد پدرسگ جمعه ها! الهی هر جا که هست روزهاش جمعه صبح زود با درس اخلاق باشه! الهی امین!!!
? ? 🙄
این داستان یجور دیگس دنبال گرگ میره و این حرفا اشتباهه
درست یادم نیست ولی یه همچین چیزایی هستش داستان این بومادران:مادر هر روز بچشو پشتش میبسته میرفته تو دشتو دمن و از این گلها میچیده مینداخته تو خورجینش و میاوردن خونه میخوردن.بعد مادرش میمیره یه روز دختره با دوستش میرن دشت برای گردش دوستش این گلهارو نشونش میده میگه اسم این گلها چیه؟ دختره یکم فکر میکنه میگه این بومادرانه.دوستش میگه چرا اونم میگه چون اینا بوی مادرمو میده.این که میره دنبال گرگو این حرفا فکر کنم اشتباه هستش
این که دیگه داستان نشد که… شد جمله ی خبری. مادری با دخترش رفت کوه عاقلانه رفتار کرد و مثل آدم برگشت اومد خونه اش. جمله ی ما به سر رسید من با این هوشنگ مرادی کرمانی کار دارم!
من داستان تعریف نکردم خلاصه چیزی که از این بومادران رو جایی خونده بودم رو گفتم.چندسال پیش خوندم داستانشو کامل یادم نیست چی بود ولی مطمئنم گرگ نداشت داستانش.
آقا گذشته از این صحبتهایی که دوستان گفتند و بدرستی هم اصل قضیه رو آنالیز کردند یه سوال دیگه هم وجود داره؛
اینکه وقتی از دختره اسم اون گیاه پرسیده میشه چرا جواب میده بومادران؟! مگه چندتا مادر داشته که همه یکجا دنبال گرگه رفتند و برنگشتند؟
مطالب مرتبط
دار مکافات
ای بابا...، ما هنوز سر داستان اول با کلی مبهمات و مجهولات سر و کار داریم یه ورژن دیگهاش هم اومد! این مادر داستان دوم که خودش به تنهایی یه گردان بوده و هر کاری که یه نفر 100% نمیتونه انجام بده رو این خانوم جمیع رو یه نفری انجام میداده و در ادامه میاد: اینها تازه مختصری بوده از کارهایی که اون انجام میداده!! من امشب مطمئنم تو خواب کابوس بومادران سراغم میاد بس که رو مخم رفته امشب، دوست عزیز؛ Teen wolf گرامی؛ دمت گرم با این تاپیکت
حالا یه نفر ی داستان گفت دیگه اینقد نگایید مطلبو یه مرسی بگو بزار بریم بخابیم
مطالب مرتبط
دار مکافات
ای بابا...، ما هنوز سر داستان اول با کلی مبهمات و مجهولات سر و کار داریم یه ورژن دیگهاش هم اومد! این مادر داستان دوم که خودش به تنهایی یه گردان بوده و هر کاری که یه نفر 100% نمیتونه انجام بده رو این خانوم جمیع رو یه نفری انجام میداده و در ادامه میاد: اینها تازه مختصری بوده از کارهایی که اون انجام میداده!! من امشب مطمئنم تو خواب کابوس بومادران سراغم میاد بس که رو مخم رفته امشب، دوست عزیز؛ Teen wolf گرامی؛ دمت گرم با این تاپیکت
حقیقتا اول داستانش خیلی ب نظرم قشنگ اومد،عشق مادر و فرزند پاکترین و خالص ترین عشق دنیاس،بعد انگار یکه خوردم،کدوم عشق؟چرا گذاشتش رفت؟ولی دومیه رو دوست دارم،کاش سرنوشت منم همین باشه،همین گل شدن،خیلی بهتر از رفتن به بهشت و جهنم خیالیه،برگشتن به دامن مادر اصلی:)تو هم قبول کن کدبانو بوده دیگه،سخت نگیر
باشه عزیزم قبوله، میگم عزیزان لطف کنید و برای گل گاو زبان، مارچوبه، هندوانه ابوجهل و مریم گلی هم حکایتهای ساختاری و مولد نامشون رو هم پیدا کنیم و بیاییم بگیم