زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد : مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز….
وای خدای من ، خیلی زیاد درست کردی … حالا برش گردون … زود باش باید بیشتر کره بریزی … وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم ؟؟ دارن می سوزن مواظب باش ، گفتم مواظب باش ! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمی کنی … هیچ وقت!! برشون گردون ! زود باش ! دیوونه شدی ؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی ؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی … نمک بزن … نمک …
زن به او زل زده و ناگهان گفت : خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده ؟! فکر می کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟
شوهر به آرامی گفت : فقط می خواستم بدونی وقتی دارم رانندگی می کنم، چه بلائی سر من میاری !!!
😏 😕 😒 😏
↩ Sadafjuun
والا حق دارن منکه رانندگی نمیکنم ولی میبینم یکی میکنه و هی گیرش میدن میره رو مخم
صدف خانم
سلام
صبحتون بخیر
تاپیک بسیار اموزنده ایست.
دقیقا
منو یاد خونه پدری انداخت.
غیر ممکن بود،
جایی بریم.
مامانم به پدرم
نگه
اینجا برو
اینطوری برو!
اینکارو بکن
اونکارو نکن
خلاصه
حسابی رو اعصاب پدرم بود.
در عین حالی که دست فرمونه پدرم بیست بود.
فقط
بسیار اهل مقررات بود طفلک.
خوب شد پدرم مرد،
و
از دست مامانم راحت شدش جونم.
هر چند
با وجود نظامی بودنش،
ولی
شدیدا زن ذلیل بود.
بطوری که
حتی
رختخواب شونم
پدرم زحمتشو میکشید جونم!!!
💅💅💅💅💅💅💅
↩ شیخ شوخ
اره قبول دارم 😬
ولی بعضی اقایون هم همینقدر به خانوما گیر میدن