نمی دونم این کتاب بین بچه ها چقدر طرفدار داشت، ولی وقتی که من بچه بودم اکثر دوستام اون رو داشتن و کلّی هم با خوندنش حال می کردن. اسم کتاب این بود: “قصه های من و بابام”، و 3 جلد هم داشت. این کتاب رو برای دانلود میذارم اینجا، شاید دوستان دیدن و یاد دوران کودکی شون زنده شد…
مجسمه ی “پدر و پسر” در شهر پلاون آلمان زادگاه نویسنده ی این کتاب:
[quote=خاله سوسکه ناز نازی]ممنون[/quote]
خواهش می کنم دوست عزیز.
جالبه!
آخه اکثر قریب به اتفاق دوستای بچگیم این کتابو داشتن. :D
والا ما جونا سنمون به این چیزا نمیرسه ولی باز هم بابت تایپکت تشکر
[quote=REJECT LOVE]والا ما جونا سنمون به این چیزا نمیرسه ولی باز هم بابت تایپکت تشکر[/quote]
والا ما هم جوونیم دوست عزیز. :D
خواهش می کنم، لطف داری.
[quote=seculariran][quote=REJECT LOVE]والا ما جونا سنمون به این چیزا نمیرسه ولی باز هم بابت تایپکت تشکر[/quote]
والا ما هم جوونیم دوست عزیز. :D
خواهش می کنم، لطف داری.[/quote]
اختیار دارید
Www.shahvani.com/content/صمد-بهرنگی
به این تاپیک سر بزنید
ما بچه بودیم اینا رو میخوندن برامون
[quote=seculariran][quote=ارش شیشه ای][/quote]
واقعا یادش بخیر![/quote]
يادش بخير بزرگ ترين كسب افتخارمون اين بود كه وقتي معلم ميگفت به پدر مادرتون بگيد بهتون تو خونه املاء بگن ميرفتيم كتابو ميذاشتيم جلومون خودمون به خودمون ديكته ميگفتيم
من کتابای خودم رو نمیخوندم چه برسه به کتاب قصه
?
تمام دغده های من اینا بود
یکی کیک لی لی پوت که البته اون موقع جلداش سبز رنگ بود
یکیم ازین تفنگ ترقه ایا که ملت رو میترسوندم lol
یادش بخیر عجب خاطراتی داشتیم fool