سلام ما تو یه شهر تقریبا کوچک زندگی میکنیم و اسم شهر و خودم رو نمیگم چون ضایع میشه کدوم محلشه و من کی هستم…
خوب بریم سراغ داستان چند روز پیش من با دوستم رفتیم بالای یه ساختمون 3 طبقه نیمه کاره که 4_5 ساله همون جوری نیمه کاره هست و دیوار کشی نداره و اسکلت ساختمان و شناژ و سقف ها درست شده از بتن هستند…
کنار این ساختمون که توی محلمون هست 2 تا خونه بود و از طبقه دوم و سوم تو خونه ها دید داشت یکی از خونه ها پرده هاشو کامل مشیده بود و اون یکی که من دیدمش و براتون میگم الان پرده هاش نیمه بسته بود و نصف هال و آشپزخونه دیده میشد البته از دو سه تا خونه ساخته شده و صاحبخونه توشون میشیه هم دید داشت ولی فقط یکم یعنی تو دیده نمیشد.چون دوستم خودشو نیمه مذهبی میگیره من نتونستم جلو اون برم گوشه ساختمون نیمه کاره و خونه همسایه رو ببینم ولی وقتی داشتیم از راه پله به طبقه بالا میرفتیم یه نظر انداختم دیدم یه مرده لخته فقط شرت پاشه. اون موقع حوالی عصر بود و چون چراغاشون روشن بود شاید 2 ثانیه مرده رو دیدم و فکر کردم شاید تو خونه خبریه…
بعد دیگه باهم همین جوری صحبت میکردیم از مسایل مختلف مثل فوتبال و کنکور و… بالاخره بقیه دوستامون اومدن و ما رفتیم پایین و بازی کردیم بعد رفتیم خونه هامون.حوالی ساعت 10 بود به فکرم رسید حالا که شبه تو راحت دیده میشه برم ببینم چه خبره رفتم بالا ساختمون نیمه کاره و همون مرده با همون وضع عصر تو اشپزخونه واستاده بود یه حس بدی داشتم که کار گناه هم کردم و هیچی هم نصیبم نشد یه چند ثانیه تو کوچمون و اینور اونورو نگاه کردم ببینم کسی از بچه ها نیستش بریم حرف بزنیم یا بازی کنیم که دیدم کسی نیست بعدش دوباره اومدم سمت راه پله که برگردم صحنه اصلی داستانو دیدم زنه از حموم با بالا تنه لخت اومد بیرون و وسط هال واستاد و بعد چند ثانیه کوتاه یه تاپ بنفش تنش کرد و چون کمی بدنش نم داشت از حموم میومد از پشت نمیتونست لباسشو صاف کنه شوهرش اومد کمکش و لباسشو درست کرد بعدشم یه کلاه حوله ای گذاشت سرش تا موهاش خشک بشن…سینه هاش سایز 75 میخورد باشه رو فرم و نیفتاده بودن خیلی خوشگل وسکسی،نوک سینه هاش یه قهوه ای خوش رنگ بود نه تیره حال به هم زن نه روشن بد رنگ یه زنگ باحال و خفن بودن…
شاید شما که این داستان منو خوندین بگین چه مسخره و … ولی برای خودم خیلی جالب بود چون زنه وقتی میاد بیرون با مقنعه و چادر و حجاب کامل میاد ولی من ممه هاشو دیدم…
نوشته: احمد اکبری
میدونستم ادمهای مشهور و موفقی به طور پنهان به شهوانی میان اما نمی دونستم واسیلی زایتسف هم جزوشونه!! شما از ساختمون اینور خیابون رنگ نوک سینه زن همسایه رو وسط خونش دیدی!! ببینم بچه محلات تلسکوپ تو …نت کردن که از دور اینقدر دقیق میبینی؟؟ خالیبند جقی
کسکش تو رنگ نوک سینه زنه همسایه رو از دور چجوری تشخیص دادی
بعدشم اینقدر تو ساختمان نیمه کاره کردنت که بالا آوردی
دیوث
ای خدا جوونا به کجا رسیدن؟! اینا همهش نتیجهی محدودیت و ممنوعیت این چیزاس!! نمیدونم یه احمق و ابله از این مملکت اینارو نمیخونه؟! یعنی براشون مهم نیست و میگن بهتر ، جوونای مؤمن هستند؟!!! زهی خیال باطل!! همهش ظاهرسازیه! محض رضای خدا یکی این چیزا رو ببینه !!
ینی تا حالا گناه نکردی که رفتی تجسس؟
یبارکی خودتو پرت میکردی خیلی ضایع است
گوگل هم انقدر هیز خر نبوده
به خودت برس
از اون شهر کوچیک بزن بیرون…
اقا من یچیز یادم ا مد چرا دید زدن ممه وقتی کیر هست بیا کیرمو دید اصلن اگه کسی کمتر از گل بهت چیزی گفت تازه مثه این زنه بخیل نیستم میدم تا تهش بخوری (erection)
ینی آدم از دست شماها تو خونه شم امنیت نداره؟
انتظار داری چون بیرون از خونه با مقنعه و چادر میاد تو خونه شم باید همینطوری باشه؟
به حریم کسی تجاوز نکن نمیگم بهت با کسی دوست نشو و ازین حرفا اما حریم بقیه رو حفظ کن و واسه یکم لذت بردن به هر کاری دست نزن.در کل انسانیت داشته باش.
آدمی را آدمیت لازم است
عود را گر بو نباشد، هیزم است
برو توبه کن واسه اینکه توبت قبول شه فرزندم باید به شوهر اون خانم سی جلسه کون بدی یا برا شصت تا فقیر ساک بزنی باشد تا رستگار شوی آمین!
واقعا چه افتخاری نصیبت شد ، جق تا کوجا تأثیر میذاره
خخخخ
خوب چی فکر کرده بودی؟
فکر میکنی اونیکه با مقنعه و چادر میاد بیرون،با همونا هم میخوابه؟یا با همونا دوش میگیره؟
خیلی طفلکی هستی
یه خبر بد هم برات دارم، پیغمبر خدا،عادت داشت روزانه میرفت مستراح و سیر دلش میرید ? روایت است وسطاش هم یه صداهایی ازش در میرفت.
عمو جون، این کارها زشته برو بازی تپ بکن،
جق هم هرچقدر دلت خواست بزن…
قرار بود اسمت رو نگی که تابلو بشه احمد اکبری جقول
عنوان داستان اگر “جق از راه دور” بود قشنگ تر بود
پس بلاخره دیدی.زیارت قبول حاجی.نصفه شب تو ساختمون نیمه کاره کارگرای افغانی …اخرش دیدی کونت پاره شده.هان هان