زچشمت اگرچه دورم هنوز…پراز اوج و عشق وغرورم هنوز
اگرغصه از ماه وسال…به ياد گذشته صبورم هنوز
شكستند اگر قاب ياد مرا…دل شيشه دارم بلورم هنوز
سفر چاره دردهايم نشد…پرازفكر راه عبورم هنوز
ستاره شدن كارسختي نيست…گرشدم ولي غرق نورم هنوز
پرازخاطرات قشنگ توام…پرازياد و شوق و مرورم هنوز
تراگم نكردم خودت گم شدي…من شيفته باتوجورم هنوز
اگرجنگ بازندگي ساده نيست…دراين عرصه مردي جسورم هنوز
اگركوك ماهور بامانساخت…پراز نغمه وشورم هنوز
قبول است عمر خوشي ها كم است…ولي باتوام پس صبورم هنوز
گروه ما:
هگمتانه
موفق باشيد
نادر-حامد-كوروش-مسعود-بهار-باران
وقتي كه آسمان
خميازه اي كشيد
يك دسته برگ زرد
از شاخه ام پريد
پرهاي بال من
هم رنگ آفتاب
تصوير چهره ام
افتاد،توي آب
تصوير چهره ام
درحوض خانه بود
برروي شانه ام
يك آشيانه بود
وقتي كه قطره اي
برصورتش چكيد
موهاي سيخ من
درآب مي دويد
گرچه خزان شده
درگوشه وكنار
هرگز نمي رود
ازقلب من بهار
سلام مستر جان تبریک میگم.دستت درد نکنه عزیز که دوباره آلاچیقو راه انداختی
من دراين اوج تنهايي،خواستم بوزم تاشايد دروزش بادها،ديگران راشادكنم،امانتوانستم.
خواستم بوزم،بودم،شادباشم،امانتوانستم.
گم راه،بي راه،دروسط جاده تنهايي مانده ام وكسي نيست كه مرا دريابد.
فرصت من به آخر رسيده است،چشمانم ديگرسو ندارد،همه از من دورند.
دور،دور.
هيچ كس مرا نمي بيند واوج مرا درك نمي كند.
نگاهم غرق تماشاي آسمان و آسمان غرق تماشاي من
آسمان پر از پرواز است
آري
من پروانه نيستم
بال پرواز ندارم
آرزويم پريدن نيست
آرزوهايم را پروازمي دهم
مثل بادبادكي تاخانه باد
آن بالا،آرزوهايم
ونخش در دست من است
نخش كافي است
نكند باد آن را باخودببرد؟
مي زنم كمي رنگ خدارا
بركوچه پس كوچه هاي دلواپسي…
روي تپه اي ايستاده ام.زمزمه هاي پرشكوه وملكوتي مرغان هوارا…
ميشنوم كه چه مشتاق…
آهنگ شادي مي نوازند.
اين جا دشتي بي رهگذر و… نيست.
اين جا جايي است كه…
(آدم)شراره هاي عشق پاك خداوند را كه در…
قلبش شعله مي كشد،احساس مي كند.
نگاهت برمن قلاب شده وآن را…
نفس عميقي مي كشم،
چشمانم را ميبندم و دستهايم را مي گشايم،
در…
روي ابرها قدم مي زنم،
آرام،آرام!
سراپا شورو احساسم.
شقايق دلها…
داغي بزرگ بر سينه دارند،…
در تب وتاب اند،اين دل سوختگان…
به طبيعت!
به شكوه وجلالي خفته درآن…
نگاه كن!..
صداي گامهاي تو بر سنگفرش راهروي مدرسه شكوه لحظه هاي ديدار را باخود به ارمغان مي آورد.
يادش بخير،وقتي نگاه كودكانه ام بر دستهاي مهرباني ات خيره ميشد.
گويا روزي ديگر وآغازي دوباره بود كه با گچهاي سفيد روي تخته زندگي،آرامش وجودم را با امواج پرهياهو گره ميزد.
آموختي كه هميشه نقاشي ام را درمدادمشكي تفكرم خلاصه كنم،تابتوانم هروقت طلب خواستن كردم،شكست نخورم.
اي تمام تكليف روز وشب من،آموختن ات زيباست،باهمه پيامهاي الهام بخشت كه درگوش من نجوا ميشود.
تو آموختي زندگي درپي بازيهاي كودكانه جاري است.
اي معلم،نامت سرشار ازخواستن است.
اي زمان گذران،بوسه اي ازمرواريد هاي اقيانوس احساسم بر دستان اوبنشان.
سیاه بپوش رفیق…
اینجاتاپیراهنت راسیاه نبینند،
باورنمیکنند چیزی ازدست داده باشی
آدمها مثل یه کتاب میمونن که تا وقتی تموم نشدن، برای دیگران با ارزش هستند پس مواظب باش که خودت رو تند تند برای دیگران ورق نزنی.
قاصدك هاي سفيد
گرداگردخورشيد
همه خندان
همه رقصان
وپرازشوق نگاه خورشيد
چشمهايش رابست
زيرلب خواند دعا
مژگانش لرزيد
وبه هرم نفسش فوت كرد
شمع سي سالگي اش را آرام
ماه لبخندي زد
وستارگان شب
باتمناي حضور جاودان خورشيد
جشن سي سالگي اش را شاد باش گفتند.
آن کس که میگفت دوستم دارد عاشقی نبودکه به شوق من آمده باشد،بلکه رهگذری بود که روی برگهای پاییزی راه می رفت و صدای خش خش برگهاهمان آوازی بود که من گمان می کردم می گوید دوستت دارم
[quote=Hamed eshghi]سلام مستر جان تبریک میگم.دستت درد نکنه عزیز که دوباره آلاچیقو راه انداختی[/quote]
خواهش ميكنم عشقي!
داش بذار اون شعراي قشنگت رو ديوونشونم.
عشق بی پایان
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . .
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند:"باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت آسیب دیدگی یا شکستگی نداشته باشه "
پیرمرد غمگین شد، گفت خیلی عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست .
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند :
او گفت : همسرم در خانه سالمنداناست. هر روز صبح من به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. امروز به حد کافی دیر شده نمی خواهم تاخیر من بیشتر شود !
یکی از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم تا منتظرت نماند .
پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد ! او حتی مرا هم نمی شناسد !
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چراهر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است !
قرعه کشی که تمام شد ،
توبه اسم کس دیگری درآمدی !
تقدیرجای خود !
امالااقل اسم مرا هم در کیسه ات می انداختی
[quote=MRSBOY][quote=Hamed eshghi]سلام مستر جان تبریک میگم.دستت درد نکنه عزیز که دوباره آلاچیقو راه انداختی[/quote]
خواهش ميكنم عشقي!
داش بذار اون شعراي قشنگت رو ديوونشونم.[/quote]
به روی چشم
[quote=قیصر پا کوچیک]سلام و درود بر مستر[/quote]
به اين رفيقت بگو شروع نكنه
درد" را ازهرطرفی بخوانی “درد” است.
دریغ از"درمان" که عکسش "نامرد"است.
مستر تاپیک الاچیقو دوباره بالا اوردی
دوباره مبارک
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
و سکوت…
زیباترین آواز در سمفونی تنهایی
در اوج فرو رفتن در خویش
در اعماق قله رهایی
به هنگامی که نمی بینی آشنایی که ببیند تو را
که برهاند تو را از قفس بغض
که بپرسد :
به کدامین جرم به دیار تنهایان تبعید گشته ای !!!
به نام خدائی که هستی را با مرگ ، دوستی را یک رنگ زندگی را با رنگ ،عشق را رنگارنگ ، رنگین کمان را هفت رنگ شاپرک را صد رنگ ، و مرادلتنگ تو آفرید
ای قطار!
راهت را بگیر و برو
نه کوه توان ریزش دارد
نه ریز علی پیراهن اضافی!
[quote=قیصر پا کوچیک]سلام و درود بر مستر[/quote]
يه لطفي بكن عزيز ديگه از سبك جديد پروي كني!
اين به نام خداو اينا رو بذاركنار ومثل ماخاكي باش داش.
وقتی عشقت تنهات گذاشت ، نگران خودت نباش که بدون اون چیکار می کنی ،شرمنده دلت باش که یک باره دیگه بهت اعتماد کرد
ســــو خـــــتــــــــــــــــــم
__________________
چه زیبا! گفتم دوستت دارم !
چه صادقانه پذیرفتی!
چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !
چه ابلهانه! با تو خوش بودم !
چه کودکانه ! همه چیزم شدی !
چه زود ! به خاطره یک کلمه مرا ترک کردی !
چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم !
چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد!
چه بیرحمانه! من سوختم
عروس متولد 73 داماد متولد 71 ;
کدام گزینه صحیح است؟
1_ما ترشیدیم رفت
2_ اینا خاله بازی راه انداختن
3_ دارندگی و برازندگی
4_ پسره چیزی تو خودش دیده حتما
5_تف تو روشون که اینطوری احساسات مارو جریحه دار میکنن :D :D :D :D :D :D
داداش اول به تو سلام كردم و تبريك گفتم ولي انگار كامنت سيو نشد.
من برم اين داستان رو اديت كنم بيام.
فعلا
[quote=MRSBOY][quote=قیصر پا کوچیک]سلام و درود بر مستر[/quote]
يه لطفي بكن عزيز ديگه از سبك جديد پروي كني!
اين به نام خداو اينا رو بذاركنار ومثل ماخاكي باش داش.[/quote]
خاکییم داش
دیشب دیدی که نردبون آوردم گفتم مالک از ت…خ…مام برو بالا؟؟
[quote=AhRiMaN.3]ســــو خـــــتــــــــــــــــــم
__________________
چه زیبا! گفتم دوستت دارم !
چه صادقانه پذیرفتی!
چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !
چه ابلهانه! با تو خوش بودم !
چه کودکانه ! همه چیزم شدی !
چه زود ! به خاطره یک کلمه مرا ترک کردی !
چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم !
چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد!
چه بیرحمانه! من سوختم[/quote]
چطوری داش اهریمن
خوبی
عشق چیست که همه از آن میگویند؟
ع : عبرت زندگی
ش : شلاق زمانه
ق :قصاص روزگار
اما افسوس و صدافسوس که شلاق زمانه را خوردم قصاص روزگار را کشیدم! اما عبرت نگرفتم
دیروز و فردا هر دو نامردند …!
دیروزبا خاطراتش وفردا با وعده هایش …
مرا فریب دادند تا نفهمم امروزم چگونه گذشت…
بعضی وقت ها سکــــــوت میکنی
چون آنقدررنجیده ای که نمی خواهی حرفی بزنی.
بعضی وقت ها سکــــــوت میکنی
چون واقعاحرفی واسه گفتن نداری
…
گاه سکــــــوت یه اعتراضه…
گاهی هم به انتظار
اما بیشتر سکــــــوت واسه اینه که
هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که در وجودت داری توصیف کنه.