سلام اسم من مهدی 27 سالمه و اسم همسرم ناهید . این اتفاق واقعی و به جز من و همسرم و 2 نفر دیگه هیچ کس از اون خبر نداره بعد از چند بار بازدید از این سایت تصمیم گرفتیم برای شما هم بنویسیم . ما تقریبا 3 سال که با هم ازدواج کردیم و واقعا عاشق هم هستیم و در یکی از شهر های خراسان زندگی میکنیم همسر من ناهید یه 24 سالشه و بعد از 2 سال عشق و عاشقی با هم ازدواج کردیم و برای عید تصمیم گرفتیم 2 تایی بریم مشهد. و با اوتوبوس راه افتادیم به سمت مشهد ما اونجا یه فامیل داریم که یه خونه توی یه آپارتمان 4 طبقه داره بعد از کلی اصرار کلید اونجا رو گرفتیم برای 13 روز .
همسر من یه خانوم چادری با اندام پر و پوست سفیده خیلی خوشکله و مو هاش قهوه ای با چشمای روشن و من هم تقریبا یه پسر خوشتیپ با قد 175 و پوست سفید هستم. توی راه با یه خانوم دانشجو شهرمون که مشهد زندگی میکرد آشنا شدیم البته من نه همسرم باهاش دوست شد و شمارشو داد گفت اونجا اگه کاری داشتین من و شوهرم خیلی خوشحال میشیم تشریف بیارین خونه ما از این حرفا اون خانومه تقریبا 30 سالش بود و میگفت تازه دانشگاه قبول شدم و شوهرشم توی مشهد یه مرد جا افتاده است و شرکت راه و ساختمان داره این جور که میگفت معلوم بود پولدارن و ویلا خونه بالای شهر مشهد دارن و یه پسر 8 ساله داره.خلاصه ما رسیدیم و از مرجان خانوم خداحافظی کردیم. و رفتیم خونه ای که کلیدشو از دوستم گرفته بودم چند روز گذشت میرفتیم بازار و نزدیک سال تحویل گفتیم بریم حرم و سال تحویل شد و در حال برگشتن به خونه بودیم که افتادیم توی جمعیت یه دفع دیدم ناهید وسط مردا افتاده و یه پسر بهش چسبیده و محکم داره کیرشو تو باسن ناهید جا میده نمیدونستم از جلو مواظبش باشم یا عقب ناهید رنگش از خجالت پریده بود من گفتم آقامیشه برین اونور ناموس پسر با پر رویی گفت کجا برم جا نیست به هر بدبختی بود از تو خیابونا رد شدیم و رسیدیم خونه همسر من یه خانوم معلمه توی یکی از روستاها خراسان مهربونه و شاد و شنگول . منم که دوسش دارم و تمام زندگیمو بخاطرش میدم بگذریم رسیدیم خونه دیدم اخماش تو همهازش پرسیدم چرا ناراحتی گفت چرا با اون پسر دعوا کردی؟ گفتم داشت با کیرش میمالید توی کونت . ناهید گفت خوب ناچار بود نمیتونست که جا به جا بشه بهش گفتم انگار تو هم بدت نمیومد. دعوامون شد تا شب قهر بودیم اومد تو بغلم بهم گفت مهدی چقدر منو دوست داری گفتم خیلی بهم گفت اگه یهچیزی بگم ناراحت نمیشی . گفتم بگو نه ناراحت نمیشم گفت یه بار توی بچگی به پسر دایش از کون داده. کلی ناراحت شدم بهش گفتم ازت بدم اومد. یکم با خودم فکر کردم تلافی کنم منم گفتم قبل تو با یه دختر رابطه داشتم اونم عصبانی شد همو بغل کردیم بهش گفتم گذشته برام مهم نیست. و از هم یه لب گرفتیم حسابی داغ شده بودم دستمو به سینه هاش مالیدم کلی داغ شده بود لباسامون در آوردیم یه سکس توپ زدیم واقعا بدن ناهید خوش تراشو قشنگه کیرمو تو کونش کردم و مالوندم گفتم دوست داشتی پسر اینجوری بماله اصلا انتظار این حرفشو نداشتم گفت آره. مست شده بود میگفت همونقدر که اون فشار میداد منم فشار میدادم حسابی تعجب کردم اصلا این جوری نبود. بعد سکسمون مرجان خانوم زنگ زد و ناهید جواب داد گفت کجایین معلومه؟ دوستتون فراموش کردین گفت شوهرش خیلی اصرار داره ما رو دعوت کنه. بعد ناهید گفت چکار کنیم گفتم قبول کن بیرون یه جایی بریم.اونم گفت نه خونه برای شام. خلاصه قبول کردیمو من به مرجان گفتم تیپ املی نزنی آبرمون بره آرایش کنی یکی از مانتوهای کوتاهو چسبتو که خریدم بپوش گفت باشه.شب شد و آقا سعید زنگ زد کجا هستین آدرس خونه دادیم که بیاد دنبالمون.وقتی رسید دیدیم یه مرد 34 ساله با موهای جو گندمی و خیلی با کلاس با یه زانتیا آمد دنبالمون تو راه حرف زدیم رسیدیم به خونشون.و کلی اصرار داشت شما حالا بیاین اینجا بعد ما هم یه سری میایم شهرتون چون خانومش تنها بود اونجا.وارد خونه شدیم مرجان خانوم اومد درو باز کرد یه مینی جوپ سیاه پوشیده بود تا جای زانوش با یه تاپ سیاه که روی سینه هاش توری بود و خط سینش و تاحدی کمرش لخت بود یه بدن ماهیچه ای با شکم سفت واقعا تا حالا این جور آدمای راحتی ندیده بودن. یه خونه خیلی با کلاس هم داشتن مرجان رفت کنار ناهید نشست و با هم صحبت میکردن منم با آقا سعید در مورد کارو بار. بعدش برامون چایی آوردن کلی حرف زدیم وقت شام مرجان خانوم به ناهید گفت راحت باش لباس راحتی دارم یا مانتوتو در بیار اونم گفت آخه؟ یه نگاه به من کرد منم مونده بودم گفتم حالا که زن این یارو اینجوریه. بهش گفتم در بیار یه بلوز آستین بلند داشت با یه شلوار مشکه سعید با یه حرص ولعی کون خانوم مارو دید میزد و منم حال میکردم چون کون زن اون بیشتر معلوم میشد.بلاخره شام خوردیمو سعید گفت الآن وقت مشروبه من گفتم جان ما تا حالا نخوردیم گفت امرتون برفناست یه کنیاک آورد من یه لیوان خوردم داغ شدم ناهید گفت من نمیخوام مرجان گفت بد مجلسی نکن خلاصه اون شب خیلی خوش گذشت و بعد از دور زدن تو مشهد ما رو رسوندن خونه. رفتیم داخل خونه ناهید گفت اینا خطر ناکن جوابشونو ندیم .منم گفتم آره راست کرده بود سعید روی سینه و کون تو ولی چون خوب بودن دعوتشونو برای پسفردا توی ویلاشون که یه خونه باغ نزدیک مشهد بود قبول کردیم. به ناهید گفتم میخوام سعید تو کفت بموه بریم یه لباس مجلسی بخریم از بازار اونم از خدا خواست وارد یه لباس فروشی با کلاس شدیم همه لباساش مجلسیو قشنگو سکسی ناههید بهم گفت این ماکسی میخوام گفتم برو تو پروف بپوش رنگش صورتی روشن بود و وقتی دیدم ناهید تو اون لباس دیونه شدم نصف سینه هاش دیده میشد و تا بالای زانوش بود کونشم به زور توش جا شده بود گفتم این که خیلی تابلو . بهم گفت می خوام جلوی یه مرد بپوشم اینجا که بابا مامانمون نیستن دعوا کنن گفتم باشه مثل زن اون میشی.
بلاخره روز موعود رسید آمدن دنبالمون همه به خودمون رسیده بودیم رسیدیم به یه باغ خیلی بزرگ میوه یه استخر هم جلوی ویلا داخل باغ بود.اونچا که رسیدیم بعد از نیم ساعت خارح شهر مرجان لباساشو توی اتاق در آورد یه دامن مشکی کوتاه تا زیر خط کونش پوشید و سینه های درشتشمزده بود بیرون فقط سرش دیده نمیشود دو تا بندم داشت آقا سعیدم یه شلوارک پوشیده بود با یه تی شرت چسب اونجا داشت به منم داد ناهید مونده بود روش نمیشود مانتوشو در بیاره مرجان بهش گفت بیا داخل اتاق بهت لباس بدم اون گفت من خودم دارم رفت داخل اتاق وقتی آمد بیرون مرجان گفت چقدر همسر ناز و خشگلی دارین آقا مهدی رفتیم جلوی استخر زیر سایبون روی 4 تا صندلی نشستیمو کلی حرف زدیم آقا سعید مشغول کباب درست کردن بود منهم بیکار بود مرجان به سعید گفت این اجاق کوچیکو کجا گذاشتی میخوام برنجا گرم کنم سعید گفت توی انبار ته باغ خونه نگهبان که فعلن نگهبان نداشتن گفت من مشغول کبابم با آقامهدی برو منم خشکم زد یه باغ 10 یا 20 هکتاری بود با همون لباسا به من گفت آقا مهدی بریم ناهیدم پا شد که بیاد آقا سعید گفت نرین دوره خسته میشین منم اینجا تنهام چه کاریه منم مثل کسخلا با مرجان رفتم یه 10 طول کشید مرجان همش میگفت شما آقا مهدی خیلی خوشتیپین کاش شو هر من بودین کنارم راه میرفت خودشو به من میزد کلی کیرم راست شده بود نمیدونستم چه کار کنم رسیدیم به خونه نگهبان رفتیم داخل یه خونه متروکه بود با یه آشپزخونه رفتیم توی آشپزخونه مرجان خم شد وای کونش تا یه جایی زد بیرون من رومو کردم اونور گفت جرا خجالت ما که محرمیم دیگه گفتم آخه. گفت آخه نداره . گازو پیدا کردیم گفت اون ظرفای بالای کابینتو میخوام گفتم بزارین یه چهار پایه صندلی پیدا کنم گفت مگه زورتون نمیرسه منو بلند کنین منم از خدا خواستم گفتم آره اومدم پشتش دامنشو یه کم داد بالا وای یه شرت کرم با یه کون گنده جلوم بود دیگه فهمیدم همه ماجرا کلک بوده بلندش کردم یه آه کشید کونشو به کیرم میملید گفت شما هم مثل من گفتم چه جوری گفت با شرط شلوارک در بیارین من اینجوری نمیتونم در آوردم محکم چسبیدم بهش دیگه دوتایمون مست شده بودیم دو بندشو در آورد و شروع کرد به خوردن لبام کیرمو محکم از رو شرت میمالید منم اامه دادم یه لحظه فکرم به ناهید رفت خودمو کشیدم کنار گفتم بسه ما زن و شوهر داریم. فهمیدم این کلکه بدو دویدم به طرف اونطرف باغ مرحانم پشت سرم میومد گفت چی شد آقا سعید کم کم صدای نمیخوام نمیخوام ناهید شنیدم داشتم دیونه میشدم دیدم بله آقا سعید روش خوابیده سینه هاشو میخوره مرجان لباسشو در اورده بود روی یه درخت گذاشت محکم بغلم کرد شروع کرد به خوردن لبام. مرتیکه پررو میگفت چه زن سمجی داری میخوردش. من که دیدم سعید داره کیر کلفتشو از عقب تو کون ناهید میکنه داشتم گریه میشدم ایت صحنه دیدم. مرجان بغلم کرد گفت بخور سینه هامو بچه خشکل دهاتی رفتیم کنار اونا یه فرشو لحاف هم بود وای کیر یه مرد توی کون ناهید میرفت ناهید بهم گفت منو چه جایی آوردی اون دوتا مست با نقشه ای که ریخته بودن واقعا غافلگیرمون کردن دیدم اگه مرجانو نکنم از دستم رفته . با مرجان شروع کردم و اون لبامو میخورد کیرمو محکم میکشید رفت پایین کیرمو در آورد و جوری مک میزد که آبم داشت میومد دو تایی زنامون به صورت سگی در آوردیم و کیرو محکم تو کساشون میزدیم همه لذت میبردن حتی ناهید من نارحت بودم یه فرقی بین ما بود اونا پیر تر بودن و سعید کس زنمو داشت جر میداد اهید یه نگاه به من کرد و میگفت آه منم وقتی دیدم اون لذت میبره وانمود کردم که منم خیلی حال میکنم اون زنه خیلی حرفه ای بود کونشو میلرزوند آبم اومد ریختم روی کمرش و بعد نشستم ناراحت استخرو نگاه میکردم. وقتی مرجانو پاک کردم گفت من که خوب رضا نشدم رفت طرف ناهید و گفت دختر چقدر آماتوری برگرد لبای شوهر خوشکلمو بخور ولی تز حق نگذریم اونا تیپ اندامشون خوب بود همونطور که ناهید از جلو رفت تو لبای سعید مرجان کیر سعیدو تو کس زنم کرد از جلو و سعید (تفای زنمم میخورد من که افتاده همونجا ) و وقتی میدیدم ناهید هم با نمام وجود داره حال میکنه چیزی نگفتم نمیتونستم بگم.مرجان انگشتشو میکرد تو کون ناهید و شو هرشم از جلو تو کسش وقتی این صحنه دیدم واقعا لذت بردم. معلوم نبود قرص تاخیری خورده بود یارو کون زنمو پاره کرد به زن خودش گفت بخواب و ناهیدم گفت روی مرجان طوری بخواب که پشتت به من باشه سه تایی رفتن روی هم از جلو میزد تو کس زن خودش بعد در آورد کرد تو کس زن من مرجانم کم نمیاوردو لبای ناههید خورد بعد دیدم ناهید داره جیغ میزنه ناکس کیرشو تا ته میکرد تو کونش زنشم از جل با دست کس ناهید میمالید کیرشو در آورد ریخت روی کمر ناهید.سریع همه لباسا پوشیدیم ما گفتیم باید بریم ناهار نمی خوریم واقعا عجب کاری شد لباسا پوشیدیم مارو آقا سعید تا شهر رسوند گفت فکر نمیکردم ناراحت بشین اونروز 2 ساعت تو بغل هم گریه کردیم . فرداش راه افتادیم با اتوبوس به طرف شهرمون .واقعا روز بدی بود هیچوقت فراموش نمیشه از ذهنمون تصمیم گرفتیم این روزو برا همیشه پاک کنیم و به زندگیمون ادامه بدیم
اول که دروغ بود بعد خاک تو سرت با غیرتت اینم بدون که زنت جنده بوده که اون حرفا رو بهت زده بعدشم برو دکتر عمل کن خیاله خودت رو راحت کن چون مرد بودن برات سخته اسمتم بزار مهدیه…
U ham esteto bezar saeede0669!
Akhe behet nemiyad mard bashi kos kesh!age mard bodi k in hame khahar o madareto 2a mikardam miy0madi ye gohi mikhordi jarkesh!
U k tokhm laye pat nabod b kose hame kaset khandidi behem gofti adres bede!
On ghad ham haro0m zadei k adrese khodetam nemidi ta b vaghtesh biyam khahar madareto yeki k0nam!
man toro bebinam yekari mionam az 7ta sorakhet ab biad biroon chaghal!! eftekhar ham mikoni hatman
Koskesh ino az zehnet pak kardi ke ovordi inja be haraj gozashti na???l
قول دادم فحاشی نکنم
آخه مردک تو انقدر ناراحت شدی که اومدی با این آب و تاب این جا تعریف کردی؟
شک ندارم از این آدم یوبسایی
دیدی یا رو به رنت چسبونده گفتی: آقا؟ آقا؟ ببخشید میشه برید اون طرف، پسره هم یه نگاه چپ بهت کرده تو هم ریدی به خودت و…
مشنگ بالا تر از مرگ که چیزی نیست که ترسیدی و لام تا کام چیزی نگفتی.
اگه زن یارو هم بهت نمی داد باز هیچی به مرده نمی گفتی.
در بدن مردها چیزی هست که در بدن خانوها نیست، اما در شخصیت بعضی از مردها نمیبینی در حالی که در شخصیت بعضی از زنها وجود داره. میدونی چیه؟
چیزی نیست جز خاااااااااااااایه
به نظر من شما ها که دارین به هم فوش میدن اصلا ببینین این داستان هست یا واقیعت
نمیدونم این ملت که میان و فحش میدن واقعن نمیفهمن که این یه داستانه . واقعی هم اگه باشه بازم جای تعجب نداره . شما ها که از این مسائل بدتون میاد چرا میاید و این داستانا رو میخونید ؟ خب تلوزیون جمهوری اسلامی و نگاه کنید . قبل از نظر دادن هم برید انواع مختلف سکس و بخونید و بفهمید که سکس فقط به خابیدن زن و شوهر و 5 دقیقه تلمبه زدن نیست . ظربدری / خانوادگی / فتیش / گی / لز و … .
در ضمن دم farijab هم گرم . خیلی حال کردم با متنت
نکته اش میدونی تو کجاست
زنش چادریه!!!
بعد میره پا میده
بعد جایه ملت لباس ناجورم میپوشه
ببین تازمانی که یه زن یا یه دختر کونش نخاره کسی نمیتونه ازش بگیره
فریجاب =)) یکم حالم بهتر شد وقتی نظرتو خوندم :d
و اما در جواب دوسته عزیز mohammad4u باید بگم هر چیزی جایه خودشو داره تلویزیون جمهوری اسلامی هم نگاه میکنیم ( حتما در برنامه های روزانه ام هست) . اره درسته این یه داستانه و سکس انواع مختلف داره هرموضوعی هم یه سری موافق داره یه سری مخالف …
ولی خوبه ادما یکم انسانیت به خرج بدم عوض اینکه غیرت شرف خودشونو به باد بدن. کسی نگفته سکس فقط خوابیدن تلمبه زدنه همه کم و بیش از سکس میدونن ولی خوبه سکس تو تو چارچوب قوانین خودش رعایت بشه
دوستانه عزیزی هم که میان نظر مخالفتشونو حالا به هر نحو بیان میکنن سعی دارن در ترویج همون سکس به روش انسانی و عاشقانه نه یه رفعه نیاز به روش هایه حیوانی و جنون امیز . این که مردی بشینه گاییده شدن زنش رو توسط یه فرده دیگه ببینه واقعا جایه تاسف داره و اینم بگم خوبه اینا فقط داستانه …
دوستانه عزیز انقد بیخایگی مردونه را ترویج ندهید واسه عشقو زندگیتون بجنگید بابا مرد هم مردایه قدیم
وسلام
من شهرستانیای خراسانو میشناسم اینقدر امل هستن که از چادر فقط دماغشون بیرونه
کس کش دروغگو
فرض محال که این داستان واقعیت بوده چون تو زن اون یارو رو کردی پس قضیه ی عذاب وجدان و گریه ذاری منحله . مگه اینکه خلاف این باشه که وجدان درد گرفتی
میگم آدرس بده تا من یه سر بیام خونتون تا خودت وزنت را کنارهم بخوابانم و حسابی از کون بکنمتون
ببین فقط همینو میتونم بگم کیرم تو غیرتی که نداری لاشی زنتو جلوت گرفتن کردن هیچ گهی نخوردی؟ تومردی؟ بعیدمیدونم برو یه گوشه بمیر
ای بابا بذارید داستانشونو بگن
روزی 3000 هزار تا از این اتفاقات و بدتر از اینها در سراسر همین ایران عزیزمون اتفاق میفته…که کسی خبر نداره…
حالا یکی اومده تو سایت واسه درس عبرت یا سکس یا هرچی داستانشو گذاشته…باید هی بهش بگید بی غیرت؟…
حالا اینکه هی بهش اینارو بگید…مشکل حل میشه؟…دیگه ریشه ی این اتفاقات سوزونده میشه؟
بذارید هرکی هرجور دوست داره حال کنه…بقیه هم غیرتشونو واسه ناموس خودشون نگه دارن…
هرچند که کلا همیشه اینهایی که زیاد دم از غیرت میزنن…خودشون فقط هارت و پورت دارن…وگرنه کسی که غیرت داره سرش تو کار خودشه حواسش به خانوادش هست ولی اینقدر سر و صدا نمیکنه و به بقیه هم نمیگه بی غیرت…
مرسی دوست عزیز…داستانت آموزنده بود…فهمیدیم که هیچوقت نریم ته باغ :))
lo0o0ol
چه اصراری دارین همتون که بگین چرندیاتتون واقعییت داشته؟!
بابا زرتونو بزننین برین دیگه!!
mohamad4u
سلام
خدا گدا نيست كه از منو تو چيزي بخواد
خدا مطمئنا به هر كس به هر اندازه اي داده به همان اندازه ازش انتظار داره
نمازي كه خوندي به نظر من از روي اجبار و احتياج بود نه اخلاص
ميشه نماز هم نخوند و با خدا خوب بود
خدا به دل آدما نگاه ميكنه
مطمئن باش يه روزي همون خدا كمكت ميكنه
اما داستان
ادمين حروم زاده فكر ميكني اينجا كجاست
اينجا ايرانه
70 ميليون مرد داره
آره 70 ميليون
زناشم مردن
غيرت دارن
ميبيني همه خواننده ها دارن ميرينن تو داستانات
ميبيني از هر 100 نفر 1 نفر داستان رو تائيد ميكنه
كه اونم احتمالا سوژه اي بهتر از اين سايت برا جلغ زدن پيدا نكرده
باغ30-40 هکتاری چند متره
1کم فکر کن
zarf30saniye residi taye bagh
20 daghighe tol keshid ta barghashti
man chan sal mashhad bodam
kojash bagh30-40hektari ba fasele20 daghighey hast
نکته اساسی
حرف واسه گفتن زیاده…ولی اینجا جاش نیست…ولی روراست بخواهم واستون بگم،از شهوانی و ادمین سانسورچی اسکولش که بگذریم…من عاشق نظرات بعضی از دوستانم،حداقلش اینه که یک دل سیر میخندم و کمی از مشکلاتم و فراموش میکنم،به قول farijab عزیز(که طبع طنز فوق العاده اش رو ستایش میکنم)در اين ارقام داستانها (یابهتره بگم هجویات) نكات آموزشي زيادي هست …
یکی اینکه مردم جامعمون شدن کپسول عقده و حقارت…چند لحظه پیش داشتم کامنت های پی نوشت مطلب (دوست پسر مشهدی میخواهم)رو میخوندم…یک بابایی در جواب یک کس مغز دیگه ای مثل خودش،نوشته بود که کارشناسی ارشد CIW خودشو از UCLA گرفته و چه و چه…حالا منه بیسوات !!حاضرم قسم بخورم همون بابا فرق سرویس پک یک و دو ویندوز رو هم نمیفهمه چه برسه به…آخه یکی بگه آبت نیس نونت نیس،،چرامیای یک حرفهایی میزنی که یک عده بیان اوسکولت کنن و به ریشت بخندن…
نکته بعدی اینکه من واقعا حکمت این علاقه وافر ادمین رو به پورنوگرافی های مریض معابانه ای مثل سکس خانوادگی یا به قول فرنگی های از خدابی خبر،مستکبر،ظالم،صهیونیست،،Incestویا سکس ضربدری نفهمیدم…اگه شما فهمیدین،،به منم بگید…ثواب داره…
وسرآخراینکه،حتی هممون ممالک غربی که ما از روی کوته فکری بهشون به ناحق انگ بی غیرتی و لاابالی گری میزنیم،واسه آزادی جنسی حدوحدودی فائلند و هیچ کجای دنیا یک 'انسان ’ نه همسرخودش رو باکسی Share میکنه،نه میاد بغل دخترش میخوابه،یا اینکه شب بره سروقت آبجیش…
این مسائل حقیقتا هست،واقعی هم هست،همه جای دنیا…ولی باورکنید فقط توسط افرادی صورت میگیره که مریضند…یک مریض روانیه بدحال…
خداوند همه مریض ها رو شفا بده…
مخلص همگی:علیرضا
همه چیز ناراحت کننده بود از داستان و نویسنده و راوی تا آنچه که دیگران نظر داده بودند همه اش ناراحت کننده بود من دیگه نمی دونم چی بگم …؟
سلام
اقا من فقط گلگی کردم از این که نیتم صاف و خوب بود اما بلا سرم اومد . بعد که رفتم سمت خدا بدتر شد اوام به جای اینکه بهتر شه . همین . بی خدا و کافر که نیستم که . گفتم شاید خدا با من قهره . حالا هم به قول همتون درست میشه ایشالا .
در ضمن از اونایی که یه جورایی به درد و دلم گوش دادن ممنونم . واقعا نیاز به خالی کردن خودم داشتم .
چاکر همتونم D:
( حالا 7 + 12 میشه چند من این پایین بزنم :D )
خواهش میکنم با این دروغ هات تو یه سایت سکسی راجب خدا نظر نده کس ننه ادم دروغگو
سکس باید تعریف شده باشه نه تحریف شده،در ضمن مهدی جان سعی کن هدفتو از سکس واسه خودت و زنت روشن کنی تا به نتیجه برسی :D
در اين داستان نكات آموزشي زيادي هست كه من به بعضياش اشاره ميكنم:
نكته: هنگامي كه در شهر غريب ديديد مردي قلچماق روي زنتان افتاده و سينههايش را ميخورد ابتدا خونسردي خود را حفظ كنيد اما وقتي به شهر خود بازگشتيد شرح ماوقع را بنويسيد و در آن، مرد قلچماق را «مرتيكه پر رو» خطاب كنيد.
نكته: اگر كير مرد قلچماق كلفت بود و و از عقب وارد كون زنتان شد فقط ميتوانيد گريه بشويد!! و هيچ اقدامي جايز نيست. اما اگر كير مشار اليه كلفت نبود و از جلو وارد كس همسر دلبندتان شد ميتوانيد خنده بشويد و اقدام به فعل بشكن زدن نماييد.
نكته: اگر همسر مرد قلچماق، شما را «بچه خوشگل دهاتي» خطاب كرد او را روي فرش و لحاف ببريد و بكنيد؛ اما اگر گفت «بچه زشت دهاتي» نامبرده را روي سنگ و كلوخ بكنيد؛ اما اگر وي شما را با عنوان «بچه كسخل شهري» خطاب كرد هيچ اقدامي نكنيد و سكس مرد قلچماق و همسرتان را به هيچ قيمتي از دست ندهيد و گريه بشويد!
نكته: اين عبارت بطور اعجاب انگيزي دوپهلو و داراي ايهام است: كلمه «واي» در ابتداي جمله نقشي بسيار كليدي دارد و از آن حداقل دو معني استنباط ميشود: الف: «لعنت به اين روزگار» يا «تف به اين زمونه»؛ ب: «جونمي جون» يا «دمش گرم» يا «خداييش ايول داره». همچنين جمله «منو چه جايي آوردي» داراي دو معناست: الف: «لعنت به تو اينجا ديگه چه جهنميه؟ آخه به تو هم ميگن مرد؟» ب: «دمت گرم مهدي جون! اينجا رو از كجا پيدا كردي؟ چرا منو زودتر نياوردي اينجا؟!»
نكته: اگر ديديد زورتان به مرد قلچماق نميرسد اما يكي از بستگان او از قبيل همسر يا مادربزرگ يا پدرزنش در دسترس است فوراً او را بكنيد تا شما بازنده داستان نباشيد. اما اگر از بستگان او كسي در دسترس شما نبود ميتوانيد حيوانات خانگياش از قبيل سگ، گربه، قناري، مرغ، ماهي آكواريوم (هر حيواني غير از زنبور!) را بكنيد. اگر حيوان خانگي هم نداشت ميتوانيد مخفيانه در يكي از گلدانهاي منزلش بشاشيد.
اين داستان البته نكات آموزشي ديگهاي هم داره اما من به همين مقدار بسنده ميكنم. راستي آقا مهدي دفعه بعد كه رفتي مشهد از طرف ما هم نايب الزياره باش!!
بنازم این غیرتو…مردیکه به توهم میگن مرد ؟؟؟؟؟؟؟؟!!!اخه نمی دونم بعضی از مردم معنی زندگی زناشویی رو می فهمن یا مثل حیوان هر غلطی خواستن می کنن.و بعد هم پشیمونی…
در ضمن از دوستان می خوام یه ذره منطقی باشن سکس با محارم و از این قبیل و یا بی غیرت بودن نسبت به مادر یا خواهر یا خانم که ان فرد را مطمعن ترین کس برای خود تصور می کنند بجز ترویج بی بندوباری و متلاشی کردن کانون گرم خانواده ها که امن ترین جا برای هر کسی (مطمعنا) می باشد ارمغان دیگری ندارد
هرچی هی آدم مخواد چیزی نگه هی نمی ذارید آخه کیری ازاینم گفتن داره تو آبروی هرچی مرد بردی تف تو … لا الله اله الا ولش کن بابا
ازکجامعلوم شمادرست فکرمیکنید؟این اصلابی غیرتی نیست لذته
manam vaghean zabdary doost daram shoharamam razie donbale ye adame motmaenim bi dardesar
داستان مسخره و الکی بود. کسی که میره مشهد زیارت امام رضا تو این فکر ها نیست. ایها همش تراوشات فکری نویسنده است. اصلا زنه ای ایرانی اینطور نیستند. مردهای ایرانی هم اینطور نیستند. برررررررررررررررررو گمشو با این داستانهای مسخره ات. البته بچه بوچه ها ممکنه قبول کنند
مرسی خوب بود ، من تا داستان ضربدری میخونم راست میشه، اگه دوباره داستان ضربدری هست بذارید از تمام دوستان که با این نوع داستانها پایه هستن تشکر میکنم ، از این نوع داستانها بیشتر بذارید ممنون
سلام خیلی حالم گرفته شد از داستانت البته داستانت بد نبود ولی هرچی فکرشو میکنم میبینم تو واقعیت برام نمیگنجه واقعا مردا انقدر بی غیرت شدن باورکن اگه پشیمون نمیشدی هرچی از دهنم در میومد میگفتم
حالمو بهم میزنن این جور مردایه بیخایه که نمیتونن …
اه ولش کن