راضیه

1400/07/02

ساعت از ده شب گذشته بود. راضیه خیلی نگران بود، مدام طول و عرض پذیرایی رو راه میرفت. هرچند دقیقه یکبار موبایل حسن رو میگرفت. خاله هر بار میپرسید:" در دسترس نیست؟" و راضیه سرش رو به علامت نفی تکون میداد. دست آخر مرضیه و شوهرش و معصومه خانم بلند شدند. مرضیه گفت:" خاله جون ما دیگه بریم، حسن آقا که ما رو قابل ندونست، البته ما بخاطر خواهرمون میایم میریم." معصومه خانم هم نگاهی به خاله انداخت و گفت:" این رسمش نبود پسرت ما رو سکه یه پول کنه خواهر، فکر میکنی من نمیدونم چپ و راست دختر بیچاره منو میزنه." سپس نگاهی به راضیه کرد و گفت:" تو هم اگه غیرت داری وقتی کتک میخوری تو این خونه نمیمونی. ما گفتیم دخترمون عروس خواهرمون بشه هواش رو داشته باشه، صد رحمت به غریبه ها" خاله خانم اما در صدد رفع و رجو غیبت حسن برمیومد و اونو به کار و مشغله زندگی ربط میداد. پس از رفتن مرضیه و شوهرش و معصومه خانم، خاله خانم یه بار دیگه به راضیه گفت که شماره حسن رو بگیره. باز هم جوابی نمیومد.
بالاخره حدود ساعت یازده شب حسن نشئه و گیج اومد تو خونه. راضیه با دیدنش نفسی به راحتی کشید و با لحن ملامت آمیزولی آرامی گفت:" کجا بودی تا حالا؟ مگه نگفته بودم مرضیه و مادرم امشب شام اینجان" حسن در همون حالت نشئه داد زد:" گه خوریش به تو نیومده. اون خواهر دگوریت با اون شوهر جاکشش چی میخوان هر روز میان اینجا." راضیه متوجه بود که هر لحظه ممکنه حسن از کوره در بره و بگیردش زیر مشت و لگد. میدونست که اگه حسن شروع کنه به کتک زدنش خاله هیچ کاری نمیکنه و فقط تماشا میکنه و احتمالا لذت هم میبره. اما سر و صدا باعث بیدار شدن و وحشت بچه ها میشه. علیرغم سرکوفتهای مامانش راضیه میدونست که جایی برای قهر کردن وجود نداره. مرضیه یه آپارتمان کوچیک شصت متری یه خوابه حوالی میدون خراسون داشت که معصومه خانم و پسرش تو پذیرایی میخوابیدند و مرضیه و شوهرش تو اتاق خواب. جایی برای قهر کردن نبود. اگرچه راضیه هم با مادرشوهر و دو تا خواهرشوهرهای سی و پنج و سی و هشت سالش که دختر خاله راضیه هم بودند و همچنین پسر و دختر پنج و هشت سالش تو یه خونه اجاره ای دوخوابه حوالی سه راه ورامین اجاره نشین بودند.
بنابراین مثل همیشه حرفهاش رو خورد و جواب توهینهای حسن رو نداد. اما حسن از تووالت که اومد بیرون دوباره شروع کرد بلند بلند فحش دادن." اون خواهر جنده ات بسکه کس داد پول خونه رو جور کرد. حالا میخواد تو رو هم جنده کنه. ولی من استخونهات رو خرد میکنم." منگی ناشی از تریاک کاملا حسن رو دیوونه کرده بود. ناگهان مثل یه ببر وحشی به سمت راضیه حمله ور شد و با ضربات مشت و لگد شروع به کتک زدن راضیه کرد. راضیه تا جاییکه میتونست سعی کرد ساکت باشه تا بچه ها بیدار نشن، اما از شدت درد بی اختیار جیغ زد، خاله رو مبل لمیده بود و فقط صحنه رو تماشا میکرد، اما لحظاتی بعد مولود و مائده از جا پریدند و فریاد میزدند:“داداش ولش کن” و به زحمت راضیه را از زیر دست و پای حسن بیرون کشیدند. اونطرفتر علی پنج ساله و زینب هشت ساله وحشت زده از کتک خوردن مادرشون گریه میکردند. راضیه بچه ها رو به اتاق برد و سعی کرد بخوابوندشون.
ساعت از دوازده گذشته بود، راضیه که در کنار علی و زینب به خواب رفته بود با حس کردن دستی بر بدنش بیدار شد. دست حسن بود. راضیه برنگشت، حتی نمیتونست برای لحظه ای به صورت حسن نگاه کنه. حسن به عادت همیشگی چنگی زد و از پشت پستانهای راضیه را گرفت و مالوند. راضیه وانمود میکرد خوابه. حسن کیر شقش رو از پشت به لمبرهای کون راضیه فشار میداد. راضیه رو به زور بر گردوند و پاهای راضیه رو به زور باز کرد و کیرش رو فرو کرد به کس راضیه. راضیه اصلا آمادگی نداشت و کسش خشک خشک بود. حسن کیرش رو درآورد و اندکی تف زد به کیرش و مجددا فرو کرد به کس راضیه. تریاک کار خودش رو کرده بود و آب حسن نمیومد. بعد از حدود ده دقیقه تلمبه زدن کس راضیه هم در اثر حرکت کیر حسن کاملا لیز شده بود. راضیه از خودش خجالت میکشید، اما علیرغم میل باطنی اش از سکس لذت میبرد، درست همون لحظاتی که نزدیک به ارضا شدن راضیه بود حسن کیرش رو از کس راضیه بیرون کشید و آروم نجوا کرد تو گوش راضیه:" برگرد میخوام کونت بزارم." راضیه دلش میخواست میگفت:“نه ترخدا ادامه بده” اما بدون هیچ کلامی برگشت و حسن کیرش رو تو کون راضیه فرو کرد. راضیه از اون دسته زنهایی نبود که کون دادن براشون یه کار خارق العاده هست. حسن تقریبا هر شب راضیه رو میکرد و در اکثر موارد به زور و بدون توجه به راضیه و وقتهایی که تریاک کشیده حتما از کون هم میکرد. راضیه قبل از فرو شدن کیر به کونش سرش رو تو بالش برده بود، مبادا از درد فریاد بزنه. حسن بیرحمانه تو کونش تلمبه میزد در حالیکه از درد اشک تو چشمای راضیه جمع شد. بعد از چند دقیقه که راه کون راضیه باز شده بود دیگه دردی نداشت. خودش شروع کرد به گونه ای که حسن نفهمه با کسش بازی کردن و بعد از چند لحظه ارضا شد و چند لحظه بعد کونش پر از آب حسن شد. به زحمت و سختی با دستمال کاغذی خودش رو پاک کرد و از اتاق رفت بیرون. به زحمت از روی مولود و مائده و خاله خانم رد شد و رفت دستشویی تا خودش رو تمیز کنه.
صبح موقع صبحانه خاله خانم خاطرات دوران جوانیش رو تعریف میکرد و میگفت که در سیزده سالگی ازدواج کرده و هر روز مادر شوهر و هر شب شوهرش کتکش میزدند.

نوشته: همشهری کین


👍 12
👎 10
33901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

833878
2021-09-24 01:12:16 +0330 +0330

چه خوب که باز داستان‌هات رو می‌فرستی همشهری‌کین عزیز.
خوشحالم که اسمت رو زیر داستان دیدم.
کم‌لطفی نکن و بیشتر داستان بنویس. 🌹

2 ❤️

833901
2021-09-24 02:18:33 +0330 +0330

الان کیرم خابید به کیت فحش بدم ن نامسون میزنی انال داش ننویس تروخدا برو زندگی کن ماام بزا جقمونو بزنیم

0 ❤️

833909
2021-09-24 02:58:29 +0330 +0330

یه چیزی شنیدی فقط که تریاک کمرو سفت میکنه و ابت نمیاد .
بهت نگفتن ادم معتاد کیرش راست نمیشه??
و میل جنسیش بینهایت کم میشه?
حالا چجوری هر شب زنشو میکنه!!
اکثر زنهایی که از اعتیاد شوهرشون شاکین دردشون اینه که میگن منو شوهرم شبا انگار مث دو تا خواهریم که کنار هم میخابیمو میل جنسی نداره بعدش مسایل مادیه و…
زن و باس با کیر نگه داشت که معتاد نمیتونه

0 ❤️

833914
2021-09-24 03:07:57 +0330 +0330

سلام
وقتتون بخیر
خیلی غمگین و ناراحت کننده بود.
مخصوصا
از اینهمه بیعرضگی راضیه خانم.
واقعا حرصم در اومد.
درعین حال
زیبا نوشتین جونم.
💅💅💅💅💅💅💅

2 ❤️

833937
2021-09-24 06:52:17 +0330 +0330

فقر، سنت، حقوق بشر
باید تو این جامعه رید

1 ❤️

833949
2021-09-24 08:31:30 +0330 +0330

زوج از شیراز هس؟

0 ❤️

833979
2021-09-24 14:08:06 +0330 +0330

متاسفانه واقعیت های اینجوری وجود دارد

0 ❤️

834063
2021-09-25 01:47:28 +0330 +0330

تو کی بودی و کجا بودی؟حسن آقا هم تریاک‌ نمیزده داداش احتمالا اکستازی،شیشه رو باهم خیلی میکشیده

0 ❤️

834066
2021-09-25 02:31:59 +0330 +0330

خیلی خوب بود. ممنون

0 ❤️

842702
2021-11-15 19:47:58 +0330 +0330

کیرم دهن امثال حسن

0 ❤️

854193
2022-01-19 04:03:46 +0330 +0330

dayus

0 ❤️