«مثل قرارگذاشتن با قاتینگا و پاتینگا بود»
اگر درمورد ماجرای رابطه با مردان «مثلاً خوب» چیزی نمیدانید، باید گفت که بخت با شما یار بوده است. فرهنگ اصطلاحات محلی در تعریف این اصطلاح نوشته «مردان مثلاً خوب کسانی هستند که فکر میکنند انسانهای شایسته و درستکاری هستند و لیاقت رابطه یا سکس با هرکسی را دارند» و دقیقاً همین افراد از هر کسی که خوششان بیاید، «هر زمانی که فرصتش را پیدا کنند»، سوءاستفاده میکنند.
اما وقتی فرصتش را پیدا کنند، چه خطری در کمین دیگران است؟ یکی از کاربران ردیت به نام u/targetgoldengoose از دیگران خواسته تا چنین خاطراتی را به اشتراک بگذارند و پرسشش را با این مضمون مطرح کرده است: «تا حالا با آدمای مثلاً خوب رابطه داشتید که براتون زندگیو تبدیل به جهنم کرده باشه؟ اگر تا حالا از این آدما به تورتون خورده، چه بلایی سر رابطهتون اومده؟» پیشاپیش این نکته را فراموش نکنید: در هیچیک از موارد، رابطه ختم به خیر نشده است.
هشدار: این پست شامل مواردی مانند مزاحمت، تجاوز، آزار و اذیت و سوءاستفادۀ جنسی است.
اگر شما هم داستان یا خاطرۀ مشابهی از رابطه با چنین افرادی دارید، حتماً در قسمت نظرات درموردشان بنویسید.
نکتۀ قابل توجه: بعضی از نظرات به دلیل عدم وضوح یا طولانیبودن، اندکی اصلاح شدهاند.
متأسفانه برعکسش هم وجود داره
پسری ک عمرش رو پای یه دختر تلف میکنه و نمیدونه این رابطه ی سمی رو چطوری تموم بکنه
تعدادش هم کم نیست اصلا
درود بر همه دوستان. واقعا خوبه که یاد بگیریم توی این سایت برای این قسمت از ابعاد زندگی هم وقت بذاریم و از این طریق از هم خیلی چیزا یاد بگیریم. اسم این سایت شهوانیه و بلا استثنا همه اعضای اینجا اولین خواستشون ارضای امیال شهوانیشونه. خود من تو همین سایت بارها پارتنرهای خیلی خوبی رو برای تجربه های فانتزی های سکسی پیدا کردم. از ضربدری تا پیدا کردن نفر سوم و حتی نفر سوم بودن خودم. ولی با اینحال واقعیتش اینه که فکر کنم از هر سه باری که وارد سایت شدم حداقل دوبارش رو با نیاز پرداختن به بعدهای اخلاقی و روانی که در موازات با مساله شهوت هستن وارد سایت شدم و باید بگم شاید از هر ۵ بار رجوع به شهوانی که برای پرداختن به فانتزی سکسی واردش شدم یه بارش رو تونستم پارتنری که میخوام رو از طریق این سایت آشنا شم و شروع کنم به آشنا شدن و مقدمه چینی برای دیدار و…ولی واقعا یادم نمیاد تو دفعاتی که دلم میخواست با کسی که دیدگاه وامیال و ویژگی های فکری مشابه خودمو داره آشنا شم و کمی گپ بزنم و فرضا تجربه هامون رو بشه در اختیار هم بذاریم یا اینکه سوالی داشتم که میخواستم تو دل چت بپرسم و… هیچ کدوم از دفعاتش رو نتونستم با احدی یک ارتباط انسانی ساده برقرار کنم و باهاش گپ دوستانه بدون نیت یا الزام به رفتن سمت زیر شورت همدیگه داشته باشم. به نظرم این یک ضعف و خلا بسیار بزرگ تو جامعه ماست و وقتی توی فضایی که میشه اهالیش رو به نوعی آوانگارد و تاوو شون و روشنفکر تلقی کرد هم این خلا وجود داشته باشه واقعا جای ناراحتی و تاسف داره.
و اما اگه بخوام راجع به چیزی که توی این تاپیک راجع بهش گفته شده نظری بدم باید بگم مساله ای که مطرح شده یک واقعیت ناراحت کنندست که قطعا همگی به دفعات شاهد چین صحنه هایی بودیم. ولی باید در نظر داشته باشیم که اولا این مساله ناراحت کننده اینجوری نیست که واقعیت تلخی برای کل خانومها باشه و بشه به راحتی براش مرزبندی کرد و خانومها یه ور مرزش قرار بگیرن و آقایون اونورش. من میخوام از چیزی که تو زندگی مشاهده کردم مختصر شرحی راجع به این مساله بدم و خاطره یک تجربه واقعی رو هم در پایان حرفم براتون تعریف کنم.
باید بگم که اگه مردی بخواد توی ایجاد رابطه با خانومها اولویت رو این ببینه که مخ بزنه و سکس کنه و غرور مردانشو روز به روز بیشتر کنه و اصلا هم به دنبال دیدن یا توجه و آشنا شدن با خصلتهای درونی و رفتاری و ذاتی خانومها نشه توی ارتباط برقرار کردن با اکثر خانومها و توی لذت بردن ازشون و سکس باهاشون و کسب لذت همراه با غرور و همینطور داشتن کاریزمای خاص در چشم خانومها حتی بعد از اینکه به شکل ناراحت کننده ای طردشون کرده باشه خیلی موفق تر و راحتتر از مردی که این اولویت رو نداره همه امورش در روابط با جنی مخالف پیش میره و خیلی موفقتر و بی دردسر تر هم زندگی میکنه. با اعتماد به نفس بالاتر از بقیه و با لذت های بیشتر. و جا داره بگم خانوم باز بودن به شکلی که تعداد زیادی از زنها رو توی زندگیت به عنوان یه ابزار برای لذت بردن و فتح کردن بتونی داشته باشی اصلا کار سخت و پیچیده ای نیست. مخ زدنی که اصطلاح این اتفاقاته از یه سری فرمول بسیار ساده حاصل میشه. ترکیب ساده ای داره که مثلا یکیش اینه که دو جمله از سه جمله ای که میگه بایددروغ باشه. دروغ همشه کارسازه. مخصوصا اون دسته از دروغهایی که شنونده همون لحظه میفهمه طرف داره دروغ میگه. مثلا یه بطری بازی ۷ نفره رو در نظر داشته باشین که دو مرد متاهل و یک مرد مجرد و ۴ دختر مجرد و مطلقه انجامش میدن. چیزی که شخصا تحربش کردم. توی بازی از دوستم که متاهل بود میپرسن که آیا زنشو دوست داره؟ اونم با تاکید فراوان میگه آره. عاشقشم. چند دقیقه بعدشم در عین وقاحت در جواب سوال دیگه ای میگه من هیچ وقت به زنم خیانت نکردم. در حالیکه اون دوست من شهره ی شهر بود در خانوم بازی. ولی با این حرفها پارتنری که قصد داشت رو میبره به سمت بازی روانی که اگه امشب با من بخوابی این حسو خواهی داشت که خیلی جذاب و سکسی هستی. چون تونستی یه مردی رو که اینجوری میگه زنمو دوست دارم و تا حالا بهش خیانت نکردمو از راه به در بکنی. شک نکنین تا قبل اون حرفها اون دختره تو دلش احساس میکرد اینکه در حق زن یه مرد متاهل نباید اجحاف بشه اهمیت داره و اصلا دوست نداره جزو زنایی باشه که قاپ شوهر زن دیگه ای رو میدزده. این نمونه ای بود از تکنیک های ساده خانوم بازی. فکر کنم همه خبلی واضح متوجه باقی چیزایی که بشه ازش مثال زد شدن. باید بگم که در این مساله ناراحت کننده خانومها کمتر از آقایون مقصر نیستن. و این واقعیت رو هم باید در نظر بگیرین که در چنین اتفاقاتی قربانی فقط خانومها نیستن. آقایونی که به مقوله رابطه و سکس ایده آلگراتر نگاه میکنن و ذاتا نمیتونن هیچ جوره راضی شن برای ارضا جنسی فیزیکی و پوشوندن خلاها و ترسها با غرور حاصله از خانوم باز بودن به دروغ و ریا و تظاهر به چیزی که نیستن رو بیارن در همین جامعه و در کنار دوستان دیگشون که جزو هنون خانومبازهان توی خیلی فضاها بیشتر از خودخانومهایی که فکر میکنن قربانی هستن دچار ناراحتی و عصبانیت میشن. باید بگم خود آقایونی که در این بحث به عنوان شخصیت منفی معرفی شدن که همون دسته ی آقایون خانومباز هستن به نوعی بدتر از اون خانومها قربانی این معزل رفتار نادرست اجتماعی هستن. چونکه من شاهد بودم همه ی خانومباز های دور و ورم به این علت به این نوع رفتار و تفکر راجع به رابطه و زن و سکی رو آوردن که تو تجربه های اول از خود خانونمهای به اصطلاح قربانی به صورت غیر مستقیم یاد گرفتن که چطور رفتار کنن تا بتونن خیلی زود با اون زن در حال سکس باشن.
حرفهای زیادی در این باره میشه زد. اما فکر کنم تا همینجاشم خیلیییی حرافی کردم.
خاطره ی آخرمو میگم و بحثو میبندم. من در دل بدترین بحران روحی خودم برای اینکه بتونم حداقل حرفهای خودم رو به کسی گفته باشم به یک روانشناس جا افتاده خانوم مراجعه کردم و خب طبق حدس خودم بلافاصله جامونبا هم عوض شد و جلسات و چتهای زیادی رو شنونده اون خانوم بودم که باید بگم حس دوستی و همینطور میل جنسی خیلی خاصی هم بهش پیدا کردم. اونم همینطور. اما خب تو اون شرایط روحی بدم نمیشد که بخوام اقدامی برای این مساله بکنم. مدتی بعد اون دوست عزیز توی چالش سختی که تو رابطه با همسرش که طلاق گرفته بودن ولی با هم زندگی میکردن پیدا کرد. جوری که با چشم گریون اومد شمال و با هم تو همون کرونا رفتیم بابلسر ویلا اجاره کردیم و شب روی یه تخت خوابیدیم. با هم کاملا ندار بودیم. جوری که وسط خواب وقتی بغلم بود یک دقیقه تو خواب و بیداری شروع کرده بود به مالوندن و… بعد که بیدار شدیم خندیدیمو دوباره خواب. راجه به مسالش با من حرف زد و سبک شد. تو حرفاشم گفته بود که اگه بخوایم کاری با هم بکنیم که در آینده حتما خواهیم به هیج عنوان نمیخواد و نباید که تو اون شرایط و تو اون حال و در حالتی که به عنوان یه دوست پناه آورده بود بهم کاری انجام بشه. که من هم کاملا درکش کردم. خودم هم همین نظرو داشتم. ولی میدونستم همون حین خواب کافیه دستمو از توی پیرهنش ببرم زیر سوتینش. تمام بود. اما میدونستم این کار باعث میشه با توجه به نوع رابطمون و مسنتر بودنش ازم و … برگشتش به تهران همراه با حس خفت و حقارت باشه و حس کنه هیچکس قابل اعتماد نیست. یادمه وقت رفتن منو بوسید و خیلی صادقانه و محترمانه تشکر کرد از جنتلمن بودنم و درک بالام. این کارش حس خوبی رو در من ایجاد کرد. خداحافظی کرد و رفت. اما بدونین تو طول شب قبل و صبح فرداش کاملا متوجه بودم سکس کردن باهاش بهش آسیب بدی میزنه ولی باعث میشه رابطمون ادامه پیدا کنه و در عین حال سکس نکردن باهاش منجر به اتمام زیباترین رفاقت زندگیم میشه. اینو میدونم که اون این آگاهی رو نداشت. تشکر فرداشم واقعا بی ریا و صادقانه بود و تو اون لحظه کاملا و به شکل درستی درکشو داشت که فضای موجود مال سکس نیست. ولی با همه ی اینها یک ماه شایدم ۴۰ روز بعد از اون اتفاق با یه حالتی که انگار دلیل واضحی براش نداشت از من ذره ذره فاصله گرفت و بعدشم وقتی برای مساله ای باهام تماس داشت که نظرمو بشنوه در برابر یه نظر بی اهمیت گارد بدی نسبت به حرفام گرفت وهمون بهانه ای شد که رابطمون قطع شد. نمیدونم خانومها چه برداشتی از این خاطره میکنن ولی میدونم که آقایون همگی همه جوره همه ی ابعاد مساله رو درک کردن و کاملا میفهمن چه اتفاقی تو ایت داستان افتاده و چرا؟
پایان