رویای بیداری

1397/03/28

شما به آدمی که روی ویلچر نشسته باشد . کمرش به یکطرف کج باشد و موقع حرف
زدن دست سالمش را تکان بدهد چه می گویید ؟ من بهش می گویم " استرینج لاو، دکتر
استرینج لاو" حالا شما هر چه دلتان خواست صدایش کنید. او یکی از اعضای گروه ده
نفره ی ما بود. ما هر پنجشنبه توی پارک جمع می شدیم تا سرگروه برایمان سخنرانی
بکند.
سرگروه فریاد زد" ما توانایی هامون زیاده" انقدر به جلو خم شد که سرش نزدیک زانو
هایش رسید و مردی که کنارش بود دوباره صافش کرد. ادامه داد " ما خوشبخت ترین
آدمهای روی زمینیم"
تفکر خوشبخت ترین آدم های روی زمین بودن جزو قوانینی بود که برای وارد شدن به
گروه باید میپذیرفتیمش. رعایتش می کردیم. با صداهای زیر و بم و نا هماهنگ تکرار
کردیم" ما خوشبخت ترین آدم های روی زمینیم"
نسیم ملایمی پرچم های سبز و سفید و زرد توی پارک را تکان می داد. پشت سرمان
محوطه ای بود که بچه ها فوتبال بازی می کردند و دورش توری کشیده بودند.
سرگروه دوباره فریاد زد:" کیه که از معلول بودنش ناراحت باشه؟".
طبق قوانین دیگر گروه ما نباید از معلول بودن و هر چیزی که به معلولیتمان ربط داشت
ناراضی می بودیم. در واقع این قوانین نشان می داد ما آدم های سالمی هستیم بدون دست
و پا.
ما فریاد زدیم:" هیچکی"
بله. همه فریاد زدیم به جز دکتر استرینج لاو.او دورتر از جمع نشته بود ، چینی به پیشا
نی انداخته بود و دست سالمش را زده بود زیر چانه.
" کیه که از ویلچرش ناراضی باشه؟"
همه دم گرفتیم " هیچکی، هیچکی"
ادامه داد" ما می تونیم دستور بدیم.همیشه یکنفر رو داریم ببردمون اینطرف و اونطرف"
آب دهانش از لب و لوچه ش سرازیر شده بود و مردی که کنارش ایستاده بود، حواسش
نبود"
صدای خنده ی استرینج لاو از آنطرف آمد" یکی دهن آقا رو تمیز بکنه"
این اولین باری نبود که سرگروه را دست می انداخت اما هیچکس نمی خواست وارد
دعوای آنها بشود. سر گروه که لب و لوچه ش تمیز شده بود، اعتماد به نفسش بالا رفت
دوباره نطقش باز شد " باید به این آدمهای دو پا ثابت کنیم تواناییمون زیاده"
ما بدون اینکه پلک بزنیم و حرکتی بکنیم به لبهای سرگروه خیره بودیم که با چه طنینی
کلمات ازشان خارج می شد.
استرینج لاو فریاد زد:" کی گفته تواناییمون زیاده؟" همینطور که با دست سالمش چرخ
ویلچرش را تکان می داد آمد جلوتر " کی گفته وضعمون از آدمهای دو پا بهتره؟"
سرگروه گفت:" من اجازه نمی دم با روحیه ی بچه ها بازی کنی. اینها مثل کوه محکمن"
کوه، محکم، این کلمات چقدر حالمان را جا می آورد.
استرینج لاو نگاهی به ما انداخت و خیلی آرام، انگار که بخواهد با کلماتش نوازشمان کند
گفت:" اینها رو به نابودین. ما همه رو به نابوی هستیم"
حالا همه به دهان او و کلماتی که ازش بیرون می آمد خیره بودیم" نابودی، نابودی"
سرگروه فریاد زد" سازمان های مختلف می خوان به ما کمک بکنن. می خوان بهمون
خونه بدن. کجای دنیا مفت و مجانی به آدم های دو پا خونه می دن؟"
یکی از بچه ها خوش و خندا ن گفت:" چند خوابه س؟"
" دو خوابه ، سه خوابه ، هر چی که دلتون بخواد"
با شنیدن این خبر داشتیم بال در می آوردیم که استرینج لاو فریاد زد:" خونه ؟ هه. ما
حتی نمی تونیم بشاشیم"
یکی دیگر از بچه ها گفت: " من دست هام قویه. خودم راحت جا به جا می شم، رانندگی
می کنم. اما اگه راه می رفتم خیلی بهتر بود" آه کشید
استرینج لاو چرخید طرف محوطه ی توری کشیده" اینها رو ببینید"
همه رو برگرداندیم و بچه هایی که فوتبال بازی می کردند را تماشا کردیم. یکی از بچه
ها که سینه اش را با کمرند به ویلچر بسته بودند گفت:“من همیشه دروازه بان بودم. توپ
که میومد طرفم از اون شیرچه های جانانه می زدم .” و با چشم و گردنش ادای شیرجه
زدن بیرون آورد.
یکی دیگر گفت:" من هیچوقت فوتبال دوست نداشتم"
سرگروه فریاد زد" بالاخره تو رو از گروه می ندازم بیرون"
هر دوشان رده بودند به سیم آخر و اگر می توانستند دست به یقه می شدند .ما مات و
مبهوت نگاهشان می کردیم. نمی دانستیم باید جسارت استرینج لاو را تحسین کنیم یا
کلمات پر ابهت سرگروه را. بنابر این مجبور شدیم برای جلوگیری از خطرات احتمالی
استرینج لاو را راهی خانه کنیم.
چند وقتی سر و کله ی استرینج لاو توی گروه پیدا نشد تا اینکه خبر رسید رفته کنلر
پریز برق و دو شاخه ی لخت را گرفته توی دستش. من که ندیدم اما می گفتند تمام بدنش
سوخته و پاهایش سیاه شده بوده.چشم هایش از حدقه زده بوده بیرون.من نمی توانم بگویم
کارش درست بوده یا نه. بدن خودش بوده و هر کار دلش می خواسته کرده. اصلن به من
ربطی ندارد.
توی تشییع جنازه اش همه می گفتند: " خوب شد مرد، راحت شد " معلوم نبود این حرف
را بخاطر خودشان می گفتند یا به خاطر آن موجود کج وکوله ی عجیب وغریبی که توی
قبر خوابیده بود.ما هم که گوشه ای جمع شده بودیم و توی گور خواباندنش را تما

