شبم از بیستارگی، شب گور
در دلم پرتو ستارهی دور
آذرخشم گهی نشانه گرفت
گه تگرگم به تازیانه گرفت
بر سرم آشیانه بست کلاغ
آسمان تیره گشت چون پر زاغ
مرغ شبخوان که با دلم میخواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
آهوان گم شدند در شب دشت
آه از آن رفتگان بیبرگشت…
هوشنگ ابتهاج( سایه )
یاد و نامش همچون آثارش مانا و جاوید
🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻
شاعری که واقعا میشد معنای عشق حقیقی را در آثار و وجودش حس کرد و در آن غرق شد.
من آن ابرم که میخواهد ببارد
دل تنگم هوای گریه دارد
دل تنگم غریب این در و دشت
نمیداند کجا سر میگذارد …
“هوشنگ ابتهاج”
↩ Kurosh_2ku
اگر تاپیک های قبلی بنده رو ببینید ( که ظاهرا مشاهده کرده اید)، متوجه خواهید شد که نه تنها مخالف جمهوری اسلامی هستم، بلکه مخالف هر نوع حکومت دینی و مذهبی هم هستم.
و عقاید و تفکر استاد ابتهاج را بواسطه ی اصالت پدری، که از نزدیکان هم بودند، تقریبا کامل شناخت دارم.در اینجا موضوع فقط یاد کردن نام ایشان در حوزه شعرو ادب بود، چه بسا که خیلی از دوستان شاید با آثار این عزیز آشنایی نداشته باشند و با اینگونه تاپیک ها تشویق شوند که کمی درمورد ایشان تحقیق کنند. بنده حتی بشخصه عقاید حافظ و بعضا مولوی را هم قبول ندارم، اما از خواندن آثار و اشعارشان لذت میبرم.