ناگفته های نگین قسمت هفتم

1399/09/03

تحمل موندنشو کنارم نداشتم و با فریادی که از گلوم بیرون دادم خفقانی که گرفته بودم رو از درونم خارج کردم و گفتم
برو بیرون از ماشین گمشو زهرا تحملتو ندارم …برووووو
دست و پاهام با خشم و ترس توام از اضطراب از این شرایطی که برام بوجود اومده بود به لرزش درامده بود و زهرا با نگاهی به سینا و اوکی که ازش گرفت از ماشین پیاده شد و در پیاده رو و زیر درخت منتظر اوامر سینا موند و من گریه ام گرفت و اشک از چشام سرازیر شدسینا یک ورق دستمال کاعذی رو گرفت و خواست که قطرات اشکامو که سرازیر شده بود و به لبام و فکم رسیده بود رو پاک کنه نمی خواستم لمسم کنه و با فریاد ی دیگه مانعش شدم
نکن به کمکت احتیاج ندارم نمی خام دستت بهم بخوره
بزار اشکاتو پاک کنم عزیزم میدونی که تحمل گریه های یک دختر رو ندارم هر چی باشه جدا از اینکه انسانم یک دکتر هم هستم
میخای با ماشین بریم دوری بزنیم و یا دوس داری دعوت به یک نوشیدنی بکنم چطوره موافقی عزیزم ؟ بدونه زهرا موافقی؟
نه نه حالم خوب نیس دارم خفه میشم میخام پیاده شم
باشه عزیزم هر چی تو بگی پس پیاده شو نفسی تازه کن و خوب فکراتو بکن و لی نرو میخام بر گردی و از سلامتیت و ارامشت مطمئن بشم
از ماشینش پیاده شدم و به تنه درختی تکیه دادم هنوز گریه هام ادامه داشت و اندک عابرینی منو می دیدند با تعجب و کنجکاوی بهم نگاه می کردند در اون لحظه ارزو کردم کاش برادرانم بودند و سینارو حسابی کتک میزدند و منو با خودشون به شهرستان میبردند ارزویی که واقعا لحظه ای و از سر عصبانیت و انتقام دردرونم بوجود اومده بودچون در واقعیت هیچوقت نمی خواستم برادرام منو این چنینی ببیند بعد از اینکه تصمیم گرفتم به طرف منزل خواهرم برگردم و پیاده براه افتادم متوجه اشاره سینا به زهرا شدم که ازش می خواست مانعم بشه و باهام حرف بزنه من سرعتمو بیشتر کردم وزهرا دنبالم میومد و صدام می کرد
وایسا نگین خواهش می کنم به حرفام گوش کن لطفا …فقط پنج دقیقه وایسا و ببین من چی میگم بعدش برو و مانعت نمیشم و دیگه مزاحمت هم نخواهم شد
باید توضیخات و علت این نامردیش و کاری که با من کرده بود رو بالاخره ازش می شنیدم و الان فرصت مناسبی بود من که دیگه در صدد قطع ارتباط و پایان دوستی با هاش بودم و ایستادم ومنتظر شنیدن حرفاش شدم
اه نگین خدا منو بکشه که باعث شدم گریه هاتو ببینم اصلااز اول حرفام بهتره بدونی همه حرفای سینا حقیقت نداشت و لی یک میلیون تومنو بهم داد که باهاش کاملا همکاری کنم که تو رو اسیر و خواسته هاش بکنه … سینا حتی کون لخت منو هم ندیده چه برسه به اینکه کونمو بکنه واینکه می گفت چند بار از پشت با من داشته همش دروغ محض بود چون یکی از شرایط دادن پولش همین بود که ادعاهاش و چاخان هاشو جلوی تو تائید کنم اون در واقع با من معامله کرد که جلوی دبیرستان و پیش چشم همه هم کلاسیامون و دوستای خودش سوار ماشینش بشم که به همه پزشو بده که منو هم جور و ترتیب داده وجدا از اینکه تو رو باید براش جور می کردم تنها کاری که براش کردم اونه که کیرشو سه بار ساک زدم سینا تنها خاصیت مثبتی که داره اونه که به زور با هیچ دختری عشق بازی نمی کنه اگه هر پسری غیر اون بود به من و حتی تو تا حالا تجاوز می کرد. من مجبور بودم که تو رو وارد بازیش کنم چون منو تهدید کرده بود که به بهونه گرفتن پولش یقه مامانمو بگیره و من از سر ناچاری و اینکه مامانم نفهمه این کارو کردم و شاید بهم بگی …خب پولشو پس بده و خلاص …ولی من پولو به مامانم دادم و به دروغ بهش گفتم که از هم کلاسیم گرفتم حالا اگه بدونه واویلا میشه و چه بسا سکته هم بکنه …و مامانم پول رو در واقع خرج بیماری و مریظی بابام کرده و الان پولی در کار نیس

من چرا باور کنم زهرا .ومیدونی چیه این حرفات بیشتر شبیه یک حکایته نه حقیقت …

حاضرم قسم بخورم و دست رو قران بزارم تا باورم کنی درسته من کلاه سرم رفت و گول نگاه ها و متلک های سینا و رفیقشو خوردم و سوا از اینکه شیطون گولم زد و کیرشو سه بار خوردم و حتی ابشو بزور به خوردم داد هر چند خودمم ته دلم دوس داشتم برای یه بار هم شده کیر یک پسرو لمس کنم و بی میل نبودم ولی همش حقیقته و هیچ دروغی در کار نیس .حالا نگین منو می بخشی ؟

توقع بخشیدن رو نداشته باش چاک خال دار کونمو به قصد گزارش به سینا و رفقاش باز دید کردی و حالا میخای ببخشمت

باشه نبخش ولی ازت خواهش می کنم بیا با هم با سینا حرف بزنیم بهت قول شرف میدم جبران اشتباهاتمو بکنم بیا لطفا

ههههه قول شرف …خنده تلخی کردم این ادعاش بی معنی بود و پیش من جایگاهی نداشت ولی وقتی کمی فکر کردم که بهتره به پیشنهادش جواب اوکی بدم بهتر از اینه که بر گردم منزل خواهرم و گوشه عزلت و غصه و بغض و گریه بگیرم و تازه باید جواب گوی سوالات خواهرم هم باید میشدم که منو با اون حال و روزم ببینه قطعا بهم مشکوک میشه اونم نسرین که کم کم داشت خودش یک کارگاه تمام عیار سکس و روابط عاشقانه میشد و باهاش راه افتادم و سوار ماشینش شدیم

خخخخخخ ازت ممنونم زهرا جون کارت درسته واقعا لیاقتشو داری که وقتی مدرک دکتریمو گرفتم و مطب زدم منشی خودم بشی

مرسی دکتر سینا اگه بشه که از خدا مه منشی شما بشم ولی دکتر جوون این خواهش منشی خودتو قبول کن و بی خیال نگین شو

چی چی بیخیالش بشم عزیزم نگین رو میشه با کمی کار و نرمش و ورزش خاص به اتفاق هم براه اورد ولی من همچنان پسری نیستم بزور حتی لمسش کنم هر چند که کیرم برای کردن سوراخ کونش له له میزنه و توم بابت یک میلیون هنوز کارت با من مونده و تسویه نکردی پس نگو بیخیالش شو

سینا من به نگین گفتم که بجز ساک زدن کیرت با من هیچ کاری نکردی لطفا ناراحت نشو چون باید می گفتم که نگین برگرده و نره

مهم نیس زهرا بالاخره خودم بهش می گفتم حالا که خودت گفتی چه بهتر ولی جریمه باید بشین و اگه گفتی چه جریمه ای در نظرمه
؟
سینا فقط نگی پولمو پس بده چون خرجش کردم .ولی گفتی جریمه بشین منظورت که نگین هم که نیس ؟ …نگین رو کار نداشته باش من جورشو می کشم یادته چقدر اصرار می کردی بدن لختمو ببینی من حاضرم جلوت لخت بشم

عالیه چه از این بهتر که از دهنت میشنوم …خیلی حال میده که یک دختر با حجاب و پوشیده که با خواسته خودش بخاد لخت بشه به جون تو نگین …سه بار کیرمو در دهن زهرا ی محجه و دانش اموز نمونه دبیرستان گذاشتم بار اولش لذتی از ساک زدنش گرفتم که قابل وصف نبود بار دوم و سومشم خیلی عشق کردم حس تسلیم شدن و شکست دادن زهرا و همچنین تو هم در حسم بهش اضافه شده بود که اونم حشریت خاص خودشو داشت حال که زهرا خودت داو طلب شدی منم برای انجام جریمه ات در خدمتم .ولی اگه قراره با نگین کاری فعلا نداشته باشم باید بیکار نشینه و همکاری کنه

زهرا ظاهرا حمایتی خوبی ازم کرده بود ولی سینا انگار ولکن و بیخیال من نشده بود و این همکاری که ازم انتظار داشت به خیالم می خواست که منم کیرشو بخورم که در اون لحظه برای من فاجعه حساب میشد من با زهرا برگشته بودم که به هر طریق ممکنه خودمو از مخمصه و دام سینا نجات بدم ولی با شنیدن کلمه همکاری بازم دچار لرزش و ترس و نگرانی شدم و گریه ام گرفت این بار بر خلاف چند دقیقه قبل میتونستم حداقل التماسشو بکنم و قدرت گفتن جملات داشتم ولی خواهش و التماس و گریه هام نجات بخش نبودو فقط موفق شدم موقتا مانع تعرضش به خودم بشم . در همین لحظات سینا ماشینشو روشن کرد و به طرف کوچه ای که در اون ور خیابون قرار داشت حرکت دادو داخل کوچه بن بستی شد که فقط دو خونه در ابتداش قرار داشت و انتهایش به فاصله حدود
بالای پنجاه متر به بن بست میرسید و که پشت دیوارش نشون از یک منزل قدیمی و مستهلک شده میداد که ظاهرا درب ورودیش به طرف دیگه اش ربط میخورد و از هر نظر برای سینا و کاری با من و زهرا در نظر داشت مناسب و ایده ال بود و حالا سینا چه جوری موقعیت خوب این کوچه بن بستو میدونست به نظر و عقیده خودم اینو معنا می داد که قبلا بارها دخترا و شکار هاشو با ماشینش به اینجا اورده و اینک با ترمز گرفتن و خاموشی سرو صدای موتور ماشینش فضا و موقعیت ایده ال و دلخواه سینا فراهم شد و به من نگاهی کرد و ازم خواست با سینه های زهرا که زیر مانتو و چادرش باز خود نمایی می کرد ور برم
زود باش گلم اگه قراره با تو کاری نداشته باشم باید هر چی گفتم بلافاصله اجراش کنی و انجام بدی وگرنه ممکنه عصبی بشم و بزنم زیر قول و قرارم و اونوقت هدفم توه …

دیگه جای مقاومتی برام نمونده بود در چشای سینا اثار شهوت می دیدم و ناچارا اماده لمس و گرفتن سینه های زهرا شدم
به محض اینکه انگشتام بهش خورد حس تازه ای بهم دست داد یک نوع خاص و لذت بخش و قابل توجهی که منو تشویق می کرد که بهتر و بیشتر و خوبتر به انجامش تشویق بشم با همه انگشتام چنگشون میزدم با وجود اینکه دو لایه پارچه از نوع چادر و مانتو و شاید هم سوتینش هم بود ولی نرمی و درشتی پستوناشو بخوبی احساس می کردم و در درونم به شهوت شیرینی تبدیل میشد زهرا چشاش خمار شده بود و خیلی ضعیف اه می کشید در همین لحظه سینا بهم دستور داد لباشو ببوسم …دلیل قشنگ و ظاهرا منطقی برای این دستورش اورده بود …بهم گفت
نگین جوون لباشو بخور و نزار صدای اه و ناله اش بیرون بره و صداهاشو به قلب و درونت منتقل کن بخورش لباشو بخور

با شنیدن این حرفش به این نتیجه رسیدم سینا هم میتونه پسر رومانتیک و پر احساس و خوبی باشه و در مدیریت سکس ظاهرا تبحر و مهارت داره
با تماس لب های زهرا با لبام اتیش شهوتم دو چندان شد و و این بوسه داغ فوق العاده لذت بخش شده بود چون اولین بار بود که با یک دختر لب خوری می کردم چشام از شدت حسی که گرفته بودم بسته شده بود ووقتی از دنیای حس زیبایم بیرون اومدم که متوجه دوتا از انگشتای سینا شدم که در بین لبای من و زهرا و تماسش در صدد ورود به دهانمون بود و یک انگشتش در دهان رفت و انگشت دیگه اش در دهان زهرا
ناخوداگاه علاوه بر لب خوردنمون انگشت سینا رو هم مک میزدیم …
سینا ازم خواست دکمه های مانتوشو باز کنم وپستان های لخت زهرا رو ازم طلب می کرد خودمم می خواستم لمس سینه های لختش به مراتب بهتر و جذاب تر بود و فوری دکمه هاشو باز کردم و تاپشو در زیر مانتوش بالا دادم وپستونای لخت و نرم و سفتش در دستام قرار گرفت با یک نیگاه کارشناسانه فوری فهمیدم سایزش چنده …نمره 85 سفت و سفید و با نوک برجسته و قهوه ای تقریبا تیره اووووف چه حس جذاب و منحصر به فردی گرفته بودم بلافاصله حس کردم قطرات اب شهوتم از لابلای کوسم بیرون زد و اینو کاملا درک کردم اه چه حس خوب و بسیار قشنگی تا بحال به این شیرینی تجربه اش نکرده بودم چشای خمارم فقط شهوت درونمو می دید ولی میدیدم که چه خوب و زیبا لبای زهرا رو می خورم و با دست راستم یکی از پستوناشو با همه حشریتم می چلونم و پستون دیگه اش هم با یکی از دستای سینا چلونده میشد دست چپم هم تکونی به خودش داد و به طرف لای باسنش هدایت شد و تلاش می کردم اززیرباسنش به چاک کونش برسونم زهرا خودش تمایل به حرکتم داشت و اندکی خودشو بالا تر گرفت و دست چپم موفق شد به چاک کون نرم و گوشتیش برسه اووووف چه چیزیو در اون چاله و نرمی و داغی کشف می کردم با وجود اینکه شلوار تنش بود ولی لمسش خیلی لذت اور بود و در تصورم اشکالو فرمشو می فهمیدم زهرا کاملا و بیشتر از من شهوتی شده بود و همچنان اه و ناله می کرد و در همین لحظه سینا از پشت فرمان ماشینش خودشو جمع کرد و نیم خیز شد و به صندلی عقب خیز برداشت و اومد ومابین من و زهرا قرار گرفت و لبای زهرا رو گرفت و بوسید و با دستش به شدت و حرارت زیادی سینه هاشو چنگ زد در حدی که اثار انگشتاش در روی سفیدی پستوناش می دیدم اه و ناله زهرا تند شده بود وشدت شهوتش به اوج رسیده بود سینا کارشو بخوبی انجام می داد و از برنامه خاصی پیروی می کرد و همزمان و توام با سینه هاش کوسشو هم می مالوند و لباشو می مکید و گاها انگشت تو دهنش می کرد و تا حلقش هم فشار می داد تا بالاخره زهرا به تشنج و لرزش جالب و عجیبی افتاد و چشاش کاملا خمارشد …به ارگاسم رسید …
و حالا نوبت سینا شده بود و با نرمال شدن زهرا ازش خواست کیرشو بیرون بکشه …
این لحظات برای من دیدنی و قابل توجه بود چون تا بحال یک کیر پسر رو واقعا ندیده بودم و با همه نیازم منتظر بودم که زهرا کیرشو از شلوار و شورتش بیرون بکشه زهرا لبخند رضایت بخش و زیبایی بر لبانش نقش بسته بود و با رضایت کاملی دکمه های شلوارسینا رو باز کرد و دستشو داخل شلوارش کرد و با کنار زدن شورت ابی سینا بالا خره کیر درشت و سفت و خوشکل سینا رو با تخماش کاملا بیرون کشید و من از دیدن چنین کیر راست و قد کشیده و با کلاهک درشتش دهنم باز موند …اوووف چه کیر خوشکل و کت و کلفتی میدیدم اخ جووون …
سینا نیم نگاهی به من کرد و گفت
چطوره گلم کیرم خوشکله ؟می پسندی ؟
چه جوابی باید می گفتم در اون لحظات حساس و داغم بازم خجالت می کشیدم در واقع دیدنش برام فوق العاده زیبا و شهوت انگیز بود و کیرش مورد پسندم و قلب و شهوتم بود و اگه بگم از کیر عکس هایی که دیده بودم بهتر و خوشکل تر بود دروغ نگفته بودم ولی هیچی نگفتم و فقط لبخند معنا داری بهش زدم و سینا هم با لبخندی که بهم زد جوابمو داد و به دنبالش بهم چشمکی زد و زهرا مشغول مالش و لمس کیر و تخماش بود که با اشاره سینا لباشو روش گرفت و علنا شروع به ساک زدن کرد …زهرا خوردن کیر رو یاد گرفته بود و با اشتها و مهارت خوبی انجام ش می داد …سینا کم کم حشری شده بود و دستشو گاها به لبام میزد و انگشت تو دهنم می کرد و ازم می خواست اونو مثل اب نبات بمکم و بخورم ولی کاری به اندامم نداشت اون به قول و قراری که داده بود و در اون لحظات شهوتیش که عقل و منطق براستی از کار میفته یه ذره و سرسوزن به اندامم کاری نداشت و این موضوع برای من جالب توجه و اهمیت خاصی پیدا کرده بود و از خوش قولیش و کیرش و تا حدودی رفتارش خوشم اومده بود واقعا باید این مطلبو اعتراف کنم که خیلی دوس داشتم کیرشو لمس کنم و در دستام حسش کنم رگ های متورم و پر خونش کاملا معلوم بود و نشون از شدت شهوت ش می داد ولی نه از سینا چنین درخواستی میدیدم ونه حتی از زهرا …کاش ازم می خواستند که کیرشو برای چند ثانیه ناقابل بگیرم
اه کاش میشد …میدونستم که شورتم از ترشح اب کوسم کاملا خیس شده و هنوز هم ترشح داشتم تا وجود و نمای این کیر باشه من از کوسم ترشح انتظار داشتم …بالا خره لحظه ارضا شدن سینا فرا رسید و در حالیکه در اون لحظه حساس و دیدنی زهرا تخمای کیرشو می لیسید اب منی کیرش مثل فواره از سوراخ کیرش بیرون زد و به اندازه و حجم قابل توجهی که برای من تازه گی داشت ابسفید و مات مانندیو در روی شلوارش و صورت زهرا و صندلی ماشینش مشاهده کردم …اووووه چه جالب و دیدنی …

نگین جوون خیلی مایل بودم که اب کیرمو به خورد زهرا بدم ولی ترجیح دادم نمایش زیبای خروج اب کیرمو به عینه ببینی تا بدونی و بفهمی در دنیای سکس و شهوت و عشق بازی چه لذت هایی وجود داره و تو تا حالا از این لذایذ و نعمت ها خودتو بی بهره کرده بودی منرو قولی که داده بودم موندم و حتی بهت دست نزدم و لی همچنان و به شدت مایل به دوستی و عشق بازی با تو هستم …منتظر ت میمونم …میدونم که خودتو تسلیمم می کنی و مال من خواهی شد و پیشم بر می گردی برو خیالتم راحت باشه راز خال چاک کونت پیشم و در قلبم میمونه و به هیچ کسی نمیگم مگه اینکه نامردی ازت ببینم …
بعد از جدا شدن از زهرا و سینا به منزل خواهرم برگشتم و لی همچنان مست و مدهوش شهوتم بودم و نرمال واقعی نبودم و نسرین تا حدودی بهم مشکوک شده بود و چند بار ازم پرسید و تلاش کرد ازم حرف بکشه ولی ممکن نبود بهش بگم یعنی روم نمیشد وبه هر چیز و نقطه ای نیگاه می کردم در کنارش کیر سینا رو هم میدیدم واقعا من به یک ارگاسم کامل و با کیفیتی نیاز داشتم و ارزو می کردم که نسرین ازم بخاد کوسمو اصلاح کنه ولی همین دو روز قبل موهای کوسمو گرفته بود ونمیشد رو داری کنم و ازش بخام و از سر ناچاری قبل از خوابم رفتم حمام و زیر دوش به خودم و لمس اندامم مشغول شدم و با تجسم و تصور کیر سینا کوسم و پستونامو چنگ میزدم و حتی از سوراخ کونم هم غافل نشدم و اون شب برای اولین بار و با کمک دستای خودم و هنری که نشون دادم خودمو ارضا کردم .
بعد از یک خواب راحت و خوب صبح روز بعد از خواب بیدار شدم و در وقت صبحانه به حرفای سینا فکر می کردم و ادعا هاش که می گفت من پیشش بر می گردم واقعا هم بیراه نمی گفت چون هنوز تحت تاثیر نحوه حر کات و رفتارش و خوش قولیش و از همه مهمتر کیر خوشکلش بودم و این کیر کم کم در زمره اهدافم قرار می گرفت یعنی واقعا من با پاهای خودم و خواسته و اراده خودم به طرف سینا خواهم رفت ؟…حالا در دبیرستان دخترانه و در کلاسی که من حضور داشتم تنها من مونده بودم که اسیر سینا قرار بگیرم و نصف راهو با هم رفته بودیم …

10 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2020-11-23 10:33:48 +0330 +0330

سلام یک سری از دوستان و خواننده ها با ارسال پیامک مدعی شدند که این داستان نگین خاطرات منه ولی از این طریق و بدینوسیله رسما اعلام می کنم خاطرات و ناگفته های نگین مربوط به زندگی شخصی من نیست و ممنونم که با اظهار نظراتون و ارسال پیام هاتون منو حمایت و تشویق می کنید وو مرسی و تشکر

4 ❤️

2021-05-24 10:33:49 +0430 +0430

↩ Mobin1125
مرسی وممنون از اظهار نظرتون ولی غیر ممکنه من از داستانی دیگه اقتباس کرده باشم و در واقع کپی کننده باشم چون این داستان واقعیه واتفاقاتش از اواخر سال 93 بوده و هنوز هم ادامه داره و با در نظر گرفتن و سانسور کردن بعضی از اتفاقات نگین من در واقع در صددم جنبه سکسی و عشقی و هیجانی و اموزشی بهش بدم وهمین …متشکر از شما

0 ❤️

2021-06-06 15:30:59 +0430 +0430

↩ Mobin1125
این داستان هنوز مونده به پایانش برسه و چنین قضاوت هایی بهتره در خاتمه هر داستانی گفته بشه این خاطرات مستند و اتفاقاتش از اوایل دهه 90 شروع شده و تا اینک هنوز ادامه داره و حالا ممکنه شباهت هایی به اون داستانی که خوندین داشته باشه ولی قطعا اونی نیست که شما تصورشو می کنید

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «