ایران در گودی قتلگاه، از طرف جهنم آفتاب مرداد مردگان در بهشت زهر، عاشورای سیاه پوش یک ملت بلاگرفته، بوی گرد و خاک تازه، دوغاب سیمان، کارگرهایی با صورت های بیروح و شبح زده، بیل و کلنگ در کنار گورهای حفر شده، از ساعت هشت صبح در صف شلوغ و بی انتهای کفن و دفن تا بریدن کیک جشن تولد پنجاه سالگی بهشت زهرا، و آخرالزمان به روایت تلنبار شدن کیسه های جنازه به سوی ایران قرن پانزدهم، با ایمان و اعتقاد برباد رفته، خدایان خاموش و مرده، حاکمان چشم و گوش بسته، کاسبی با درد و مرض مردم، دست خالی چند نسل، تن رنجور و عمر تلف شده، و دیگر همه پته ها روی آب ریخته، دست ها رو شده، چهره های کریه و زشت از زیر ماسک ها بیرون زده، دعوای همیشه این خاک سر لحاف ملا، شامورتی بازی و سیاه کاری، آزمایش و خطا با جان خلق الله، آزمون غرور ملی با لشکری از موش های آزمایشگاهی هم وطنان، و در یک چشم به هم زدن همه چیز به انتها می رسد، از خانه شلوغ قمرخانم تا دارالایتام خلوت، از مریض خانه روس ها تا بیمارستان هزار تخت خوابی، از لابراتوار ووهان چین تا جامعه المصطفی قم، نشسته ایم بر خاک سیاه، با کورسوی امید به رفع بلا و چیزی که دارد ریشه ما را می زند، جامعه ای که خوراکش آمار غلط شده، آماده برای سرشماری و تلف شدن، جامعه ای که آمار می دهد و آمار می گیرد، اما همیشه آمارش “بد” در آمده، همیشه در انتهای تاریخ، ترکیبی از بوروکراسی کثیف و سیاسی کاری، ما با کرونا هم بازی خواهیم کرد و با کرونا هم عکس یادگاری خواهیم گرفت، با حرامزاده های مفت خور ایستاده کنار پرچم ایران، دلواپسان صفرهای فیش حقوقی، عاشقان توبره و آخور، خیانت با حفظ پُست سازمانی، به پَست ترین شکل ممکن ترفیع گرفتن، دیگر همه روی یک سطح لغزنده رو به انقراض هستیم، رها شدن ترمز کارما، و نمایش زنده ای از یک جامعه متغیر الاحوال، ملون المزاج و انکرالاصوات، لذت بردن از آمار فاجعه و شاهدان زنده یک تشییع جنازه جمعی. کار از دعا و نذر و نیاز گذشته، رطوبت به دیوار خانه زده، بز گر به گله افتاده، خودمان باید بلند شویم پیش از خراب شدن این آبادی که دست نااهل افتاده، برای بیدار شدن جامعه ای که سر وقت به اقامه نماز میت می رسد، با ولع زیر تابوت جنازه را می گیرد، بدون اشک مرده را داخل قبر تکان می دهد و در گوشش تلقین می خواند، لیست سوال و جواب نکیر و منکر را از حفظ می داند، از شب اول و فشار قبر می ترسد، حلوای شیرین را کنار خاک تلخ می بلعد اما خبر ندارد اشهدش را نااهلان خوانده اند.
چیزی برای گفتن ندارم جز ان که
از ماست که بر ماست
ب امید سرنگونی
یه نظریه بود میگفت که ما آدما تو یه چرخه رفت و برگشتی بین خوب و بعد و پسرفت و پیشرفت قرار داریم. یعنی یک جامعه گاهی به سمت تعالی و گاهی با سرعتی فزاینده به سمت ته چاه سقوط میکنه…
نکته: من قهرم. چرا نکتهای که تو تاپیک قبلی قرار بود رعایت کنی رو رعایت نکردی؟!
نکته بعدی: خودم میدونم این داستان نبود. اذیت کردن از صفات بارز وی بود…
نکته بعد بعدی: متن رو دوس داشتم. قشنگ نوشتی.
↩ Eccentric
با نظریه موافقم
کدوم نکته رو رعایت نکردم؟ فراموش کردم میشه دوباره بگی چی بوده؟
نکته بعدیت تو حلقم
نکته بعدی بعدی: مرسی عزیزم 🎈
↩ sepideh58
تاپیک قبلی یه داستان کوتاه بود. من گفتم پتانسیل خوبی داره برای مجموعه شدن. توام گفتی داستان کوتاه اینطوری میشه و دفعه بعدی در نظر میگیرم حرفتو…
برا همین میگم خودم میدونم داستان نیست. فقط خواستم یه کوچولو اذیت کنم. البته اگه ناراحت نشی؟!🌹
↩ Eccentric
اهاااا یادم اومد .درسته برای داستان بعدی
چرا ناراحت بشم عزیزم ؟
↩ sepideh58
جانب احتیاط بود دیگه! وگرنه میدانم نمیشی.
حالا با این اوصاف بازم نکته بعدی آره؟!😁
هفته پیش بهشت زهرا بودم،فقط بگم که تنها پنج دقیقه کافیه که اونجا باشی و برای همیشه از زندگی بیزار بشی و اینکه…انسانیت چقدر راحت رایگان شده!
آقای خامنهای،که مقام رهبری رو دقیقا سی و خوردهای ساله غصب کرده و به هیچکسیم جوابگو نیست،ظرف هفت هشت ماه دهها هزار هموطن ایرانی ما رو به کام مرگ فرستاد!این پیرمرد قاتل و شدیدا متوهم بایستی برای جنایت علیه بشریت دادگاهی و محاکمه بشه.خبر دارم این آقا همون اوایل نه تنها خودش بلکه تمامی خاندانشو با واکسن فایزر آمریکایی واکسینه کرده و در همون حال ورود همون واکسنو برای مردم عادی ایران ممنوع اعلام کرد،این اگر جنایت نیست پس چه معنیای داره؟…منو ببخشید که تاپیکتون رو خراب کردم اما دلم خیلی پره و جایی نمیشناسم تا بنویسم بجز تاپیکهای پر خواننده…شرمنده
این پیرمرد قاتل و شدیدا متوهم بایستی برای جنایت علیه بشریت دادگاهی و محاکمه بشه
↩ Thresome
تا افکار خرافاتی تغییر نکند با سرنگونی هم کاری از پیش نمیرود. تا زمانی که ملت نون به نرخ روز خور و منفعت طلب داریم همین آش و همین کاسه است. تا زمانی که حاضر نیستیم مطالعه کنیم و در جهل مرکب خودمان علاقه داریم بمانیم همین اوضاع است. مگر شاه رفت و آخوند آمد تفاوتی کرد؟ الان هم آخوند که بره و یکی دیگه بیاد باز بعد از چند سال همین وضع تکرار میشه. وقتی جامعه خودش را اصلاح کند، حکومت هم مجبور میشود رویه اش را تغییر دهد. مثلا شما سال ۱۳۶۰ اصلا میتوانستی فکرش را بکنی که زنان و دختران با شلوارهای برمودایی یا چاک خورده بیرون بیایند یا حتی فکرش را میکردید که بتوانی پیراهن لی آستین کوتاه بپوشی؟ ولی چه شد؟ تمام چیزهایی که آنموقع ممنوع بود الان عادی شده. این مردم هستند که با تغییر فکر و رفتارشان، حکومت را وادار به تغییر میکنند. یک مثال دیگر بزنم. اگر بنزین گران شود و شما در اعتراض به گرانی بنزین سوختگیری نکنی، دولت آن حجم از بنزین را به که میخواهد بفروشد؟ ولی وقتی بروید و در صف بنزین گران شده قرار بگیری یعنی داری این قیمت گران را تایید میکنید. این مثال را به خیلی موارد دیگر هم میتوان تعمیم داد. موفق و پیروز باشید.
حتی شیرینی قلم زیبات هم نتونست اینهمه تلخی رو کمی قابل تحمل کنه 😔😔😔
↩ Eccentric
خیلیم خوبه. منم هستم
بقول شاملو دوره میکنم شب را و روز را هنوز را
جمله ای که شایان تعریف از نوشته هایت باشد
نمیتوانم بگویم
بسیار عالی بود
سپاس از شما.