سوز سرما از کاپشن و پلیورشم عبور میکرد و تا مغز استخوونش میرسید ، قسمت سوراخ جورابش خیلی سردتر بود ، انگاری کل دنیا داشتن رو به اون فووت میکردن . سر شب با بی حوصلگی و خودخوری و پس از جر و بحث های همیشگی زده بود بیرون تا آروم شه ، ولی غیر از دود کردن یه پاکت سیگار و نشستن روی صندلی سیمانی سرد پارک کاری نکرده بود . چند تا گربه جلوش توقف کردن ، یه پرنده روی شونش رید ، یه پسر ناز کونش و براش تکون داد ، یه شوت هم به توپ والیبال ورزشکارای پارک که سمتش اومد زد ، از اونجاکه صحنه دست در دماغ رفتن چایی فروش رو دید توی نسخ چایی مونده بود ، داخل پاکت و دوباره نگاه کرد و دونه های سیگار رو شمرد ، چهار نخ مونده بود
سرش رو بالا آورد ، میخواست رو به آسمون بگیره و درددل کنه که روبروش دختری رو دید ، متوجه نشستن اون نشده بود ، دختری با کلاه زنگوله دار کاموایی ، شلوار گشاد و بوت مشکی با بند سفید . نگاهش روی دختر قفل شد ، و یه لبخند آماتورانه زد ، دختر دوشاخه محبتش و نشون داد و جوریکه پسر تونست لب خونی کنه گفت : سیگار داری .
بجای جواب ، اول نیش پسر وا شد ، و رفت کنارش
::ببخشید بفرمایید ، البته پاکتش وینیستونه ولی توش ،یه مکث کرد و یه نخ بیرون آورد :: سیگار وطنی میکشی هموطن ؟
»آره بابا ، دود کنه کافیه
:میشه بشینم کنارت؟
»آره بشینی بهترم هست ، دیگه کسی نگام نمیکنه
:تقصیر اونا نیست ، تو خیلی جذابی
»جذابی به چه درد میخوره ، مهم پوله ، ماشین داری من و تا جایی برسونی؟
:دارم ولی خونست ، کجا میخوای بری؟
»میرم پارتی ، میای بیا باهم بریم
:با این لباس میری پارتی
»معلومه تا حالا نرفتی پارتی ، لباسم زیر ایناس ، این تویی که باید لباس بهتر بپوشی ، در ضمن از تو هزینه ورودم میگیرن
:خوب من هزینه ورودمو میدم به تو ، بریم خونه که بعدش برسونمت
»هزینه من از ورودی پارتی بیشتره عزیزم باید پولهای تو متکاتم دربیاری
صدای خنده جفتشون بلند شد ، پسر جرات کرد و دست دختر و گرفت بلندش کرد و گفت : بریم من قلکمم برات میشکنم .
دختر همه لباسهاش و کند ، پاها و دستهای کوچیکش باعث شده بود کونش بزرگتر نشون بده و سینه های متوسطش قابل تحمل باشه ، دو تا بالشت آورد یکی رو زیر سرش و اونیکی رو زیر کمرش گذاشت و داد زد کجایی بیا دیگه دیرم میشه . پسر با کاندومی در دست اومد و جلوش نشست ، لبهاش و گذاشت روی لبهای دختر ، دستش رو روی سینه هاش گذاشت و میمالید و دست دیگش رو روی کوسش می مالید ، بدنهاشون داغ بود و هر لحظه داغتر میشد ، پایینتر اومد و سینه هاش رو میخورد ، و با دستش چوچول دختر رو مالید ، کیرش سیخ شده بود و توی دستهای لطیف دختر مالیده میشد ، روش دراز کشید و کیرش و داخل کوسش کرد ، اونقدر داغ بود که زمان و مکان و دنیا رو فراموش کرده بود ، تند و محکم کوس رو میکرد انکار هر داخل کردنی باعث آرامش بیشترش میشد ، کیرش رو دوباره ژل زد ، و گذاشت روی سوراخ کونش
»نکنیا جیغ میزنم
: یه دقیقه هیچی نگو قول میدم خوشت بیاد
»نه احمق تنگم … وااای … تو روحت
با لبخند به کردن کون ادامه میداد و دختر چشمهاشو بسته بود و آه میکشید
همینطور سرعتش و بیشتر کرد تا آبش اومد و همش و ریخت روی لپهای کونش .
:شیر آب و نبند منم میرم حموم تا خودمو بشورم ، توام خودتو خشک کن که برسونمت پارتی
»امشب تنهایی؟
:آره ، چطور مگه
»ولش کن پارتی نمیرم ، اگه نمیندازی بیرون همینجا میمونم امشب
:بیرون که نه ، ولی شاید بندازمت رو تخت .
دوباره باهم صدای خندشون پخش شد
نوشته: خسته از دنیا
کیرم تو دهنت.خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
دارم توی اینترنت میگردم ببینم معنی لبخند آماتورانه یعنی چی.این دری وریا رو از کجا میارید
دختره پارتی دعوت بوده بعد اومده تو پارک نشسته؟ چه ربطی داشت؟؟
سلام
یه جا گفتی سینه هاش متوسط بود اما قابل تحمل
از این جملت خوشم نیومد یه جور تحقیر آمیز بود
کاندوم داشتی، ریختی رو لُپهای کونش!
از ادمین میخوام پیش شرطِ نوشتن و ارسال داستان رو یه دست جق بگذاره. چون تجربه ثابت کرده بعداز جق انگیزه و توانی برای کصتان نوشتن نمیمونه!
یه پسر ناز براش کون تکون داد؟؟؟
کاندوم در دست اومدی و ریختی رو لپای کونش؟؟؟
از تو پارک یه دفه رسید به بالش زیر شکم؟؟
ننویس جون دل ننویس
داستان دروغ بود یا گاف داشت درست…ولی قشنگ بود بنظرم و لایک دادم
وقتی نویسنده جیش داره به روایت داستان!
کاملاً غیرواقعی و مسخره، اینکه هیچ قسمت داستانت با هم همخونی نداشت به کنار حتی با عقل و منطقم جور در نمی اومد…
به نظرم وقتی از دنیا خسته ای هیچی ننویس
فقط استراحت کن، اینطوری ما هم راضی تریم 😁❤