عامل دلفریب تحریکیم...!

1400/08/19

‏مخور صائب فریب فضل از عمامه ی زاهد
که در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار می پیچد…

صائب تبریزی

ادعا داشتی که شیر نری
می توانی دل از زنان ببری
همزمان با هزار تن بپری
هنرت شد همیشه بی هنری
نیست در جانت از وفا اثری

از رگ و ریشه هات ؛ تو زردی!

صیغه های حلالیت جاریست
دین مداریت لوث و تکراریست
از نشان برابری ؛ عاریست
این تفکر ، جراحتی کاریست
عقده هایی که نابهنجاریست

یک کج اندیش پست و نامردی !

اهل ریمل ، مداد و ماتیکیم
عامل دلفریب تحریکیم
علت اصلی ترافیکیم
وقت حاجت …اسیدفولیکیم
لایق ماجرای تفکیکیم

توی مغزت چه ها که پروردی !

شیخنا خطبه ات چه پرشور است
هر فرازش غلام یا حور است
تنشان با حریر مستور است !
چشم کافر از این خوشی کور است
این بهشت عنقریب یا دور است؟

درد داری اگرچه بی دردی !

توی پرونده ، سوء پیشینه
داری از هرزگیِّ دیرینه
انعکاس هوس در آیینه
و تپش های مزمن سینه
در نهادت شده نهادینه

بر سر اصل خود چه آوردی؟

هی شکستی حریم زنها را
می چزانیِ شان به صد فتوا
کردی از جمع مردها منها
بر سر موی نازکی با ما
می ستیزی و می کنی بلوا

ظاهرا با اناث دلسردی !

زن ؛ قداست ، شکوه یک مادر
بال پرواز می دهد همسر
تکیه گاهی برای غم ؛ خواهر
دستیار فرشته ها ؛ دختر
بی زنان ، بینوایی و پنجر

توی دنیا پیِ چه می گردی؟!

مهنازمحمودی

🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁

برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2022-01-13 16:14:36 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
یعنی من این معمارو حل نکنم وحید نیستم 😁 😍 🙏
زنده‌گی از تار و پودِ خوب و بد بافته شده‌ است،

فضیلتِ ما وقتی می‌تواند بر خود ببالد که از خطاهای ما شلاق نخورد

و جنایت‌های ما وقتی نومید می‌شوند که مورد ستایش فضیلت‌های ما قرار نگیرند.

شکسپیر

1 ❤️

2022-01-14 13:18:41 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
ڪجا رواست ڪه ازدستِ دوست هم بڪشد
«دلی» ڪه این همه از دستِ روزگار ڪشید؟

1 ❤️

2022-01-15 12:35:38 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
تو هر شهر دنیا که بارون بیاد
خیابونی گم میشه تو بغض و درد
تو بارون مگه میشه عاشق نشد؟
تو بارون مگه میشه گریه نکرد؟

مگه می‌شه بارون بباره ولی
دل هیشکی واسه کسی تنگ نشه
چه زخم عمیقی توی کوچه‌هاست
که بارون یه شهرو به خون می‌کشه

تو هر جای دنیا یه عاشق داره
با گریه تو بارون قدم می‌زنه
خیابونا این قصه رو می‌دونن
رسیدن سرآغاز دل کندنه

هنوز تنهایی سهم هر عاشقه
چه قانون تلخی داره زندگی
با یه باغی که عاشق غنچه‌هاست
چه جوری می‌خوای از زمستون بگی

یه وقتا یه دردایی تو دنیا هست
که آدم رو از ریشه می‌سوزونه
هر عشقی تموم می‌شه و می‌گذره
ولی خاطرش تا ابد می‌مونه

گاهی وقتا یه جوری بارون میاد
که روح از تن دنیا بیرون می‌ره
یکی چتر شادی‌شو وا می‌کنه
یکی پشت یه پنجره می‌میره

تو هر جای دنیا یه عاشق داره
با گریه تو بارون قدم می‌زنه
خیابونا این قصه رو می‌دونن
رسیدن سرآغاز دل کندنه

هنوز تنهایی سهم هر عاشقه
چه قانون تلخی داره زندگی
با یه باغی که عاشق غنچه‌هاست
چه جوری می‌خوای از زمستون بگی

ترانه‌سرا: بابک صحرایی

1 ❤️

2022-01-16 03:58:15 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
بعد از تو بايد يار و غمخوار خودم باشم
رفتم که سرگرم و گرفتار خودم باشم

