گلنار

1399/10/26

سرگذشت من و گلنار …
سر کوچه یه بقالی داشتیم به نام کلانتر ، طرف از همون قدیم خودشو کلانتر محل میدونست و سرش به کار همه بود ، هر بار میرفتم خرید تا اسم صابون گلنار را میاوردم ، میگفت جَوون حموم زیادش ضرر داره آب حموم چشم آدمو ضعیف میکنه بعدش عینکی میشی ! از اونجائی که کلانتر با پس دادن پول حال نمیکرد صبر میکردم وقتی خریدم تموم میشد آخر سر میگفتم الباقی پولو گلنار بده، اونم یکی دو تا قالب صابون مینداخت تو سبد، ولی الان روزگار سختی شده، الان هر بار میرم خرید اول باید گلنار بخرم بعد اگه ته پولم چیزی موند یه کوفتی بخرم تا از گشنگی نمیرم …
یادم نیست اینو از کی شنیدم که میگفت : یه عده از ما ایرانی ها برخلاف دیگران زندگیمون شامل چهار زمان میشود (گذشته - حال - آینده - زمان شاه ) …
راستی چرا گلنار ؟ جواب این سوال ریشه در دوران کودکی و بُعد چهارم یا همون زمان شاه و به نحوه آشنائی با این رفیق گرمابه و گلستان بر میگرده …
اون زمان توی دبستان ما غیر از مدیر مدرسه و ناظم و معلم ورزش همه معلما زن بودن … جدا از یکی که خانم پیری بود الباقی انصافا خوشگل بودن و هر کدوم زیبائی خاصی داشتند ولی همگی سرشون تو کار خودشون بود و تو مدرسه عاقل بودن ، البته این در مورد معلم کلاس ما صدق نمیکرد . زنی بسیار زیبا و لوند که سر کلاس اینقدری به فُرم ناخن هاش اهمیت میداد اصلا نگران نگاه های شهوتناک بچه ها نبود هر بار هم که آقای مدیر از جلوی کلاس رد میشد خودی نشون میداد تا از نظر بازی دو جانبه نهایت استفاده را بکند . با اینکه کیف خودش فروشگاه لوازم آرایش بود معذالک دائم یکی از بچه ها رو میفرستاد سراغ سایر معلم ها دیگه تا لوازم آرایش عاریه کنه .از اونجا ئی که جزو شاگرد تنبل های کلاس بودم و طبیعتا نیمکت آخر کلاس جایگاه اختصاصی بنده بود ، هیچوقت قرعه اینکار به نام من نیوفتاد … هر از گاهی هم شایعاتی مبنی بر اینکه آقای مدیر ترتیب این معلم پَری سان را میدهد سر زبونا میوفتاد ولی من چیزی به چشم خودم ندیدم… فقط چون توی هر کلاس یه پیجر بود، هر از گاهی آقای مدیر خانم معلم مه جبین را صدا میزد اونم میرفت تو دفتر و بعد از یک ربع برمیگشت . با اینکه در عالم بچگی نهایت سعی خودم را میکردم تا بفهمم دامن یا پیرهنش دست خورده یا حالش عوض شده چیزی دستگیرم نمیشد . حالا مدیر مدرسه با خانم حال میکرد یا نه دخلی به این مقوله نداره، مهم معلم ورزش بود که به نظرم اون موقع 45-50 سالی داشت البته تشخیص سن در عالم بچگی کار سختیه!
بگذریم … طرف بخاطر شهرتی که در “کوون کردن” برای خودش دست و پا کرده بود در راس لیست سیاه اکثر بچه های مدرسه قرار داشت.
خداوکیلی آدم خطرناکی بود!
کیرش عین شیلنک یک اینچ آفتاب خورده دائم بغل شلوارش آویزون بود و از زیر اون همه پارچه حسابی عرض اندام میکرد و بر عکس خانم ما که با حسرت غریبی برآمدگی کنار شلوار حضرت عاقا را نگاه میکرد هیبت آن کُک مار دل و زهره تمام بچه های مدرسه را برده بود .
داستان من و گلنار و رابطه عاشقانمون درست سال 57 در گیرو دار دوران انقلاب شکوفا میشود …

ادامه کلیک کن ... ↓

10 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2021-01-15 12:43:26 +0330 +0330

درود بر شما بسیار شیوا وزیبا

3 ❤️

2021-01-16 20:10:47 +0330 +0330

به نظر بنده نیمکت آخر کلاس مقدسه !
این را فقط کسانی درک میکنند که در آن جایگاه جلوس کرده باشند.
یه جورائی به تمام کلاس اشراف داری . پشه بال بزنه متوجه میشی و از اونجائی که تنبل تشریف داری معلم هم ازت قطع امید کرده و دیگه کاری به کارت نداره . لذا میتونی راحت چُرت بزنی روی نیمکت یادگاری حک کنی یا عکس برگردون ( زمان شاه بود ) تو کتابت بچسبونی و حالشو ببری . البته هر چند گاهی برای عبرت سایر دانش آموزان دو سه تا پس گردنی میخوردم یا گوش مالی میشدم که ارزش اوقات فراغ بال را داشت. تازه بعد از یه مدت بهش عادت کردم و دیگه دردی که نداشت هیچ ، وقتی تنبیه میشدم در اثر هجوم آدرنالین نعشگی میزد بالا و تازه یه جورائی شنگول میشدم .
القصه … یه روز که طبق معمول تو چُرت قیلوله بودم با صدای خانم چرتم پاره شد و دیدم گوش یکی از بچه های نیمکت جلوئی را گرفته و با عصبانیت بهش میگه اگه دفعه دیگه از این غلطا بکنه باید به مدیر مدرسه جوابگو باشه . اول که درست متوجه نشدم ولی بعد که به دستور معلم مجبور شد بره دستای خودشو بشور به قضیه مشکوک شدم … داستان چیه ؟ مگه چیکار میکرده که تو این سرمای زمستون باید دستاشو بشوره؟ گذشت و زنگ تغذیه رفتم سراغش و گفتم چیکار میکردی قضیه چی بود؟ اولش که بروز نمیداد ولی وقتی یک عکس برگردون رشوه گرفت دیگه مُقر اومد و معلوم شد که داشته جَق میزده و خانم مچشو گرفته ! اولین باری بود اینو میشنیدم ، تو عالم بچگی فکر کردم حتما کاری بوده که ارزش پس گردنی و سردی آب رو داشته . و در نهایت با اضافه کردن دو تا عکس برگردون به سبد رشوه طرف راضی شد تا به منم یاد بده …

6 ❤️

2021-01-30 21:25:42 +0330 +0330
4 ❤️

2021-02-02 20:17:01 +0330 +0330

هنوز مثل الان گلنار سر از ناصر خسرو در نیاورده بود …
راستی چرا ناصر خسرو !؟
عرض میکنم

خوب کمبود امکاناتی مثل عاقا زاده بودن … سوئیت های لوکس … گردن بند های طلای سفارشی و غیره و غیره … البته کمبود جنده با معرفت که صلواتی کُص بده هم بی تاثیر نیست …
خوب این مشکلات در ابتدا باعث گرانی و در نهایت با سماجتی که اقشار نیازمند از خود نشان دادند منتحی به کمبود این کالای مصرفی در بین آحاد مملکت شده و مثل الباقی ما یحتاج ضروری راهی بازار سیاه و در این مورد بخصوص بخاطر اهمیت ویژه ای که گلنار از خود بنمایش گذاشت سر از ناصر خسرو در آورد.

القصه …
یادش بخیر … بعد از آشنائی با این رفیق گرمابه و گلستان روزگاری داشتیم …
تابستونا به عشق دلبندم میرفتم تو یه چاپخونه سر کار و با اینکه از صاحبش گرفته تا تمام کارمنداش همه زن بودن معذالک بنده فقط در خیال معشوقه خودم روزگار میگذراندم … با اینکه هر از چند گاهی به عشق کوون یکی از همکارام میزدم … ولی خدا شاهده فقط در حد فانتزی بود و لاغیر …
حالا که خوب فکر میکنم میبینم از همون اولش آدم باوفائی بودم و هرگز به گلنار خیانت نکردم … و این خودش قابل تقدیره …

6 ❤️

2022-03-10 01:46:06 +0330 +0330

الان یه داستان خوندم و یاد این تاپیک افتادم . فقط میتونم بگم که تو منحصر بفرد - تاثیر گذار- خوش ذوق - خلاق و … هستی . تاثیر کلام تو در همه جای شهوانی موج میزند و شاید تنها دلیل عدم حمایت از سوی دیگران در یک کلام خلاصه بشود .* حسادت *
حسادتی که خود ایشان از ان خورده میگیرند ولی تا فرق سر در ان غرق شده اند .
واقعا برای این افراد متاسفم کسانی که حسادت عقل انها را ضایع کرده و باز از این نالان هستند که چرا حاکم جور بر انها مستولی میباشد .
ایا با این سرشت لیاقتی بیشتر حکام جور دارند؟

1 ❤️

2022-03-10 01:55:43 +0330 +0330

↩ Roia_r
کدوم داستان ؟ لطفا بگید منم بخونم البته اگر جالب هست . مرسی

0 ❤️

2022-03-10 02:01:08 +0330 +0330

عالی حرف نداری داداش ای خاک بر سر هر چی ادم کپی کار بی لیاقت و بی چشم رو !!! یه مشت کوناشور عقده ای که کپی میکنن و ایده میگیرن ولی از زور حسادت و نتونم بینی لایک هم نمیزنن !!!

0 ❤️

2022-03-10 02:03:28 +0330 +0330

↩ Roia_r
راستی قراره با بچه های گروه یه کمپینگ راه بندازیم شما هم حاضرید مارا همراهی کنید!؟

0 ❤️

2022-03-10 02:18:00 +0330 +0330

↩ pachalkhan
نمی خواستم جواب بدم چون از طرز حرف زدنت خوشم نمیاد مخصوصا از طرز برخوردت با زنبور عسل!!!
تو گروه تبلیغ کمپینگتون را دیدم ولی زدین برای مشاهده عضویت اجباری برای همین نفهمیدم دستور کار چی هست !!! 😏

0 ❤️

2022-03-10 02:22:07 +0330 +0330

↩ pachalkhan
اونجا اسمت چیه ؟ تو همون * حشره کش * هستی یا کدوم ؟

0 ❤️

2022-03-10 02:42:44 +0330 +0330

↩ Roia_r
نه به خدا فقط دارم باهاش شوخی میکنم توی تل باهم دوستیم راستش وقتی دیدم من و با یکی دیگه اشتباه گرفته کرمم گرفت اذیتش کنم 😁 اره اگر عمومی بزنیم که دیگه فایده نداره !!!
کمپینگ در مورد پستی هست که دیروز " بیوه سیاه " در مورد " عزوانی " نوشت
بعد از واکنش بچه ها تصمیم گرفتم کمپینگ بزنم همین

0 ❤️

2022-03-10 02:44:30 +0330 +0330

↩ Roia_r
خخخ نه !!! زنبور عسل هم همین اشتباه رو کرده 😂😂😂 شما عضو بشین بهتون میگم 🙏

0 ❤️

2023-09-07 22:44:49 +0330 +0330

↩ Omid&Arezo
انسانیت و مهربانی ! ❤️
در حاشیه …
کمرنگ شدید - چرا اونوخ !؟

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «