این بابا مامانامون خاره مارو گاییدن با ختنه اگه یکم تحقیق کنید ختنه شدن تا حده زیادی لزت سکسو کم میکنه یعنی اونا که ختنه نیستن بیشتر حال میکنن رو راست بگم وقطی میتپونی تو کسو کون کیرت بیشتر حال میاد از قدیم گفتن هر چیزی طبیعیش خوبه اما خوب دیگه چاره ای نیست :(

ننه منم کورد سنندجه, ندیدم بگه دختراشونو ختنه میکردن

آره،یبار تو bbc دیدم، از کشورای مسلمون آفریقا بود، جنوب ایران هم بعضی جاها انجام میدن،
میگن حکمتش اینه دختر خودارضایی نکنه،

شانس آوردیم همچین فکری درباره پسرا نمیکنن، کلا میبریدن مینداختن جلو سگ

ولی خود عمل ختنه جدای از اینا, فواید زیادی داره

آقایون بدبخت انقد درد و مشکل تحمل میکنن

فوایدش فقط همینه که کثیفی نره لای پوسته بالای کیر اما لزتشو کم میکنه من خاظرم ختنه نمیشدم عوضش بیشتر حال میکردم

قدیمایه خفنشون اونم بعضیاشون این کارو میکنن

فوایدش فقط همینه که کثیفی نره لای پوسته بالای کیر اما لزتشو کم میکنه من خاظرم ختنه نمیشدم عوضش بیشتر حال میکردم

اصلا نشنیدم :|

من فقط شنیدم
ولی شنیدن کی بود مانند دیدن خخخ

یه پست بزن واسه ختنه شدن دخترا ?

هانی تو قسمت دوم پرنسسا رو خوندی اینجایی? نبینم نخونده باشیا (dash) ?

ننه منم کورد سنندجه, ندیدم بگه دختراشونو ختنه میکردن

خخخخخ فعلا دارم از کارایه کثیفشون سر در میارم حتما اونم میزنم خخخخ کی اپ شد ندید یا خداااا

یادمه یه کنترل خاصی داشتم خیلی باحال بود موقع دستشویی کردن سرشو ارادی میتونستم بیارم بیرون ! خیلی خوب بود
جدای لذت سکسش که نکردیم با کیر ختنه نشده
ولی کلا چیز باحالی بود
خلاصه ادمو یا ختنه نکنن یا اگر میکنن همون اول !
ادم طعمشو بچشه بعد دردم بکشه خیلی براش سخته
عین این میمونه یکی رو همون اول نبینی
یا اینکه ببینی عاشقش بشی و ازت بگیرنش و قلبت بشکنه
پ.ن : اون دختره که گفت زیادی بریده شده رو هم یه جورایی به صورت نامرد وار از چنگم در اوردن اونم چون به خاطر کیرم میخواستمش قلب کیرمو شکست
بمیرین براش بچم خیلی سختی کشیده :(

کورد مهاباد سنیا میکنن

اها سنیا…
بازم نشنیدم که ?

منکه تجربشو نداشتم ولی یادمه ٤ سالم بود مامانم یه لباس خوشگل پوشید و منم موهامو بافت و تیپ جشن اینا…رفتیم خونه دایی مامانم

اونجا دیدم پسر دایی مامانم اون بالای خونه نشسته دورش پر کادوعه و ی دامن قرمز مث علامت خطر پاشه و جالب بود برام ک دلیل این آهنگ و قر دادن بقیه اون وسط چیه

هنوزم نفهمیدم چرا جشن میگیرن

اوووف حتی یادته قبل ختنه چکار میکردی باهاش? 🙄

واسه نو نوا شدن شومبول جشن میگیرن عقب مونده ها اونوقت واسه سوراخ کردن گوش ما جشن نمیگیرن

گوش با شومبول قابل قیاس نییست !
کیر کلا یه ماهیت خاصی داره ! جشن میگیرن که با شادی مرد کوچک امروز غمگین نباشه و با غم از دست دادن تیکه ای مهم از وجودش کنار بیاد و تبدیل بشه به کیر کلفت اینده
اگر اون غم به اون مردک کوچک مستولی بشه اون وقت تبعات خطرناکی داره …

شش سالم بود, یه روز صب ننه ام داشت اماده ام میکرد و من با خیال اینکه مث هرروز برای رفتن به پیشه نق میزدم, اما بابام گفت امروز نمیری پیش و میخوام باهم بریم جایی!
گفتم کجا?. گفت بریم “سگا” بگیریم ! ?

از اونجایی که یه پسر عمه داشتم که " سگا " داشت, و منم همیشه در حسرتش بودم و بهونه ش رو میگرفتم حسابی خرکیف شده بودم و همراهش رفتم!

اما بجای بازار, رفتیم مطبِ یه دکتر که اون زمان بهش میگفتن “خلیفه”! انقد خوشحال بودم که اصلا نپرسیدم اینجا کجاست و چرا اومدیم…

اول به زور فرستادنم دستشویی, بعد وقتی رفتیم داخل اتاق, دکتر یه شکوپارسِ تیوپی بهم داد و گفت شلوارتو درآر پسرم! ?

آقا ما هم سرخ و سفید شده بودیم , یه نگاهمون به باباهه بود که بینیم اون چی میگه یه نگاهمون به دکتر! آخرش بابام گفت شلوارتو در بیار که دکتر ببینه سالمی, بعد بریم “سگاا” بخریم! اگه سالم نباشی نمیتونی باهاش بازی کنی!

خلاصه مارو با همین جمله خر کردن! هم شلوارمونو در آوردن هم شورتو, هم روی تخت درازمون کردن! خداروشکر چیز دیگه ای نخواستن وگرنه بخاطر سگا میدادیم… ?

دراز کشیده بودم روی تخت. همه چی خوب بود, داشتم شکوپارسمو در آرامش میک میزدم یهو بابام اومد دستامو گرفت, تا اومدم بفهمم چخبره یه پرستارم از پایینِ تخت پاهامو گرفت و فقط دکترو دیدم که امپولو گذاشت سر کیرمو و خالی کرد.

یادم نمیاد که از درد بی هوش شدم یا نه! فقط می دونم موقعی که آمپول رو زد با تمام وجود فریاد کشیدم بعدشم ضعف کردم!

هنوز درد آمپول رو حس میکردم و هنوز داشتم جیغ و داد و اشک میریختم که دیدم دکتر با پنبه بتادین زد, یه چیزی عین سیخ فرو کرد سر کیرم, کشیدش بالا بعد با یه قیچی پوستشو برید و توی کاسه انداخت.

نفسم بالا نمی اومد. درسته که اون لحظه بی حس شده بود و دیگه درد نداشتم اما دیدن اون صحنه ها و همینطور یادآوریِ زدن آمپول, حسابی ترسونده بودم و آروم و قرار نداشتم . هنوز هم تنم میلرزه یادش می افتم. مخصوصا اون آمپول …خدا ازشون نگذره… ? گاهی وقتا کابوسشو میبینم!

اون لُنگ و پارچه ای که پیچیدن دورمون بماند, تازه مصیبت بعدی موقع جیش کردن بود, وقتی قطره قطره میریخت رو زخم, انگار کلِ پوستِ بدنِ ادم ریش ریش میشد…

آخرشم سگا برام نگرفتن… ?