من ميروم تا زحمتم را كم كنم اي عشق
تا احترامي مانده ، سربار خودم باشم

من مثل يك پيچك بپيچم دور تنهايي
عاشق ترين معشوق ديوار خودم باشم

هي خاطرات كهنه ام را تازه بنويسم
با هر غزل مشغول آزار خودم باشم

رفتم كه مثل بادبادك هاي سرگردان
در اوج تنهايي هوادار خودم باشم

من ارگ بم هستم كه باید بعد ازین دیگر
تا زنده هستم زير آوارخودم باشم

سعیدشعبان_زاده

1 ❤️

2022-01-16 10:51:41 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
دارم میام پیشت جاده چه همواره
هوا چقدر بوی عطر تو رو داره

جاده چه همواره هوا چقدر صافه
شب داره موهای سیاشو می‌بافه

فقط تو می‌فهمی امشب چه خوشحالم
از این خوشی لبریز رویاییه حالم

امشب تو هم مثل خودم چه بیتابی
از شوق این دیدار اصلا نمی‌خوابی

از این ور جاده تا اون ور جاده
میام آخه چشمات وعده بهم داده

میام که باز دستات رفیق دستام شه
دوباره تو عمق نگاه تو جام شه

مریم اسدی

1 ❤️

2022-01-28 17:23:12 +0330 +0330

درکم کن تنها به

اندازه یک نگاه همین …

1 ❤️

2022-01-28 17:48:15 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
دست به قلم میشوم
دست به روی تک تک کلمات میبرم
از تو یاد میکنم
از هر کلمه و جمله ای
می نویسم آنقدر می نویسم
آنقدر “دوست دارم” می نویسم
که ریتم کلمات بهم می ریزد
آوا ها ، هجا ها درگیر می‌شوند
چینش شان در هم می ریزد
و من می مانم و این آشفتگی
دوستدارم های ‘ تو ‘

مهدی_رستم_زاده

1 ❤️

2022-01-28 19:20:55 +0330 +0330

↩ calmgirl
مجازات کسی کہ عشق را فهمید تنهایی‌ست…
تو با این حکم سنگین تا ابد بستی دهانم را …!

محمدحسن_جمشیدی

1 ❤️

2022-01-30 11:43:03 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
تو اون شام مهتاب کنارم نشستی
عجب شاخه گل‌وار به پایم شکستی

قلم زد نگاهت به نقش‌آفرینی
که صورتگری را نبود این‌چنینی

پریزاد عشق رو مه‌آسا کشیدی
خدا را به شور تماشا کشیدی

تو دونسته بودی چه خوش‌باورم من
شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من

تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بی‌تاب
تا گفتم دلت کو تو گفتی که دریاب

قسم خوردی بر ماه که عاشق‌‌ترینی
تو یک جمع عاشق تو صادق‌ترینی

همون لحظه ابری رخ ماه رو آشفت
به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت

گذشت روزگاری از اون لحظه ناب
که معراج دل بود به درگاه مهتاب

در اون درگه عشق چه محتاج نشستم
تو هر شام مهتاب به یادت شکستم

تو از این شکستن خبر داری یا نه
هنوز شور عشق رو به سر داری یا نه

تو دونسته بودی چه خوش‌باورم من
شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من

تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بی‌تاب
تا گفتم دلت کو تو گفتی که دریاب

قسم خوردی بر ماه که عاشق‌‌ترینی
تو یک جمع عاشق تو صادق‌ترینی

همون لحظه ابری رخ ماه رو آشفت
به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت

هنوز هم تو شب‌هات اگه ماه رو داری
من اون ماه رو دادم به تو یادگاری

هنوز هم تو شب‌هات اگه ماه رو داری
من اون ماه رو دادم به تو یادگاری

من اون ماه رو دادم به تو یادگاری
من اون ماه رو دادم به تو یادگاری

1 ❤️

2022-01-30 11:44:26 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
دوست من واقعاً دلتنگ توام
واقعاً دلتنگ توام
دوستان بسیاری دارم
که می توانم با ایشان گفتگو کنم
ولی تو
چیز دیگری هستی
تو
آن چنان مرا خوب می شناسی
که بدون این که لب بگشایم
می دانی
که چه می گویم
واقعا دلتنگ توام
و می خواهم این را
حتما بدانی
مهم نیست به کجا می روم
و که را می بینم
یا چه می کنم
هرگز
دوستی این چنین ژرف
که در وجود تو یافته ام را
در دیگری نخواهم یافت…

■ سوزان پولیس شوتز

1 ❤️

2022-01-31 23:07:14 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
به تو که می‌رسم، مکث می‌کنم!
انگار در زیبایی ‌ات
چیزی جا گذاشته‌ام
مثلاً در صدایت آرامش،
یا در چشم‌ هایت زندگی …

نیما_یوشیج

1 ❤️

2022-02-01 13:04:28 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
خم شدم آرام
دم گوش قلمم
و به او گفتم
اگر یکبار دیگر اسم او را بنویسی
تو را هم می شکنم

جمال_ثریا

1 ❤️

2022-02-03 09:03:46 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
می ترسم از وقتی که بهمن نصف خواهد شد!!

چشمان تو آخر شبیه انقلابی هاست

رسول_مختاری_پور

1 ❤️

2022-02-03 15:06:47 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
در من همیشه تو بیداری
ای نشسته‌ای به تکاپوی خفتن من
در من
همیشه تو می‌خوانی هر ناسروده را
ای چشم‌های گیاهان مانده
در تن خاک
کجای ریزش باران شرق را
خواهید دید؟
اینک
میان قطره‌های خون شهیدم
فوج پرندگان سپید
با خویش می‌برند
غمنامه‌ی شگفت اسارت را
تا برج خون ملتهب بابک خرم
آن برج بی‌دفاع
خسرو گلسرخی

1 ❤️

2022-02-04 18:29:15 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
یقین دارم کسی ظرف دعا را جا به جا کرده

تو را من آرزو کردم کسی دیگر تو را دارد

علی_صفری

1 ❤️

2022-02-05 10:48:33 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
از من بگیر حالت دیوانگیم را
با هرچه هست غیر تو بیگانگیم را
این چشم های زل زده ی خانگیم را
یک شب ببند در چمدانت برو سفر

از من بگیر حالت مردی عقیم را
هر روز طعنه های جدید و قدیم را
در من بپیچ جاده ی نامستقیم را
تا طی کنیم باز مسیری درازتر

از من بگیر حالت افسردگیم را
سر را به باد دادن و سرخوردگیم را
دنیای بین زندگی و مردگیم را
از یک خدای برزخی خشمگین بخر

از من بگیر حالت فرماندگیم را
در جمع بچّگانه، پدرخواندگیم را
از جای پات حس عقب ماندگیم را
با من کمی کنار بیا، با دو چشم تر

از من بگیر حالت مردی حسود را
از کفش هام حسّ پریدن به رود را
حسّ کسی که از پل ات افتاده بود را
که ایستاده ام وسط ِ نقطه ی خطر

از من بگیر حالت وابستگیم را
مثل ِ شب کش آمده پیوستگیم را
بیرون کن از تمام تنم خستگیم را
دست مرا بگیر به خواب خودت ببر

از من بگیر حالت یکدندگیم را
هم شعر، هم شعور نویسندگیم را
تنها امید ِ مانده ی در زندگیم را
از من بگیر، از من تنهای در به در

فاطمه_اختصاری

1 ❤️

2022-02-07 05:07:33 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
خانه عشق تو آباد
ولی جان دلم

خانه ام بعد تو ویرانه شده
میدانی …؟!

1 ❤️

2022-02-07 11:02:56 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
سه کبریت ، یک به یک در شب روشن شد
اولی برای دیدن تمامی صورت تو
دومی برای دیدن چشمانت
سومی برای دیدن لبانت
و بعد تاریکی غلیظ برای اینکه
به خاطر بسپرم همه را
زمانی که تو را در میان بازوانم گرفته ام

ژاک_پره‌_ور

1 ❤️

2022-02-15 16:47:38 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
قبل از آن اوج قسم دادمت ای عشق بمان
و تو فریاد زدی باز که بر خواهم گشت

پشت سر داد کشیدم قَسَمت کو برگرد
گفتی به خدای شب آغاز که بر خواهم گشت

1 ❤️

2022-02-16 13:35:54 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
تو مرا پیدا کردی مانند سنگریزه‌ای که آن را در ساحل جمع کنند
همانند چیزی غریب و گم‌شده که کس کاربرد آن را نداند
همانند خزه‌ای نشسته بر قطب‌نمایی که جزر و مد دریا به ساحل فکنده است
مانند مهی در کنار پنجره‌ای که جز اندیشه‌ی ورود به درون ندارد
مانند اتاقی به هم ریخته و نامرتب در مهمان‌خانه‌ای
مانند فردای چهارراهی پوشیده در کاغذهای چرب شادمانی ها
مانند مسافری بدون بلیط نشسته بر رکاب قطاری
مانند نهری روان در دشتی بر گردانده شده به دست مردمانی زشت کردار
همانند جانوری جنگلی حیران مانده زیر نور چراغ‌های خودروها
همانند شبگردی که در سحرگاهی رنگ‌باخته باز آید
همانند رویایی بد پراکنده در سایه‌ سیاه زندان‌ها
همانند سراسیمگی پرنده‌ای راه گم کرده در اندرون خانه‌ای
همانند انگشت دلدار ناکام مانده‌ای با نقش سرخ رنگ حلقه ای
مانند خودرویی واگذاشته درمیانه‌ی زمینی پهناور
همانند نامه‌ی پاره و پراکنده شده به دست باد کوچه‌ها
همانند نگاه گم گشته‌ی کسی که دور شدن یاری را بنگرد
مانند چمدان‌های بلاتکلیف مانده‌ای در ایستگاهی
همانند دری در جایی یا شاید کرکره‌ی پنجره‌ای که پایین می‌آید
همانند شیاری در دلِ درختی که آذرخش بر زمینش افکنده است
همانند سنگی در کناره‌ی راهی به یادبود چیزی
همانند بیماری که پایان نمی‌گیرد به رغم رنگِ خون‌مردگی‌هایش
همانند سوت بیهوده‌ی زورقی در دوردست دریا
همانند خاطره‌ی چاقویی در گوشت پس از گذر سالیان
همانند اسب گریخته‌ای که از آب آلوده‌ی برکه‌ای بنوشد
همانند بالش به هم ریخته‌ای در یک شب سپری شده با کابوس‌ها
همانند ناسزایی به خورشید با پر کاهی در دیده
همانند خشمی از دیدن آن‌که چیزی در آسمان‌ها دگرگون نشده است
تو مرا پیدا کردی در شبی همانند گفتاری باز نیامدنی
همانند ولگردی که برای خوابیدن فقط گوشه‌های اصطبلی را در اختیار دارد
همانند سگی که قلاده‌ای به گردن دارد منقوش با حرف نخست نام دیگر کسان
تو مرا پیدا کردی، مرا، مردِ روزان گذشته، سرشار از خشم و از صدا را
■ لویی آراگون

1 ❤️

2022-02-18 01:53:40 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
از پنجره ی رو به خیابان اتاقت

آنقدر که من خاطره دارم، تو نداری…!

1 ❤️

2022-02-19 10:08:24 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
بیخود از سفر مگوی

شاخه ای کنار پنجره است

با شکوفه هاش

باش!

(منصور اوجی)

0 ❤️

2022-03-28 11:53:05 +0430 +0430

↩ سالومه۲۸
آن روح را که عشق حقیقی شعار نیست
نابوده به که بودن او غیر عار نیست

در عشق باش که مست عشقست هر چه هست
بی کار و بار عشق بر دوست بار نیست

گویند عشق چیست بگو ترک اختیار
هر کو ز اختیار نرست اختیار نیست

عاشق شهنشهیست دو عالم بر او نثار
هیچ التفات شاه به سوی نثار نیست

عشقست و عاشقست که باقیست تا ابد
دل بر جز این منه که به جز مستعار نیست

تا کی کنار گیری معشوق مرده را
جان را کنار گیر که او را کنار نیست

آن کز بهار زاد بمیرد گه خزان🙏
گلزار عشق را مدد از نوبهار نیست🙏

آن گل که از بهار بود خار یار اوست🙏
وان می که از عصیر بود بی‌خمار نیست

نظاره گو مباش در این راه و منتظر
والله که هیچ مرگ بتر ز انتظار نیست

بر نقد قلب زن تو اگر قلب نیستی
این نکته گوش کن اگرت گوشوار نیست

بر اسب تن ملرز سبکتر پیاده شو
پرش دهد خدای که بر تن سوار نیست

اندیشه را رها کن و دل ساده شو تمام
چون روی آینه که به نقش و نگار نیست

چون ساده شد ز نقش همه نقش‌ها در اوست
آن ساده رو ز روی کسی شرمسار نیست

از عیب ساده خواهی خود را در او نگر
کو را ز راست گویی شرم و حذار نیست

چون روی آهنین ز صفا این هنر بیافت
تا روی دل چه یابد کو را غبار نیست

گویم چه یابد او نه نگویم خمش به است
تا دلستان نگوید کو رازدار نیست
مولانای جان

1 ❤️

2022-07-10 15:24:01 +0430 +0430

↩ وحید_لاهیجی
امّید، گُلی بود که در گوشه‌ی این باغ
با بوسه‌ی پاییزترین حادثه پژمرد

پاییز ِ من از حوصله خالی‌ست مسافر
نفرین به بهاری که مرا خورد و تو را برد

این شعر ، همان خانه‌ی گرمی‌ست که بی تو
یکباره فرو ریخت و در قلب تو افسرد

1 ❤️

2022-07-11 10:45:21 +0430 +0430

↩ سالومه۲۸
مانده ام چگونه تو را فراموش کنم
اگر تو را فراموش کنم
باید سال‌هایی را نیز
که با تو بوده ام فراموش کنم
دریا را فراموش کنم
و کافه های غروب را
باران را
اسب ها و جاده ها را
باید دنیا را
زندگی را
و خودم را نیز فراموش کنم
تو با همه چیز من آمیخته ای…

رسول_یونان

1 ❤️

2022-07-15 00:27:47 +0430 +0430

↩ وحید_لاهیجی
بزن نے را ولے امشب ڪمے غمگین تر
بغض دارم درگلو ولے امشب ڪمے سنگین تر

نے بزن شاید ڪه این دل ڪمے آرام شود
لڪه اے بردل نشسته، امشب ڪمے رنگینتر

1 ❤️

2022-07-16 15:22:34 +0430 +0430

↩ سالومه۲۸
نیمی از جانِ مرا بردی، محبت داشتی
نیمِ باقی‌مانده هم هر وقت فرصت داشتی

بر زمین افتادم و دیدم سراغم آمدی
دستِ یاری چیست؟ سودای غنیمت داشتی

خانه‌ای از جنسِ دلتنگی بنا کردم ولی
چون پرستوها به ترکِ خانه عادت داشتی

زخم خوردم،گاهی از ایشان و گاه از چشم تو
با رقیبان بر سر جانم رقابت داشتی

ای که ابرویت به خونریزی کمر بسته‌ست، کاش
اندکی در مهربانی نیز همت داشتی …

سجاد_سامانی

1 ❤️

2022-07-18 07:29:11 +0430 +0430

↩ وحید_لاهیجی
از ابتدای قصه هایت اخم کردی
تا انتهای جنگ هایم تیر خوردم
من سرنوشتم ایستادن روی مین است
در قصه هایت بی خودی شمشیر خوردم

سربازهای زخمی ام را جمع کردی
با فرض اینکه تشنه ی تیر خلاصند
دنیای من , دنیای خنجرهای خونی
مردم مرا از زخم هایم می شناسند

دنیا طناب دار دور گردن من
وقتی که دستان تو دور گردنم نیست
هر شب من و هر شعر را تشییع کردن
با آنکه معلوم است وقت مردنم نیست

1 ❤️

2022-07-18 07:36:07 +0430 +0430

↩ ShivaBanoo
موافقم صد در صد البته از نوع دخترش رو من دوست دارم. 😂

1 ❤️

2022-07-19 09:44:33 +0430 +0430

↩ سالومه۲۸
گاهی میان دیده و دل جنگ می شود !
گاهی غزل ، برای تو دلتنگ می شود

“گاهی دو کوچه، فاصله ی خانه های ماست
اما همین دو کوچه ، دو فرسنگ می شود”

گاهی برای رفتن تو ، گریه می کنم
هق هق ، ترانه و … نفس ، آهنگ می شود

گاهی تمام هر چه که اسمش غرور بود
می ریزد و نتیجه ی آن ، ننگ می شود

گاهی میان خلوت افکار خسته ام
شیطان به دست تیره ی تو رنگ می شود !!!

از اینکه عاشقانه تو را می پرستم و … ،
از اینکه ظالمانه ، … دلت سنگ می شود ،

از اینکه باز هم دل من را ربوده ای ،
گاهی دلم برای “خودم” … تنگ می شود

محمد_علی_بهمنی

1 ❤️

2022-07-29 01:20:27 +0430 +0430

↩ وحید_لاهیجی
هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی
نیکبخت آن که تو در هر دو جهانش باشی

غم و اندیشه در آن دایره هرگز نرود
به حقیقت که تو چون نقطه میانش باشی

هرگزش باد صبا برگ پریشان نکند
بوستانی که چو تو سرو روانش باشی

همه عالم نگران تا نظر بخت بلند
بر که افتد که تو یک دم نگرانش باشی

تشنگانت به لب ای چشمه حیوان مردند
تشنه‌تر آن که تو نزدیک دهانش باشی

گر توان بود که دور فلک از سر گیرند
تو دگر نادره دور زمانش باشی

وصفت آن نیست که در وهم سخندان گنجد
ور کسی گفت مگر هم تو زبانش باشی

چون تحمل نکند بار فراق تو کسی
با همه درد دل آسایش جانش باشی

ای که بی دوست به سر می‌نتوانی که بری
شاید ار محتمل بار گرانش باشی

سعدی آن روز که غوغای قیامت باشد
چشم دارد که تو منظور نهانش باشی

سعدی جانم

1 ❤️










‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «