Lightyear

1402/02/20



داستان درباره ‘باز لایت یر’ ، رفیق جینگ ‘وودی’ هستش . به نظر اول داستان اسباب بازی ها که ‘باز’ از جعبه بیرون میاد و تلاش میکنه که سفینه اش رو تعمیر کنه و از اتاق ‘اندی’ بره بیرون واقعا به کاری که داره میکنه ایمان داره . چرا؟ خب توی این داستان جدید توضیح میده . اینکه چرا ‘باز’ حتما باید چیزی که خراب شده رو درست کنه ؛ اینکه چرا باید ادامه بده و امید داشته باشه . اینکه یه بخشی ازش چطوری به وجود اومده .
دوستش داشتم و اذیتم کرد ولی چون ساده ترین بخش یه همچین اثری هنوز به سختی به وجود میاد بهش احترام میذارم . هر چند بعضی صحنه ها حس می کردم دارم کارای نتفلیکس رو میبینم ولی هنوز بهش ایمان دارم . اینکه میتونه بعد از این بهتر هم باشه بهم امید میده .
آیا کلیشه ای در کار نبود ؟ نمیدونم ، در این لحظه حس می کنم خرده گرفتن فقط یکمی اوقات خودت رو تلخ می کنه . ولی این فقط یه نظره .
در کل برای من جذاب ترین چیزی که داشت این بود که تونستن توی این دوره انیمیشنی طولانی بسازن که بدون نیاز به صحنه ای که مخاطب رو پای صفحه نمایش نگه داره بتونه قابل دیدن باشه . منظورم اینه که سنگین ترین صحنه اش بوسه ای بود که الزامی نبود . منظورم این نیست که بوسه نباید می بود یا باید طور دیگه ای باشه ، اتقاقا هر چی توی زمان و مکان درست فوق العاده است . منظورم اینه که سخته همچین کاری کردن و … حقیقتش هرچی ادامه بدم پیچیده ترش میکنم پس غمت نباشه .

اسپویل :
برای اولین بار پیرزن سفید پوست مجرم رو دیدم و درباره اش شنیدم . جالب و غم انگیز بود .
راستی پس اونجا که توی داستان اسباب بازی های 2 ( فکر کنم 2 بوده باشه) ‘زورگ’ گفت که " ‘باز’ من پدرتم" پس چرا و چطور اینطوری شد ؟
در مورد داستان ؛ برام جالب بود که این دفعه کسی که نظر مخالف رو داشت ، طرف حق نشون داده شد و دوست دارم در این مورد با ‘زورگ’ هم نظر باشم .














980 👀
2 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «