اين داستا واقعي بر ميگرده به 8 ساله پيش.با سميه تلفني اشنا شده بودم.بعد از چند بار صحبت كردن از نيازها قانعش كردم ببرمش سينما سينه هاشو بمالم.يادم مياد زمستون بود از بس لباس پوشيده بود به سختي به سينه هاش رسيدم.وقتي شروع كردم با سينه هاش بازي كردن چشماش عينه چشماي گاوي كه دارن شيرشو ميدوشن شهلايي شده بود يه كمم اشك تو چشماش جمع شده بودخلاصه اين اولين باري بود كه دستم به اندام سميه ميفتاد هر چند كه زد حال خوردم اخه ابم نيومدحتي يادم مياد موقع اي كه از سينما ميومديم بيرون كيرم سيخ شده بود مجبور شدم بندازمش زيره كمربندم طوري كه سرش چسبيده بود به نافم.بگذريم.كارم رسيد به جايي كه در هفته يك شب دزدكي ميرفتم خونشون خصوصا موقع اي كه فرداش تعطيل بود اگه بخوام توضيح بدم كه چوري برنامه ريزي كرديم كه شبها موقع اي كه مادرو داداشاي كوچيكش خوابن{باباش فوت كرده بود}برم اونجا مفصله كه احساس ميكنم لزومي نداره بنويسم.اين مقدمه اي بود تا داستان اولين سكسمونو براتون بگم.فقط داشته باشيد كه خونشون 2 تا در داشت كه در تو كوچه بنبست به اتاق بالا ختم ميشدفقط من بايد از تو راهرو ميگذشتم.خلاصه با قرار قبلي رفتم خونشون. هيچ وقت فراموش نميكنم اولين بار پيراهن مردانه و شلوار لي پوشيده بود اخه ميدونست اين تيپو دوست دارم.همه چراغهاي اتاق خاموش بود اما اتاق تقريبا با نور تير چراغ برق تو كوچه روشن بود طوري كه ميتونستيم همديگرو از فاصله نزديك ببينيم.اينم بگم كه اصلا نميتونستم تو اون شرايط سيگار بكشم مطمئن بودم بوي سيگار خونرو پر ميكنه.بعد از كمي صحبت كردن وكم شدن استرس رو تخت نشستم ازش خواستم بياد بين پاهام بشينه.شروع كردم با موهاش بازي كردن.اينم بگم كه سميه رو يه خورده دوستشم داشتم اون قيافه ي نازي داشت خصوصا چشماش خيلي قشنگ بود اندامشم اگه يه خورده كونش بزرگتر بود دست كمي از مدونا نداشت.موهاش بوي شامپو ميداد معلوم بود تازه از حموم بيرون اومده بود.اروم اروم شروع كرديم به لب گرفتن.از روي پيرهن با سينه هاش بازي ميكردم تا شهوتي بشه.بعد دكمه هايي پيراهنشو باز كردم.بلندش كردم خواستم پيرهن و سوتينشو در بيارم كه خيلي خجالت كشيد از خجالت سرشو بالا گرفت تا اين صحنرو نبينه. شروع كردم خوردن سينه هاش وقتي سينه هاشو فشار ميدادم مثل يه تيكه لاستيك از دستم در ميرفت.دوباره شروع كردم به لب گرفتن واز پشت با دستام كونشو مالش ميدادم خوابوندمش رو تخت شلوارشو دراوردم خيلي مقاومت ميكرد اما اخرش دراوردم .روشو ازم برگردوند.نه اون ونه من ميتونستيم صدامونو بلند كنيم خيلي اهسته صحبت ميكرديم.از اينكه لختش كرده بودم خجالت ميكشيد منم به خاطر اينكه از خجالت ذرش بيارم خودمو لخت لخت كردم اروم رفتم كنارش دستشو گرفتم گذاشتم رو كيرم .مدام دستشو ميكشيد اخرش اروم شد احساس كردم از گرماي كيرم خوشش اومده.كاملا كيرمو تو دستش گرفت و اروم اروم باهاش بازي ميكرد .روبه روش ايستادم از رو شورت با كسش بازي كردم بعد اروم دستمو بردم كسشو لمس كردم كمي خودشو خيس كرده بود.شرتشو دراوردم اصلا مقاومت نكرد شروع كردم به خوردن كسش.چشمم افتاد به 2 تاپرتقالي كه واسه پذيرايي اورده بود اخه نميتونست زياد بياره بهش شك ميكردن.پرتقالارو نصف كردم ريختم رو كسش دوباره شروع كردم به خوردن.وقتي بهش نگاه كردم ديدم خيلي تو حسه ديدم چشماشو بسته وداره لباشو گاز ميگيره.بلندش كردم ازش خواستم كيرمو بخوره خيلي ناراحت شد منم ديگه اصرار نكردم.خلاصه قانع اش كردم كه كونش بزارم.يادم مياد براي هر سانت كيرم 2 دقيقه حداقل طول ميكشيدبره تو بعد از چند بار رفتو برگشت تحملش بيشتر شد .سرشو از بغل خوابوندم رو تخت كونشو قمبل كردم دستاشو از پشت با دستام ميكشيدم و تندتند ميكردمش .دندان قروچه ميرفت اخه خيلي درد ميكشيد ونميتونست داد بزنه.به حمون حالت ابم اومد ريختمش رو كونش…بعد سميه كه مثل من خيس عرق شده بود اروم رفت گوشه تخت نشست وبه بغل لم داد عين بچه ها{راستي سميه 17 سالش بود من 20سال}زانوهاشو بغل كرد وشروع كرد اروم اروم گوزيدن.يكي دوتاي اول خجالت كشيد يه كمي خودشو جمع كرد اما واقعا نميتونست ديگه كنترل خودشو از دست داده بود.منم براي اينكه كمتر خجالت بكشه چند تا جك سكسي در رابطه با گوزيدن براش گفتم و شروع كردم بوسيدنش.بوي تن ماهي فضاي خونرو پر كرده بود .مطمئن شدم شام تن ماهي داشتن.خلاصه اين داستان ما تا چند ماه ادامه داشت .اتفاقهاي جالبيم برام افتاد اگه براتون بگم اخرش به كجا ختم شد مطمئنم هيچ كدومتون باور نميكنيد. اگه مايل بوديد پيشنهاد بدين بقيشو براتو مينويسم. تقديم به ليدا خانم
نوشته: nafase garm
داستان ات عالی بود. مرسی
شاید برای این می گن بده که به درد جلق زدن نمی خورد (بوی تن ماهی می داد :))
اصلا رغبتي به خوندن اين داستان نداشتم
فقط به اين خاطر چند خطي خوندم كه با ليا كل انداختي من داتاان نويسم
برو بابا به قوله رفيقمون sperm به درد جلق زدن هم نمي خوره
اگه واقعا ادات ميشه داستان نويسي برو مثل پدرام يه داستان ( خانوم دكتر فداكار ) بنويس نه هميچين داتاني كه اول و آخرش معلوم نيت چي به چيه
از ادمين عزيز هم خواهش ميكنم اين چرت و پرت ها رو منتشر نكنه
لطفا
اسم داستانت خیلی کیری بود من نخوندمش ولی مطما هستم که دروغ گفتی خلاصه برو به کارهای دیگت برس این کار به درد تو نمیخوره.
دمت گرم اسپرم جون خيلي اقايي.داستانم كاملا رئال بود بدون اغراق.نخواستم زياد از كوسو كون بگم.هدفم نوع سكس بود.جالب ايجاست از بس واقعي بود كسي باورش نداره.
kose sher bud bejaye takhayol boro dastane dahanam servis shodo bekhun bebin man chera badbakht shodam
kiram too koone goshadet ba en dastane kirit madar ghahbe
ridam roo kaleye babat
dostan hameye nazarato dadan chizi nist begam faghat eno migam age dastan khob bashe hich kas naseza va fosh nemide mesle dastane pedram be nazare khodet khob bod? bayid midonam khodetam ghabolesh dashte bashi
كيرتوملاجتون!
هركى هرجى بنويسه شماهايه كس كباب ميكنين!
اون كس مغزكه اصلأمطلب رونخونده اومده نظرداده!!!
برين به روانشناس نشون بدين!
وجدانأ,اكه اين بابادختربودشماهااينطورى نظرميدادين,هان?
شرط ميبندم كه حتى درمدح بشمهاى كسش هم قصيده بلغورميكردين,كس ليس هاى كونى
Ardimanishکیر تو کس مامان جندت کونی ته برو قسط کونت مونده پرداخت کن تا مامانت که ضامن شده رو نبردن بکنن
آخه من نمیدونم این خواننده های داستانها چه نوع مریضی دارند که پس از خوندن داستان شروع به فحاشی میکنند . عزیزان واقعا اگر داستان نویسنده مشکل داره یه جوری راهنمایی کنید سری بعد رغبت نشون بده برای نوشتن داستان بعدی
داستانت به سان گوزیدن مردی که سی تا تخم مرغ خورده حال به هم زن بود
کس شعر بنویسین فقط
سکس نمیکنین و رویا پردازی میکنین و کس شعر به هم میبافین
راستش من ادعايي ندارم ولي يه كمي ادبيات تو دانشگاه خوندم. توصيفات نابي توي اين داستان ديده ميشه كه توي هيچ كتاب عاشقانهاي نمونهشو نميبينين. مثلاً ببينين چقدر زيبا چشماي معشوقشو با عناصري از طبيعت بي كران پيوند ميزنه:
“چشماش عينه چشماي گاوي كه دارن شيرشو ميدوشن شهلايي شده بود”
يا اونجا كه نقبي به زندگي مدرن ميزنه و در توصيفاتش از پديدههاي دنياي صنعتي قرن حاضر استفاده ميكنه:
“موهاش بوي شامپو ميداد”
و وقتي كه به تصوير پردازيهاي برانگيزاننده ميپردازه قلب خواننده رو به تپش وا ميداره:
“وقتي سينه هاشو فشار ميدادم مثل يه تيكه لاستيك از دستم در ميرفت”
واقعاً چي بهتر از “يه تيكه لاستيك” ميتونه شهوت خواننده رو تا اين اندازه برانگيزه؟!
و ايهام جادويي اين سطر كه نقطه اوج داستانه:
“كمي خودشو خيس كرده بود”
شاهكار نويسنده البته به همين جا ختم نميشه. اون حتي به ضمير ناخودآگاه خوانندههاش رسوخ ميكنه: اونا از اين به بعد هر وقت “تن ماهي” بخورن شهوتي مبهم همراه با رايحهاي جادويي در ذهنشون بيدار ميشه بدون اينكه بدونن منشأش از كجاست! نويسنده با تخيل خلاقش حتي چارچوب سنتي و كليشهاي روابط عاشقانه رو در هم ميريزه و طرحي نو در مياندازه به اين معني كه اگر تا امروز نقطه اوج سلوك عاشق و معشوق در نغمهپردازيها و ساز و آوازهاي جانسوز تلجي ميكرد از حالا به بعد در طنين صميمانه گوز معشوق در كنار عاشق انعكاس پيدا ميكنه.
تعليق پايان داستان هم از تكنيكهاي جديد داستان پردازيه كه باعث ميشه داستان در خاتمه دوباره در ذهن خواننده اوج بگيره:
“اگه براتون بگم آخرش به كجا ختم شد مطمئنم هيچ كدومتون باور نميكنيد”
نمونههاي ضعيفتر و تكامل نيافتهتر اين تكنيك مدرن رو در آثار سينمايي هيچكاك هم ميشه ديد!
اين داستان البته يك كمبود كوچولو هم داره. كاش نويسنده اون جكهايي رو كه در پايان داستان براي معشوقش تعريف كرده براي ما هم تعريف ميكرد تا حال و هواي ما هم كمي عوض ميشد!
در پايان من ليدا خانوم رو متأسفانه نميشناسم اما به بخت بلندش غبطه ميخورم كه چنين شاهكاري كه در هر قرن فقط يكي دو بار نوشته ميشه به ايشون تقديم شده!
مادر جندهو داری تبلیغات تن ماهی میکنی؟
حالا اسمش چی بود تا به مامانت بگم نخوره
سوزان جان میخواهی من از سکسمون بنویسم تا یاد بگیرن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مردم از خوندن بعضی کامنتها . دمتون گرم خیلی باحالین :)))
بابا بچها فحش ندین خدایی خیلی خندیدم مخصوصا اون صحنه رو تجسم کردم که نشسته بود و هی میگوزید .دمت گرم با این داستانت10
ایشششش حتما باید میگفتی گوزید دیگه چیکار داری شام چی داشتن فضول
پس چرا ادامهشو نمينويسي نفس جان!؟ ما منتظريم! نكنه موندي چه اسمي براش انتخاب كني؟! خوب من اين اسما رو پيشنهاد ميكنم:
«گوزيدن سميه خانم 2» ، «بازگشت سميه و گوزش» ، «سميه بار ديگر ميگوزد» ، «سميه، گوز، و ديگر هيچ» ، «سميه جان، عشق من، بگوز تو حلقم»
اگرم شخصيت داستانت عوض شده ميتوني اسمشو بذاري: «ماجراي ريدن منيجه خانوم»
فریجاب …
دادا اگه یه روزی من از خنده مردم همش تقصیز توئه
آخه کوس خل کجای گوزیدن سکسیه که تو کس شعرنامه ت مینویسی؟
یه دختریا زن اصفهانی که میخوان با یه پسر 23 ساله شهوتی دوست بشن پی ام بدن
Tekrari,mozakhraf.yek sale azegar az shahvani dastan khoundam faghat 2tash khob bod.
بعضی از کامنت های دوستان قابل قبول بود ، از جمله قضیه ی کنسرو ماهی
اما بنظر من نویسنده به این دلیل بدون سانسور و با پیرایه هایی که در همون لحظه به ذهنش رسیده بود این خاطره رو (که بنظر من کاملا واقعی بود) نوشته بود که هر روز بعضی ها میان و کس و شعر به خورد خواننده های شهوانی میدن به اسم خاطره ، برای همین نویسنده سعی کرده بود که بدون کم و کاست هر چیزی رو که تو ذهنش مونده بود رو بنویسه ، خب این هر چی بود و با تمام عیب هایی که داشت که از جفنگهایی مثل کیر 125 سانتیمو با یه فشار کردم تو کون تنگشو 2500 سال تلمبه زدمو بعد ازش پرسیدم عزیزم آبمو کجات بریزم؟ اونم گفت 2 میلیمتر بالاتر از لوزالمعده م بریز ، منم با فشار تمام مثل شیلنگ آتش نشانی تا قطره ی آخرشو ریختم روش ، بعد تا کارمون تموم شد فهمیدیم کل قبیله شون دارن از زیارتو خریدو عیادت مریضو سفر شمال بر میگردن ما هم سریع پریدیم تو حمومو اونجا هم سه روز پشت سر هم میکردمش تا آبم اومد… بهتر بود که
نفس گرم دستت درد نکنه، به عنوان یه خاطره خوب بود.
الان تن ماهی خوب بخای بخری به صورت عمده چند میفته؟؟؟؟
داستانت خیلی مسخره بود
ولی من نفهمیدم چه ربطی به لیدا داشت که تقدیمش کردی به لیدا؟!