وسوسه های شیطانی قسمت ششم

1401/02/10

تكون ميخورد قشنگترين صحنه رو ايجاد كرده بود ، سامان نيم نگاهي به در كرد و منو ديد و بوس فرستاد و همونطور كه تو كوس خاله ميكوبيد گفت : شراره كوس دادن رو دوست داري؟
خاله : دوست دارم ؟ ديونشم ، عاشق كوس دادنم

سامان : شراره زنها همشون از كوس دادن خوششون مياد ، مخصوصا باز شماها كه سرآمد اونها هستين
خاله : كير كلفت من ، باز رفتي تو فكر خونواده ما ؟
سامان : كيه كه از فكرتون در بياد
خاله : ميدونم اگه بتوني همه ماهارو ميكني
سامان كه به شدت تلمبه زدنش اضافه كرده بود گفت : آره همتونو ، كون و كوس همه شماها كردنيه
خاله : آره ، اونطور كه من ميشناسمت حتي به همين بهزاد هم رحم نميكني
سامان نگاهي بهم كرد و گفت : بهزاد ، آره بهزاد يكي از خوشگلترين كونها رو داره
يكمرتبه از كوسش درآورد و بدون معطلي دم سوراخ كونش گذاشت و فشار داد ، صداي داد و فرياد خاله بلندتر شد و
گفت : ديونه كونمو پاره كردي ، الان بهزاد مياد بيرون
سامان : خوب بياد ، اونم ميكنم ، بزار گاييده شدنتو ببينه ، مگه خودت دوست نداشتي وقتي كير تو كوس و كونت ميره يكي ببينتت ، تازه خودت گفتي بهزاد سكس هستش
خاله همونطور كه ناله ميكرد گفت : باشه ، اگه تو ميخوايي اونقدر بلند بلند حرف بزنم تا بيرون بياد ، بياد ببينه چطور شوهر خاله عزيزش تو كونم كرده و داره پارم ميكنه ، اونوقت اگه خواست بهت كون بده
سامان : شراره كون تو و بهزاد مثل هم هستش ، الان دارم همه كيرمو تو كونت فرو ميكنم
و با تمام قدرتش تو كون خاله تلمبه زد و يكمرتبه همه كيرشو فرو كرد و با دستاش پهلوهاي خاله رو نگه داشت و گفت : واي آبم داره مياد ، داره تو كونت ميريزم شراره ، دارم كونتو ميگاييم اونم جلوي بهزاد
و روش خوابيد ، خاله سرشو به طرف در برگردوند و با لبخند من روبرو شد .

صبح وقتي از خواب بيدار شدم خودمو لخت لخت تو رختخواب ديدم ، ديشب بعد از اينكه تمام صحنه هاي گاييده شدن خالمو ديده بودم نتونستم دوام بيارم و لخت لخت شده بودم و خودمو ارضاء وملافه رو هم كثيف كرده بودم ، صحنه هاي فرو رفتن كير سامان تو كون بزرگ و زيبا خاله شراره همينطور جلوي چشمام رژه ميرفتن ، تكونهاي سينه هاي بلوري خاله وقتي سامان تو كون و كوسش تلمبه ميزد خيلي ديدني بود ،همونطور لخت شورت و ملافه رو برداشتم و آروم رفتم جلوي در ، تو هال سرك كشيدم ، هيچ صدايي نميومد ، پاورچين پاورچين به طرف حموم رفتم و همينكه ميخواستم وارد بشم صداي خالم از پشت سرم اومد كه گفت : سرما نخوري آقا پسر
به طرفش برگشتم ، خالم به جلوم خيره شد و با طعنه گفت : شبها لخت ميخوابي؟
تازه فهميدم تو چه شرايطي هستم ، ملافه رو جلوي كيرم گرفتم و گفتم : اي ببببخشيد … اصلا …حواسم نبود
خالم خنده اي كرد و گفت : ملافه رو كجا ميبري ؟
من : ميخوام آبش بكشم
خاله با خنده مرموزي گفت : مگه جيش كردي ؟
من منمن كنان گفتم : ننننه ، يعني چي… همين …، خوب مگه عيبي داره ؟
خاله به طرف اومد و اضطراب همه وجودمو گرفت ، نزديكم كه شد دست انداخت و ملافه رو از تو دستام كشيد ، قدرت هيچ حركت و مقاومتي رو نداشتم ، شورتم هم از دستم افتاد و حالا لخت لخت جلوش ايستاده بودم ، كيرم يكمي بلند شده بود و حالت نيم خيز گرفته بود ، خالم همونطور كه به كيرم نگاه ميكرد گفت : بهزاد بدنت خيلي سفيد هستشا ، مثل دخترها ميموني ، اگه اينم نبود دختر دختر بودي
خاله كه دامن كوتاه و تاپ بندي سكسي تنش بود شيطنتش گل كرده بود و با اينكه ديشب كير خوبي خورده بود ولي بازم شهوت و مستي از چشماش ميباريد
من كه با شنيدن اين جمله ها داغ شده بودم گفتم : به قول آقا سامان ما خونوادگي اينطوري هستيم
خاله بهم نزديكتر شد ، حالا فاصله من و با اون كمتر از بيست سانتي متر بود و سينه هاي بزرگشو كاملا ميديم ، به سرعت بلند شدن كيرم اضافه و كمتر از چند ثانيه سر بالا شد ، خاله دستشوبرد روي كيرم گذاشت و با لوندي گفت : ولي خيلي بزرگ هستشا ، خوش بحال استفاده كننده هاش
من : خاله تو كه بهتر از اين رو داري
خاله همونطور كه كيرمو ميماليد گفت : خوب آره ، ولي ديشب كه ديدي پدرمو درآورد و فقط به فكر خودش بود .
من : يعني تو لذت نبردي ؟
خاله كه حالا ديگه كير كاملا راست شده منوتو دستاش گرفته بودوميماليد باصدايي كه شهوت ازش فوران ميكرد گفت :اون لذتي كه ميخواستم نه ،آخه ديشب بيشتر پوزيشنش از پشت بود ، نميدونم چرا اينقدر اين وضعيت رو دوست داره
من : همه دوست دارن
خاله : اينو كه ميدونم ، ولي چند وقتي هست بيشتر به پشت گير ميده ، ديدي كه حتي هوس كس ديگري هم كرده بود
من كه حالم خيلي خراب شده بود و از طرفي دوست داشتم هيچ مرزي بين من و خالم نباشه گفتم : آره ، شنيدم ، از من هم خوشش اومده
خاله نگاهي به چشمام كرد و گفت : من فكر ميكرد فقط زنها هستن كه بعضي وقتا با هم شيطوني ميكنن نگو بين مردها هم زياده
خالم ديگه بهم چسبيده بود و كيرمو ول كرد و تو بغلم اومد ، سرمو كنار گوشش گذاشتم و گفتم : شما هم از اين شيطونيها كردي ؟
خاله : اي ، زياد نه
من : خوشتون اومده ؟
خاله : مثل بودن با مرد نيست ، ولي بد هم نبوده
من : ميشه بدونم با كيا ؟
خاله يكم مكث كرد و گفت : خوب بوده ديگه
من : آشنا يا غريبه ؟
خاله : هر دو ، تو چي ؟ با كسي بودي ؟
من : قبلا كه بهت گفته بودم از دوستان الناز
خاله : نه منظورم بودن با همجنس
من سكوت كردم و خاله رو بيشتر به خودم چسبوندم ، حالا كير راست شده ام روي كوسش قرار گرفته بود و اگه دامنش و شورتش نبود لاش ميرفت ، خاله كه ديد جوابي ندادم دوباره گفت : با كسي بودي ؟ بهت حال داد ؟
من خيلي آروم گفتم : خوب آره ، تازه تجربه كردم
خاله : طرفت كي بود ؟ آشنا بوده ؟
من : اوهوم
خاله : خيلي آشنا ؟
من : اوهوم
دستام از پشت پايين بردم و روي كون خاله گذاشتم و گفتم : ولي ديشب خيلي اذيت شديا ، درد گرفت مگه نه ؟
خاله : آره ، ولي همين كه سامان لذت ميبره منم خوشم مياد ، فقط حيف كه بعدش به من نرسيد و ولم كرد
من : ميدونم ، شماها طوري ديگه بايد لذت ببرين
خاله : چطوري ؟
من : همونطوري ديگه ، پوزيشن مورد علاقه شما چيزي ديگه هستش
خاله كه شهوتش به اوج رسيده بود دست انداخت و كيرمو دوباره گرفت و گفت : پوزيشن مورد علاقه ما چيه ؟
من : جلوي شماها نياز بيشتري به اينا داره
خاله : كجامون ؟
من سرمو بيخ گوشش گذاشتم و آروم گفتم : همونجايي كه براي ماها حكم بهشت رو داره
خاله دستمو گرفت و برد لا پاش و گذاشت روي كوسش ، چقدر تپل بود ، اولين بار بود دستم اينقدر مسلط روي كوسش قرار ميگرفت ، شروع كردم به ماليدنش ، خاله اوف اوفش دراومده بود و گفت : بهشت ما اسم نداره ؟
من : چرا خاله خوشگل من ، اسم هم داره ، اونم چه اسم قشنگي
خاله : خوب اسمشو به من هم ميگي ؟
من : آره خاله جون ، اون بهشت اسمش كوس هست ، كوس تپل و سفيد تو
ديگه تحمل نداشتم دست انداختم و تاپشو درآوردم ، سينه هاي بلوريش بيرون افتاد و ديونم كرد ، اولين زبوني كه روي نوك سينه هاش زدم صداشو به آسمان برد و گفت : اوهههههههه ، بخورش بهزاد جون
شروع كردم به ميك زدن سينه هاش ، تا حالا سينه هايي به اين بزرگي و خوشگلي نديده بودم ، صداي خاله ديگه بلند شده بود و ناله هاي شهوانيش بيشتر بيشتر ميشد ، خاله جلوم زانو زد و بدون معطلي همه كيرمو تو دهنش كرد ، اونقدر حرفه اي ساك ميزد كه داشتم ديونه ميشدم ، همونطور كه كيرمو تو دهنش ميكرد و ميخورد دستاشو دور كونم انداخت و ميمالوندشون ، خاله كيرمو از تو دهنش درآورد و گفت : ولي بهزاد چه بدن نرمي داري ، واقعا كونت مثل زنها ميمونه ، كي بوده كه اينو ماليده ؟ بهم ميگي ؟
دستمو زير بازوهاش گذاشتم و بلندش كردم و جلوش زانو زدم ، دامنشو درآوردم و شورت توري زيباش جلوي چشمام قرار گرفت ، دورش دادم و شروع كردم به درآوردن شورت قرمزش ، خاله كونشو به عقب داد و با پيچ تاب درش آورد ، حالا اون كون بزرگ و سفيدي كه ديشب كير گنده سامان رو تو خودش جا داده بود در دسترس من بود ، سرمو بردم روي كونش و شروع به ليسيدنش كردم ، خاله همونطوري كه خودشو دراختيار من گذاشته بود گفت : بهزاد نگفتي كي باهات بوده ؟
بلند شدم و از پشت بهش چسبيدم و كيرمو لاي كونش بالا و پايين ميكردم و سينه هاشو تو دستام گرفتم و ميماليدم ، يكم كه گذشت دوباره دستمو پايين بردم و كوسشو گرفتم ، واي چقدر داغ بود ، صداي خاله بلندتر شد و گفت : نميگي ؟ دوست نداري به من بگي با كي بودي ؟
من : آخه خاله شما اونو ميشناسين
خاله : چند سالشه ؟
من : سنش زياده
خاله : خيلي زياده؟
من : از من شايد 15 سال برگتر باشه
خاله : از بودن باهاش لذت بردي ؟
من : اوهوم
خاله : سكس كردين ؟ هارد بود ؟
من : اوهوم
خاله : اذيت نشدي ؟
من : خوب يكم ، ولي نميدونم چرا خوشم اومد
خاله همونطور كه كونشو روي كيرم اينطرف و اونطرف ميكرد گفت : اسمشو ميگي ؟ قول ميدم بين خودمون بمونه
من : آخه…
خاله : بهزاد من حدس زدم كي هستش ، فقط ميخوام از خودت بشنوم
من : بهم برگ ميزني ؟ من نميتونم اسمشو بگم
خاله كه شهوتش زياد شده بود برگشت و خودش بهم چسبوند و كوسشو روي كيرم ميماليد ، بعد لبشو روي لبم گذاشت و شروع به خوردن لب هم كرديم ، يكم كه گذشت لبشو جدا كرد و سرمو رو به پايين فشار داد و گفت : برام ميخوريش ؟
به عقب هولش دادم و روي مبل نشوندمش و رفتم بين پاش ، از هم بازش كردم و سرمو گذاشتم روي كوسش ، واي چه حالي ميداد ، با اولين ليسي كه زدم خاله سرمو به كوسش فشار داد و گفت : بخور كوسمو ، بخور ، همشو بخور
با شدت شروع به خوردن و ليس زدن كوسش كردم و به اوجش رسوندم ، خاله دست انداخت زير بازوم و بلندم كرد و با شهوت زياد گفت : بهزاد من كير ميخوام ، منو بكن ، اون كيرتو تو كوسم كن
خاله رو بلند كردم و كف هال خوابوندم و پاهاش بالا دادم ، كيرمو با كوسش تنظيم كردم ، به چشماش نگاه كردم ، خاله با هيجان داد زد : بكن توش ، كوسمو پر كن
با تمام فشار كيرمو تو كوسش فرو كردم و روش خوابيدم ، صداي اوه و اوف خاله بلند شده بود ، شروع كردم به تلمبه زدن ، كيرمو از تو كوسش بيرون مياوردم و دوباره توش ميكردم ، كوس تپل و سفيد خاله از كير من پر شده بود و سينه هاش تو دستام بود، تمام وزنمو روش انداختم وكيرمو تو كوسش ميچرخوندم ،خاله دستاشو دوركونم انداخت وبا غيض گفت : آخر نگفتي كي تو اين كون خوشگلت كرده ؟
همونطور كه با شدت تلمبه ميزدم گفتم : يكي كه از بهترينهاست ، يكي كه خيلي دوستش دارم
خاله : از من هم بيشتر دوستش داري ؟
من : مثل هم هستين ،
خاله : پس حدسم درسته ، فهميدم كيه
من : كيه خاله ؟
خاله : سامان تورو گاييده ، اون بوده كه كير گندشو تو كونت كرده ، تو كون پسري كه داره خالشو ميكنه ، درسته ؟
با تمام قدرت تو كوسش ميكوبيدم و گفتم : آره ، آقا سامان منو هم گاييده ، همون كيري كه ديشب كون تو رو پر كرده بود كون منو هم بهش رسيده
خاله : پس محكمتر بكن ، كيرتو محكمتر تو كوسم بكوب ، بكوب ، بكوببببببببببب
و جيغي زد و شلتر شد ، من هم نزديك اومدن آبم بود ، از كوسش بيرون كشيدم و روي سينه هاش رفتم و شروع به جق زدن شدم و آبم با شدت روي صورت و سينه هاش ريخت ، بيحال كنارش خوابيدم و دو نفري چرت كوتاهي زديم .

ادامه دارد

2010 👀
10 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2022-04-30 02:02:44 +0430 +0430

↩ امیرحسین.00
❤️ ❤️ 😍 😍 😍 😍

1 ❤️

2022-05-06 02:16:48 +0430 +0430

↩ mahsa.navi0022
😘😘😘😚😚😚

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «