یکپارچگی اقوام ایرانی...از رویا تا واقعیت...

1390/12/16

با سلام خدمت دوستان عزیز…
بحث های تند و حاشیه ای برخی از دوستان مرا بر آن داشت که بنویسم.بنویسم شاید ریشه این دشمنیها را که به ناحق در دل ما رسوخ کرده،به در آوریم و آن را برای همیشه به باد فنا بسپاریم.در ذیل نگارش این متن،هیچ مسئله ای مهم تر از خود ایران،این سرزمین بزرگ و مقدس را عامل یکپارچگی و وحدت بین اقوام و افکار مختلف ندیدم و بر آن شدم تا از تاریخ و جغرافیای فرهنگی این سرزمین اهورایی بنویسم.شاید توانستم قلب ها را به هم نزدیک کنم…
اگر به متن و محتوای برخی،بلکه بسیاری از یادداشت ها،مقالات،گزارشات،کتابها،سخنرانی ها،گفت و گوهای مختلف و حتی کتب درسی و آموزشی جغرافیایی و جغرافیای اقتصادی امروز که سعی کردند از منظر جغرافیایی و ترکیبات و زیرمجموعه های آن(مانند ژئو استراتژیک،ژئوپلتیک،ژئواکونومیک و …)تحلیل و تفسیر و تصویری از تاریخ و اهمیت و نقش و جایگاه ایران در جهان ارائه کنند،مراجعه شود،بی تردید بلافاصله درخواهیم یافت که از منظر گوینده،ابعاد اقتصادی و سیاسی و نظامی از اهمیت و اولویت و برجستگی خاصی برخوردار بوده است.درک این نکته با توجه به سیاستها و برنامه های اقتصادی توسعه ای(به خصوص در بخش های نظامی)چند دهه اخیر چندان مشکل نیست.گوینده یا خود مقام اجرایی بوده یا از گروه علمی و کازشناسی آن نهاد یا سازمان دولتی بوده و باید جهت گیری های دولتی را انعکاس دهد؛از این رو طبیعی بوده و هست که با چنین فرمی از بیان،افکار عمومی-هم مسئولین و هم مردم-را با خود همراه کند.اگر به بایگانی ذهن مان رجوع کنیم،ذهن مان انباشته است از مطالبی در این زمینه که شاید بتوان آنها را مصداق همان کلان روایت ها(Grand Narrative) در اندیشه های انتقادی جدید دانست.
این که ایران در طول و عرض تاریخ همواره به مثابه چهار راه اقوام و تمدنها و فرهنگها بوده،با عبور جاده های ابریشم و ادویه نقش مهم و محوری در اقتصاد و تجارت جهانی داشته و با یافت شدن منابع جدیدانرژی های فسیلی چون نفت و گاز چه در خاک آن و چه در کشور های همسایه،و مجاورت با آبراههای استراتژیک و همچنین موقعیت سیاسی تاثیر گذار و تعیین کننده او در منطقه و حتی در سطح بین المللی همگی بیانگر آن است که نه تنها نقش و اهمیت آن کاسته نشده،بلکه به مراتب افزایش هم داشته است.تا این جای کار هیچ اغراق و بزرگنمایی ای صورت نگرفته و اگر ایرادی و انتقادی در این زمینه باشد که هست،عمدتا این است که به رغم این فرصتها،چرا به صورت منطقی از آنها استفاده و از آن بهره برداری نشده است که این خود دلیل بروز جالش میان حکومت و مردم است…
اما نکته اساسی که موضوع این یادداشت است این است که نه ظاهرا که یقینا این توجه و تمرکز بر جنبه های اقتصادی و سیاسی و نظامی باعث غفلت و کم توجهی به بعد به مراتب مهمتری از ابعاد آن یعنی «فرهنگ» شده است.گویی در این حوزه جغرافیایی همه چیز آمد و شد داشته الا فرهنگ و آنگاه که قرار باشد نه از پس واقعیت و عینیت بلکه از منظر همان کلان روایت ها به هستی نظاره کنیم،دیگر تفاوت نمی کند در کدام جایگاه و موقعیت اجتماعی ایستاده باشیم.ممکن است در جایگاهی قرار بگیریم که به رغم ادعای متفاوت بودن،مانند کسانی رفتار کنیم که صرفا به این دلیل که صدای دیگران طنین صدای ما را ندارد و بازتاب صدای ما به نظر نمی رسد،در فرآیند تقلیل گرایانه خودی و غیر خودی سازی به راحتی و به سادگی و بی اعتنا به محتوا،دیگران را در جایگاه غیر خودی قرار دهیم.همانگونه که امروز نیز با آن مواجهیم…
یکی از ویژگی های مهم فرهنگ ایرانی به شهادت و گواهی مستندات تاریخی،ویژگی تلفیقی و ترکیبی(سنکریتیک)بودن آن است و به نظر می رسد که راز بالندگی و پویایی و ماندگاری فرهنگ ایرانی در طول تاریخ و با پشت سر گذاشتن همه فراز و فرودها،که هر کدام از آنها برای نابودی فرهنگ و تمدن ملتی کافی بود،در همین نکته نهفته باشد.همچون ققنوسی که هر بار از پی توفان حوادث سرزنده تر و استوارتر از خاکستر حوادث برمی خیزد،تکانی به خود می دهد و در یک فرآیند خود به خودی و تجربی(آمپریک)و نه دستوری و حاکمانه،عناصر نامطلوب را حذف،عناصر قوام بخش را تقویت و تحکیم و عناصر جدید و نویی را جذب و در دستگاه گوارش فرهنگی خود که از پس سالها و سده ها و هزاره ها آب دیده شده،خود را برای دوره ای جدید و عصری نوین آماده و تجهیز می کند.
گاه در بادی امر به نظر می رسد که قرار گرفتن این همه اجزای متناقض در کنار هم محال به نظر برسد؛اما روح بلند و طبع نازک و لطیف و اندیشه های ژرف و عمیق و باریک بینی و ظرافت و ذهن خلاق ایرانی همان گونه که در مینیاتور و نقوش قالی و پیچش و چرخش رنگ و خطوط در کاشی کاری های نیلگون گنبدهای افلاکی،در افق های دوردست آسمان کویری،و در مرز بین زمین و آسمان انعکاس یافته،محصولی به بار آورده که اگر به سبب پاره ای ناملایمات دچار یأس فلسفی نشده باشیم،به جرأت می توان گفت که به حق و انصاف،جهانی را به حیرت و تحسین و تعظیم واداشته است.
ایران از دیرباز محل تلاقی اندیشه ها و فرهنگها و ادیان متفاوت و حتی در نگاه اول متناقض بوده است و به رغم این ادعای بی پایه و اساس شرق شناسانه که «نگرش ایرانی به هستی،نگاه ثنوی و دوآلیستی است و همه چیز را خوب و بد،یا نورانی و روشن یا تاریکی و ظلمت» می بیند،همواره در تلاش برای برقراری تعادلی ظریف بین آنها بوده است.اما آنچه که در این میانه عملا بر ایران گذشت،به همین سادگی و در قالب چند کلمه و چند جمله به بیان در نمی آید.به راستی که:چه حلاجها رفته بر دارها!!
در این میان ایران هیچ گاه پذیرنده ای منفعل و محض نبود،بلکه همواره با شهامت و جسارت و با اعتماد به نفس عناصر کارآمد و سازنده فرهنگ های دیگر را جذب می کرد،با داشته های خود تلفیق و ترکیب می نمود و سرانجام محصولی جدید خلق می نمود و ارائه می داد که نه تنها خود از آن بهره مند می شد،بلکه جهانی را از آن بهره مند می ساخت.ادیان مهری،زرتشتی و مانوی در ایران ساخته و پرداخته شدند و ابعاد جهانی یافتند.و اگر بپذیریم(که به حق هم باید پذیرفت)که نشانه های دین مهری در بسیاری از جنبه های فرهنگ برون دینی مسیحیت و ادیان دیگر مشاهده می شود،گزاف نخواهد بود که مدعی شویم شاید غرب جایگاه خود را مدیون نگاه مهری در آیین ما ایرانیان باشد!گزاف نخواهد بود اگر لطافت ها و ظرافت های موجود در اسلام و شیعه را گرته برداری ای ناشیانه از آیین کهن خود بدانیم!واژه هایی مانند مهراب و مزگت که ریشه هایی کاملا آیینی و دینی در فرهنگ ایرانیان باستان دارد با تعریبی ناشیانه محراب و مسجد مسلمین را ساختند که از کلمه مسجد خود مشتقات زیادی درزبان عربی ساخته و پرداخته شد(سجاد،سجاده،سجده و …)و حتی در قرآن نیز بارها از این کلمات استفاده شده است!!!
این نوشتار قصد باز کردن زخم های کهنه و ایجاد فتنه ای دیگر را نداشته و ندارد.تنها نوعی یادآوری است تا بدانیم قبل از هر تعلق دیگری همه ما فرزندان ایرانیم.از مواهب آن در طول سالیان استفاده کرده ایم.وطن مقدس ما همچون گهواره ای امن،در تمام شرایط خوب و بد خود در طول تاریخ،ما را چون فرزندی محافظت کرده و می کند…انصاف نیست وطن خود را فدای سلایق متفاوت قومی،قبیله ای و دینی خود نماییم.به عنوان هم وطن با هم مهربان باشیم و از بداخلاقی ها بپرهیزیم.نقدهای دینی و مذهبی را با آغوش باز بپذیریم و با دید باز پاسخ گوی آن باشیم.اما یادمان نرود طرف صحبت ما هم وطن ماست…
در درجه اول به یکدیگر احترام بگذاریم و بعد احترام به آرا و عقاید را سرلوحه کار قرار دهیم.زیرا هر انسانی،به دلیل آنچه انسان بودن می خوانیمش شایسته احترام است.ولی لزوما عقاید این موجود قابل احترام صد در صدی و درست نیست،به همین خاطر اجازه نقد شدن به آرا و افکار خود بدهیم و آن را پذیرا باشیم.
ما دشمنان یکدیگر نیستیم.دشمنان واقعی ما آنانی اند که به نام دین،وطن عزیزمان را به کام کشیده اند و زر و زور را فدای قدرت و حاکمیت می کنند.آنها را بشناسیم و با آنها مبارزه می کنیم…

1524 👀
0 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «