سکس در شرکت

1389/05/30

سلام
من اولین باره که دارم داستان مینویسم.
دست به قلمم زیاد تعریفی نیست ولی سعیمو میکنم.
من گرافیستم اسمم مسعود تهران توی 1 شرکت کارای گرافیکی میکردم جایی که کار میکردم 4تا بازاریاب داشتن زیادم مال نبودن یعنی معمولی بودن. تو اونا 1 نفر بود به اسم بهاره خیلی حواسش به من بود زیاد دور و برم میپیچید ولی من احمق اصلا حواسم به کاراش نبود.
بهاره 1 دختری بود ریزه میزه (فنچ) قد نسبتا کوتاه قیافه هم که … از 100 میشه بهش 70 داد ولی هیکلش خوش فرم بود از اون هیکلایی که من دوست داشتم.

خلاصه میکنم.

مدیر عامل با 3،4 نفر تو اتاقش جلسه داشت منم تو اتاقم بودم پای سیستم یه نفر در اتاقو زد و اومد تو دیدم بهاره چایی واسم ریخته بود گفتم مرسی و برگشتم رو به کامپیوتر بعد از 1،2 دقیقه برگشتم دیدم بهاره هنوز پشت سرمه

گفتم: چیه آدم ندیدی؟

گفت: چرا آدم دیدم تو رو ندیدم

گفتم: چیه دلخوری ازم؟

کفت: خجالت نمیکشی من 1 ساعت وایسادم اینجا 1 تعارف نمیزنی بشینم

گفتم: خب بشین

کفرش در اومده بود نفهمیدم چرا (گفتم که تو بهر کاراش نبودم)

همونجوری با عصابنیت داشت نگام میکرد خندیدمو گفتم چیییییییه؟

گفت: مرگ

گفتم:میخای بلند شم بشینی؟

گفت: نه

گفتم: میخای بلند نشم بشینی؟

گفت: اره

گفتم: جان؟

گفت: میخام بشینم رو پات

گفتم: بفرما

نامرد با پررویی نشست و دستشم انداخت دور گردنم

گفتم اینجوری حال نمیده پاشو لخت شیم قشنگ کونتو پاره کنم

گفت: جدا؟

گفتم: پاشو بابا کس و کونتو جم کن الان مهندس میاد میبینه

(البته من خیلی دوست داشتم 1 حالی بکنم باهاش ولی خیلی خطرناک بود به ریسکش نمی ارزید)

گفت: خیلی مسخره ای

گفتم:بهاره جان مطمئن باش چنان میکنمت که تا 1 هفته مرخصی بگیری نتونی بیای ولی الان نمیشه

گفت باشه و رفت ولی مشخص بود که حرفمو باور نکرده. فکر کرد پیچوندمش

2 روز بعد پنجشنبه بود من تو اتاقم مهمون داشتم درباره 1 پروژه تبلیغاتی داشتیم حرف میزدیم.

مهندس صدام کرد گفت من دارم میرم مهمونا رفتن 1 زنگ بزن ببینم چکار کردی. ساعت حدودا 12 بود. بچه ها هم بودن ولی ساعت 1 میرفتند.

داشتم بر میگشتم تو اتاقم که دیدم بهاره رفت پیش مهندس و 1 چیزایی بهش گفت نفهمیدم چی گفت

من برگشتم پیش مهمونام

ساعت حدودا 2 بود مهمونا کارشون تموم شد ، رفتم تا جلوی در راهنماییشون کردم و رفتن.

همه رفته بودن رفتم سر یخچال 1 لیوان آب خوردم و 1 نخ سیگار روشن کردم و برگشتم تو اتاقم

دیدم بهاره نشسته پشت سیستم چشام چهارتا شد

گفتم: تو اینجایی؟

گفت: اره پس کجا باید باشم؟

گفتم: تو بغل من

یهو پرید تو بغلم منم محکم گرفتمش بغل و نشستم رو صندلی اونم نشست رو پام

گفتم چرا تو نرفتی؟

گفت: من پنجشنبه ها کلاس زبان دارم ساعت 5 . به مهندس گفتم که بمونم شرکت که نرم تا خونه و برگردم چون کلاس زبانم نزدیکه شرکته

گفتم: اوکی پس بزار من یه آمار بگیرم ببینم مهندس کجاست تا بعد کونتو پاره کنم

رفتم زنگ زدم خونه منهدس که مطمئن شم خونست خودش گوشی رو ورداشت گفتم موبایلت چرا در دسترس نیست (الکی گفتم که شک نکنه) گفت نمیدونم گزارش کار بهش دادم و خداحافظی کردم و سریع برگشتم تو اتاق

بهاره و گرفتم تو بغلم سریع رفتم سراغ لباش خداییش حرفه ای بود همینطور که ازش لب میگرفتم دستم بردم سمت کسش از روی شلوار 1 دست کشیدم روش دیدم رفت تو اون دنیا بد جوری حشری بود 1 خورده که از روی شلوار مالوندمش دیدم انقدر تو فضاست که نمیتونه رو پاش بند شه. دستم و داشتم یواش یواش میبردم تو شلوارش که دستم و محکم گرفت گفت نه !!! ولی من به حرفش توچه نکردم دستمو کردم تو دستم خورد به کسش دیدم آهش بلند شد. منم از اینکه اون انقدر شهوتی بود و حشری شده بود داشتم حال میکردم.

همینجوری با کسش ور رفتمو ازش لب میگرفتم برش گردوندم کیرم و از روی شلوار میمالوندم به کونش و اون یکی دستم روی کسش و اون یکی دستمم روی سینه هاش.

سینه هاش سفت سفت بود در همون حالت دکمه های مانتوشو باز کردم و دستمو از زیر لبسش برم تو و وایسادم با سینه هاش ور رفتم.

بعد از چند دقیقه دیدم برگشت و تو سه سوت همه ی لباساشو در اورد و رفت سراغ کمربندمو بازش کرد.
شلوارمو کشید پایین و کیرمو کرد تو دهنش چنان ساک میزد که منم مثل خودش دیوونه شدم.
ساک زدنش خیلی باحال بود چنان با ولع میخورد که پیش خودم گفتم بابا این بدبخت چقدر تو کف کیر بوده و ما بهش محل نمیزاشتیم.

بلندش کردمو لباسامو کامل درآوردم گرفتمش بغل.
کیرم و گرفت گذاشت لای پاش وااااااااااااای چقدر داغ بود. محکم همو بغل کرده بودیم هر دو تامون عقب و جلو میکردیم.
حرکتمون خیلی تند شده بود چنان شالاپ شولوپی راه انداخته بودیم که کل فضا رو گرفته بودیم.
آه و نالش خیلی بلندتر شده بود.
هی میگفت ای کاش میشد میکردمش تو بعدش پیش خودم گفتم نکنه طرف اپنه برای همین بهش گفتم خب بکنش تو 1 دفه تو چشام نگاه کرد و گفت : نهههههههههههههه 1 وقت خر نشی من اپن نیستما
ضد حال خوردم گفتم: اگه میشد جرت میدادم
دوباره برگشتیم به همون حالت و منم از پشت با سوراخ کونش ور میرفتم.
دستمو میکشیدم رو کسش و با همون دستای خیس سوراخ کونشو آماده میکردم که هی میگفت نکن منم گوش نمیدادم.
گفتم برگرد. برگشت دستاشو گذاشت روی میز 1 قوس هم به کمرش داد (قنبل کرد) منم از پشت لاپایی رو شروع کردم.
با یه دستم از جلو کیرمو گرفته بودم با او یکی هم سینه هاش
2 دقیقه هم اینجوری گذشت
بعد آرومش کردم دستم و با کسش خیس خیس کردمو بردم دم سوراخ کونش که یهو برگشت و گفت نههههههه
منم شاکی شدم و گفتم چی نه دیگه از کون که میتونم بکنم. دوباره گفتش نه
منم شاکی گفتم جمع کن کس و کونتو بابا اصلا بی خیال اینجوری که حال نمیده
گفت تو رو خدا اذیت نکن دیگه، لامسب دردم میگیره خوب
منم گفتم خب باشه لباساتو بپوش بابا حال ندارم اصلا
خلاصه بعد از 2،3 دقیقه التماس کردن دید که فایده نداره راضی شد که از پشت بده و گفت تو رو خدا پس یواش بکن
منم جوابشو ندادمو برشگردوندم.
کیرم خوابیده بود باهاش ور رفتم تا راست کرد
1 خورده با کسش ور رفتم و 1 خورده با سوراخش
گفتم کرم نداری؟
گفت:نه
گفتم پس یخورده ساک بزن تا خیس شه
ساک زد و حسابی خیسش کرد
برگشت و کیرم و گذاشتم رو سوراخش. خیلی تنگ بود پدرسگ
دیدم خودشو سفت گرفته گفتم شل کن راحتر بره تو
دیدم فایده نداره با انگشت کردم تو سوراخش.
آرووووووووووووووم آرووووووووووووووم
اونم صداش در اومده بود
آخخخخخخخخخخخ واییییییییییییییییییییییییییی
بعد دو تا از انگشتامو به زور کردم تو
باهاش ور رفتم دیگه باز شده بود
انگشتمو در آوردم سر کیرم گذاشتم رو سوراخشو آروم کردم تو
بهاره میگفت مسعود جر خوردم درش بیار
همونجوری نگهش داشتم تا سوراخش بازتر شه
یه خورده که باز شد اروم اروم عقب و جلو میکردم و اون آخ و اوخ
دیگه کیرم تا ته رفته بود تو
کیرم داشت میترکید آخه انصافا خوب کونی بود
حرکتم تندتر شده بود اونم هی میگفت: واااااااااای خیلی داره حال میده بکن بکن
دیگه داشت آبم میومد گفتم بریزمش تو؟ گفت نه میخورمش
دیگه نزدیک بود که ارضا بشم درش آوردم اونم سریع برگشت و کیرم و کرد تو دهنش منم همه رو خالی کردم اون تو
وای که نمیدونی اون لحظه چه حالی داشتم فکر کنم یه 20 لیتری تو دهنش خالی کردم اونم همشو خورد.

بعد از اینکه کیرم خوابید از تو دهنش درش آوردم و رفتم دراز کشیدم در کاناپه
پاهام اصلا حس نداشت
اونم اومد خوابید روم و گفت مسعود فکر نمیکردم از کون انقدر حال بده، دمت گرم
گفتم قابلی نداشت
گفتش: مسعود خیلی خری اینهمه من به تو تو این مدت آمار میدادم تو هم مثل اسکلا
گفتم: خب باشه از این به بعد به همه خب نگاه میکنم و حواسمو جمع میکنم
دیدم زد تو گوشمو به خنده گفت تو غلط میکنی که بخوای به همه اونجوری نگاه کنی
خلاصه نیم ساعتی تو بغل هم کسشر گفتیم و اونم لباساشو پوشیدو بعد از 1 لب گرفتن حسابی رفت.

بعد از اون روز بازم با هم سکس کردیم ولی هیچکدوم مثل اولی حال نداد.

موفق باشید.


👍 0
👎 0
36409 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید