ويكتور

1391/05/08

وقتي وارد اسانسور شدم متوجه شدم يك نفر ديگه هم داخل اسانسور هست.
يه پسر چشم بادامي بود ، به نظر ميامد حدوداي ٢٥ سال داشته باشه
،قدش يه ذره از من كوتاه تر بود ولي بدن پري داشت با يه كون خوش فرم، پروپاچه سفيد و بي مويي هم داشت
فكر كنم متوجه شد كه من نگاهش ميكنم
برگشت و نگاهى به من كرد وگفت سلام (و در همين حال مرا ورانداز كرد)
من چهل و يك ساله هستم و همانطور كه گفتم كمى از او قد بلندتر هستم با بدن رو فرم ، البته نه ورزشكارى
راستش منم مثل خيلى از پسرهاى ايرانى بخاطر نبود ارتباط با دخترها در دوران نوجوانى با يكى دو تا پسر هم سن و سال خودم ارتباطاطى داشتم كه خوشبختانه يا متاسفانه فقط به در مالى ولاپايى منتهى شده بود.
واقعيت اين است كه با گذشت سالها وخوابيدن با دخترها هنوز فكر سكس با يه پسر منو خيلى حشرى ميكنه ، حتى نميدونم كه دوستدارم بدم يا بكنم.
ولى يك چيز را خوب ميدونم بدن پشمالو اصلا دوست ندارم خودم هم با اينكه بدن كم مويى دارم اما هميشه از زانو به بالا با كرم مو بر بدنم را صفا ميدهم.
خودش را ويكتور معرفى كرد و گفت كه تازه به اين ساختمان امده و كسى را در اينجا نمي شناسد.
وقتى كه از اسانسور پياده مى شد گفت كه من تنها هستم و معمولا تا ديروقت بيدارم اگه دوست داشتى بيا با هم يك نوشيدنى بخوريم،اپارتمان من ٤١٢ است.
گفتم باشه ممنون شايد امدم.
تا زمانى كه به اپارتمان خودم رسيدم هزار ويك فكر كردم،اين پسره منظورش از دعوت كردن من چى بود؟! يه دعوت ساده يا اينكه اهل حال و حول و ميخواد يه حالى به ما بده،شايدم واقعا از تنهايى حوصلش سر رفته .
در هر صورت تصميم گرفتم كه بروم پيشش و براى اينكه هيچ فرصتى را از دست ندهم يك دوش مشتى گرفتم و حسابى خودم و صفا دادم.
باور كردنى نبود وقتى كه بطرف اپارتمانش به راه افتادم ضربان قلبم سريعتر شد ، حال وهواى پسرى را داشتم كه براى اولين بار با دخترى قرار گذاشته باشد.
در بين راه تلاش كردم خودم را ارام كنم واقعا خنده دار بود من با اين سن و سال مثل يك نوجوان دست و پاچه شده بودم،تازه ممكن بود همه اينها فقط زاييده ذهن خودم باشد.
به در اپارتمان رسيدم ودر حالى كه با كشيدن يك نفس عميق سعى مى كردم بر خودم مسلط باشم در زدم.
در را باز كرد ، با نگاه اول فهميدم او هم دوش گرفته و خودش را براى اين ديدار اماده كرده است.
در حالى كه دستش را بطرف من دراز مى كردگفت ميدانستم كه ميايى،در حالت نگاه ولحن صدايش اعتماد بنفس را حس كردم و متوجه شدم بر خلاف من كه دستپاچه و مردد هستم او ميداند كه دارد چكار ميكند.
در همين فكرها بودم كه ديدم دستش هنوز بطرف من دراز است ،هول شدم وباشرمندگى بهش دست دادم و گفتم ببخشيد يك لحظه حواسم پرت شد.
مثل اينكه همه چيز دست به دست هم داده بود تا به من ثابت كنند كه امشب من بازيگر هستم و بازيگردان كس ديگرى است.وارد شدم ،شبيه اپارتمان خودم بود يه پذيرايى ،اتاق خواب و اشپزخانه باز .
نشستم روى مبل و در حالى كه دنبال موضوعى ميگشتم كه سر صحبت را باز كنم گفتم اپارتمان قشنگى دارى.گفت مرسى ،نوشيدنى چى ميل دارى؟ گفتم فرقى نميكنه هر چى باشه ميخوريم
بعد از چند لحظه با دو تا ليوان شراب امد و نشست كنارم،يكى را به من داد وگفت :به سلامتى.
ليوانم را به ليوانش زدم و تا ته انرا يك نفس بالا رفتم. (ميدانم الان چه فكرى ميكنيد ولى كاملا در اشتباهيد نه نديد بديد هستم ونه اينكه بار اولم است كه شراب ميخورم،من در ان لحظه يه چيزى ميخواستم كه ارامم كند و حوصله مزه مزه كردن را نداشتم) .بگذريم،اثر شراب را در وجود خودم حس كردم بدنم داغ شد وحالت كرختى تمام وجودم را فرا گرفت.
ويكتور كه انگار تمام حركات مرا زير نظر داشت جرعه اى از شرابش را نوشيد و بعد ليوانش را روى ميز گذاشت و در حالى كه داشت بلند ميشد گفت:برايت يك سورپرايز دارم!
من هم كه تأثير شراب سرعت محاسبات مغز نيمه هوشمندم را كندتر كرده بود تا امدم حدس بزنم كه منظورش چه ميتواند باشد…صحنه اى جلوى چشمم ظاهر شد كه براى يك لحظه اصلا مغزم از كار افتاد…
در يك چشم بهم زدن شلواركش را از پايش دراورد زير ان هم شورت نپوشيده بود…ويكتور نيمه برهنه جلوى من ايستاده بود،و من مات و مبهوت به او زل زده بودم و از همه بدتر اينكه نميتوانستم چشم از كيرش كه فاصله زيادى با من نداشت بردارم ،بايد اعتراف كنم كه كيرش هر كسى را وسوسه ميكرد ،زياد بزرگ نبود (كير خودم يه سر و گردن از ان بزرگتر بود) ولى در عوض سفيد ،تپل ، با يك كلاهك كه اب از لب و لوچه هر كسى راه ميانداخت.
با صداى ويكتور از شوك خارج شدم.
“خجالت نكش ،ميدونم كه دوستدارى ساك بزنى " و در همين حال شروع كرد به ور رفتن با كيرش .
لحضه عجيبى بود سرشار بودم از هيجان،اضطراب،شهوت و ترديد، همانطور كه گفته بودم سالها بود كه در خيالم به اين صحنه ها فكر ميكردم اما واقعيت با خيال زمين تا اسمان فرق ميكند نوجوانى چيز ديگرى است خوب ميدانستم كه اگر همينجا توقف نكنم بعد از اين ادم ديگرى خواهم بود شايد همين حالا هم خيلى دير باشد واز همه اينها گذشته همه چيز طور ديگرى شد وقتى به اينجا قدم گذاشتم. فكر ميكردم ممكن است امشب براى اولين بار كون يه پسر كه تقريبا نصف سنم را دارد بگذارم ولى مثل اينكه همه چيز دارد از دست من خارج ميشود. صداى ويكتور دوباره مرا از بهت بيرون اورد “ساك بزن” اينبار در صدايش تحكم را حس كردم ،حالا ديگر هردويمان ميدانستيم كه دهن من بزودى پذيراى كير ويكتور خواهد بود ،ويكتور كه تعلل مرا ديد كمى جلوتر امد و در حالى كه بايك دستش كيرش را كه كاملا راست شده بود گرفته بود دست ديگرش را پشت سر من گذاشت و انرا به ارامى به طرف كيرش هل داد من هم هيچ مقاومتى نكردم . واى خداى من اصلا نميتوانم احساس ان لحظه ام را بيان كنم خودم را وا داده بودم هرچه ميخواهد بشود كيرش را به لبم ماليد گرماى دلپذيرى داشت بوى كيرش از هر چيزى كه تا حالا بو كرده بودم خوش بوتر بود سرانجام لحظه موعود رسيد ديگه نتونستم بيشتر از اين تحمل كنم دهانم را باز كردم و براى اولين بار يك كير را در دهانم مزه كردم . اصلا باورم نميشد كه اينقدر از ساك زدن كير يكنفر لذت ببرم ، فشار ملايم دست ويكتور بهم فهماند كه بايد كيرش را تا اخر بخورم خوشبختانه همانطور كه گفتم كيرش زياد بزرگ نبود ولى هرچه كه بود وقتى انرا تا اخر در دهانم فرو كردم سر كيرش را در گلويم حس كردم در اين لحظه چشمم به چشم او افتاد و در همان نگاه حس يك غالب را در نگاهش خواندم حس يك شكارچى كه به شكارش كه در دام افتاده نگاه ميكند. حالا ديگر من مال او بودم و او ميتوانست هر كارى كه اراده ميكند با من بكند درست احساس يك قهرمان كشتى را داشتم كه در همان دقيقه اول در مقابل يك حريف جوان گمنام ضربه فنى شود.
ويكتور شروع كرد به كمرزدن و از دهن مرا گاييدن من هم براى اينكه تعادلم را از دست ندهم كون او را گرفته بودم يواش يواش سرعت كمر زدنش تندتر شد و يكمرتبه بايك فشار كيرش را تا اخر فرو كرد در دهنم و دودستى سرم را محكم نگه داشت و در حالى كه نفس نفس ميزد گفت"همه شو بخور” “حتى يك قطره نبايد بمونه” ودر حين همين حرفا دهنم پر از اب كير ويكتور شد نزديك بود خفه بشم ولى هر طورى بود انرا قورت دادم كيرش هنوز راست بود ولى از شقى چند دقيقه قبلش خبرى نبود ويكتور كه هنوز نفس نفس ميزد سرم را ول كرد وكيرش را از دهنم بيرون كشيد و ولو شد روى مبل. ويكتور كه تازه داشت نفسهايش عادى ميشد نگاهى به من انداخت و گفت “چطور بود ؟! دهنت و خوب گاييدم يا نه !؟” من چيزى براى گفتن نداشتم راستش حسابى حال كرده بودم ولى جرات به زبان اوردنش را نداشتم. ويكتور كه معلوم بود منتظر جواب من نيست و معنى سكوت مرا كاملا درك كرده است ، ادامه داد "من عاشق كردن مردان باكره هستم ،

همان موقع كه تو را در اسانسور ديدم حدس زدم كه تو بايد يه كون تنگ داشته باشى كه هنوز به ثبت نرسيده است ، من به مردايى مثل تو ميگويم باكره ،يك عمر است كه براى كير له له ميزنى ولى شهامت بيانش را ندارى ، ناراحت نباش انتظار بسر امده امشب به همه ارزوهايت ميرسى ، امشب كونت و ميكنم ولى تو هم بايد يه تكانى بخودت بدهى ، و در حالى كه با كيرش كه خوابيده بود ور ميرفت گفت: “اگه ميخواى بكنمت بايد اول راستش كنى” منم كه يواش يواش خجالتم كمتر ميشد دستم را دراز كردم و كيرش از دستش در اوردم و شروع كردم به ماليدنش كمى كه با ان ور رفتم نيمه جانى گرفت ميدانستم براى اينكه كاملا راستش كنم بايد برايش ساك بزنم وتعللى بخودم راه ندادم و شروع كردم به ساك زدن و تمام سعيم اين بود كه دندانهايم به كيرش نخورد ولذت هر چه بيشترى به او بدهم وبا دستم با خايهايش بازى ميكردم و متوجه شدم كه كارم را خوب انجام ميدهم چون هم كيرش كاملا راست شد و هم ناله هاى خفيف ويكتور را ميشنيدم كه نشان از رضايتش بود ، كيرش را از دهانم دراوردم انرا در دست گرفتم و شروع كردم به ليسيدن خايهايش و يكى يكى انهارا بدهان ميگرفتم و ميك ميزدم اينكارم او را به اوج لذت برد و ديگر نتوانست بيشتر از ان تحمل كند بلند شد و گفت ديگه وقتش است كه كونت بذارم زودباش لخت شو ودر همين حال تيشرت خودش را هم دراورد من هم با دستپاچگى لخت شدم حالا هردويمان لخت مادرزاد روبروى هم ايستاده بوديم ويكتور حشرى تر از ان بود كه وقت را تلف كند جلو امد بغلم كرد و بدون معطلى شروع كرد به خوردن سينهايم گفته بودم كه من با اينكه بدن كم مويى دارم ولى هميشه كرم موبر استفاده ميكنم و از زانو به بالا را صفا ميدهم ويكتور هم كه چشم باداميه و كم مو با اينحال معلوم بود كه او هم صفا داده ، بگذريم ويكتور با مهارت هر چه تمامتر سينه هاى مرا ميخورد ، زبان ميزد ، ميك ميزد و هر از چندگاهى نوك انرا با دندان ميگرفت و هى از اين سينه به انيكى سويچ ميكرد. نميدانم چند بار ويا چه مدتى اينكار را كرد ولى من ديگه از خود بيخود شده بودم ، در ان لحظه تنها چيزى كه از خدا ميخواستم اين بود كه هر چه زودتر ويكتور مرا بكند. در همين فكرها بودم كه ويكتور بلاخره بيخيال سينه هام شد و بسراغ گلويم امد و بعد لاله گوشم ودر اخر يك لب با حال ازم گرفت . بعد منو چرخوند و از پشت بغلم كرد ودر حاليكه كيرش را به كونم چسبانده بود با زبان گردنم را ليس ميزد با يك دست سينه ام را ميماليد و با دست ديگرش با كيرم ور ميرفت ديگر نتوانستم بيش از اين تحمل كنم ويكمرتبه يكى از بهترين ارضا شدنهاى زندگيم را تجربه كردم هر چند كه بيشتر به جلق زدن شباهت داشت با اين تفاوت كه يك كير باحال به كونت چسبيده و دست ديگرى كيرت را ميمالد. ويكتور كه ميدانست دارد چهكار ميكند تا توانسته بود ابم را در مشتش نگه داشته بود و مرا هل داد روى مبل . من افتادم روى دسته مبل ، با صورت خوابيده بودم و كونم در هوا و بهترين حالت براى ويكتور تا كونم بگذارد ، ويكتور ابم را كه در مشتش نگه داشته بود ماليد در سوراخ كونم و بدون هيچ مقدمه اى انگشتش را فرو كرد تو كونم ، ناگهان درد شديدى حس كردم اخ بلندى گفتم و تا توانستم عضله هايم را سفت كردم ويكتور با دست ديگرش كه ازاد بود محكم يه دركونى بهم زد و گفت بهتره بهش عادت كنى چون اين تازه اولش است و شروع كرد به عقب و جلو كردن انگشتش . بايد اينجا اعتراف كنم كه از سوزش كونم ودرد اوليه ان امشب براى يك لحظه ترديد كردم كه شايد بايد بيخيال كون دادن شوم، ولى نه من توانايى مقاومت كردن داشتم و نه ويكتور خيال انصراف.
انگشت كردنش يه چند دقيقه اى طول كشيد من تازه داشتم عادت ميكردم و دردش كم ميشد ، انصافا كارش را خوب بلد بود . بعد از اينكه مطمئن شد كونم به اندازه كافى جا باز كرده كيرش را با اب دهن خيس كرد و گفت به جمع كونيها خوش امدى!
كيرش را گذاشت در كونم ،با دو دست كمرم را گرفت و با يك فشار انرا تا اخر فرو كرد تو كونم . من انتظار اينرا نداشتم و فكر ميكردم كه يواش يواش انرا فرو ميكند براى همين غافل گير شدم ، اصلا فكرش را هم نميكردم كه ان كير ميتواند اينقدر درد داشته باشد، اخ بلندى گفتم و خواستم كه از زيرش در بروم ولى امكانش نبود ويكتور دو دستى كمرم را چسبيده بود و خودش را انداخته بود رويم، افتادم به التماس و گفتم خيلى درد دارد درش بيار . كه در جوابم گفت يكم صبر كن عادت ميكنى .
همانطور كه گفت يواش يواش درد از بين رفت و كونم به كلفتى كيرش عادت كرد ، وهمين باعث شد كه عضلاتم را شل كنم . ويكتور هم كه خبره اينكار بود متوجه شد كه وقت گاييدن فرا رسيده است، و بدون اينكه كمرم را ول كند و كيرش را از تو كونم در بياورد از رويم بلند شد ، و شروع كرد ارام ارام به كمر زدن و خيلى زود سرعت ان بيشتر و بيشتر شد.
در اتاق تنها صدايى كه ميامد صداى شالاپ شالاپ گاييدن بود و اخ و اوخ من. ويكتور كه تازه براش ساك زده بودم به اين زودى ابش نيامد و كونم و يه ربعى گاييد و در اخر در حالى كه نفس نفس ميزد با يه اخ بلند همه ابش و ريخت تو كونم.

نوشته: ؟


👍 0
👎 0
28906 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

327993
2012-07-29 20:56:46 +0430 +0430
NA

آقای مستراب.کاری به گی بودنت ندارم جاکش.
اسم داستانت روطوری انتخاب کن که خواننده متوجه بشه مال بچه کونیاست.
بیشرف حیوون

0 ❤️

327994
2012-07-29 21:38:28 +0430 +0430
NA

کونی آشغال برو گمشو حیف که حال فحش دادن ندارم کسکش

0 ❤️

327995
2012-07-29 21:46:15 +0430 +0430
NA

کونی
کونده
به قول فرید
ننه لزبین
ننویس دیوث

0 ❤️

327996
2012-07-30 03:17:32 +0430 +0430

کونی گری بود ننویس. . . . . . . . . . . . . .
دیوث داستانت رو نخوندم. آشغال کله برو تو تاپیک مخصوص بچه کونی ها مطلبت رو بذار. شاش سگ تو چشمات دیگه ننویس. ریدم تو روح و روانت دیگه ننویس.

0 ❤️

327997
2012-07-30 04:27:49 +0430 +0430

داستانو بيخيال.
ترکه میاد تهران ویه تاکسی میخره که مسافر کشی کنه؛خانمی ازش میپرسه:آقا ببخشید کریم خان میرید؟ترکه میگه:آره خب اگه نمیرید که میترکید

0 ❤️

327998
2012-07-30 06:41:22 +0430 +0430
NA

خاك بر سرت چهل و يك سالته اونوقت كون ميدى؟
هرچند من اولين صحنه از سكس داستان رو كه خوندم و فهميدم گي هست ديگه بقيه شو نخوندم كه بكني تو كونت حال كني،واقعا آدم حيرون ميشه كه به شما جماعت كونيها چي بگه؟
حيف نون،قاطر،يابو علفي باور كن پشيمون شدم كه به حيوون تشبيهت كردم حيوان هم به تو و امثال تو شرف داره
من نميدونم اين همه دختر خوشگل هست شماها ٠٠٠
بابا بي خيال شما آدم بشو نيستيد

0 ❤️

327999
2012-07-30 10:47:30 +0430 +0430
NA

هه!
خاک تو سرت…

0 ❤️

328000
2012-07-30 15:21:15 +0430 +0430
NA

آخه کسکش مگه شیشه کشیدی به جای شراب که فوری تاثیر بذاره؟ تا حالا شراب خوردی؟ مثلا خواستی چیو ثابت کنی؟ خدایا اینا چقد عقده این…

0 ❤️

328001
2012-07-30 19:45:35 +0430 +0430
NA

کلاه گیس پرویز مظلومی توی کونت

0 ❤️

328002
2012-07-31 04:59:12 +0430 +0430
NA

|( ااااوووووووووغغغغغغغغ

0 ❤️

328003
2012-07-31 11:18:58 +0430 +0430
NA

کیر ابوسفیان تو کونت مادر جنده عوضی

0 ❤️

328005
2012-08-01 05:44:25 +0430 +0430
NA

تک تک طبقات ساختمونی که توش کون دادی تو کس خواهر کوچیکت

0 ❤️

328006
2012-08-01 08:19:08 +0430 +0430
NA

جون مادرتون ننویسید…کوسکشا ننویسید آپارتمان توکون تو و ویکتور…کونی لاشی کیرم تو داستان و قلمتو تفکرتو وقتی که گذاشتی برای این کسشعرها |( S)

0 ❤️

789217
2021-01-30 23:28:05 +0330 +0330

😐یاخدا ۴۰سالته بعد کون میدی؟

0 ❤️