کسي پيش از تو،خود را در دلم،بی جنگ،جا کرده ...!

1400/08/29


غمي نو مرز‌هاي شادي‌ام را جابه جا کرده
ببين ! اين عشق تاريخي چه با جغرافيا کرده !

هنوز از فتح تهران برنگشته دستخط آمد:
کسي در بختياري آتشي تازه به پا کرده !

براي ايل بانويي شبيه من همين بس که
يکي از جارچي‌هايم عليه‌ام کودتا کرده !

تفنگ دسته‌نقره‌ م !، داد و بيداد، اسب سُرخم کو؟!
مرا حتي رفيق روز تنگم هم رها کرده !

صدا از خيمه‌ي سرکرده‌ي ياغي تباران است
اگر احياناً اين شب ها کسي تيري هوا کرده !

دلم از جنگ هاي دائمي با تو چه صلحي ديد؟!
همان بهتر که دل، راه مرا از تو جدا کرده !

قشونت را بکش از سمت سرحدّات من بيرون
کسي پيش از تو خود را در دلم، بي جنگ، جا کرده !

قطارم خالي است و ماديانم مي‌چرد در دشت
چه آرامم! خدا را شکر ! دنيا رو به ما کرده …!

کبری_موسوی_قهفرخی
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁

برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2022-01-16 06:17:35 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
در تیررس من گره انداخت به ابرو

آهسته کمان و سپر از دست من افتاد …

1 ❤️

2022-01-16 13:18:37 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
وای وای وای من روزی چندبار باید مست بشم و سرشار بانو
گره انداخت به ابرو…؟!!یعنی… 🌹
جوانی خردمند پاکیزه بوم
ز دریا برآمد به دربند روم
در او فضل دیدند و فقر و تمیز
نهادند رختش به جایی عزیز
سر عابدان گفت روزی به مرد
که خاشاک مسجد بیفشان و گرد
همان کاین سخن مرد رهرو شنید
برون رفت و بازش نشان کس ندید
بر آن حمل کردند یاران و پیر
که پروای خدمت ندارد فقیر
دگر روز خادم گرفتش به راه
که ناخوب کردی به رأی تباه
ندانستی ای کودک خودپسند
که مردان ز خدمت به جایی رسند
گرستن گرفت از سر صدق و سوز
که ای یار جان پرور دل فروز
نه گرد اندر آن بقعه دیدم نه خاک
من آلوده بودم در آن جای پاک
گرفتم قدم لاجرم باز پس
که پاکیزه به مسجد از خاک و خس
طریقت جز این نیست درویش را
که افکنده دارد تن خویش را
بلندیت باید تواضع گزین
که آن بام را نیست سُلّم جز این
سعدی

1 ❤️

2022-01-28 11:02:00 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
یعنی اخم کرد😁😁😁

جمعه يعني دلم از غصه بگيرد امّا
به همين بودنت از دور…
قناعت بكنم!

1 ❤️

2022-01-30 08:06:17 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
یعنی اخم کرد هان…!!! 😎 دارم برا اخمش…
پیش از صدای خروسان
باور کردم
که پلک‌های تو
کتاب صبح را گشود.

از آفتابی که نیآمده بود
از اشک که باید دوباره ریخت،
دهانت برای من خنده‌های گرمتر داشت.
و خروسان پیش از صدای خود دوباره به خواب شدند
از این که پذیرفتند روزها دیگر با ماست
و این پایانی که ما نیز با آن خواهیم بود.

باور کردم
سوگند به خواب‌های جوان
باور کردم بی‌گناهی‌ی پلک‌های تو را
بی‌گناهی‌ی برگ‌ها را
که در نور سپید شدند
سوگند به هر چه سپیدی‌ست

تنها سرو خیانت کرد
که پذیرفته‌ی همه‌ی فصل‌ها بود.
■ بیژن الهی

1 ❤️

2022-01-30 08:13:49 +0330 +0330

پریشان بوده ام با تو، شدم بی تو پریشان تر
اگرچه منزوی بودم شدم سر در گریبان تر

نبوده دین و ایمان را اگرچه در دلم راهی
نگاه کافرت را دید اگر شد نامسلمان تر

تو چنگیز مغول بودی، دلت از جنس آهن بود
کسی بیش از من ساده نخواهد شد خراسان تر

دلت هم گیر سیبی سرخ، هم در بند گندم بود
مرا هر لحظه بیش از پیش می کردی پشیمان تر

برو آسوده خاطر تر که بیش از این نمی میرم
شده بعد از تو شب هایم کمی شام غریبان تر

نباشی درد باشی درد در هر حالتی دردی
غم من کم نبود اما کنارت شد فراوان تر

گمانم سرنوشتم هم تبانی داشت با چشمت
خزان می خواست جانم را تو را اما بهاران تر

مرا مانند گیسویت خدا آواره می خواهد
پریشان بوده ام با تو، شدم بی تو پریشان تر
شاعر: نمیدانم

2 ❤️

2022-01-31 07:33:33 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
همین یک مصرع آخر میکشد من را به آسانی

که باران بود و او با دیگری میرفت و من تنها…

1 ❤️

2022-01-31 07:41:14 +0330 +0330

↩ Moha1815
🙏👏👏
درود و سپاس از همراهی سبزتان، شعر زیبایی که فرستادید از بانو طاهره اباذری هریس بود متولد ۱۴ مهر ۱۳۷۳ هستند و رشته تحصیلی‌شان هوشبری و فارغ التحصیل دانشگاه علوم پزشکی تبریز و در تبریز _ هریس سکونت دارند 🌺🙏

مرا مست کردی
شرابی مگر؟

گرفتی مرا
شعر نابی مگر؟

گرفتم سراغ تو را از نسیم،
گل نورس من
گلابی مگر؟

رهاندی مرا از غم تشنگی
چه سبزم به یاد تو،
آبی مگر؟

ز برق نگاهت چنان کوه برف
دلم آب شد
آفتابی مگر؟

تویی روشنی‌بخش شب‌های من
گل نورس من،
تو ماهی مگر؟

به سوی تو می آیم اما دریغ
مرا می‌فریبی
سرابی مگر ؟

حسین منزوی

2 ❤️

2022-01-31 08:00:30 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
ای مصرع مرا خواهد کشت روزی

و گه گاهی دو خط شعری ♫♪
که گویای همه چیز است و خود ناچیز…

وای بر من
گر تو آن گم کرده ام باشی ♫♪
که بس دور است بین ما…

1 ❤️

2022-01-31 08:03:06 +0330 +0330

↩ Moha1815
مرحبا خیلی عالی بود و لذت بردم ممنونم 🙏
اوج ابیات
تو چنگیز مغول بودی، دلت از جنس آهن بود
کسی بیش از من ساده نخواهد شد خراسان تر… 👏 👏 👏 👏 👏
چشم‌هایی هستند
که نور را نمی‌بینند
خاطراتی، که به یاد نمی‌آیند
لبخندهایی که لذتی نمی‌بخشند
اشک‌هایی که دردی را نمی‌شویند!
کلماتی، چون سیلی
و احساساتی، که هستند…

روحی هست

که هیچ چیز
تسلایش نمی‌بخشد.
■ مرام المصری

2 ❤️

2022-02-01 01:28:54 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
تشکر از اطلاعات شما
حقیقتا این شعر خانم اباذری هریس رو👆 سالهاست که به خاطر دارم و به نظر خودم (که چندان مهم نیست😅)یک شاهکار بی نظیر هست…

وقتی تو میخندی خدا هم غرق لبخند است.
دنیا به این لبخند هایت سخت خُرسند است.
در چشم تو بانوی من خورشید میرقصد.
در چشم تو نازک بدن عشق است و پیوند است.

این قامتت را سرو دوزدیدست ، اما نه.
تو گیسوانت شاخه از دریای هلمند است.

