خاطره ای از یک روز کاملا عادی یک پسر باهوش:
با دوست دخترم خونه بودم ، بابام اومد.
دختره رو همینجوری لخت فرستادم تو کمد.
خودمم سریع شرت پوشیدم رفتم نشستم رو مبل. گفتم شما نبودید من لباس نپوشیدما.
بابام گفت دختره کجاست؟
گفتم کی؟ گفت همون که شرتشو پوشیدی🤣🤣
↩ Royalezlezi
دقیقا
قضیه همونیه یه روز پسره مست و پاتیل میره خونه بعد بخاطر اینکه عادی جلوه کنه میره دوش میگیره بعدش از اینکه اومد بیرون باباش میزنه توسرش میگه چقد خوردی پسره میگه از کجا فهمیدی باباش میگه اخه ادم چجوری میره تو دسشویی دوش میگیره
دیگه ضایعتر از این مگه داریم چقدر بد شناس؟ حالا دختره رو بگو باید به دو نفر سرویس بده خخخ خ 😀 😀 😀 😀
↩ rrahmog
خود پسره هم همراه دختره باید به باباهه سرویس بده
پدر=کلاغا خبر اوردن مواد میزنی
پسر= من مواد میزنم، ببین تو چی میزنی ک با کلاغا حرف میزنی