شا می
کردیم یکجورهای راحت شده بودیم.
پس از آن ، سرگروه با شور و شوق بیشتری جلسات را برگزار می کرد.
_ " دیدین چه بلایی سر اون اومد؟ دیدین با چه فلاکتی مرد؟"
معلوم بود که هیچکدام دلمان نمی خواست همچین بلایی سرمان بیاید . به همدیگر امید
می دادیم.مثلن اگر چیزی از دست هر کداممان می افتاد و نمی توانستیم ورش داریم می
گفتیم:" جای نگرانی نیست. طبیعیه" اگر بدنمان می لرزید و نزدیک بود از ویلچر پرت
پرت بشویم می گفتیم:" جای نگرانی نیست. طبیعیه".اگر ناغافل سوندمان کشیده می شد.
بیرون می آمد و تمام تنمان به شاش کشیده می شد ، نگاهی بهم می انداختیم و باز هم
می گفتیم:" جای نگرانی نیست. طبیعیه."
از وقتی او مرده بود روزنه های امید قلبمان را روشن کرده بود.دیگر کسی نبود برایمان
از نا امیدی و پوچی حرف بزند. همه ی کارها روی روال افتاده بود و اگر همینطور
پیش می رفتیم کم کم صاحب خانه هم می شدیم. تا اینکه یکی از پنجشنبه شبهایی که دور
هم جمع می شدیم ، یکی از بچه ها با عکسی که روی صفحه ی گوشی اش بود همه مان
را شوکه کرد.اول به نوبت و بعد دسته جمعی عکس را تماشا کردیم. عکس دکتراسترینج
لاو بود که کنار ساحل، روی تخته سنگی نشسته بود . صحیح و سالم . نه نشانی از
سوختگی روی تنش بود و نه اثری از فلجی و این چیزها . چند بار با گوشی اش تماس
گرفتیم اما خاموش بود. با اینهمه چند روز بعد با عکسی دیگر و ژستی متفاوت برایمان
خودنمایی کرد.
با لبخندی بر لب. عینک آفتابی به چشم . روی سرتا پایش خوب دقیق شدیم. موها .
چانه.و زگیلی که گوشه ی بینی اش بود جای شک باقی نمی گذاشت. پچ پچ ها کم کم
شروع شد. این پچ پچ ها اول دور از چشم سرگروه بود تا اینکه او هم از قضیه بو برد.
_ " یعنی ممکنه نمرده باشه؟"
_" فکر کنم توی یکی از جزایر خوش آب و هواست"
_" اما بدنش چی. پاهاش. صحیح و سالمه"
_ حتمن شفا پیدا کرده.
_" اگه خدایی هست پس چرا ما رو شفا نمی ده؟ مگه اون خونش رنگین تر از ما بوده؟"
سرگروه با عصبانیت گفت: " این مزخرفات چیه ؟ این فتوشاپه . کدوم احمقی اینکار رو
کرده؟" همگی ساکت بودیم. ادامه داد" اون مرده . این رو توی کله تون فرو کنید . مگه
جنازه ش رو ندیدین؟" نگاهی بهم انداختیم. هیچکدام جنازه ش را ندیده بودیم.
یکی از بچه ها فریا د زد " اون رفته بهشت. صحیح و سالم داره حال می کنه"
فکر کنم تصویر پریز برق و دوشاخه ی لخت برای یک لحظه جلوی چشم همه مان ظا-
هر شد. سرگروه فریاد زد " آبمیوه. آبمیوه" مرد کناری ش نی را توی دهانش گذاشت.
هیچکداممان قضیه ی عکس را پیگیری نکردیم و چون سرگروه گفته بود " فتوشاپه" ما
هم پشت سرش دم گرفتیم" فتوشاپه. فتوشاپه"

نوشته : Tirass

406 👀
4 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2018-06-18 10:43:42 +0430 +0430

پدرانم سر گشته ی حیرت بودند // من اگر راه به جایی ببرم ناخلفم ...

تا قاطی این جماعت باشم باید به همین وضع قانع بمونم -- طرفدار اول داستانات خودمم ^^

1 ❤️

2018-06-18 10:59:03 +0430 +0430
نقل از: POOOOOKER

پدرانم سر گشته ی حیرت بودند // من اگر راه به جایی ببرم ناخلفم ...

تا قاطی این جماعت باشم باید به همین وضع قانع بمونم -- طرفدار اول داستانات خودمم ^^

وقتی میبینم حقیقت داستان هام فهمیده میشه راستی راستی کیف می کنم

خیلی مخلصیم

0 ❤️

2018-06-18 11:13:17 +0430 +0430

ما همه روبه نابودی میریم،با یه سرم لعنتی از درد و خشم و نفرت که تو بازومونه و به اسم درمان بهمون میدنش…همیشه هست،فقط دز امروز و فردا با هم فرق میکنه…من اوردوز دوست دارم!:(:(

طبق معمول،عالی!? ?

1 ❤️

2018-06-18 11:29:57 +0430 +0430
نقل از: Deadlover4 ما همه روبه نابودی میریم،با یه سرم لعنتی از درد و خشم و نفرت که تو بازومونه و به اسم درمان بهمون میدنش...همیشه هست،فقط دز امروز و فردا با هم فرق میکنه...من اوردوز دوست دارم!:(:(

طبق معمول،عالی!? ?

منم دوست دارم
اما بالاغیرتااینجا گفتی جای دیگه نگو که اونم گرون میشه

1 ❤️

2018-06-18 11:35:39 +0430 +0430
نقل از: Tirass@
نقل از: Deadlover4 ما همه روبه نابودی میریم،با یه سرم لعنتی از درد و خشم و نفرت که تو بازومونه و به اسم درمان بهمون میدنش...همیشه هست،فقط دز امروز و فردا با هم فرق میکنه...من اوردوز دوست دارم!:(:(

طبق معمول،عالی!? ?

منم دوست دارم
اما بالاغیرتااینجا گفتی جای دیگه نگو که اونم گرون میشه

ولی تو این مرز و بوم زیبا،از اوردز مردن خیلی ارزونه…وقتی الپروزولام یک میل هنوزم ورقی هزاره چه انتظاری میشه داشت!؟وقتی الکل نود و شیش هنوز لیتری پونزده تومنه مردن کار سختی نیست!با بیست هزار تومن هم میشه به ارامش رسید!

0 ❤️

2018-06-18 11:40:26 +0430 +0430
نقل از: Deadlover4
نقل از: Tirass@
نقل از: Deadlover4 ما همه روبه نابودی میریم،با یه سرم لعنتی از درد و خشم و نفرت که تو بازومونه و به اسم درمان بهمون میدنش...همیشه هست،فقط دز امروز و فردا با هم فرق میکنه...من اوردوز دوست دارم!:(:(

طبق معمول،عالی!? ?

منم دوست دارم
اما بالاغیرتااینجا گفتی جای دیگه نگو که اونم گرون میشه

ولی تو این مرز و بوم زیبا،از اوردز مردن خیلی ارزونه…وقتی الپروزولام یک میل هنوزم ورقی هزاره چه انتظاری میشه داشت!؟وقتی الکل نود و شیش هنوز لیتری پونزده تومنه مردن کار سختی نیست!با بیست هزار تومن هم میشه به ارامش رسید!

:| اوردوز اوج به گاییه مرد مؤمن :| ی دردی تو مغزته که خدا نصیب دشمن نکنه لااقل با ی چیز بهتر خودکشی کن :| البته مال ما یچیز دیگه بود :|

1 ❤️

2018-06-18 12:15:19 +0430 +0430
نقل از: POOOOOKER
نقل از: Deadlover4
نقل از: Tirass@
نقل از: Deadlover4 ما همه روبه نابودی میریم،با یه سرم لعنتی از درد و خشم و نفرت که تو بازومونه و به اسم درمان بهمون میدنش...همیشه هست،فقط دز امروز و فردا با هم فرق میکنه...من اوردوز دوست دارم!:(:(

طبق معمول،عالی!? ?

منم دوست دارم
اما بالاغیرتااینجا گفتی جای دیگه نگو که اونم گرون میشه

ولی تو این مرز و بوم زیبا،از اوردز مردن خیلی ارزونه…وقتی الپروزولام یک میل هنوزم ورقی هزاره چه انتظاری میشه داشت!؟وقتی الکل نود و شیش هنوز لیتری پونزده تومنه مردن کار سختی نیست!با بیست هزار تومن هم میشه به ارامش رسید!

:| اوردوز اوج به گاییه مرد مؤمن :| ی دردی تو مغزته که خدا نصیب دشمن نکنه لااقل با ی چیز بهتر خودکشی کن :| البته مال ما یچیز دیگه بود :|

از تشنج بدتر نیست!ضمنا،اگه اوردوز ادمو میکشت من تا الان مرده بودم!

0 ❤️

2018-06-18 14:46:24 +0430 +0430
نقل از: Deadlover4
نقل از: Tirass@
نقل از: Deadlover4 ما همه روبه نابودی میریم،با یه سرم لعنتی از درد و خشم و نفرت که تو بازومونه و به اسم درمان بهمون میدنش...همیشه هست،فقط دز امروز و فردا با هم فرق میکنه...من اوردوز دوست دارم!:(:(

طبق معمول،عالی!? ?

منم دوست دارم
اما بالاغیرتااینجا گفتی جای دیگه نگو که اونم گرون میشه

ولی تو این مرز و بوم زیبا،از اوردز مردن خیلی ارزونه…وقتی الپروزولام یک میل هنوزم ورقی هزاره چه انتظاری میشه داشت!؟وقتی الکل نود و شیش هنوز لیتری پونزده تومنه مردن کار سختی نیست!با بیست هزار تومن هم میشه به ارامش رسید!

من یه راه عالی سراغ دارم که نه اسم بد نامی داره و نه هزینه

تواین مملکت شما فقط کافیه واژه به تخمم و بی خیال رو از فرهنگ لغاتت حذف کنی… شک نکن به یک ماه نمیکشه صعودت (!)

1 ❤️

2018-06-18 20:33:50 +0430 +0430

سرگروه ها همیشه مقصرن . کسانی که پیشقدم میشن برای رهبری . وقتی با اندک وعده ای پیروانشون رو ساکت نگهمیدارن و از دنیایی بهتر براشون میگن . یا روزایی بهتر .

مثل همیشه عالی . ددلاور عزیز نگران هیچی نباش آنتروپی در انتظار هممونه . اگه واقعا اینقدر دنیات سیاهه متاسفم . ولی به این فکر کن که همین یه باره .

ممنون تیراس عزیز خیلی لذت بردم از داستان

1 ❤️

2018-06-18 21:19:36 +0430 +0430
نقل از: dickerman سرگروه ها همیشه مقصرن . کسانی که پیشقدم میشن برای رهبری . وقتی با اندک وعده ای پیروانشون رو ساکت نگهمیدارن و از دنیایی بهتر براشون میگن . یا روزایی بهتر .

مثل همیشه عالی . ددلاور عزیز نگران هیچی نباش آنتروپی در انتظار هممونه . اگه واقعا اینقدر دنیات سیاهه متاسفم . ولی به این فکر کن که همین یه باره .

ممنون تیراس عزیز خیلی لذت بردم از داستان

دیکرمن عزیز…این فراتر از یه انتروپیه!دوست ندارم تاپیک تیراس عزیز به انحراف بکشه،پس در یک دفاعیه ساده و ابلهانه از خودم اعلام میکنم که من یه قهرمان نیستم که جلوی دردا وایستاده!نمیتونم باشم!من خودم یه دردم!

شاید این درد وجودش برای یکبار باشه،ولی به اندازه یک عمر یا بیشتر قدمت داره…و به اندازه تباهی یک عمر هم طول میکشه…

1 ❤️

2018-06-18 21:32:16 +0430 +0430
نقل از: Deadlover4
نقل از: dickerman سرگروه ها همیشه مقصرن . کسانی که پیشقدم میشن برای رهبری . وقتی با اندک وعده ای پیروانشون رو ساکت نگهمیدارن و از دنیایی بهتر براشون میگن . یا روزایی بهتر .

مثل همیشه عالی . ددلاور عزیز نگران هیچی نباش آنتروپی در انتظار هممونه . اگه واقعا اینقدر دنیات سیاهه متاسفم . ولی به این فکر کن که همین یه باره .

ممنون تیراس عزیز خیلی لذت بردم از داستان

دیکرمن عزیز…این فراتر از یه انتروپیه!دوست ندارم تاپیک تیراس عزیز به انحراف بکشه،پس در یک دفاعیه ساده و ابلهانه از خودم اعلام میکنم که من یه قهرمان نیستم که جلوی دردا وایستاده!نمیتونم باشم!من خودم یه دردم!

شاید این درد وجودش برای یکبار باشه،ولی به اندازه یک عمر یا بیشتر قدمت داره…و به اندازه تباهی یک عمر هم طول میکشه…

دقیقا میدونم از چی داری حرف میزنی و متاسفانه هیچ راهکاری هم براش ندارم . آدم بی دینی هم هستم و نمیتونم بهت بگم خدا بزرگه چون بهش عقیده ندارم . امیدوارم …

واقعا نمیدونم چی بگم . پس همینجا بحثو میبندم چون واقعا نمیتونم خودمو جای شما بذارم

1 ❤️

2018-06-18 21:38:17 +0430 +0430
نقل از: dickerman
نقل از: Deadlover4
نقل از: dickerman سرگروه ها همیشه مقصرن . کسانی که پیشقدم میشن برای رهبری . وقتی با اندک وعده ای پیروانشون رو ساکت نگهمیدارن و از دنیایی بهتر براشون میگن . یا روزایی بهتر .

مثل همیشه عالی . ددلاور عزیز نگران هیچی نباش آنتروپی در انتظار هممونه . اگه واقعا اینقدر دنیات سیاهه متاسفم . ولی به این فکر کن که همین یه باره .

ممنون تیراس عزیز خیلی لذت بردم از داستان

دیکرمن عزیز…این فراتر از یه انتروپیه!دوست ندارم تاپیک تیراس عزیز به انحراف بکشه،پس در یک دفاعیه ساده و ابلهانه از خودم اعلام میکنم که من یه قهرمان نیستم که جلوی دردا وایستاده!نمیتونم باشم!من خودم یه دردم!

شاید این درد وجودش برای یکبار باشه،ولی به اندازه یک عمر یا بیشتر قدمت داره…و به اندازه تباهی یک عمر هم طول میکشه…

دقیقا میدونم از چی داری حرف میزنی و متاسفانه هیچ راهکاری هم براش ندارم . آدم بی دینی هم هستم و نمیتونم بهت بگم خدا بزرگه چون بهش عقیده ندارم . امیدوارم …

واقعا نمیدونم چی بگم . پس همینجا بحثو میبندم چون واقعا نمیتونم خودمو جای شما بذارم

خدا میمیرد امشب مثل هر شب که کودکی با گریه میخوابد…

ما هم تعطیل میکنیم و میریم!^-^

تیراس عزیز ببخشید اگه…نه،حرفی ندارم!فقط ببخشید!

0 ❤️

2018-06-18 23:36:25 +0430 +0430
نقل از: dickerman سرگروه ها همیشه مقصرن . کسانی که پیشقدم میشن برای رهبری . وقتی با اندک وعده ای پیروانشون رو ساکت نگهمیدارن و از دنیایی بهتر براشون میگن . یا روزایی بهتر .

مثل همیشه عالی . ددلاور عزیز نگران هیچی نباش آنتروپی در انتظار هممونه . اگه واقعا اینقدر دنیات سیاهه متاسفم . ولی به این فکر کن که همین یه باره .

ممنون تیراس عزیز خیلی لذت بردم از داستان

ممنون واسه مشارکت و درج نظرات ارزشمندت

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «