شبکه ی مخفیِ زنانِ شهوتران

1401/07/16

با قدم های آهسته و چشمای مشتاق دستگیره ی در رو چرخوند و وارد و اتاق شد. دخترِ جوان رو دید که روی تخت، به شکم خوابیده و سرش رو رویِ دستاش گذاشته. دختر جوان پاهاش رو از زانو خم کرده بود و تو هوا تکون میداد و باهاشون بازی میکرد. پسر کنارش نشست و به بدنِ دخترونه و کوچکِ دختر خیره شد. موهایِ بلوند و پوستِ شفاف دختر در چشمای پسر خودنمایی میکرد. هیجان زیادی رو تجربه میکرد که باعث شد کیرش بلند بشه. دستش رو داخل شرتش برد و کیرش رو بیرون آورد. دستِ دیگه اش رو سمتِ دامن کوتاهِ دختر برد که به زور تا چند سانت پایین تر از کونش رو میپوشوند. دامنش رو بین دو تا از انگشتاش گرفت و با استرس کمی بالا برد. وقتی متوجه شد که دختر زیرِ دامنش شورت نپوشیده بدون اختیار قلبش شروع کرد به تندتر تپیدن تویِ سینش. چشماش برقِ خاصی داشت و نمیتونست نگاهش رو برگردونِ. دستش رو رویِ لمبره هایِ دختر میکشید و با دستِ دیگه اش همزمان کیرش رو میمالید.
دختر فقط با یه لبخند که رویِ صورتش نقش بسته بود مشغولِ لذت بردن شد. چشماش کاملا خُمار به نظر میومد و از اینکه دستایِ یه غریبه تنش رو لمس میکرد کاملا به وَجد اومده بود.
بالاخره سکوتشون با سوالی که دختر پرسید شکست.
+دوست داری چی صدات کنم؟
-فرقی نداره. هر اسمی که دوست داشته باشی.
+پس اسمت پرهام باشه. دوست دارم اونی که قراره منو بکنه پرهام باشه.
-اوکی. پس منم مهدیس صدات میکنم. این اسمِ شهوتی ترین دختریه که تا حالا باهاش خوابیدم.
+پس امیدوارم بعد از اینکه از اینجا رفتی نظرت تغییر کنه.
پرهام از حرفِ مهدیس خوشش اومد و یه خنده ی بلند کرد و گفت:
-انگار قرارِ کلی بِهِمون خوش بگذره.
+من بعد از دیدنِ کیرت که تو دستتِ فهمیدم قرارِ کلی خوش بگذره.
پرهام بازم از شنیدنِ حرفش سرِ ذوق اومد و بلند شد و همینطوری که مهدیس رویِ شکم خوابیده بود نشست رویِ رونش، اما وزنش رو انداخت رویِ زانوهایِ خودش که دو طرفِ بدنِ مهدیس قرار داشت. رکابی مهدیس رو که از عمد یه سایز کوچکتر انتخاب شده بود تا بیشتر بدنش رو نمایان کنه رو بالا داد و مشغولِ ماساژِ کمرش شد.
چشمِ پرهام افتاد به لوازمِ آرایشی بهداشتی که رویِ میزِ آرایشِ کنارِ تخت گذاشته شدن و از مهدیس پرسید:
دوست داری با روغنی که اونجاست بدنت رو ماساژ بدم؟
مهدیس بدون اینکه حرفی بزنه با گفتنِ اوهوم بهش جواب مثبت داد.
وقتی پرهام روغن رو از بالا رویِ بدنِ مهدیس ریخت، به خاطرِ سردیش برای چند لحظه بدنش شروع کرد به لرزیدن و گفت:
اووووی!! چقدر سرده.
پرهام روغن رو خوب همه جایِ بدنِ کاملا لختِ مهدیس ریخت و شروع کرد با دستاش روغن رو پخش کردن و ماساژ دادن.
مهدیس حسابی سرِ ذوق اومد و نفس هاش دیگه به شماره افتادن. دستایِ پرهام که لایِ پاهاش میرفت خودش رو بیشتر رها میکرد و دوست داشت تا دستایِ مردونه اش کسش رو لمس کنه. با تکون دادنِ بدنش به پرهام میفهموند که بیشتر دوست داره کجایِ بدنش رو ماساژ بده.
پرهام خیلی ماهرانه کارش رو پیش میبرد و بعد از هر چند لحظه که کمر و پهلوهایِ مهدیس رو ماساز میداد، میرفت سمتِ کونش و خوب دستاش رو لایِ چاکِ کونش میکشید.
با دستاش لمبره های مهدیس رو کاملا از هم جدا کرد و چشمش افتاد به سوراخِ کوچولو و قهوه ای کونش. بدجوری شهوتی شد و نوکِ زبونش رو رسوند به سوراخِ کونِ مهدیس. خوب دور و اطرافِ سوراخش رو لیسید و انگشتش رو همزمان رویِ چوچولش بالا و پایین میکرد. با این کارِ پرهام، مهدیس احساس کرد که الان دیگه دیوونه میشه. احساس میکرد که دیگه تحملِ این همه لذت رو نداره و ناخواسته گفت:
+وای اگر الان نامزدِ غیرتیِ من این صحنه رو میدید چیکار میکرد؟؟
پرهام برایِ چند لحظه متعجب شد و دست نگه داشت.
-یعنی تو نامزد داری؟
+چیه؟ نکنه حالا که فهمیدی میخوای از کردنِ این بدنِ سکسی بگذری؟ نترس، پرده ام رو همون روزِ اول زده و اوپن هستم.
-از کردنِ این بدن بگذرم؟ اگر نامزدت هم اینجا بود من از این نعمتِ بی نظیر نمیگذشتم.
+پس منتظرِ چی هستی؟ نمیبینی حالمو که چطوری دارم واسه کیرِ کلفتت لَه لَه میزنم؟
-پرهام کیرش رو تویِ دستش گرفت و لایِ چاکِ کونِ مهدیس کشید. یه آهِ شهوتناک از گلویِ مهدیس خارج شد که چیزی نمونده بود همونجا آبِ پرهام با فشار خالی بشه.
+پرهام جونم بکن توش که داری منو میکشی پسر.
بکنم توش؟صبر داشته باش دختر. میخوام امشب رو برات به یاد موندنی کنم. گاییدن آداب داره، باید امشب رو تا آخرِ عمرت یادت بمونه.
پرهام انگشتش رو یکباره دیگه به روغن آغشته کرد و شروع کرد به اطرافِ سوراخِ کونِ مهدیس کشیدن. بعد از چند لحظه خیلی آروم و با یه فشارِ کوچیک، انگشتش رو وارد کرد و مهدیس فهمید که چی تو فکرِ پرهام میگذره و از اینکه قرار بود اول از کون گاییده بشه کمی ترسید اما غلبه ی شهوت بهش اجازه نداد تا واکنشی نشون بده یا بخواد مانع بشه.
انگشتِ دومش که وارد شد کمی احساسِ سوزش کرد، اما هنوز قابلِ تحمل بود.
با وارد شدنِ انگشتِ سوم درد به طرزِ عجیبی پیچید تویِ تمامِ بدنش و حس کرد داره پاره میشه و با یه جیغِ نسبتا بلند خودش رو تخلیه کرد.
پرهام کمی مکث کرد تا سوراخِ کونش جا باز کنه و بعد از
چند لحظه شروع کرد به عقب و جلو کردنِ انگشتاش. دیگه موقعش فرا رسید، کاندوم رو رویِ کیرش کشید و با یه فشار کیرش رو تا ختنه گاه وارد کرد. مهدیس دهنش رو رویِ بالش گذاشت و با دستاش به ملحفه چنگ مینداخت.
+پسر فکر کنم کیرت واقعا خیلی بزرگِ.
پرهام خنده ی بلندی کرد و بعد از چند مدتی که خیلی آروم کیرش رو حرکت میداد تا خوب جا باز کنه مشغولِ تلمبه زدن شد.
سوراخِ کونِ مهدیس دیگه کاملا باز شده بود، طوری که پرهام کیرش رو کاملا در میاورد و با یه ضربه تا ته وارد میکرد.
لذتِ وصف نشدنی به سراغِ مهدیس اومد و کاملا از خود بی خود شده بود و با صدایِ بلند فریاد میزد.
دیگه رسما عروسِت شدم پرهام جون، بین چطوری سوراخم رو باز کردی. اصلا دوست داری از این به بعد جنده ات بشم؟ میخوام جلو نامزدم اینجوری منو بکنی تا ببینه چطوری یه زن رو میکنن.
با حرفایِ مهدیس دیگه هوش از سرِ پرهام رفته بود و انگار دیگه اصلا خودش نبود. تمامش لذت به حساب میومد و لذت. با لرزش بدنِ مهدیس و پیچ تاب دادن به خودش متوجه شد که اون داره ارضا میشه و کیرش رو بیرون آورد و کناره مهدیس دراز کشید. رژِ قرمز رنگِ افراطیِ لبایِ مهدیس بدجوری چشمایِ پرهام رو مسحور کرد. لباش رو خیلی سریع رسوند به لبایِ مهدیس و شروع کرد به خوردنشون. حالِ عجیبی داشتن و هر دوشون انگار عشقِ چندین سالشون رو میبوسیدن.
+میشه کیرت رو بخورم؟
این دختر انگار برای پرهام سرشار از سورپرایز بود.
-چرا نشه عزیزم، دیگه مالِ خودت به حساب میاد.
پرهام تکیه زد و مهدیس بینِ پاهاش قرار گرفت. کاندوم رو از رویِ کیرش برداشت و زبونش رو از قسمتی که متصل به تخم هاش بود کشید تا سرِ کیرش.
بدنِ روغن مالی شده ی مهدیس تویِ نور برق میزد. پرهام دیوونه ی این بدن شده بود و با خودش فکر میکرد چقدر خوش شانسِ که داره این بدن رو با رضایت کامل خودش میکنه.
-دختر فکر کنم تو فرشته ی آسمون باشی که نازل شدی رو زمین.
مهدیس با خودش گفت: یعنی واقعا من میتونم فرشته باشم برای یه نفر؟
کیرِ پرهام رو کامل واردِ دهنش کرد تا بیشتر لذت رو بهش بچشونه و تو فکرش گفت: بزار لااقل برای این یه نفر یه فرشته ی خوب باشم.
گرمایِ دهنِ مهدیس حالِ پرهام رو کاملا دگرگون کرد. احساس میکرد سبک شده و داره رو ابرا راه میره. با هر بار بالا و پایین شدنِ لبای مهدیس انگار یه جون به جونِ پرهام اضافه میشد. بلند شد و به مهدیس کمک کرد تا دراز بکشه. پاهاش رو رویِ شونه اش انداخت و کیرش رو با سوراخِ کسش تنظیم کرد. با اولین ورودِ کیرِ پرهام، مهدیس احساس کرد که الان روح از بدنش جدا میشه. سرِ پرهام رو به سمتِ خودش کشید و شروع کرد به خوردنِ لبهاش.
سرعتِ پرهام بالا و بالاتر میرفت و همزمان صدایِ ناله های مهدیس میپیچید تویِ اتاق.
-من بهتر میکنم یا نامزدت مهدیس جون؟ دوست داری دیگه زیر خوابِ خودم بشی؟ میخوای هر شب اینطوری بُکُنمت؟هاااا؟
+اگر اون بی غیرت خوب میکرد که الان زیرِ تو نبودم پسر. تو معرکه ای که گذاشتم کس و کونم رو مالِ خودت بکنی.
مهدیس دستاش رو دورِ کمر پرهام قفل کرد و محکم به خودش فشارش داد و شروع کرد به لرزیدن. پرهام دیگه نتونست بیشتر تحمل کنه و با فشار خالی شد. بعد از چند لحظه که در هم آمیخته بودن، جدا شدن و کنارِ هم بی حال دراز کشیدن. پرهام گفت:
-دختر این یکی از بهترین سکس هایی بود که داشتم.

چند روز قبل…

دختر، گوشیش رو برداشت و وارد اپلیکیشنی شد که رویِ ایکون اون حروف انگلیسی z.sh نقش بسته بود. این اپلیکیشن که به تازگی در کشور عضو گیری میکنه و خودش افراد مناسب رو ردیابی و به عضویت در میاره، در همون چندین ماهِ اول تعداد کثیری از زنان رو شناسایی و متقاعد کرده تا به این برنامه و هدفش بپیوندند. سوژه های این اپلیکیشن زنانی هستند که به هر صورتی مورد تجاوز و تعرز و یا خیانت قرار گرفتند و از مشکلات روحی و روانی رنج میبرند.
در بدوِ ورود به این اپلیکیشن که با نامِ زنانِ شهوتران معروف شده و دسترسی به اون فقط با دارک نِت و به وسیله ی وی پی انِ مخصوصی که ادمین های این برنامه میتونن اون رو در اختیار عضو های گروه قرار بدن، افراد باید شرایط رو از جمله اینکه اگر لازم شد مدیران میتونن فیلم برهنه ی اونها رو بدون نشون دادن چهره، در فضای مجازی به اشتراک بزارن رو بپذیرند و به همین دلیل قائدتا افراد خاصی هستند که حاضر میشن این شرایط رو قبول کنند.
در این برنامه به شما قول داده میشه که شما در صورتی که خواسته های مدیران رو انجام بدید، میتونین به بهترین شکل و بدون خشونت انتقامتون رو از پارتنرتون و یا شخصِ متجاوزگر بگیرید.
نام کاربری و رمز عبور به وسیله ی دختر زده شد. اولین خواسته ای که از اون داشتن این بود که نوع تجاوز و تعرز یا خیانتی رو که متحمل شُدید از زبانِ خودتون بنویسید و برای ما بفرستید. ما از جزئیات باخبر هستیم اما باید از زبان خودتون هم بشنویم.
دومین خواستشون این بود که بدن و فیزیکِ مردِ ایده آل از نظر شما چه شاخصه هایی دارد؟ بنویسید و برای ما ارسال کنید.
سومین خواستشون، بیان اینکه از چه نوع سکسی بیشتر لذت میبرید بود.
دختر، یکی پس از دیگری سوالها رو جواب میداد و گزینه ی ارسال رو میزد، تا اینکه با این پیام روبرو شد: تصمیم نهایی در خصوص شما در چند روزِ آینده به اطلاعتان رسانده میشود.
دو شب بعد، وقتی دختر در حالِ خواب رفتنِ عمیق بود صدایِ ورودِ پیام از اپلیکیشن خوابش رو پروند.
خیلی سریع پیام رو باز کرد
" لطفا در این زمان مشخص، در این مکانِ مشخص حضور پیدا کنید "
ترس و تردید چیزی نبود که دختر بخواد انکارش کنه، اما به نظر میومد طوری شست و شویِ مغزی رویِ اون انجام شده که راهِ برگشتی نداره.
دختر دقیقا در همون زمان و در همون مکان حضور پیدا کرد.
در باز بود و اون وارد شد. انگار همه چیز کاملا حساب شده چیده شدن.
پیام از طرف اپلیکیشن زنانِ شهوتران
" لطفا از نوشیدنی که برای شما رویِ میز قرار دادیم بنوشید و کاملا لخت شوید و لباسی که رویِ تختِ خواب میبینید رو به تن کنید. "
رکابی که که انگار از عمد یک سایز کوچکتر به نظر میومد و دامن کوتاهی که به زور، فقط تا چند سانت پایین تر از کونِ دختر رو میپوشوند.
دختر بعد از خوردنِ نوشیدنی، احساسِ سبکی میکرد. رویِ تخت به شکم دراز کشید و سرش رو رویِ دستاش قرار داد و پاهاش رو از زانو خم کرد و تویِ هوا تکون میداد.
وقتی پسر وارد شد انگار از نظرِ دختر، همون کسی رو میبینه که میتونست مردِ رویاهاش باشه.
نمیدونست به خاطر چی، اما به شدت احساس سر خوشی میکرد و دوست داشت خودش رو در اختیارِ اون پسر قرار بده. ضربانِ قلبش از ریتمِ طبیعی خارج شد و احساس میکرد دو برابر سرعت همیشگی تویِ سینه اش میتپه.
همه اتفاق ها مثلِ یک رویایِ شیرین از جلویِ چشمش عبور کرد و صبح وقتی بیدار شد خودش رو در آغوشِ مردی غریبه پیدا کرد. هنوزم باورش نمیشد که تمامِ وقایعِ دیشب واقعی باشن.
وقتی دختر به خونه اومد و حمام رفت و کمی استراحت کرد پیامِ جدیدی همراه با یه عکس به دستش رسید.
متن پیام رو خوند.
فردایِ همون روز دختر گوشیش رو برداشت و به نامزدش زنگ زد.
+الو سلام عزیزم. میشه بیای دنبالم و منو تا یه جایی برسونی؟
-سلام، آره. تا چند دقیقه ی دیگه میام.
دختر مثل همیشه با صورتِ خندان نشست تویِ ماشین و بعد از احوالپرسی، راه افتادن. دختر، آدرس رو مو به مو به نامزدش داد تا به مقصد رسیدند.
نامزدش با تعجب گفت:
×عزیزم ما جلویِ دادگاه چیکار داریم؟
-میخوام درخواست طلاق توافقی بدیم.
نامزدش با شوکی که بهش وارد شد فقط نگاه میکرد.
×در خواست طلاق؟ داری باهام شوخی میکنی؟
دختر با اعتماد به نفس کامل گوشیش رو بیرون آورد و عکس نامزدش رو که یه زن رو بغل گرفته نشونش داد و بعد از اون یه ویدئو چند ثانیه ای رو پلی کرد که نامزدش با اون زن در حالی که با هم شوخی میکردن و خنده هاشون بلند بود وارد خونه شدن. دختر اون زن رو اصلا نمیشناخت و هنوزم با حسِ فاتحانه ای که داشت اینطوری حرفاش رو ادامه داد:
+ببین داود، من از خیلی وقت پیش فهمیدم که تو چه آدمِ پستی هستی و دوستام تو خیابون با یه زنِ غریبه دیده بودنت و عکستون رو برام فرستادن. من از همون موقع تعقیبت میکردم تا بالاخره چند روز پیش تونستم این عکس و فیلم که اصلا قابل انکار نیست رو ازتون بگیرم و به خیانتت پی بردم. میدونی چه بلایی سرِ من اومد وقتی با من اینکار رو کردی؟ تو تمامِ زندگی و رویاهایِ منو ازم گرفتی. بدجوری غرورم رو جریحه دار کردی و باید تاوانش رو هم بدی.
دختر همینطوری که صحبت میکرد احساس کرد که دستاش داره میلرزه. از تو کیفش جعبه ی قرص اعصاب و روانش رو بیرون آورد و با دستایِ لرزون اون رو تو دهنش گذاشت.
تمامِ این اتفاق ها برایِ داود در عرض چند ثانیه رخ داد. هنوزم مثلِ شوک زده ها باورش نمیشد که اطرافش داره چه اتفاقی میفته که ضربه ی روحی و روانی آخر هم بدجوری بهش وارد شد. چیزی اتفاق افتاد که داود حتی تو مُخَیَله اش هم نمیگنجید. نمیتونست حتی در پسِ تاریک ترین افکارش هم همچین اتفاق و بلایی که قرار بود به سرش بیاد رو تصور کنه.
دختر با تمامِ عَزمی که جذم کرد خواست به نظرِ خودش غرورِ جریحه دار شده اش رو التیام ببخشه و به اصطلاح انتقامش رو از نامزدش بگیره. هنوزم مُرَدد بود اما جلویِ تیری که از کمان رها شده رو که نمیشه گرفت و اتفاقی که افتاده دیگه افتاده.
گوشیش رو جلویِ صورتِ داود گرفت و عکسی رو که از طریقِ اپلیکیشن براش فرستاده شده بود و در حالی که در آغوشِ پرهام قرار داره و چهره ی پرهام در عکس مشخص نبود رو نشونش داد. اشک اَمونِ دختر رو بریده بود و اصلا تصورش رو نمیکرد که قرارِ همچین فشاری رو تحمل کنه. همینجوری که هِق هق میکرد، با صدایِ آروم به نامزدش گفت: حالا خوب میتونی احساسِ منو درک کنی و بفهمی که من چی کشیدم.
داود دستش رو رویِ سرش گذاشت و محکم سرش رو بینِ دستاش فشار میداد و احساس میکرد الان قرارِ سرش منفجر بشه. بیراه نیست اگر بگیم که خون از چشماش سرازیر شد.
داود، انگشتِ اشاره ش رو پشتِ سرِ هم به پیشونیِ نامزدش میکوبید و با صدایِ بلند فریاد کشید:
×دِ آخه دختره ی روانی، تو اصلا به فکرت نرسید که بیای و از من توضیح بخوای؟ تو چطور شیطان صفتی هستی که به خودت جرات دادی با زندگی من همچین کاری کنی؟
من تنها کاری که در حقِ تو کردم اینه که یه حقیقت از زندگیم رو از تو پنهون کردم و الان هم دارم تاوانِ همون پنهون کاری رو میدم، اما این کارِ تو حقِ من نبود.
اشکایِ داود بدجوری جاری شدن و نمیتونست بیشتر حرفی بزنه. تمامِ تنفرش از نامزدش رو با چند تا مشت به فرمونِ ماشین خالی کرد و دیگه گریه هایِ داود تبدیل شدن به شیون و زاری.
دختر بدجوری ترسیده بود و قلبش میخواست از سینه اش بیرون بزنه. در حالی که بدنش میلرزید مشغولِ تماشایِ نامزدش بود. به هیچ وجه همچین چیزی رو تصور نمیکرد و با استرس منتظرِ ادامه ی حرفاش شد.
داود کمی که آروم تر شد اینطوری حرفاش رو شروع کرد:
پدر و مادرِ من پونزده سال پیش از هم جدا شدن و من که اونموقع پونزده سالم بود مادرم رو انتخاب کردم و خواهرم که دوازده سالش بود علی رغم التماس هایِ مادرم خواست تا پیشِ پدرم زندگی کنه. من به دورِ از چشم مادرم که بینهایت از پدرم متنفر بود اون ها رو میدیدم. ما رفتیم به یه محله ی جدید و از اونموقع به بعد مادرم به بقیه میگفت که شوهرم فوت کرده و هیچوقت هم دوست نداشت که من سمتِ پدرم برم و میترسید که منم یه روزی مثلِ خواهرم تنهاش بزارم و برم و پدرم رو اتتخاب کنم و این بزرگترین کابوسش به حساب میومد.
خودت میدونی که به خاطر اینکه خیلی دوستت داشتم و میخواستمت چقدر تلاش کردم تا پدرت رو راضی کنم و میترسیدم با گفتن واقعیت که من بچه ی طلاق هستم، پدرت که دنبالِ بهونه میگشت تا منو دَک کنه قبول نکنه تا با من ازدواج کنی. اون زنی که فکر میکنی من باهاش بهت خیانت کردم خواهرمِ که الان شوهر و دوتا بچه داره.
داود سرش رو رویِ فرمون گذاشت و چشماش رو بست و با خودش تکرار میکرد: ای کاش به جایِ اتفاق هایِ امروز مرگ به سراغم میومد.
دختر به صندلی ماشین تکیه داد و عمیق به فکر فرو رفت.
ای کاش میشد زمان رو به عقب برگردوند. من با خودمون چیکار کردم؟ دوباره از تویِ جعبه یدونه قرص برداشت و با چند قُلُپ آب به سختی پایین کرد.
دختر هنوزم به فکرش نرسیده بود که از طرف مدیرانِِ اپلیکیشن زنانِ شهوتران موردِ چه سو استفاده ی بزرگی قرار گرفته و نمیدونست که از خیلی وقت پیش در رادارِ این افراد به عنوانِ نمونه ی آزمایشی قرار داشته و خیلی از وقایعِ زندگیش با نقشه ی از پیش تعیین شده رخ داده.
گوشیش رو برداشت تا به اپلیکیشن دسترسی پیدا کنه اما در کمالِ تعجب هیچ نشونی ازش پیدا نکرد و تنها یک پیام داشت.
" فراموش نکنید در قبالِ لذتی که به شما دادیم، با ما تفاهم کردید که در صورت لزوم میتوانیم از تصاویر شما به طور گسترده در فضای مجازی استفاده کنیم. ما میخواهیم همچنان مخفی بمانیم و پیگیری شما ممکن است عواقب سنگینی برایتان در پی داشته باشد.
از شما بابت کمک به ما در راه رسیدن به اهدافمان تشکر میکنیم.
ارادتمند شما " SH.M.Z

پایان


اگر دوست داشتین حتما لایک کنید و نظراتتون رو به اشتراک بزارید. پایدار و مانا باشید

نوشته: blue eyes


👍 67
👎 11
86901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

898294
2022-10-08 00:40:12 +0330 +0330

کسکش بلو آیز
بهتون بتریک میگوییم
صاحب کیری ترین مطالب شده اید
لطفا کاسه توالت خونتون رو لیس بزن مفیده برات پروتئین داره حروم لقمه

4 ❤️

898318
2022-10-08 03:33:19 +0330 +0330

تخیلی زیاد میبیا
جدا از اینکه خیلی تخمی تخیلی بود ولی قسمت سکیش بدک نبود
راستی یه مورد اگه گوشی روت شده نباشه اپلیکیشن نمیتونه خودشو پاک کنه
در انتها یه کیر خر هم باید حواله بکنم به دهن اون راعفی پور کسمغز که این جماعت جقی زو با دارک و دیپ وب آشنا کرد

5 ❤️

898320
2022-10-08 03:36:28 +0330 +0330

راسنی یه چیز دیگه مگه نگفتی نامزد بودن؟
پس دادگاه خانواده و طلاق چی بود تهش؟
تا جایی که من میدونم تو تمام رسم های جاهای مختلف نامزدی عقد نمیکنن اصلا اسمش روشه نامزدی نه عقدکنون
حداکثر یه صیغه محمرمیت میخونن که در واقع همون صیغه عقد موقته که نه توش مهریه بالا داره نه مدت بالا

2 ❤️

898347
2022-10-08 08:56:27 +0330 +0330

آخه اسکل از کی تا حالا نامزدی احتیاج به طلاق داره؟! از کی تا حالا برای دادن دادخواست طلاق میرن خود دادگاه ؟! اگر نمیدونی حداقل یه سرچ تو گوگل بزن یخورده اطلاعات بدست بیاره بعد شروع کن به کسشر نوشتن

2 ❤️

898366
2022-10-08 13:55:14 +0330 +0330

من داستان نمی‌خونم این هم از روی اسمش اومدم ببینم چی هست چون از کار تشکیلاتی و تیمی کلا خوشم میاد .
قسمت های سکسیش رو نخوندم چون حوصله بکن بکن خوندن ندارم . درباره این اَپ بگم که ژاپن می‌تونه از تخیلات تو برق تولید کنه ! آخه تخیل هم حدی داره برادر جقی من ! میگفتی سوپرمن از بالای پشت بام حمله میکرد به کص کون زن بچه مردم برام واقعی تر بود تا این اراجیف !
حتما برنامه جنده یاب نذری یاب رو دیدی فکر کردی یه کص/ کیر شعری از روی این بگم به ملت !
من که منفی دادم چون نکات منفیش خیلی بیشتر از نکات مثبتش بود

1 ❤️

898368
2022-10-08 14:49:52 +0330 +0330

همونطور که دوستان در کامنت های قبل اشاره کردن خیلی ضعیف بود و کلی گاف داشت.

1 ❤️

898384
2022-10-08 21:45:31 +0330 +0330

تبریک میگم قلم شیوایی داری به نوشتن ادامه بده، ضمنا تعرض اینجوری درسته

1 ❤️

898401
2022-10-09 05:08:06 +0330 +0330

پر از غلط املایی بود تو رو خدا یاد بگیرید وقتی دوتا کلمه صفت و موصوف یا مضاف و مضاف علیه هستن کسره به کار میره و وقتی که معنی کلمه است هست ه به کار میره و کسره قرار داده نمیشه مثل قراره که صدبار قرارِ نوشتی!!! تعرض و جزم درسته

1 ❤️

898402
2022-10-09 07:58:39 +0330 +0330

یه چند تا نکته خدمتتون عرض کنم هم برای اطلاعات عمومی خوبه و هم برای نوجوون های عزیز که شاید ندونن. ما یه شَرع داریم و یه عرف که طبق اینها قانون رو وضع میکنن. در رابطه با ازدواج وقتی میگن نشون کرده یعنی همون زمانی که خانواده دختر به خانواده پسر بله رو میگن اما هنوز صیغه ی عقد جاری نشده. طبق عرف جامعه ی ایرانی معمولا بعد از نشون کردن عقد جاری میشه و دو طرف میرسن به دوران نامزدی. یعنی طبق قانون زن و شوهر هستند اما هنوز مراسم عروسی رو برگزار نکردن. از نظر شرع و قانون اینها رسما زن و شوهر حساب میشن اما از نظر عرف جامعه چون شب زفاف انجام نشده بهش میگن دوران نامزدی و اگر در همین دوران بخوان از هم جدا بشن باید مثل بقیه طلاق بگیرند و نوع طلاق بائن غیرمدخوله میشه و نصف مهریه شامل دختر خواهد شد. البته که عرف سراسری مملکت همونطور که اقوام مختلف داریم ممکنه فرق کنه

1 ❤️

898412
2022-10-09 10:14:21 +0330 +0330

دیشب داستان جدید نداشتیم؟
چ عجیب

0 ❤️

898424
2022-10-09 13:00:38 +0330 +0330

Blue eye عزیز ، مراسم ازدواج این حوریه که بعد از این که دختر پسر همدیگه رو پسندیدن توی خواستگاری میرن صیغه محرمیت میخونن برای دوران نامزدی . صیغه محرمیت هم یه چیزی مثل جاست فرند هست و نه مهریه داره ( خیلی کم مثلا میگن ۱۰۰ هزار تومن ) نه مرد اجازه سکس داره با دختر . البته اگر سکس کنن و بچه دار بشن شناسنامه به نام پدر تعلق میگیره ولی اصلا این صیغه محرمیت نیازی به ثبت در شناسنامه نداره و زمانش هم محدوده مثلا میگن ۶ ماه .
اگر بنا به شرایطی نتونن مراسم ازدواج رو انجام بدن معمولا میگن بریم یه عقد مخفی بکنیم ( این عقد هم مهریه داره و هم مرد اجازه سکس کردن ) و مثل ازدواج هست شرایطش ولی معمولا توی این دوره کسی حامله نمیشه ( البته مورد هم داشتیم توی فامیل حامله هم شد دختره و کسی هم اعتراضی نکرد چون اینا ۱۰۰٪ میخواستم ازدواج کنن ) .بعد از این مراسم ازدواج و عقد دائم خونده میشه

0 ❤️

898426
2022-10-09 13:17:00 +0330 +0330

بسیار آموزنده بود ازاین نظر که نباید قصاص قبل از جنایت کرد وگاهی اوقات قضاوت عجولانه کردن میتونه پیامدهای جبران ناپذیری در پی داشته باشد، درهرصورت لذت بردم براوور یه نویسنده، موفق و موید باشید دوست عزیز.

0 ❤️

898444
2022-10-09 21:44:41 +0330 +0330

سلام . از شیوه ی روایت و از پیچش داستان و قسمت های اروتیک خوشم اومد و قلمتون رو تحسین می کنم‌. اما من هم این را برای شما بگم که برای طلاق گرفتن ، حق طلاق به طور معمول با مرد است . من فرض میکنم مرد حق طلاق را به زن داده ، اصلا این طوری نیست که پاشو بریم دادگاه طلاق منو بده . خودش هزار تا داستان داره . درخواست ،ابلاغ ، مشاوره ، دادگاه و …
پس سعی کنید به علت مند بودن کنش ها هم‌ فکر کنید.
مانا باشید

0 ❤️

898445
2022-10-09 22:03:39 +0330 +0330

لطفا از گفتن واژن خودداری کنید، با تشکر

0 ❤️

898446
2022-10-09 22:18:31 +0330 +0330

بیخودی نامزدی رو با عقد قاطی نکن توضیحی هم که دادی کلا غلطه
اگه دو طرف عقد کنن دیگه رسمن و شرعن زن و شوهر هستن نه نامزد
اگه تا حالا ازدواج نکردی حداقل برو از کسی که کرده یا تو مراسم بوده بپرس تا روشنت کنه من متاهلم و اینارو کامل گذروندم رسم خانودامون هم یکم تفاوت داشت پس حداقل ۲ تا رسم مختلف رو خودم گذروندم سوای اونایی که دیدم
به صورت عمومی مراحل اینجوریه:
بعد از خواستگاری اگه خانواده دختر بعله بگن میرن بعله برون (از ریشه بریدن میاد) که توش در مورد میزان مهریه و شرایط و … صحبت میکنن (معمولا جدیدا این دو مرحله رو با هم اجرا میکنن چون بر خلاف گذشته وقتی میرن خواسگاری که دو طرف همو‌ می خوان و صحبت های اولیه شده)
بعدش اگه همه چی اوکی باشه پسر برای دختر یه نشون میخره (معمولا انگشتر) و میشن نامزد بدون هیچ کار شرعی و یا قانونی فقط عرف
حالا اگه خانواده ها یکم مذهبی باشن برای اینکه دختر و پسر اگه مثلا دست همو گرفتن گناه نکرده باشه یه صیغه محرمیت می خونن که قبلا گفتم همون صیغه موقته (با مدت معلوم و مهریه کم) و شرعا حتی میتونن سکس هم بکنن ولی معمولا شرط حین عقد میذارن که دخول نداشته باشن
و اینجا یه مرحله از نامزدی جلوتره میشه نامزد محرم یا به قول شرعی میشن صیغه همدیگه
بعدش بازم میشه یه مرحله اضافه کنن و عقد داعم بکنن (اینجاس که مهریه اصلی به گردن پسر میفته) و دیگه رسمن شرعن و عرفن زن و شوهر هستن ولی معمولا تا مراسم عروسی رو برگذار نکنن زیر یک سقف نمیرن
که خیلی ها هم بدون برگذار کردن جشن عروسی میرن سر خونه زندگیشون چون برخلاف توضیح اشتباه تو تامزد نیستن بلکه زن و شوهرن فقط عروسی نکردن
اگر هم خواستن که میتونن مراسم عروسی رو برگذار کنن ولی این مرحله اصلا اجباری نیست نه از نظر قانون نه شرع نه عرف یه جورایی مثل مستحب میمونه

0 ❤️

898502
2022-10-10 08:00:31 +0330 +0330

👏👏👏

0 ❤️

898515
2022-10-10 10:39:54 +0330 +0330

عجب

0 ❤️

898727
2022-10-12 20:44:50 +0330 +0330

قشنگ بود هرچند که با واقعیت فاصله زیادی داشت

0 ❤️

898954
2022-10-14 19:37:38 +0330 +0330

داستان زیبایی بود لذت بردم

0 ❤️

899054
2022-10-15 18:11:53 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها