زن داداش کیر دوست

1400/08/11

سلام آرشم الان ۲۷سالمه
داستانم تقریبا از ده ساله پیش شروع شد یا یکی دوسال بیشتر یا کمتر به کیرم
وقتی این زن داداش اومد تو‌خانوادمون فک کنم دوم راهنمایی بودم توجهی بهش نداشتم چون واسم مهم نبود فقط داشتم مث کوسخولا زندگیمون میکردیم با مسجد رفتن و کوسشعرا گذشت تا سوم دبیرستان مام اوج حشریت و پشریت کم کم توجهمون به زیبایی های خدا جلب شد
خلاصه این زن داداش مام خوشگل بگم زیاد نه ولی خوب بود قیافش ولی اندامش نگو ایده آل من بود چیزی که من دوس داشتم
حالا از داداشم بگم یه ادم حشریه زن باز که همش دنبال کوص این و اون بود زیاد به زنش نمیرسید یه چند باریم مچش گرفتن ولی کو گوش شنوا کم کم به زن خودش میل سرد شده بود زنشم از اون حشریا بود یه مدت همین جوری تو دعوا کل کل کردناشون بودن که این داداش ما گذاشت رفت جنوب برنگشت یه مدت چند ماهه این بگم که یه پسر چهارساله ام داشتن
ماجرا از اونجای شرو شد که من خیلی داستان میخوندم یه روز تو خونه تنها بودم داشتم داستان میخوندم این زن داداش مام اومد تو پسرش بغلش خواب بود اون گذاشت تویکی از اتاق خوابا برگشت تو اشپز خونه چایی درس کنه منم یه لحظه رد دادم رفتم پشت سرش اون کونش و سینه هاش دیونم کرد جلو چشام سیاهی میرفت منه احمقم از بس این داستانارو خونده بودم که میگفتن رفتم از پشت چسبیدم بهش انگشتم کردم توکوسش شل شد خودش گفت بیا بکن من خرم باور کردم اقا ما رفتیم چسبیدیم به لیلا زن داداش چون زیاد باهم شوخی داشتیم فک کرد شوخی میکنم وقتی دستم. گذاشتم جلو دهنش برشگردوندم سینش گرفتم متوجه امره خیرم شد یه جیغ زدکه همچنجا ریدم ولش کردم یه ساعت التماس و گریه وقران به کسی نگه اخرش قبول کرد لیلا خانوم منم واقعا ترسیده بودم گذشت دیگه زیادم نمیومد خونمون هر وقتم میمود انگار عزرائیل من اونجا بودم میزدم بیرون. این ماجرا برا موقعه ای بود که چهار روز از رفتن داداشم میگذشت .
یع دوماهی بود که داداشم رفته بود منم کم کم میتونستم تو چشمای لیلا نگاه کنم یا جواب سلامش بدم که بهم گفت کم پیدایی یه سری به این زن داداشت نمیزنی باهمین جمله ساده انگار دنیارو بهم داده باشن منم اینه هو مشنگا یه نگاهی بهش کردم خندیدم واقعا بعده اون ماجرا این جملش شوکم کرد
چن روز بعدش یه مهمون برامون اومده بود از فامیلای پدریم سنش بالا بود منم خوشم ازشون نمیومد منتظر نشسته بودم تو حیاط که این بیاد بره بعد برم داخل که یه هوی این زن داداش اومد تو حیاط گفت اینجا چرا نشستی که گفتم بدم از اینا میاد (مهمونا) اونم گفت ولی من خوشم میاد ازشون میخام باهاش برم منم چون یه بار گند زده بودم هیچی نگفتم یه گردن کج کردم گفت یعنی تو جلوم نمیگیری باخنده گفت اونجاش مجبورم کرد جواب بدم گفتم چرا قلم پات میشکونم یه خنده شیطانی کرد اومد روبه روم گفت اون روز یادته که میخواستی من …یادته
منم قرمز شدم وهیچی نگفتم یادم اومد باز پشیمونی ولی سوژه اصلی تنهایام لیلا بود
گفت چته لال شدی ؟زبون نداری؟منم باز گردنم کچ کردم باز معذرت خواهی
این دفه با عصبانیت گفت میرم باهاشون (مهمونا)ببینم تو چه غلطی میخوای بکنی
منم مونده بودم این فازش چیه مگه میشه لیلا بامهمونا بره
هیچی نگفتم باز دیدم خنده ای کرد گفت افرین ساکت باش کارت دارم بذار مهمونا برن
تو ذهن خودم گفتم این دیونه شده از دست رفته معلوم نیس چی میگه فازش چیه
خلاصه مهمونا رفتن خواستم برم داخل اومد تو حیاط گفت یمون میخام باهات حرف بزنم پیش خودم گفتم خدایا یکی بفرس اینجا که این باز به من گیرنده
یه هوی دستم گرفت گفت بیا بریم تو انبار یه چن تا وسیله هس برداریم منم به خیال وسیله رفتم باش وقتی رفتیم داخل انبار درو از پست قفل کرد چراغ روشن کردو گفت اون روز چه غلطی خواستی بکنی باز همون همیشگی هیچ حرفی نزدم گفت صدات بالا نیاد که کارت دارم ترسیدم از این حرفش گفتم خدایا این دوری کیر از کوسش دیونش کرده چیز میزی نزنه تو‌سرمون همینجا
گفت یه لحظه بمون الان برمیگردم رفت بیرون انبارو یه چرخی زد و برگشت گفت کسی حواسش به مانیس منم دیگه داشت اشکم در میومد از این فاز عوض کردنای لیلا وکاملا گیج
یه حرکتی زد که اصلا باورم نمیشه هنوزم که هنوزه ازش میپرسم بعده ده سال خودش میگه واقعا اون روز رد داده بودم
اقا چشمتون اون روز خوش ببینه ،لیلا یه هوی دامنش داد بالا منم نشسته بودم کف انبار مث گروگانا با کوس اومد تو صورتم منم گیج تو این دنیا نبودم ومث همیشه لالمونی گرفته بودم
لیلا دستش گذاشت پشت سرم فشار داد سمت کوسش واین جمله روگفت بخور کوسم عشقم انگار برق سه فاز بهم وصل شده بود باز هیچ حرکتی نزدم چن سانت هنوز فاصله بود با کوسش دید من گیج میزنم هنوز گفت تو‌ادم بشو نیستی الان میرم به همه میگم که چیکار کردی یا خودت شروع میکنی ،تو اون لحظه هزارتا فکر به ذهنم رسید تنها چیزی که واسم معنی نداشت سکس بالیلا بود بدجور شوکه شدم باز اومد جلو خودش دامنش داد بالا سر منم فشار داد وسط بهشتش
گفت حالا بخور براو که بی حساب بشیم منم یه زبون زدم به کوسش به خودم اومدم گفتم احمق چن یاله منتظر همچین موقعیتی خالا که خودش پا پیش گذاشته از دست نده
شروع کردم به خوردن کوسش بد جور اب انداخته بود یه جوری شد که اون انداختم کف انبار و حمله ورشدم به کوسش (خوش مزه هیچ بدمزه ام بود اب کوسش)ولی مجبور بودم واسه به دست اوردنش منم اولین بارم بود که سکس میکردم فقط زبون میزدو لیس و مث جارو برقی مکش میزدم
خلاصه گفت بکن توش منم کیرم از شلوارم در اوردم زیاد بزرگ نیس۱۶سانت قلمی و باریکه (که لیلا تو خلوت خودمون بهم میگه کیر باریک )خلاسه منم گذاشتم جلو کوسش وسط پاهاش یه زور زدم لیز خورد رفت سمت کونش دوباره گذاشتم رو خط کوسش این سریم لیزخورد سمت شکمش نشد که بشه لیلا دستش اورد کیرم گرفت (همونجا با لمس دستش میخواس ابم بیا)وگذاشت جلوسوراخ گفت فشار بده منم فشار دادم رفت تو زیاد تنگ وداغ نبود که دوستان تو داستاناشون میگفتن وتعریف میکردن
ولی یه جوری بود برام انگار خار داشت و یه کمم تنگ بود نه اینکه کیرم نره تو کوسش ها ولی بازم خوب بود همین که رفت داخل و سه چهارتا تلنبه زدم ابم بافشار ریخت داخل ابم اومد و بی حال عذاب وجدان اومد سراغم یه حالی داشتم
شلوارم کشیدم بالا خواستم برم گفت کجا پس من چی گفت بیا کارت دارم هنوز منم رفتم گفت سینه هام بخور منم مث بچه ها خوردم براش و خودشم چوچولش بالا دایین میکرد بادستس بعده چن دقیق ابش اوم. ورفت انگار نه انگار من موندم عذاب وجدان باز .
فرداش رفتم سرکلاس تو راه مدرسه به خونه باز یادم افتاد وراست شد رفتم تو‌خونه دیدم‌اونجاس و‌من دید یه لبخند زد میخواستن برن روستا همه گی پدرم و مادرم ابجیم و لیلا که من دید گفت نمیام شما برید اونا که رفتن روز از نو روزی از نو
این دفعه خودش نشست برام توضیح داد که کجاهاش خیلی حساسن
مث سینه هاش که یه انگشت بزنی سریع خودش خیس کرده حساس ترین نقطه بدنشه
دیگه اوموزشم دادش تا غروب که روزای بعد حرف ای بشیم دو یار ایم اومد اون روز
باز عذاب وجدا یکی دو روز هینجوری تا این که عادی شد و الان یازده یا دوزده ساله که با همیم
خلاصه این داشته باشید که داستان اصلی و پیرایش شدش به اسمه
(زن داداش دو شوهره شد )
فوش نده واقعی بود الانم دیگه خوابم میاد ماجرا زیاد داریم گروپ و سکس سه نفره و کون لیلا خیلی زیاده
میخوام سریالی بنویسم چون به همکاری لیلا چن نفر از اشناهاروم مورد عنایت کیرم قرار دادم
تخمم نیس فوش بای

نوشته: Arash L


👍 7
👎 24
118901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

840303
2021-11-02 00:51:29 +0330 +0330

داستان سرنوشت یک پسر هیز که تو انجمنه رو چرا اینجا آپلود نمیکنن؟

1 ❤️

840306
2021-11-02 00:55:29 +0330 +0330

دهنتو گاییدم تو انباری رو گفتی کلی خندیدیم

1 ❤️

840314
2021-11-02 01:08:06 +0330 +0330

یه سوال سوراخ جان این زن داداشت توی شناسنامه هم اسمش زنداداشه؟؟؟ادمسن تینا رو اپلود نکن جقنامه

0 ❤️

840315
2021-11-02 01:11:51 +0330 +0330

تخم سگ حروم زادع

0 ❤️

840316
2021-11-02 01:13:21 +0330 +0330

آرش کونی فامیل از بس فامیلهای بابات کونت گذاشتند دوست نداشتی ببینیشون جقی تو اصلا دول داری که تخم هم داشته باشی گفت بخور بکن تو انباری کسی هم نبود بعد این زن داداشت خونه داشت تو اسگل تو انبار توهمی میکردیش یا فامیلهای بابا جونت تو انباری میکردنت گروپ سکس فامیلی دیگه ننویس کونی

1 ❤️

840321
2021-11-02 01:22:57 +0330 +0330

بیا پایین بابا سرمون درد گرفت
دییییسسسس

1 ❤️

840325
2021-11-02 01:35:39 +0330 +0330

کاری به داستان ندارم ولی از اونجایی که خودت آخرین جمله داستان سر شوخی رو باز کردی خودت و خواهرت و مادرت و زن داداشت رو گای… دیوث.

1 ❤️

840356
2021-11-02 06:53:35 +0330 +0330

آخه الاغ میگی ده سال پیش دوم راهنمایی بودی یعنی۱۱-۱۲سالت بوده الان۲۷؟بعد میگی۱۲سال میگذره؟!بعد گفتی سوم دبیرستان ؟یا ساقی حاجات شفا بده جغی های مملکت مارو

0 ❤️

840362
2021-11-02 07:31:11 +0330 +0330

آخه کسکش آدم سادیسم دار و روانی و مازوخیسمی هم یهو حمله نمیکنه به کس زن خودش که تو به زنداداش جنده ات پریدی کیر چوپان دروغگو تو اون منبع نیروی تخیل تخمیت

0 ❤️

840372
2021-11-02 09:21:04 +0330 +0330

داستان نوشتنت همراه با جق زدن بود

0 ❤️

840400
2021-11-02 15:02:13 +0330 +0330

ساقیم اینم نمونه کارم از موتوری نگیرید زنگ بزنین خودم با ماشین میارم براتون :))

0 ❤️

840426
2021-11-02 18:41:23 +0330 +0330

تو دیگه چقدر حیوونی، مرتیکه ی بی شعور دوزاری

0 ❤️

840427
2021-11-02 18:52:47 +0330 +0330

پسرشون14 سالش بوده بعد بغلش خاب بوده؟؟ 😂 😂 گذاشتتش توی اتاق؟ 😂 کیر توی ذهن جقیت کننن ک سوتی به این ضایعی دادی 💩 💩 💩

0 ❤️

840440
2021-11-02 22:08:27 +0330 +0330

سامعلیک
18 مین دیس لایک روبهت دادم ؟آرش ل حالا چرا چون بی ادبی کردی بی غیرتی تا چه حد حمله ورشدم مگه جنگ بودی که حمله ورشدم این کستانی که نوشتی همه ازتوهمات وتراوشات ذهنی یه نفر جغی است .داشم

0 ❤️

840446
2021-11-02 23:37:12 +0330 +0330

اعجب میکنم از دوستان فوش میدن خوب جیگر طلا تو اومدی اینجا از همین ها بشنوی دیگه نیومدی ایت الکرسی بخونی که دیگه فهشت چیه 👍 👍 ****

1 ❤️

840459
2021-11-03 01:15:42 +0330 +0330

کیرم تو سوادت داش
باس بدی یکی ترجمه کنه برات

0 ❤️

840492
2021-11-03 03:58:41 +0330 +0330

دیوسی دیگه بنویسی

1 ❤️

840551
2021-11-03 13:32:01 +0330 +0330

بی سواد برو مکتب سواد یاد بگیر بچه کونی جقی

0 ❤️

840723
2021-11-04 04:28:33 +0330 +0330

خوب کسخل بچها که میگن تنگه اینجور چیزا کیراشونم کلفته مثل تو نخ نیست اوسکل واقعا ریدم تو مخت با ابن داستانت

0 ❤️