یاد خاطرات قدیم بخیر کاش میشود به قبل برگشت یاد اون روزها بخیر
این عکسها حس خوب قدیم رو بهم میده امید وارم شما هم خوشتون بیاد عزیزای دلم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
…
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
عکسات واقعا ملموسه و نوستالوژیک؛ عالی بود.
چون الان سیگار روشن کردم و دارم می کشم، عکسی بهتر از این به ذهنم نرسید که بذارم!
زیبا بود دمت اجاق گاز :D
عکس آتاری دستی و قرصا خیلی باحال بود
بدآموزیش از داستان سکس با محارم که بیشتر نیست!من با اجازه برم دیگه. شبت آروم و پرستاره؛ بدرود خاله.
[quote=Black lion]زیبا بود دمت اجاق گاز :D
عکس آتاری دستی و قرصا خیلی باحال بود[/quote]
.
.
.
. این عکسها منو یاد زمان مدرسه دوران خوب ابتدایی میندازه خاله
من از اون عکس که کلاه خودکار های بیک جویده رو نشون میده خوشم میاد خودمم هم کلاه خودکارمو میجوییده
غیبت کبری بودید ظهور شما رو خیر مقدم میگوید خاله
یاد کارتون وروجک و اقا نجار هم بخیر
آرش رو میبینم یاد وروجک می افتم ازبس شیطونه
ادامس خرسی میخورم اما هیچ وقت اون برچسب هاش را نزدم به دستام.جدان یادش بخیر.
دلم بستنی میکی موزی خواست چقدر اونروزا باهاش توپ بازی میکردیم و روپای میزدیم.
ای عجب دورانی بود حالا سرگرمی بچه ها شده پلی بازی.
من که نمیتونم جلو گریمو بگیرم فقط 1دهه شصتی میفهمه سگا چه ابهتی داشت
خدایا ما را تا زنده ایم نمیران
دوستان این بستنی میکی موزی نیست
زی زی گوولو هستند ایشون زیزی گولو آسی پاسی درا کوتا تابه تا یادتون اومد یا بازم تعریف کنم؟
[quote=خاله میترا]غیبت کبری بودید ظهور شما رو خیر مقدم میگوید خاله
[/quote]
چه کنم دیگه میترا; شرایط شرایطی نیست که شیخ به صورت ممتد ظهور کنه :D
بچه که بودم آرزو داشتم بزرگ شم، بزرگ که شدم، بزرگ که نشدم هیچ،دیگه بچه هم نیستم…
بچه بودم بادبادک های رنگی
دلخوشی هر روز و هر شبم بود
خبر نداشتم از دل آدما
چه بی بهونه خنده رو لبم بود
کاری بجز الک دلک نداشتم
بچه بودم به هیچ چی شک نداشتم
مرسى خاله خاطرهام زنده شد
1راز جنگل آکبند دارم به بالاترین پیشنهاد میفروشم
مال بچگیای یه مهندسه
[quote=sh3b]فقط 1دهه شصتی میفهمه سگا چه ابهتی داشت
[/quote]
ما اینجا دهه پنجایی داریم که هنوز کل کدهای فتالیتی کمبد 4 رو حفظه :D
فکره بد نکنید خودمو نگفتم
خاله جون مرسی که مارو به دوران بچگی بردی یادش بخیر.دمت گرم خاله کلی خاطره واسم زنده شد
نجو خانم جان چ کاریه؟ بی ادب ولی راستش من ته مداد دوست داشتم :D
همیشه ته کلاس بودم خیلی شلوغ میکردم
درسم هم خوب بود به غیر از ریاضی
هر موقع ریاضی داشتیم روز کتک خوردن من هم بود
فوتبالم خیلی خوب بود
اینم بگم ها خیلی شر بودم =))
این کتابچه که اینجا گذاشتم پی دی اف پست های وبلاگ یکی از بچه های دهه شسته که نویسنده با عکس و با دقت کلی از خاطرات دهه شست رو براتون توی حدود 140 صفحه زنده می کنه. برای خاله میترا عزیز و همه بچه هایی که توی اون دوران جنگ و مصیبت خمینی، بچگی کردند.
خودمم دهه شصتی هستم و خیلی خاطره دارم خواهش میکنم هر کی عکس از خاطرات دهه شصت داره اینجا بگذاره
دهه شصتی ینی:یعنی مشق شب نوشتن فقط بادوتا مداد: سیاه و قرمز…
یعنی تلویزیون سیاه و سفید که فقط دوتا کانال میگیره…
یعنی بوی رب گوجه ی همسایه توی حیاط، لواشک پهن کردن تو سینی و سفره رو پشت بوم…
یعنی کلاسی 45 نفر هر نیمکت سه نفر…
یعنی چسبوندن گلبرگای گل رز رو ناخن و مثلا لاک زدن…
یعنی میکرو، سگا، آتاری کرایه کردن ساعتی فقط بیست تومن…
یعنی دوست داشتن، دوست داشته شدن، صفا، صمیمیت، عشق…