وقتی ز باغت بوسه میچیدم فهمیدم.
هر بوسه ات بر من یکایک حبه و قند است.

رفتی کنار قاب عکست پیر خواهم شد.
این وعده هایت نازنین نیرنگ و طرفند است.

شیرین من تنها شدن سخت است باور کن.
فرهاد از تنهائیش درگیر این بند است.

1 ❤️

2022-02-01 01:31:40 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
🌹🌹🌹
نه فقط ساده به دستان تو تسليم شدم
كه به تاريخِ پس و پيش تو تقسيم شدم
دلِ من قبل تو كه اين همه محروم نبود
انقلابی شد و من يك شبه تحريم شدم

لحظه ی ديدنِ تـو فاتحه ام را خواندم
چون دچـار سرطــانِ دلِ بدخيم شدم

بعدِ تو روزِ خوشم جن شد و من بسم الله
تا ابد جمعه ترين جمعه ی تقويم شدم

كمی فاصله ها شاخص نزديكی نيست
مـن كنارت به موازاتِ تو ترسـيم شدم

وسطِ زندگی ات گاف بعيدی بـودم
كه نفهميده، خودم جمع شدم… جيم شدم

دستٰ بی حوصله ات قيچی و من ريش كه نه
بمب بی ساعتِ بی طاقتِ پر سيم شدم

جاي آن نيمه ی پر در ته ليوان خالی!
نيمه ی گمشده ام كامل و من نيم شدم

2 ❤️

2022-02-01 06:11:10 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
ترسی نخواهم داشت از بازےِ تقدیر
از اینڪہ روزے امتحانم را بیفتم!

اصلاً چہ فرقی می‌ڪند وقتی نباشی
بر روےِ پاهایم بمانم یا بیفتم …!

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

1 ❤️

2022-02-01 06:23:08 +0330 +0330

↩ Moha1815
خواهش میکنم و باز از همراهی شما سپاسگزارم
با طاهره بانو آشنایی دارم و بارها بهشون گفتم که این حجم از لطافت روح به رشته تحصیلی و شغلشون نمیخوره ، بارها اشکهاشون رو در هنگام خروج از اتاق عمل، به خاطر فوت بیمار دیده ام . شعر و ادبیات دقیقا آرامشی به روح طاهره جان میده که لازمه ی کارشه.

من عاقبت از اینجا خواهم رفت
پروانه‌ای که با شب می‌رفت
این فال را برای دلم دید
دیری‌ست
مثل ستاره‌ها چمدانم را
از شوق ماهیان و تنهایی خودم
پُر کرده‌ام،
ولی
مهلت نمی‌دهند که مثل کبوتری
در شرم صبح پَر بگشایم
با یک سبد ترانه و لبخند
خود را به کاروان برسانم
امّا،
من عاقبت از اینجا خواهم رفت

شفیعی_کدکنی جانم

1 ❤️

2022-02-01 13:56:33 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
ترانه‌ی شرقی
گمان می‌کنم برای این به دنیا آمدی که
به آتش بکشانی خیال شاعر را،
او را بگذاری در خلسه‌ای از مسرت،
و با حرف‌هایی شیرین رویایش را بیدار نگه داری
تا افسونش کنی با آن چشم‌های درخشانت،
با آن گفتار غریب شرقیت،
و با پاهای بسیار کوچک نفیست!
آه!برای تحریک لذات ناتوان، به دنیا آمدی
تا ساعت‌ها بدرخشانی شعفی ملکوتی را
■ الکساندر پوشکین

1 ❤️

2022-02-01 13:58:45 +0330 +0330

↩ Moha1815
با درودی به خانه می‌آیی و
با بدرودی
خانه را ترک می‌گویی.
ای سازنده!
لحظه‌ی عمرِ من
به جز فاصله‌ی میانِ این درود و بدرود نیست:

این آن لحظه‌ی واقعی‌ست
که لحظه‌ی دیگر را انتظار می‌کشد.
نوسانی در لنگرِ ساعت است
که لنگر را با نوسانی دیگر به کار می‌کشد.

گامی‌ست پیش از گامی دیگر
که جاده را بیدار می‌کند.
تداومی‌ست که زمانِ مرا می‌سازد
لحظه‌هایی‌ست که عمرِ مرا سرشار می‌کند.
■ احمد شاملو

1 ❤️

2022-02-03 09:53:04 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
باز آے ڪه تافرش ڪنم دیده براهت…
حیف اسـت ڪه برخاڪ نهے آن ڪف پارا…

وحدت_ڪرمانشاهے

1 ❤️

2022-02-03 16:04:08 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
بر فرو رفتگی های این سنگ
دست بکش
و قرن ها
عبور رودخانه را حس کن!
سنگ ها
سخت عاشق می شوند
اما فراموش نمی کنند

گروس_عبدالملکیان

1 ❤️

2022-02-04 18:25:17 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
🌺🥰🙏👌👌👌
من شعر نوشتم که دلش رامِ من خسته شود

او شعر مرا بُرد که دل از کَس دیگر بِبَرد …

محسن_حمزه

1 ❤️

2022-02-05 10:21:47 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
برای دل سنگ آب شدم اون لحظات که تایپ میکردم شعرو 🙏
بسیار عالی بود شعر مرا برد که دل از کس دیگر ببرد ❤️
آسمان بر باد خواهد شد:
دختر روستا،
به زیر درخت گیلاس،
سرشار از فریادهای سرخ،
در حسرت توام
تو را آرزومندم.

آسمان رنگ خواهد باخت…
گر تو درک می‌کردی این،
با گذارت، در پس درخت
مرا بوسه‌ای می‌دادی.
■ فدریکو گارسیا لورکا

1 ❤️

2022-02-06 23:26:53 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
😂😂😂😂😂 نام نویسنده هی منو یاد فوتبال اسپانیا میندازه
زیبا بود 🥰🙏🌺
چه جان سختم که بعد از رفتن تو، باز جان دارم!
ولی از تو چه پنهان، روح و جسمی ناتوان دارم

کسی از ظاهر یک کوه، حالش را نمی فهمد
به ظاهر ساکتم؛ در سینه ام آتشفشان دارم

پس از تو باختم خورشید خوش رنگ زمینم را!
پس از تو نفرتِ دیرینه ای از آسمان دارم

پُر از دلشوره بودم در کلاس گرمِ آغوشت
و باور کرده بودم پای عشقت امتحان دارم!

چه حسّ نادری؛ با فتح الماس حضور تو
تمام لحظه ها احساس می کردم «جهاندار»م!

اگرچه لحظه های خوب عمرِ کمتری دارند
ولی نام عزیزت را همیشه بر زبان دارم

نًفس های تو را آن روزها در شیشه پُر کردم
«هوا»ی روزهای بودنت را همچنان دارم

1 ❤️

2022-02-07 11:34:41 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
بله زارا گوزا خصوصا شهریست با آرامش فراوان در خانه که به زبان اسپانیولی دری در آن سخن میگویند لورکا ازشاعران مشهور و بنام آن وادی بوده 😁 😁 😁 😎
ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﻧﺪ
ﻭ ﺗﻮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﯽ
ﺩﻧﯿﺎ ﺩﮔﺮﮔﻮﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﺗﻮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺣﺲ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ
ﺁﯾﺎ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺭﺳﯿﻢ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺳﺮﯾﻊ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺣﺮﮐﺘﯽ
ﺁﯾﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻏﺎﻓﻠﮕﯿﺮ ﺑﺴﺎﺯﻡ
ﻗﺪﻡ ﺩﺭ ﺁﺏ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ
ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﭼﻪ ﻋﻤﻘﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻗﺪﻡ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ
ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ
ﺑﻪ ﺻﺪﺍﻫﺎ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭ ﺑﺮﻫﻨﮕﯽ ﻭ ﺑﯽ ﻓﮑﺮﯼ
ﻣﺮﺍ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﯾﺎﻓﺘﯽ؟

■ران ویلیس

1 ❤️

2022-02-15 17:14:37 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
😅😅😅😅
روزهاى زيادى،
نه برايت چيزى مينويسد،
نه حالت را ميپرسد،
و نه سراغى ميگيرد؛
اما يک روز ميايد و
تنها با يک سلام،
باز هم اوست كه برنده ميشود…

جمال_ثريا

1 ❤️

2022-02-16 13:59:36 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
مثل جسدهای جوانی که پیری و فسردگی ندیده‌
با اشک چشم راهی تابوت‌شان می‌کنند پرشکوه
سرها میان گل‌های رز و زیر پاشان یاسمن می‌ریزند،
آرزوهایم برآورده نشده، کمال نادیده گذشتند
هیچ‌کدام نه شبِ لذت‌های دنیایی را چشیدند و
نه صبح پیروز رخشندگی را دیدند.

کنستانتین_کاوافی

1 ❤️

2022-02-18 00:19:05 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
نتازان اسب را، تعجیل کافی‌ ست
نظر بر خنجرِ قابیل کافی ‌ست

تفنگِ برنوِ چشمانِ مستت
برایِ کشتنِ یک ایل کافی ‌ست

شهراد_میدری

1 ❤️

2022-02-19 10:27:45 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
تفنگِ برنوِ چشمانِ مستت
برایِ کشتنِ یک ایل کافی ‌ست
میزنمتا 😎
اگر از منظره ها سیر شدی حرفی نیست
یا از این پنجره دلگیر شدی حرفی نیست

عادتم بود که همراه تو پرواز کنم
اگر این بار زمین گیر شدی حرفی نیست

عشق را مثل عصا زیر بغل جا دادی
به گمانم که کمی پیر شدی، حرفی نیست

با من از بازی گرگم به هوا حرف زدی
وقت بازی تو خود شیر شدی، حرفی نیست

تازه گفتی که گناه از من و چشمانم بود
که در این معرکه درگیر شدی، حرفی نیست

(زهرا حاصلی)

0 ❤️

2022-03-28 11:32:44 +0430 +0430

↩ سالومه۲۸
چو با ما یار ما امروز جفتست
بگویم آنچ هرگز کس نگفته‌ست

همه مستند این جا محرمانند
میندیش از کسی غماز خفته‌ست

خزان خفت و بهاران گشت بیدار🙏
نمی‌بینی درخت و گل شکفته‌ست

اگر یک روز باقی باشد از دی
زمین لب بسته است و گل نهفته‌ست

هلا در خواب کن اوباش تن را
که گوهرهای جانی جمله سفته‌ست

خمش کن زردهی زان در نیابی
وگر محرم شوی بستان که مفتست
مولانای جان

1 ❤️

2022-07-18 23:34:42 +0430 +0430

👍👍👍👍👍

1 ❤️

2022-07-22 18:46:52 +0430 +0430

↩ وحید_لاهیجی
سعدیِ جانم
“چنانت دوست می‌دارم که گر روزی فراق افتد؛
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم!”

1 ❤️

2022-07-22 18:48:00 +0430 +0430

↩ Morteziii
🌺🙏🙏🙏

1 ❤️

2022-07-23 10:48:12 +0430 +0430

↩ سالومه۲۸
صائب اگر چه بال و پر ما شکسته است
سیمرغ را به چشم نیارد عقاب ما

صائب

1 ❤️

2022-07-28 22:30:36 +0430 +0430

↩ vahidjudo
دل ببر با خندهایت، گل بریز از دامنت
زندگی گل می دهد در لحظه ی خندیدنت

گیسوانت قطعهایی از تک نوازی های باد
حس شور انگیز می گیرد دلم با بودنت

1 ❤️










‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «