امیر و من

1390/07/05

امیر از اون خفن پولدارا بود . یعنی هنوزم هست . از بچگی با دخترا تریپ رفاقت زیادی داشت . تقریبا هر چی دختر با کلاس و خوشگل تو محل بود اون رو می شناخت و امکان نداشت یه دختری اون رو بشناسه و بهش دو سه باری زنگ نزده باشه . البته هیچ دختری به جز من چرمنگ ! اولین بار تو خیابون دیدمش . بعد تو یه پارتی و بعدش تقریبا تو هر مهمونی که می رفتم . پسری بود که من خیلی می پسندیدمش . با کلاس ، بر خلاف پسرای دیگه ی محل درسخون و خوشتیپ . البته از نظر من . خیلی ها می گفتن قیافه اش بی نمکه اما خوب من قیافه اش رو می پسندیدم .

ماجرا گذشت تا اینکه یه بار تو یه پارتی بهش گفتم دلم براش تنگ می شه . اونم یه ذره سرخ و سفید شد و همه دخترا از تعجب دهنشون کف کرد. سابقه نداشت اون جلوی دختری خجالت بکشه خصوصا سر این مسائل . اونم زیر لب گفت منم همینطور و بعد رفت سوار ماشینش شد و رفت که رفت . دیگه مدتها ندیدمش . اما همه جا ازش حرف می زدن . منم آهی از ته دل می کشیدم و به مواقعی که با هزاران منت کشی بلندش می کردم با هم برقصیم فک می کردم . دو سال گذشت و من رسیدم به سوم دبیرستان . درست موقع تریپ مثبت گذاشتنام بود . با هر چی پسر بود قطع رابطه کرده بودم و رفته بودم تو لاک خودم . گاهی می رفتم دانشگاه و درس می خوندم و خلاصه شده بودم مریمیه عزیز مامان ! یه دفعه سرم رو عین بچه های خوب انداخته بودم پایین و داشتم می رفتم تو کتابخونه ی دانشگاه که دیدم یه نردبون درازی ایستاد جلوم . وقتی سرم رو بردم بالا دیدم سیناس . لبخند زد و گفت : چطوری مریم ؟ یه ذره شوکه شده بودم . باورم نمی شد خودش باشه اما خودش بود . فقط باز هم قد کشیده بود و صورتش مرونه تر شده بود . خلاصه آقا امير به جای کتابخونه من رو با ماکزیماش برد رستوران جام جم و یه ناهار حسابی بهم داد . کلی با هم گپ زدیم . فهمیدم تو همون دانشگاه درس می خونه و قراره مهندس مکانیک بشه . وقتی داشتیم خداحافظی می کردیم شمارش رو که روی کارت نوشته شده بود بهم داد و بازم سرخ و سفید شد . بعدشم گفت خیلی زود می بینمت . اوایل روم نمی شد بهش زنگ بزنم . از وقتی با شهاب دوست پسر آخریم بهم زده بودم حرف زدن با پسرا یادم رفته بود . بالاخره هم اون تحمل نیوورد و اومد دم مدرسه دنبالم . بعد از اون کم کم عادت کردم که بهش زنگ بزنم . اگر چه بیشتر اوقات سر کار بود و وقت نمی کرد با هام حرف بزنه . سه 4 ماه به این منوال گذشت تا اینکه یه روز با یه مبایل اومد و اونو داد به من . بعدشم گفت از این به بعد منتظر زنگم باش . خلاصه دیدارامون کمتر شد اما در عوض تماسهامون بیشتر . ماه رمضون بود که یه روز باز اومد دم مدرسه دنبالم . خیلی شیک و پیک کرده بود . درست جلوی چش مدیر مدرسه اومد سلام کرد و گلی رو که دستش بود داد بهم . پیش خودم گفتم دیگه حتما اخراجم اما چیزی نشد. امير با مدیرمون آشنا در اومد و من رو هم دختر خاله اش معرفی کرد . گفت بیا با هم بریم کارت دارم . گفتم : آخه مامانم … گفت : بهش زنگ بزن بگو دیرتر می رسی . نشتس پشت فرمون و یه راست منو برد الهیه . رفتیم جلوی یک مغازه که بیشتر شبیه یه گاو صندوق بزرگ می موند . بعد از گذشت از شونصد تا در بود که فهمیدم اونجا یه طلا فروشیه . بعدا فهمیدم که مال مامان سیناس . با کلی عزت و احترام ما رو نشوندن امير یه ژورنال داد دستم و گفت یکی از اینا رو انتخاب کن . وقتی که بازش کردم دیدم همه اش انگشتره . نمی فهمیدم که منظورش از این کارا چیه . ازش پرسیدم . گفت می خوام برای مامانم بخرم . وقتی نگاهشون می کردم سرم گیچ می رفت . قیمتهای چند هزار دلاری با برلیان های چند قیراتی … بالاخره یکیشون رو انتخاب کردم و بعدا فهمیدم که امير اون رو برای من سفارش داده بوده . کم کم ماجرای دوستیمون رو به مامان گفتم اما نه مستقیم . مامانم هم چیزی نمی گفت و فقط لبخند می زد . من و امير دیگه خیلی با هم صمیمی شده بودیم طوری که وقتی با هم بودیم و بین دوستان اون مجبورم می کرد انگشتر رو دست چپم بندازم و همه جا هم می گفت که نامزدشم . بالاخره کار از اینم بالاتر گرفت . یه روز دوباره امير اومد دنبالم و منو برد به خونشون که تو خیابون مریم بود . یه خونه ی درندشت وسط یه باغ دردندشت تر . امير تو یه سوییت مستقل از ساختمون اصلی بود که باباش براش ساخته بود . اولش با صحبتای همیشگی شروع شد . بعد امير یه گیلاس مشروب رو گذاشت جلوم و خودشم یکی ورداشت و گفت به سلامتی هم دیگه . من با وجودی که تا حالا مشروب نخورده بودم یه ذره خوردم که دیدم حالم داره بد می شه . بهش گفتم . اونم گفت خیلی ناز نازی هستی . بعد اومد پیشم نشست و دستش رو انداخت دور کمرم . منتظر بودم که باز ازم لب بگیره . عادتش بود که همیشه در این حالت لب بگیره که دیدم گفت می خوام لختت رو ببینم . دو تا شاخ رو سرم سبز شد . از این حرفا تا حالا نزده بود . حرفش رو تکرار کرد و منم باز فقط نگاهش کردم که این دفعه شاکی شد و داد زد . می خوام لختت رو ببینم . تا اون موقع عصبانیتش رو ندیده بودم گریه ام گرفته بود . من حتی جلوی مامانم هم بدون لباس اونم بلوز شلوار نمی رفتم . به هر حال حرفش رو گوش کردم و لباسم رو در اووردم . با قدی در حدود 176 و 55 کیلو وزن حدس بزنید چطور هیکلی می تونستم داشته باشم . امير که حسابی کیفش کوک شده بود ازم لب گرفت . این کارش بهم آرامش داد و برای یه لحظه اشکم رو بند آورد اما بعد کرواتش رو باز کرد و گفت لباسم رو در بیار . منم شروع کردم به باز کردن دکمه هاش . در عین حال گریه می کردم اما اون هیچی نمی گفت . شلوارش رو هم در آورد و من رو خوابوند روی تختش . سوتینم رو باز کرد و شروع کرد به لیسیدن سینه هام . من حال عجیبی داشتم . تا اون موقع نه فیلم سکسی دیده بودم و نه از لب گرفتن جلو تر رفته بودم اما اون تو کارش استاد بود . یه کم که گذشت سرش رو برد روی شرتم و کسم رو بوسید . دیگه واقعا حالم خراب شده بود . یه ذره با کسم از روی شرت ور رفت و بعد اونو در آورد . اول انگشتش رو کرد توم . آروم شروع کرد به گردوندن اون توی کسم . خیلی بهم حال می داد اما سرم داشت گیچ می رفت . چون رشته ام تجربی بود می دونستم که این سرگیجه طبیعیه . کم کم انگشتش رو بیرون آورد . پاهام ر از هم باز نگه می داشت و لیسم می زد . منم در عین اینکه گریه می کردم لذت می بردم . بالاخره اونقدر لیسم زد که حالم خراب شد . شورتش رو در آورد و کیر شق شده اش رو تحویلم داد و گفت بخورش . گفتم چطوری که دیدم تلویزیون رو روشن کرد و زد روی یه فیلم سکسی . . سعی می کردم که درست مثل دختره کیرش رو بخورم اما خوب بلد نبودم . امير فقط گفت اشکالی نداره زود یاد می گیری . دوباره شورع کرد به لیسیدن سینه هام و بوسیدنم . بعد چنند لحظه مکث کرد وو گفت . مریمی اینجوری حال نمی ده می خوام بکنمت . وا ویلا ! همینم مونده بود . حالا بیا و درستش کن . می دونست من بهش نه نمی گم . البته یه صدایی از ته حلقم در اومد و گفت بذار برای بعد اما اون یه اخم کرد و صدا هم خفه شد . یه بالش گذاشت زیر باسنم و یه کرم مالید سر کیرش . بعد هم آروم اون رو گذاشت تو . اولش خیلی آروم می رفت جلو بعد یه فشار داد که تمام بدنم تا مغز سرم سوخت . اما جیکم در نیومد . کیر اون خیلی کلفت بود و کس من تنگ و جفتمون حسابی داشتیم لذت می بردیم . البته من بیشتر می ترسیدم اما چند بار که جلو عقبم کرد حالم بهتر شد و التماس کردم که بیشتر این کار رو بکنه . اونم تند تر این کار رو می کرد تا اینکه یهو همه جای بدنم لرزید و جیغ زدم . اونم کیرش رو کشید بیرون و آبش رو ریخت روی سینه هام . بعدم دوباره چند دیقه ازم لب گرفت . نشست کنارم و با موهام بازی کرد و یه ذره آرومم کرد . با هم دوش گرفتیم . ایستادن برام سخت بود . سرم گیج می رفت . اون بدنم رو شست و بعد رسوندم خونه . به محض رسیدن به خونه رفتم تو اتاقم و یه دل سیر گریه کردم . هیچ کس ازم نپرسید چی شده .

الآن از اون ماجرا 3 سال می گذره و من دیگه 20 سالمه . همون سال تابستون با امير نامزد کردم . فک نمی کردم بابام رضایت بده به اون زودی نامزد کنم اما خوب کی بدش میاد دامادش پولدار باشه . هنوزم من و امير نامزدیم . مثلا ! چو مدتهاست که روابطمون بیشتر شبیه زن و شوهرا می مونه . به هر حال ماجرای سکس من برای خودم عحیب بود چون تا اون موقع سکسی نداشته بودم و حتی از شنیدن اسم سکس هم حالم بد می شد . اما الآن تو این 3 ساله واسه خودم استادی شدم !

نوشته: سیلیا


👍 0
👎 0
38720 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

300755
2011-09-27 23:59:34 +0330 +0330
NA

تکراری و غیر قابل باور. شدید بزرگ نمایی شده و رویا پردازانه.

0 ❤️

300756
2011-09-28 00:28:36 +0330 +0330
NA

این داستان دو خط اصلی و یک خط فرعی داشت:
1- خط اصلی شماره یک( فیلم هندی): به امیر گفتم : دلم برات تنگ شده بود( صدای آهنگ هندی) بقیه دخترا شروع به رقصیدن می کنند. امیر خجالت کشید سرخ و سفید شد امیر شروع به دویدن به سمت بیرون خانه میکند سوار فیل خود میشود و پتکم پتکم در گردو خاک جاده گم می شود و دیگر تا سالها کسی از او خبر ندارد.
دختر کنار پنجره به جاده می نگردو در انتظار معشوق آواز : نهی نهی صاحب بیا منو کرداهه را زمزمه می کندو هاپو کومار هم در گوشه ای گریه می کند.
2- خط اصلی شماره 2( فیلم آمریکائی لوک خوش شانس): امیر گرد و خاک را از خود میتکاند دختر پس از اینکه گرد و خاک مینشیند معشوقه قهرمان خود را میبیند. به او کم محلی میکند اما قهرمان داستان با رشادتهای خود در شهر( خریدن برلیان) دل دختر را بدست می آورد.
امیر اما در این سالهای زندگی در غرب وحشی واقعا وحشی شده است دختر را به باغ لواسون میبرد و به او می گوید لخت شو . دختر گریه میکند.
امیر برای اینکه دختر را از ناراحتی در بیاورد کبر خود را در پیش دستی گذاشته به او تقدیم می کند.
سکانس یکی مونده به آخر( دختر بگا میرود)
سکانس آخر: امیر بخاطر بد رفتاریهایش با دختر دو باره رشادت به خرج میدهد( پول خرج میکند) طوریکه پدر دختر هم شیدای او میشود دختر تازه به عشق واقعی امیر پی میبرد و در عشق بازی با امیر در جاده بی انتهای عشق پتکم پتکم میتازند.
3- خط فرعی: اینکه دختر اولین بار بعد از سالها امیر را در دانشگاه میبیند ولی فردا امیر در مدرسه به سراغ او می آید!!!
اینکه واقعا اسم قهرمان مرد امیر است یا سینا!!!
اما اینکه دختر در سکس استاد شده جای تعجب ندارد نویسنده به خوبی منطق اینکار را در زمانبندی برایمان ساخته و پرداخته کرده چرا؟…
طبق زمانبندی دختر باید در اول دبیرستان به پارتی و رقص و مجالس لهو لعب میرفته که این از استعداد بینظیر او حکایت میکند و جای تقدیر دارد.
نتیجه اخلاقی فیلم: وقتی باغ لواسون رفتی بهت گفتن لخت شو گریه نکن اگر هم کردی وقتی بهت لب داد گریت بند میاد تازه بعد از سالها به قدرت عشق در باغ لواسون پی میبری و به درجه استادی میرسی.

0 ❤️

300757
2011-09-28 00:44:06 +0330 +0330
NA

:B :B :B جالب نبود…

0 ❤️

300758
2011-09-28 01:00:32 +0330 +0330
NA

سینا بود یا امیر؟؟ چرا آدمو گیج میکنی؟؟؟
آقا امير به جای کتابخونه من رو با ماکزیماش برد رستوران جام جم :O :O :O جان ؟؟؟ ماکزیما ؟؟؟ :/ :/ :/ تو که اسمشو بلد نیستی غلط میکنی میای میگی ماکسیما داره مثلا اینجام باید کلاس بذاری؟؟؟ اگه میگفتی پیکان 48 داره به ما ربطی نداشت
قدی در حدود 176 و 55 کیلو وزن حدس بزنید چطور هیکلی می تونستم داشته باشم . باز هم قد بلند به شهوانی برگشت ولی با این قد و وزنی که دادی فکر کنم یه اسکلت بی ریخت باشی 15 تا 20 کیلو وزنت از حد نرمال کمتره
چون رشته ام تجربی بود می دونستم که این سرگیجه طبیعیه . آخی مرسی که بهمون یاد دادی نه که ما رشتمون تجربی نیست فکر میکردیم غیر طبیعیه
یهو کرد تو به همین سادگی به همین خوشمزگی عزیزم دست بزن ببین پشت گوشت مخملیه ؟؟ نه دست بزن خجالت نکش ، آها دست زدی خوب مخملی بود ؟؟؟ مال ما مخملی نیست این چرندیاتتو به خوردمون نده
این پایان خوشش منو کشته زیاد فیلم هندی نگاه میکنی رو مغزت اثر گذاشته

0 ❤️

300759
2011-09-28 01:45:12 +0330 +0330
NA

اوه داستان به این نخ نمایی :d
تو خجالت نمی کشی ؟ هنر کردی داستان مردمو دزدی الان؟؟؟؟
کپی کردی ولی سلیقت تو انتخاب داستان خوبه برو خوشحال باش

0 ❤️

300760
2011-09-28 01:50:08 +0330 +0330
NA

خب تکراری بود که!!!والا منم رشتم تجربی بوده هیجای کتابای تجربی ننوشته موقع کرده شدن سرت گیج میره!!!حتی تو کتابای فرعیشم ننوشته.مزخرف و پر دروغ بود

0 ❤️

300761
2011-09-28 02:34:15 +0330 +0330
NA

واقعا که!!!
تخیل هم اندازه داره!!!
به یک نفر گفتند “منار” تو کونت ، گفت یه چیزی بگو که بگنجه!!!
معنی عشق و علاقهء صادقانه رو هم فهمیدیم، هم عشق پاک امیر(سینا) رو وهم عشق پاک تو و خانوادتو.

0 ❤️

300762
2011-09-28 04:23:48 +0330 +0330
NA

این که تکراری بود…
خجالت نمیکشی داستانای همین سایتو کپی میکنی میزاری تو سایت؟؟

0 ❤️

300763
2011-09-28 07:07:37 +0330 +0330
NA

سايناجون دمت گرم گل گفتي! آخه تخم سگ داستان ميدزدي برو چيزي بدزدكه بدردت بخوره نه كه بدوبيراه نصيبت كنه!لا اقل يه ويرايش ميكردي برد بخور ميشد… كدوم دختري اينقدر خله كه به دوست پسر لاتش نه نگه… اجازه بده پردشو بزنه…كس مغز لاشي آبروي دخترا را نبر … تف به اون ذات بد ذاتت كه دزدي هم بلد نيستي :O :O :O :T :T :T :T :T

0 ❤️

300764
2011-09-28 07:49:46 +0330 +0330
NA

خیلی مسخره بود
راستی من تازه عضو شدم؛ می خواستم بدونم چطور میتونم عکس بزارم تو سایت
ممنون میشم راهنمایی کنید

0 ❤️

300765
2011-09-28 07:50:13 +0330 +0330
NA

zarbdari ma hastim ba zojhaye javon

0 ❤️

300766
2011-09-28 17:11:37 +0330 +0330
NA

خوابم اومدازبس چرت وپرت خوندم

0 ❤️

300767
2011-09-29 08:52:55 +0330 +0330
NA

7 سالم بود كه بابام بهم نظر مثبت داشت.
از 9 سالگي به بعد خيلي دوست پسر داشتم " تا سوم دبيرستان كه ديگه دادن و با كلي بدبختي ترك كردمو ".
امير رو ديدم خيلي پولدار بود !خفن!
يه پيكان جوانان 54 گوجه اي با لاستيكاي دور سفيد و يه ضبط مشتي كه اندازه پول ماشين پولش بود .
دفعه اول كه ديدمش رفته بوديم سكس پارتي بهش گفتم : دلم برات تنگ ميشه! ژفت به كيرم!!
خلاصه چند وقت بعد ديدم كه يه جوون قد بلند با 35 كيلو وزن درست مثل خرچنگ جلوم وايساده ديدم اميره !منو تو همون پيكانه بود!54ره نشوندو از قرچك ورامين بردم الهيه !! 5ساعت بارفت و برگشت توراه بوديم !!
راستي سرراش سمساري ننه شم يه سري زديم! يهو كه رفتيم تو ديدم يكي رو ننشه و بعدش داشت بهش دلار ميداد كه ننش گفت كسكش اينجا ايرونه ريال بده !!
خلاصه ازشوش يه راست رفتيم تو يكي از باغاي سرراه و لخت شدمو تاته كرد تو كسم سرم گيج ميرفت بس كه كلفت بود !!!
تازه خونم نيومد چون همون 7 سالگي بابام جرش داده بود !!!خلاصه اون روز تا از تو باغ اومديم بيرون ديدم اير نيست اينكه بهش دادم سيناست كه !! ديگه دير شده بود ولس سينا مي خواد بگيردم اخه خيلي خره!!!

0 ❤️

300768
2011-09-29 09:09:26 +0330 +0330
NA

نظرات جالب تربود.
مثلاميخواستي بگي نامزدت پولداره
والااين بچه پولدارايكيشم به پست مابخوره چي ميشه اي خدااااااااا
بااين قدووزني كه دادي فك كنم اسكلتي!

0 ❤️

300769
2011-09-29 09:56:25 +0330 +0330
NA

از همينا ميخواي ؟

0 ❤️

300770
2011-09-29 10:06:34 +0330 +0330
NA

دروغ گفتن هم حدی داره
از این داستان باید یه فیلم هندی ساخت به اسم جنده ای در باغ
با هنرمندی امیرخان{سیناخان} کون کش
و جنده خانم کون گشاد
=)) =)) =)) =)) =)) =)) =))

0 ❤️

300771
2011-09-29 10:46:25 +0330 +0330
NA

بروبچس شما عادت کردین واسه هر داستانی یه کس شعر بگین!
باید بگم خوب بود ولی زیاد حال نمیداد
بیشتر احساسی بود

0 ❤️

300772
2011-09-29 13:51:40 +0330 +0330
NA

هنوز داستانت شروع نشده بهش گفتی دلت واسش تنگ میشه؟؟؟؟
بعد میگی از وقتی با شهاب دوست پسر آخریم بهم زده بودم حرف زدن با پسرا یادم رفته بود!
جای دیگه میگی گاهی می رفتم دانشگاه و درس می خوندم و…
بعد میگی میومد در مدرسه دنبالم!!!
یه چیز دیگه فعل نداشته بودم در جمله (تا اون موقع سکسی نداشته بودم ) مریوط به چه زمانیه؟

0 ❤️

300774
2011-09-29 15:49:00 +0330 +0330
NA

nemidonam chera vaghti in ghabil dastanaro mikhonam ehsas mikonam ke nevisande ye namaesh name neveshte vase bozorgtarin mahde kodake donya.ma ham on bache hae 3 4 salei hastim ke hichi nemifahmimo hamngor mashghole khordane chipso pofakemon hastim ta dastan tamom beshe va ma shoroh konim be dast zadan .bashe ma ghaghol toam tashvigh mokonim AFARIN AFARIN TIME OMID.halam dare az shohoram be ham mikhore ke enghadr rahat be bazi gerefte mishe

0 ❤️

300775
2011-09-29 15:50:56 +0330 +0330
NA

x

0 ❤️

300777
2011-09-30 08:58:40 +0330 +0330
NA

پردت اصلا تو فیلم نقشی نداش خانوم تجربی؟

0 ❤️