نگاه (داستان گی عاشقانه) (1)

1394/08/21

امیر کنار پنجره وایساده بود و بیرونو نگاه می کرد. رفتم طرفش و از پشت بغلش کردم.

  • عشق من خوبه؟ سرشو به سمت من برگردوند و نفسش خورد به صورتم و لبام. سرشو تکون داد و با لبخندگفت اوهوم. لبامو گذاشتم رو لباشو و بوسیدم. وای که چقدر این لبا هوس انگیز بودن. لب پایینشو مک زدمو و رفتم سراغ لب بالاییش. زبونمو کردم تو دهنش و چرخوندم. طعم دهنش چقدر خوب بود. گردن و گلوشو بوسیدم. بوی شامپوی تنش برام هوس انگیز ترین بوی دنیا بود. همیشه این خوش بویی و تمیزیشو دوست داشتم. کامل به سمت من برگشت و دستشو حلقه کرد دور گردنم. باز همو بوسیدیم. یه کم سرشو عقب برد. آهسته گفت حامد؟ گفتم جون حامد… گفت می شه این سفرو نری ؟
  • قربون شکلت بشم می دونی که باید برم.
  • خوب من تمام آخر هفته رو چیکار کنم؟
  • برو پیش علی اینا. پنج شنبه که اصلا تمام بعد از ظهرو تمرین داری. منم جمعه ساعت 9 خونه ام. نصف لب پایینشو گاز گرفت. این حرکتش همیشه منو روانی می کرد. دستمو قلاب کردم پشت کمرشو و دیوونه وار بوسیدمش. خودشو بهم فشار داد و کون و کمرش قوس گرفت. کیر سفت و داغشو رو کیرم که حالا دیگه حسابی بلند شده بود حس می کردم. تو همون حالت که همو می بوسیدیم بردمش سمت تخت. آروم هولش دادم رو تختو خودم رفتم روش. دستمو بردم تو موهای نرم و خرماییش و تو چشماش نگاه کردم. حشر بود و چشماش یه کم قرمز شده بود و باعث می شد رنگشون از همیشه به نظر روشن تر بیاد. دستمو از تو موهاش آوردم پایین. انگشت سبابه و وسطمو گذاشتم روی بینی سر بالا و خوش تراشش و آروم کشیدم تا رو لباش. آخ که چقدر ترکیب این لب و دهن زیبا بود. گوشتی و خوش حالت. امیر واقعا پسر زیبایی بود و این فقط نظر من نبود. تو هر جمعی که می رفتیم چشما به سمتش بر می گشت. قدش بلند نبود تقریبا بین 176
    -178 ولی خوش هیکل بود. بدن رو فرم و عضلانی ولی نه خیلی گنده با پوست روشن و بدون مو. راستش زیاد شبیه ایرانی ها نبود که خوب دلیلش هم مادر مجارستانیش بود. پدرش جوونی رفته بود مجارستان که عاشق یه دختر بور خوشگل مجاری می شه و دختره ازش حامله می شه. باهاش ازدواج می کنه و می یارتش ایران ولی دختره بعد یه سال امیر و باباشو می ذاره و بر می گرده مجارستان. همه اینا رو خودش یه روز برام تعریف کرد و شاید دلیل اینکه از زن ها و دخترا بدش می یاد همین حس بدش نسبت به مادرش باشه.
  • تو اصلا دوستم نداری و سرشو به چپ و راست تکون داد (این حرکتشو خوب می شناختم
  • یه جور شیوه عشوه گری اش بود که خوب طبق معمول هم جواب داد).
    -دارم فدات شم. دوباره افتادم به جون لباش و وحشیانه بدن و سینه هاشو می مالوندم. تی شرتشو دادم بالا و سینه و شکمشو بوسیدم. کثافت از اینکه می دید دیوونه شم و در مقابلش اینقدر بی اختیارم حال می کرد. با دستش یه کم هولم داد عقب و دکمه های پیراهنمو آروم آروم باز کرد و تیشرت خودشم از سرش کشید بیرون. ضربان قلبم بیداد می کرد. شلوار جفتمونو درآوردم و از رو شورت کیر بادکرده اشو آروم گاز گرفتم. از رو شورت خایه هاشو می مالیدم و کیرشو می بوسیدم. بی تاب و ملتمسانه نگام می کرد. آروم شورتشو که تنگم بود آوردم پایین و پشم های قهوه ای و نازک بالای کیرشو بوییدم. سر کیرش بیرون زد و بی معطلی کردم تو دهنم. تا جایی که حالت عق بهم بشینه کیرشو می کردم تو دهنم و می مکیدم. پیچ و تاب بدنش اوج لذتش رو نشون می داد و منو حشری تر می کرد. برش گردوندم، زیر شکمشو گرفتم و دادم بالا یه چیزی شبیه حالت داگی و دو تا لپای کون برجسته و بی نظیرشو باز کردم. دیوونه اون سوراخ قرمز و نیمه بازش بودم که حالا تند تند خودشو جمع و دوباره آزاد می کرد. زبونمو که کشیدم روش و آروم نوک زبونمو دادم تو، اسمم رو با ناله صدا کرد.
  • جون حامد؟
  • اینطوری نخورش…
  • چرا عشق من؟
  • دیوونه می شم
  • خوب بذار بشی فدات شم مقعدش حسابی لیز شده بود، آروم انگشت شصت راستمو کردم توش و عقب جلو کردم. دوباره لیسیدم. احساس کردم تخمم از حشر داره می ترکه. صدای نفس های تندش دیوونه ام می کرد. نیم خیز شدم به سمت سرتختی و ژل لوبریکنتو برداشتم. زدم سر کیرمو یه کمی هم به کونش.
  • اوووی
  • جونم؟
  • یخه… سر کیرمو گذاشتم رو مقعدش و فشار دادم. نفسشو که تو سینه حبس کرد، ثابت نگه داشتم. دوباره یه کم دیگه…
  • آااخخخ
  • جوووون دلم
  • حامد
  • نفس حامد، جونم؟ در آررم؟
  • نه… یه کم دیگه و تا تهش تو بود… خدا می دونه اون تو چقدر داغ و تنگ بود. شروع کردم تلمبه زدن. امیر صداش بلند شده بود و این بیشتر روانیم می کرد. افتادم روشو همونطور که اون به شکم بود از پشت بغلش کردم و بوسیدمش. سرشو برگردوند و بهم لب داد… می دونستم درد داره. حالا دیگه ضربه هام محکم و محکم تر شده بود و صدای امیر بلندتر…
  • داره می یاد آبم حامد…
  • بذار بیاد فدات شم… از بالای تخت چند تا دستمال کشیدم بهش دادم… دستشو برد زیر تنه اش و … دیگه بیشتر از اون خودمو عذاب ندادم… بدن جفتمون خیس عرق بود. دوباره بوسیدمش.
  • امیر می دونی من عاشقتم؟
  • اوهوم…
    ادامه دارد…

نوشته: سوگل


👍 3
👎 0
26825 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

474061
2015-11-12 17:06:19 +0330 +0330

گی دوس ندارم،ولی این داستان نگارشش محشر بود…ممنون از نویسنده.

0 ❤️

474062
2015-11-12 18:46:11 +0330 +0330

تخیلات تخمی حامد کله شپشو
کس شعرای کسخولی یه بچه باز پشمالو
کیرم بره تو کون تو ، تمام کیر ها واسه تو
کمتر بگو از کسشرات کسخول کودن ، منگلو
تخیلات کیر تو ریده به وقت بچه ها
یه کون داری بی خاصیت نذری بدش به بچه ها
مغز عفونتی تو ، بوی گوهش پیچید تو شهر
شب تا سحر تو سایت هایی دنبال کیر قد خر
واسه نویسنده شدن ، داری نیاز به یک لقب
ساختم برای تو لقب : حامد لاشی العصب

1 ❤️

474063
2015-11-12 20:43:00 +0330 +0330
NA

dash1 جقی بیش نبود

0 ❤️

474065
2015-11-13 04:06:08 +0330 +0330
NA

اه اه اه…چه داستان چرند و مشمئز كننده اي.به اين چيزها نميگن عشق

0 ❤️

474066
2015-11-13 04:53:49 +0330 +0330
NA

Doos dashtam tarze dideto

0 ❤️

474069
2015-11-13 15:39:59 +0330 +0330
NA

ممنون.خییییییییلی حال کردم با داستانت.واقعا قشنگ و با احساس نوشته بودی.بازم بنویس عزیزم.به حرف بی شعورایی که فوش میدن عم توجه نکن.بی شعورن دیگه.

0 ❤️

474071
2015-11-24 04:21:58 +0330 +0330
NA

جالب بود و زیبا.ممنون

0 ❤️

474072
2015-11-25 01:30:36 +0330 +0330

خوب بود ، کیرم سیخ شد با این داستان ! ولی کاراکتر پردازی ضعیفی داشت . biggrin

0 ❤️