داستان مامان سکسی من 1

1394/01/28

سلام
اسم من میلاده
از امروز شروع کردم به نوشتن
باید بگم که این داستان ها مال خودم نیست و اکثرا ترجمه شده
البته اسامی و حال و هوا تا جایی که اجازه میداد ایرانی شده؛
از وقتی یادم میاد مادرم (زهره) موقع خواب لبهام رو میبوسید و ازم لب میگرفت؛ اون موقع ها نمیدونستم لب گرفتن چیه ولی میدونستم که کار معمولی نیست؛
حدود 13 ؛ 14 سالم بود که یک شب این لب گرفتن کمی فرق داشت؛ اون شب دهن مامانم یه طعم خاص میداد؛ کمی از یه چیزی اومد توی دهنم طعمش بد بود ولی اون شب دهن مامانم خیلی خوشمزه شده بود؛ مامانم سرش رو که بلند کرد بره با دست سرش رو گرفتم و نذاشتم؛ اون هم اصراری نداشت و خوابید کنارم و چند دقیقه باهم لب گرفتیم؛ بعد از چند دقیقه گفت بخواب صبح زود بیدار شی؛
شب بعد دیگه دهنش اون طعم رو نمیداد واسه همین لب که گرفت زیاد ادامه ندادم؛ تعجب کرد اومد نشست کنارم گفت میلاد جان چرا دیشب بیشتر مصر بودی؟
من هم که نمیدونستم جریان چیه گفتم دیشب یه طعم خاص میداد؛ با صدای بلند خندید و گفت پس دوستش داشتی؟
منم با اشاره سر گفتم آره؛
دوباره خندید و گفت بابات هم دوستش داره؛
شب بعد تو اتاقم دراز کشیده بودم که بخوابم که مامانم اومد تو؛ لباش رو آورد جلو ازم لب بگیره؛ منم دهنم رو باز کرده بودم که یهو کلی از اون ماده بدطعم رو خالی کرد تو دهنم؛ منم چون دراز کشیده بودم تقریبا همش رو خوردم کمی از این ور و اون ور لبهام ریخت رو صورتم؛ چند دقیقه لب که گرفتیم بهش گفتم چرا این کار رو کردی؟ اصن این چی بود؟ خیلی بد مزه بود؛
گفت به زودی خودت میفهمی؛ ولی دیدی که دهنم خوشمزه تر شده بود؛
گفتم آره ولی…
حرفم رو برید گفت ولی نداره حالا مثل یه پسر خوب بقیش رو هم بخور؛ بعد با انگشت بقیش رو که رو صورتم بود جمع کرد و مجبورم کرد از انگشتاش بلیسم.
از اون به بعد بعضی شبا میومد مجبورم میکرد از دهنش منی بخورم؛
دیگه نه تنها به طعمش عادت کرده بودم بلکه طعمش رو دوس هم داشتم؛
چند وقتی بود که شروع به جلق زدن کرده بودم؛ یه روز مامانم دید؛ اون هم درست موقع اومدن آبم واسه همین نتونستم کاری کنم؛ اصن نمیدونستم چیکار باید بکنم؛ مات و مبهوت مامانم رو نگاه میکردم؛
مامانم خندید گفت: میدونی شبا چی میدم میخوری؟

  • مامان ببخشید
  • همین چیزی که الان ریخت بیرون
  • آب منی بابام رو میدی بخورم؟
    دوباره بلند خندید گفت: هیچ وقت کیر بابات رو نمیخورم چه برسه به منیش
    با تعجب پرسیدم پس منی کی بود؟
    گفت بعدا میفهمی پاشو خودت رو تمیز کن
    گذشت تا شب؛ شب داشتم میخوابیدم که مامانم اومد تو اتاق؛ گفت: مامانی دوس داری امشب صاحب منی رو هم ببینی؟
    گفتم: میشه؟
    گفت: چرا نشه ؛ و رفت بیرون؛
    بعد از چند دقیقه با یه مرد خوش قیافه که تا حالا ندیده بودمش اومد تو؛
    جفتشون لخت بودن؛ و اون مرده داشت کون مامانم رو دست مالی میکرد؛
    من از تعجب دهنم باز مونده بود؛ مامانم بدون مقدم زانو زد و کیرش رو لیسید؛ اون مرده سر مامانم رو با دست عقب و جلو میکرد و میخندید؛
    بعد از چند دقیقه سر مامانم رو هل داد عقب و گفت داره میاد کجا میخوای بریزم؟
    مامانم گفت: دهنم
    مرده گفت بلدی که چجوری خواهش کنی؛ و بعد خندید؛
    مامانم زبونش رو آورد بیرون و له له زد؛
    اونم آبش رو ریخت رو زبون مامانم؛ مامانم هم سریع اومد رو تخت من آبش رو خالی کرد تو دهنم و چند دقیقه ازم لب گرفت؛
    تو اون مدت اون مرده نشسته بود رو صندلی داشت به ما نگاه میکرد؛ یهو داد زد: کیر من هنوز تمیز نشده؛
    مامانم مثل برق از روی من بلند شد و رفت جلو مرده زانو زد و کیرش رو دوباره کرد دهنش و لیسید.
    منتظر ادامه داستان باشید
12837 👀
0 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2015-06-01 23:51:32 +0430 +0430

حروم زاده بدبخت خاک تو سرت مامانت داره برای سیر کردن شکم تو جندگی میکنه البته عادتشه ها چون مامان بزرگتم جنده بوده تو هم حاصل این جندگی هستی ولی باید خودت بدونی کدوم اب منی باعث شده بیای بیرون

0 ❤️

2015-06-01 23:57:19 +0430 +0430

حشریم کرد.

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «