سلام به دوستان . قبلا یه ماجرا واقعی تعریف کردم و عده ای دوستان که خودشون مشخصه بدبخت و ندید بدید هستن و ذهن بیمار دارن اومدن کامنت ها و چیزی که بخودشون نسبت داره را به دیگری نسبت دادن . نیازی نیست من خودنمایی کنم یا اگر بیمارم به همه اثبات کنم . دوستی که میاد میگه تجربه دارم یا واقعی هست ماجرا حتما تهش یه وجدانی هم داره که تاکید داره ماجرا واقعیه . بگذریم و هر کسی حرف نامربوطی میزنه قطعا بخودش نسبت داره اون حرف و نه به دوستانی که وقت گذاشتن نوشتن و خوندن . اسم ها توی این قضیه مستعارن و عین واقعیته از صفر تا صدش بجز نام افراد و محل زندگی بخاطر حفظ آبروی افراد .
اسمم شهریار ۲۸ ساله و ساکن شهرهای اطراف اصفهانم . یه عمه دارم که بخاطر مشکلات که طولانیه ماجراهاش با مادر بزرگم تنها زندگی میکنه . پدربزرگم سالها قبل فوت شدن و همه عمو و عمه ها دیگم ازدواج کردن و رفتن سر زندگی خودشون و شهرهای اطراف ما ساکن هستن . پدرم یه مغازه نزدیک خونه مادر بزرگم داره و یه روز پنجشنبه اومد دم مغازه بهم گفت منو برسون به تاکسی ها خط میخوام برم خونه خواهرم و مراسم یه بستگان شوهر خواهرم هست و دعوت کرده و منم رسوندمش به تاکسی ویژه ها و برگشتم و خیلی خیلی تصادفی دیدم یه پسر خوش تیپ توی محل رد میشه و قیافش به بچه ها محلمون نمیخوره و یه دفه انگار غیبش زد .شک کردم رفت توی خونه مادربزرگم . ذهنم بشدت درگیر شد و به پدرم گفتم من جایی کار دارم و میرم و میام . شک کردم و چون محل خلوت بود از دیوار مادر بزرگم رفتم بالا و دیدم که یه جفت کفش مردونه درب حالشون هست . سریع فهمیدم بله عمه جون زهرا که خیلی هم هات و شیطونه مادرش را رد کرده مراسم و خونه خالی را غنیمت شمرده و دوست پسرش را آورده . خواستم برم فوری به پدرم بگم ولی فکر بی آبرویی توی محل و امکان خون و خونریزی شدن و… کردم . گفتم بزار صدرصد مطمئن بشم بعد یه فکری میکنم . رفتم از کنار انشعاب گاز با لوله رفتم بالا و با هر نکبتی بود رفتم روی پشت بوم مادر بزرگم و آهسته رفتم سمت نورگیر که خونه ها همه مد بود و داشتن و از توی نورگیر که شیشه هاش کثیف بودن نگاه کردم ولی مشخص بود دو نفر توی حال در حال حرف زدن هستن چون یه شیشه ها شکسته بود و بجاش یه تکه کارتن پلاست گذاشته بودن از کنار درز کارتن پلاست صداها واضح میومد با گوشه آستینم شیشه نورگیر را یه کوچولو آروم پاک کردم و دیدم بله عمه خانم با شورتک جین آبی رنگ و تاپ مشکی اون آقا خوشتیپه را بغل کرده و داره بوس میده و میگیره . حالم بد شد تمام احساسات بد دنیا اومد سراغم . غیرتی شدم فکر حمله کشتن و هر کار انتقام جویانه اومد تو سرم و حتی خواستم زنگ بزنم به بابام و بگم بیاد تا دوتایی پسره را بقصد کشتن بزنیم . چند لحظه تمرکز کردم و باز نگاه کردم دیدم پسره بدبخت ریده به خودش از ترس و جرات نداره ور بره به عمه و همش حواسش هست یهو کسی نیاد و این عمه است که داره باهاش ور میره . چند لحظه خودمو جای پسره گذاشتم و حسش را درک کردم یه خانم بیارتت خونشون و شروع کنه ور رفتن بهت بی تقصیری . صداشون واضح نبود ولی از عمه اصرار و از پسره خواهش برای اینکه زود بره . ده دقه نشده بود که دیدم عمه کشیده پایین و کیر پسره را در آورده و شروع کرده به خوردن مثل کیر ندیده ها و عاشقهای کیر و پسره هم بخاطر استرس اصلا شق نمیکرد ولی عمه زهرا ول کنش نبود و پسره را خوابوندش زیر و بحالت 69 خم شد دهنش و با ولع میخورد کیر و خایه های دوس پسرش را که بعدا فهمیدم اسمش مجتبی است و توی یه آزمایشگاه مشغول بکار هست . هر چی عمه میخورد مجتبی شق نمیکرد ولی عمه آب شهوتش از کوسش میومد ولی مجتبی برای عمه نمیخوردش . سعی کردم با گوشیم فیلم بگیرم ازشون ولی خیلی بی کیفیت بود تصویر . دیدم عمه به مجتبی میگه من زود میشم بخوریش و مجتبی با اکراه شروع کرد به لیس زدن کوس عمه و همچنان شق نمیشد و عمه شروع کرد به کون مجتبی ور رفتن تا کیر را بلندش کرد ولی کیر مجتبی متوسط، متمایل به کوچیک بود و بدنش سفید و کم بود . عوضش عمه سبزه و سینه بزرگ ۳۸ ساله و استاد حال کردن و پشمالو و حشری . عمه یهو پاشد نشست روی کیر مجتبی و شروع کرد لب دادن گرفتن و اونجا فهمیدم عمه خانم اصلا دختر نبودن و ادا بوده همه کاراش . خدایی عمه یه طرفه حال میکرد و مجتبی سعی داشت فقط کنترلش کنه و ماجرا را تموم کنه و فرار کنه بره از اون خونه بیرون . عمه هم ناله میکرد هم تلمبه میداد هم سینه هاش را میداد مجتبی میگفت بخورش تا زودتر آب کوسم بیادش . حدود ده دقه که شد عمه شروع کرد حرفای سکسی زدن بلند و ناله بلند کردن (من جندتم و کیرتو تا تهش کردی توی کوسم و تا آبش را نیاری نمیزارم بری و…) . بعدش یهو دو سه تا ناله کرد و لرزید و دیگه تلمبه نزد. مجتبی بلندش کرد عمه را از روی خودش و گفت اگه میخوای من بشم بزار بکنم کونت و عمه یه بالشت گذاشت زیر شکم خودش و به شکم خوابید . مجتبی لای کون عمه را باز کرد و یه توف انداخت لاش و سر کیر را کشید لای کون عمه و فرو کرد و عمه آخ نگفت و راحت همشو تا ته جا داد . مشخص بود قبلا زیاد از کون داده که حتی داشت ناله ای میکرد که از لذت بود نه از درد . چند دقه بعد مجتبی گفت میریزم توی کونت وقتی گفتم خودتو سفت بگیر تا آب کیر همش تو کون خالی بشه و عمه هم جون جون میکرد زیر کیر و خودش هم داشت حال میکرد و عمه هی سرش را بر میگردوند که وسط کون دادنش بوس هم بگیره و بده از لب مجتبی و جفتشون فضا بودن تا یهو مجتبی گفت به عمه سفتش کن و عمه خودش را محکم جمع کرد و مجتبی ناله میکرد و تکون نمیخورد و همش را توی عمه زهرا ریخت . تا که خواستن بلند بشن عمه ازش دو سه تا صدا در اومد و خجالت کشید و مجتبی هم خندید و گفت معلومه کارم را درست انجام دادم و گشادت کردم حسابی و توی یه چشم بهم زدن لباسهاش را پوشید و به عمه زهرا گفت من زود برم تا دردسر نشده و عمه که نه نرو و باش و تا دیر وقت مادرم نمیاد و… ولی مجتبی دیگه حالشو کرده بود و چشماش باز شده بود و عقلش بکار افتاده بود و مکرر عذر خواهی میکرد و ایشالا دفه ی بعد و با هر زبونی بود عمه را پیچوند و رفتن با هم توی حیاط و عمه ردش کرد رفت . من دیده بودم همه چیزو و توی عالم عجیبی بودم که چه کنم . رفتم با در به دری از پشت بوم روی دیوار و از اونجا توی کوچه و پریدم پایین و لباسم را تکوندم که خاکی شده بود و رفتم زنگ خونه مادر بزرگم را زدم . عمه مم در را باز کرد و رفتم داخل . هنوز چشاش خمار بود و دلش میخواست . سینه هاش که خورده بودش هنوز خیس بودن و کوس خیسش هم خیس خیس بود و میدونستم که الان با اینکه تازه داده ولی حشریه حسابی و سعی میکرد توی چشام مستقیم نگاه نکنه . رفتم نشستم و سلام احوالپرسی و اینا و یهو گفتم خوش گذشت ؟ گفت چی؟ گفتم کیر مجتبی را حسابی حال آوردی دیگه؟ مثل یخ وا رفت ولی فوری شروع کرد به بحث که چرا چرت میگی و به بابات میگم و الان تلفن میکنم و… گفتم بگو ولی قبلش این دو دقه فیلم را ببین بعد بگو . مثل یخ وا رفت و گفت ببینم و منم فیلم دست و پا شکسته که با گوشی از پشت نور گیر گرفته بودم را نشونش دادم و یهو زد زیر گریه که من خودم را میکشم و تو میخوای منو بکشن پس بزار من خودم بکشم و… گفتم گریه نکن و نشستم کنارش و شروع کرد تو مگه آدم نیستی مگه دل نداری مگه کیر تو دلش نمیخواد مگه کوس که دلش بخواد بقیه چیکار میکنن و توی محل همش تحت فشارم و الانم تو واستادی منو بدبخت کنی و… دلم سوخت براش با اینکه بشدت ناراحت بودم بعد گفت پاکش کن فیلمو و من جبران میکنم . گفتم نه . یهو گفت من میدونم چته تو کوس کون منو دیدی و دلت خواسته روت نمیشه بگی ولی من میگم باشه بهت حال میدم ولی پاکش کن . گفتم نه حرف مفت نزن . ولی کشید پایین جلوی من گفت بیا بکن ولی به کسی نگو و فیلم را هم پاکش کن . گفتم نپوشی لباساتو پاک نمیکنم بپوش تا بگم بهت . گفت نه بیا بکن منو هم جلو میدمت هم عقب و هر وقت بخوای باهات میخوابم ولی پاک کن فیلم منو . گفتم نه . لخت کامل شد و گفت دیونه اگه دیده باشی که میدونی من بازم دلم میخواست حال کنم و حالا شانس تو ردیف شده که امروز عمه را حالش بیاری . شروع کرد به ور رفتن به کوسش و گفت بیا حداقل بزار کیرت را ببینمش و برات بخورمش ولی نمیکنیم با هم و فقط،با مالیدن برای هم دوتاای ارضا بشیم . باز گفتم نه . حس بدی بود ولی یاد عشوه هاش و دادنش به مجتبی میفتادم مکرر و میدونستم واقعی عمه خانم حشری هست و ادا نیست کاراش . ولی باز کاری نکردم . گفتم من دارم میرم . پرید بغلم کرد گفت هر کاری بگی میکنم برات شر درست نکن فقط، گفتم باشه . یهو شروع کرد لبامو خوردن ولی هولش دادم عقب که یهو گفت بهترین کوس ها را میارم بکنی ولی پاک کن فیلمم را و آبرو ریزی نکن . گفتم باید فکر کنم راجع بهش که بات چیکار کنم . گفت تو کاری نکن من تا یکماه دیگه حالی بهت میدم که تا آخر عمر دعام کنی و خوشحال بشی خوب شد کاری نکردی . گفتم باشه من برم فعلا . گفت برای اینکه بدونم نمیگی یه کاری میکنی؟ گفتم چی ؟ گفت بزار کیرت که میدونم شق شده را تمیزش کنم . دلم سوخت و گفتم باشه . فوری دست انداخت کمربندم را باز کرد شلوار و شورتم را با هم داد پایین . من فکر کردم با دستمال کاغذی میخواد پاک کنه ولی یهو کیرم که یه کم نیم خیز بود را زانو زد و مکید و زبونش را کشید زیر خایه هام . گفتم بسه گفت صبر کن یه دقه و هم تخمام هم کیرم و هم سوراخ کونم را لیس زد با ولع و گفت اینو میگن کیر کلفت . سریع رفتم عقب و کشیدم بالا شلوارم را و گفتم اینکارا کردم نترسی به کسی میرم میگم و هر چی اصرار کرد بیاد منو حال بیار دلم میخواد و بخورش برام تو هم قبول نکردم . گفت سر قولم هستم بیا بکن عمه را . دلم خواسته کیرت را . گفتم نه . گفت بکن منو برات ردیف میکنم دوستم سمانه را هم بکنیش .گفتم باید فکر کنم و رفتم از خونه بیرون .این ماجرا به جاهای دیگه رسید و سعی میکنم سر وقت و حوصله بگم بقیش را برای دوستان گل
نوشته: شهریار
کیرم تو کونت را و م ا ما ن ت را گاییدم کسکش کستان نویس
ریدم به این داستان نوشتنت فقط سرتون تو کون مردمه چیکار میکنن
آهاااااا درسته کصکش
عمت گفت و تو نکردی
بیا بکن عمت را ؟؟؟ 🤣🤣🤣🤣🤣
خوب بود ادامه ش رو بهتر بنویس مخصوصا نقش سمانه دوست عمه رو پررنگ تر کن …ممنون زحمت کشیدی
عمت کوسه خودشه دوس داره بده به توچه. داستانتو دوس دارم ادامشو زود بنویس
مرتیکه ی آشغال عقده ای
فحش دوست داری
مث آدم بگو بهم فحش بدید
چرا میرینی تو اعصاب همه؟
بله اینم از داستان فردین خفت کن کس نکن خودمون،🤣🤣🤣🤣
میگی چرا فوش میخورم.عن آقا میگی بابامو رسوندم اومدم تو محل دیدم ی پسره رفت خونه مادر بزرگم بعد به بابام گفتم من برم جایی کار دارم میام.کیرم رو موی رگای کلت
مجتبی کیر خوابیده اش رو کرد تو کون عمه ات؟ کسخل تا حالا کیر دیدی؟
طرف کمرو و ترسو بود و کیرش برا کوس راست نمیشد اما بعد یهو کیرش راست شد که کون می خوام؟منطقم خوب چیزیه
بعد در رو باز کرد لخت بود که تو فهمیدی سینه عا و کوس و کونش هنوز خیسه؟
بقیش رو دیگه نتونستم بخونم ولی فحشایی که بهت دادم بنظرم حقته
کسکش اخه فازت چیه داستانه نیمه تعریف می کنی بعد میگی چرا بهم فش میدن ، ریدم دهنت کونی