چاه نکن بهر کسی

1397/04/27

هشداررررر:این داستان نیست یک خاطرس که من بعضی جاهاشو تغییر دادم . اگه دوست دارید بخونید.برای علاقه مندان به ماجراهای عجیب.هرکس به غیر از من به کسی دیگر توهین کنه به خودش برمیگرده!! :( از غلط املایی بگزرید شرمنده.

اسم من امیره .بعد از مدت ها بالخره همسایه ی خونه ی ما عوض شد دوتا پدر بزرگ مادر بزرگ رفتن و یه خانم میانسال تقریبا 38 سال اینا اومد روز اول که دیدمش عاشقش شدم شلوار لی تنگ پوشیده بود با یه کفش پاشنه بلند بدون جوراب کلی برای خودم نقشه کشیدم تا یه بلایی سرش بیارم گاهی اوقات ازش یواشکی عکس میگرفتم عاشق پاهاش شده بودم دوس داشتم بلیسمش یه کفش جلو باز مشکی داشت گاهی روزا تو تابستون میپوشید و ناخونای لاک زدش تو کفش مشکی جلوباز و گاهی با ساپورت خیلی عالی بود.همه ی اینارو گفتم اما اینا اصل ماجرا نبود .کمی از شخصیت خودم:( خیلی تنوع طلبم و هرکاری بخاطرش میکنم وکنجکاویتم در حد مرگه ) یه مدتی که گذشت تقریبا با من اشنا شده بود اسمش پروانه بود وازشوهرش طلاق گرفته بود اما یه دختر داشت زیاد نمیدیدمش بعضی اوقات خونه مامان بزرگش میموند بعضی روزا پیش باباش .با خانواده ما اشنا شد بعضی روزا سال به سال میومد خونه ی ما ماجرای اصلی اینجا بود یه روز گوشیش خراب شده بود و من که عاشق درست کردن گوشی بود مشکلش رو بهم گفت منم خیلی راحت درستش کردم(نمیتونست کیبوردشو فارسی کنه!) اینو که دید کلی ذوق کرد وکلی ازم تعریف کرد.چند روزبعد یهو یکی زنگ خونمونو زد ورفتم ببینم کیه پروانه خانوم بود بهم گفت که کامپیوترش مشکل داره من احساس کردم داره به من نخ میده بخصوص وقتی میومد خونمون من همش به پاهاش خیره میشدم.رفتم تا مشکلشو حل کنم رفتم پایین کامپیوترش ویروسی شده بود بهش گفتم میرم بالا تا فلش بیارم توش انتی ویروس دارم برگشتم براش نصب کردم اما بد ذاتیم گل کردو عکسای ناز سکسیشو ریختم تو فلش عکساش کاملا شخصی بود ومن میتونستم ازش باج بگیرم من اکثر اوقات پیش میومد تو خونه تهنا بودم اونروز بهش گفتم کامپیوترش درست نمیشه وفردا براش درست میکنم اونم قبول کرد.عصر اون روز پیش دوستم رفتم اونم مامانش مغازه ی لباس زنونه داشت یه حالت خرازی مانند که اسباب بازیم توش میفروخت ماجرای امروز کلا یادم رفت بود قرار بود باهم بریم کلوپ اونجا که رسیدم دیدم دوستم مثل همیشه سرش تو گوشیه و یه دس بند اسباب بازی دستشه منو یهو دید وترسید (کلا یکم عقده ای بود باید یه جوری این ترسیدنو تلافی میکرد)یه کمک حرف زدیم مننظر موندیم تا مامانش بیاد ومغازرو بهش تحویل بده نزدیک ساعت 6 اینا بود بهم گفت چشمامو ببندم و دستمو بیارم پشتم منم قبول نکردم واونم اصرار کرد وگفت یه سوپراز از طرف مادرشه چشمامو بستم همون لحظه دس بندو از پشت بست منم چیزی نگفتم فک میکردم میتونم بازش کنم یکم زور زدم دستم زخمی شد با این که اسباب بازی بود اما خیلی محکم بود البته منم لاغرم وزور زیادی نداشتم .با خواهش اسرار باز کرد و بهم گفت دیگه نباید بترسونمش! ازم پرسید که من از این ماجرا ناراحت نشدم ؟ جواب دادم نه چون اون یه فرصت بهم داده بود میتونستم باهاش نقشه ای که مدتها کشیده بودم مو پیاده کنم ازش خواستم به جای کلوپ بریم پارک بشینیمو یه کار ضروری رو بهش بگم قبول کرد نقشم اینه بود فردا که میرم کامپیوترشو درست کنم اون دوتا دست بند بیاره با یه جفت جوراب شیشه ای که من عاشقش بودم و کار اون خانم رو بسازیم هم ازش عکس داشتم هم احساس کردم به من نخ داده اونم تقریبا قبول کرد وگفت فردا باید کلی جنس از انبار بیاری و دستش پر از وسیله میشه شاید نتونه گفتم وسیله ارز تو بقیش با من چند لحظه بعد که داشتیم برمیگشتیم دیدم که برگشت سمتم و بهم گفت بدون کاندوم نمیشه منم بهش گفتم حتما بگیره چون لازم میشه اونم قبول کرد. تاشب بیست بار بهم زنگ زد کلی استرس داشت هم خوش حال بود هم نگران گفتم چیزی نمیشه اونم تهدید کرد که اگه چیزی پیش بیاد منو بیچاره میکنه .فردا که شد به دوستم زنگ زدم ساعت 4 اینا تنها میشدم بهش گفتم اون ساعتا بیاد بالخره اومد با کلی وسیله دستش وچنتا سفارش از من!گفت لباسای مغازرو میبره بال خونه ی ما برگشت و من زنگ خونه ی پروانه خانومو زدم اون کفش ناز مشکیه اونجا بود اما هرچی درو زدم کسی درو باز نکرد .دوستم خیلی عصبانی شده بود چون از کارش عقب افتاده بود کلی دروغ سره هم کرده بود تا یه ساعت مغازرو بپیچونه .منم گفتم عصبانی نباشه ورفتیم بالا

ماجرای ختم به اینجا نشد:

رفتیم بالا یکم نشستیم اونم طبق معمول سرش تو گوشیش و یه حالت عصبانی بهم نشون داد از دیشب ده تا فیلم پورن دانلود کرده وهم گت خیلی تو ذوقش خورده همون لحظه فیلما رو باز کرد نگاه میکرد که دستش رفت رو کیرم وگفت بزار برات بمالم میدونستم یه نقشه ای در کاره گفتم نه اما گوشش بده کار نبود یکم برام مالید داشت کلی حال میداد که یهو گفت بیا یه کاری کنیم منم انتظار اینو تقریبا ازش داشتم و حالا یکم بیشتر از خودم(از اونجایی که گفتم خیلی کنجکاو بودم ومیل دوجنس گرا داشتم خیلی وقتا که داستان های باحال سایتو میخوندم خودمم میرفتم و برای تجربه کردن داخل باسنم یه چیزایی فرو میکردم وای بعضی اوقات لذت بخش بود واز اونجایی که عاشق اون کفش ها شده بودم یه جور فتیش نسبت به جوراب شیشه ای وکفشم داشتم واونارو میپوشیدم وبعضی اوقات برام لذت بخش بود هیکل کوچیک داشتم و و بیشتر اوقات موهای کونمو میزدم ) !دوستم یدونه از اون بسته از لباسارو بازکردوپوشید اونقدر تنگ بود که بهش نمیومد چیزی نگفتم پوشید اصلا جالب نبود اما گفتم خیلی باحاله گفت یه لحظه صبر کنم رفت پایین و کفش پروانه خانومو اورد بهم گفت بپوشم خیلی تنگ بود نشد پام کنم اونم داشت عصبانی میشد وگفت بزار بهت کمک کنم گفتم نمیخوام اما بزور داشت کفشو پام میکرد که یهو یاد جوراب شیشه ای پلاستیکی که اورده بود افتاد بهم گفت بپوشم منم گفتم نمیخوام اون گفت چون خودش ساپورت پوشیده منم باید اون جورابرو بپوشم حالا یکم از دوستم

(دوستم تقریبا جذاب بود منم خوشم میومد ازش (از اندامش ) اونم مثل من عاشق فتیش وجوراب بود

بعد از این که پوشیدم گفت چشمامو ببندم لحنش داشت کم کم عوض میشد خیلی حشری شده بود گفت میخواد باز کیرمو بماله دیگه مطمئن شدم میخواد یه بلایی سرم بیاره چیزی نگفتم اونقد بد کیرمو میملید که هی دستمو میووردم جلو و نمیزاشتم اونم گفت الان یه کار باحال میخواد کنه من چیزی نگفتم دستمو برد پشت همون لحظه اون دست بند لعنتیو بست به دستم من (همون نقشه هایی که برا پروانه کشیده بودم سره خودم اومده بود اون حس کنجکاویم نذاشت زیاد عصبانی بشم به جز یه کم دادو بیداد)ساپورتی که رو شلوارش پوشیده بودو درو اورد بزور میخواست پام کنه منم واقعا دلم نمیخواست این قد بدبخت به نظر بیام مقاومت کردم و تهدید کرد دس بند دومی رو به پام میبند شلوارو با همون کفش تو پام، پام کرد برگردوندمو کیرشو از رو ساپورت میمالید رو کونم البته اینو اضافه کنم که به هر حال نتونست ساپورتو تنم کنه وچون خودم دوست داشتم که اونم یه حالی کنه شلوارمو دراورد اما من وانمود کردم که دلم نمیخواد این تجربه برام جالب به نظر میودم انداممو تو صفحه هی خاموش تلوزیون دیدم مخصوصا با اون جوراب شیشه ای خیلی سکسی بود حتی از پروانه هم بهتر کم کم ساپورتو کشید پایین کیرشو گذاشت لای پاهام بهم گفت که پاهامو بهم بچسبونم تا تنگ نباشه دل گاییده شدنو نمیخواست اون اولین نفری بود که میخواستم تو کونم کیرشو فشار بده و این اصلا خوب نبود گفتم بسه دیگه مجبورم کرد که یکم کیرشو بخورم اما قبول نکردم فهمید که ناراحت میشم اوقدرم حرام زاده نبود گفتم منم کیرمو بمالم تو کونش اصلا خوب نبود من اینکارو کردم تا شرمندگیم کم بشه دیگه با این کار خیلی برام عادی شد چند ثانیه نگذشت که سریع برگدوندم من بهش گفت قول داده که فقط چند لحظه حال کنه اما حشری شده بود و من اینو فهمیده بودم کاندومو در اورد سریع رو کیرشو پوشوند دستای بستمو هنوز باز نکرده بود منم دوس داشتم بسته باشه کیرشو دمه کونم یکک مالید کم کم فشار داد تو خیلی از کون بی موی من خوشش اومده بود از اونجایی که قبلا چیز توش فرو کرده بودم در زیاد ی نداشت کانمشم ماده روان کننده داشت تا وسطا کرد تو اما همین برگدوند عقب من دادم دراومد اصلا خوب نبود برای بار اول کلی از خواهش کرد که باز کیرشو بکنه تو دردش کم شده بود از دوباره کرد تو منم به حالت دمر خوابیده بودم داشت حال میداد بهش گفتم دراز بکشه دراز کشید منم رفتم رو کیرش نشستم او داشت احساس درد میکرد تا من حدود پنج دقیقه کرده بود تو اما ابش درنمیومد یهو چشمش له پاهای توکفش افتاد بازم برانگیخته شد وحشرش زد بالا دوباره گرفت منو کیرشو کرد تو اما دیگه بهش اجازه ندادم گفتم اونم باد کیرمو بماله کیرمو کلی مالید واز دوباره کیرش داشت کونمو باز تر وبازتر میکرد به هر حال بازم ابش تو کونم درنیومد برخلاف همه ی خاطراتی که توسایت خونده بودم انتظارم براورده نشود کیرشو اورد بیرون کاندومو کند و با کیرش جغ زد میخواست بپاشه رو صورتم اما نذاشتم ابشو پاشید رو کفشم

به طور کلی برام جالب بود بعدش دوستم دیگه حال نداشت چون قول داده بود کیرمو برام بماله اما خوب نشد!
البته بعد اون ماجراهای دیگه ای پیش اومد که بعدا اگه دوست داشتید میزارم.

ادامه…

نوشته: امیر


👍 1
👎 28
35984 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

703307
2018-07-18 21:49:43 +0430 +0430

افکارت به گا رفته با جق …

1 ❤️

703343
2018-07-18 22:57:29 +0430 +0430

حالم بهم خورد از داستانت .
فوت فتیش یکی از کثیف ترین و چندش ترین و مزخرف ترین فتیشاییه ک وجود دارن
ننویس فقط حالمونو بهم زدی

1 ❤️

703378
2018-07-19 03:20:25 +0430 +0430

واقعا باید یه شورای نظارت بر نویسندگی تو این سایت بزارن حالت داستانت جوری بود انگار داری میری شرق ولی میبینی تو سمت غربی و رو تابلو نوشته شمال نا خود آگاه ذهنت میگه جنوبه اینجا خب این چه کاریه اخه مگه مدال میده شهوانی به کسی برای داستان نویسی یا تو چقدر شاخی اونجا که نوشتی زنه چهل سالش بود فهمیدم تراوشات ذهن یک جغی هستش پسر خوب هیچوقت یه زن مطلقه چهل ساله لوند به ملجوغی چون تو هم کلام نمیشه حتی برای نصب کیبورد فارسیو انتی ویروس فقط در یک حالت بهت نخ میده یا بنز داشته باشی یا بساز بفروش باشی که کونی بیش نیستی .
پ.ن:خیلی خودمو کننرل کردم به اقوام و سایر بستگانت چیزیو حواله ندم ولی اولاً که ادم بشو دوماً کمتر جلغ بزن بابا به همین دخترای وجنده های سایت شرح زندگیتو تعریف کنی دلسوزانه باهات یه قرار سکس میزارن که اینجوری در به در این سایت اون سایت نباشی .

0 ❤️

703413
2018-07-19 05:53:33 +0430 +0430

چرا باید از غلط املایی بگذریم؟ متاسفانه یه عادت بد شده داشتن غلط املایی

0 ❤️

703415
2018-07-19 05:58:01 +0430 +0430

آروم باش چشاتو ببند میخوام بهت جایزه نوبل بدم،.
تو یه لجنی وباید لجنزار زندگی کنی، آخه جد وآباد ورثه وطایفه تو گائیدم تو که بلد نیستی چرا مینویسی؟

0 ❤️

703439
2018-07-19 07:19:06 +0430 +0430

خخخ پسرای جقی خوب بود گلم

1 ❤️

703459
2018-07-19 08:35:26 +0430 +0430

فقط میگم برو قرصاتو سر موقع بخور

0 ❤️

703501
2018-07-19 11:41:34 +0430 +0430

چوب کبریت تورو چه به این گوه خوریا

0 ❤️

703526
2018-07-19 14:20:56 +0430 +0430

فاعل بیاد خصوصی فقط از تهران پیروزی بیاین

0 ❤️

703529
2018-07-19 14:38:05 +0430 +0430

اولا گفتی از غلط املایی بگزرید.آخه احمق بیسواد تو که بگزرید رو هم اشتباه نوشتی.درستش اینه" بگذرید."
دوما کسخول کوس مشنگ خیال کردی همه مثل خودت کسخولن که این کسشعراتو باور کنن.
2روز جق نزن شاید حالت بهتر شد (dash) (dash) (dash) (dash)

0 ❤️

703561
2018-07-19 20:02:36 +0430 +0430
NA

گوه نخور جاک.ش میکنمت

0 ❤️

703710
2018-07-20 03:32:48 +0430 +0430

اخه كودن اين چ ربطي ب زن همسايه داشت!!!اه اه واقعن ب اين مزخرفي هيچي نخونده بودم صب جمعه اي دهنم مزه تلخ گرفت!!

0 ❤️

704358
2018-07-22 05:23:23 +0430 +0430

با یه روش کریس رونالدویی نا محسوس به زن همسایه نگاه کرد و یهو کون داد. دوساعت توضیحات زن همسایه چی بود آخه؟؟؟؟؟؟ (dash) (dash) (dash)

0 ❤️

766504
2019-05-10 01:14:57 +0430 +0430
NA

#کصتان

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها