مرا بگذار و برو در انتهای شب
منی که هزار بار تو را از عریانی صبح تا پوشیدگی شب به انتظار می نشینم
منی که هزار بار تو را از سر پوشیدگی شب تا انتهای عفتش سرشار از هجاهای بهتر از جان می کنم
اصلا تو را با انتظار من چه کار
با محبت آمیز ترین کلمات جا مانده در خلاء دوستیمان چه کار
اصلا تو را به جواب محبت کردن چه کار
فقط در انتهای پوشش شب رهایم کن
شاید در آستانه عریانی صبح دستانی تنهایی مرا در آغوش خود کشد …
دستانی که این روز ها به هوای لمس من زیاد سراغم را می گیرند
و دیگر تن رنجور من توان بیش از این ندارد
پس بر تو ای سردی مدام سلام
مرا در آغوش نمور و تاریک خود تا پایان راه جهان جای بده
که من مشتاق توام…
((از همین قلم))
↩ cute_girl23
می تونین کاری نداره چند بار که بنویسین خودبخود درست می شه
↩ cute_girl23
ما ایرانیا تو دو تا چیز استعداد ذاتی داریم. طنز و شعر