خاطرات سکسی با خواهرزنای سفیدم

1397/11/20

داستان از اونجایی شروع شد که یه شب مهمون شهرستانی اومده بود خونه مادرزنم و من و زنمو خواهرزنم فرزانه تو اتاق با هم خوابیدیم اما از اونجایی که ما نامزد بودیم وقتی میومدم پیش زنم هیچ شبی رو از دست نمیدادم اخه از همون ماه سوم نامزدی راه رو هموار کرده بودم برای سکس کامل
من و زنم باهم خوابیدیم و فرزانه با فاصله یکمتری خوابیده بود منم نیمه شب مشغول عملیات کربلای پنج شدم اما تا میشد سعی داشتم صدامون درنیاد ولی مگه میشد صدای الناز رو اروم کرد از نفس نفس های تند تند گرفته تا ناله های یهویی نمیتونست جلوی خودشو بگیره
در حال تلنبه زدن بودم که متوجه فرناز شدم که داره خودشو میماله و مارو نگاه میکنه اون طفلک هم اوج دوران شهوتش،بود
راستی از خودمون نگفتم من ۲۴ ساله بودم زنم ۱۸ ساله بود و فرناز ۱۶ سالش بود مهناز ۱۴ ساله بود فرناز و مهناز سفید بودن مثله برف و اندامشون واقعا بی نقص بود حداقل از نظر من بهترین اندامو داشتند لاغر و در عین حال سینه و کوص و کون سفت و متناسب هیکلشون فوق العاده برجسته
گردی کونشون تو هر حالتی میتونست هر مردی رو مست خودش کنه
برگردیم به داستان خودمون اون شب فهمیدم فرناز مست شده و به من نگاه دیگه ای داره اما دلم نمیخواست من از راه بدرش کنم واسه همین همیشه خودمو نگه میداشتم طرفش،نرم اما برعکس فرناز هر روز بیشتر بمن میچسبید طوریکه زنم شاکی شده بود میگفت فرناز چرا اینقدر به تو میچسبه
بالاخره یک روز رفتم دنبال فرناز دم دبیرستانشون و سوار ماشین کردمش و بردمش،یک جای خلوت بهش گفتم
+فرناز جان این چه کاریه تو میکنی تابلوم کردی جلو همه
-من مگه چکار کردم
+عزیزم جوری رفتار میکنی انگار زن من تویی نه الناز حکایت من شده آش نخورده و دهن سوخته
فرناز سرشو انداخته بود پایین سرخ و سفید میشد هی
+اخه اگه دوس دخترم میبودی دلم نمیسوخت میگفتم یک رابطه ای هست الکی خواهرت هرروز بهم شک نمیکرد والا دوست دخترمم اینقدر تابلو نمیکنه گلم
با صدای خیلی اهسته ای گفت کاش میشد
+چی کاش میشد؟؟؟ اینکه دوس دخترم میبودی یا اینکهـکاش خواهرت اینقدر گیر نمیداد؟؟؟
-اولی
+یعنی دلت میخواد دوس دختره شوهرخواهرت باشی ؟؟؟شوخیشم قشنگ نیست …
البته ته دلم منم میخواستم اما نمیخواستم بخاطر من به این راه کشیده بشه از طرفی هم خیلی دوسش داشتم
بهش گفتم ببین منو از امروز با من سنگین رفتار میکنی همه رومون حساس شدن با این رفتارهای تو حق هم دارن اگه بر فرض محال ما با هم دوست هم باشیم باید جلوی بقیه سنگین باشیم
-باشه هرچی تو بگی
+ایول حالا شدی دختر خوب
بزن بریم یه ناهار توپ مهمون من رفتیم رستوران سر راهی یکی از رفقام تو شهرشون و بعد ناهار رفتیم خونه مادرزنم یک ماه گذشت از اون روز رفتار فرناز پیش بقیه سنگین بود جز یکی دوبار که تنها شدیم که کاملا خودشو ول کرده بود تو بغل من

دیگه زنم حساسیت نشون نمیداد اما مادرزنم روی فرناز حساس شده بود منو کشوند یه گوشه و باهام دردودل کرد
پدرزنم که یکسره ماموریت بود شهرهای جنوبی و هیچ وقت خونه نبود برادرزنمم که سرباز،بود شهرهای مرزی اونم نمی اومد بمن گفت فرناز تازگیا خیلی بد لباس میپوشه میترسم دوس پسر بگیره بدبخت کنن دخترمو اونم تو سن اوج خریتشه یه کاری کن سرش به درسش باشه نمیگم باحجاب باشه اما اینقدرم بدجور لباس نپوشه
خلاصه که گفتم چشم من باهاش حرف میزنم به شرطی،الناز هیچی نفهمه اخه زنم هم خیلی حساسه هم روی فرناز زیادی حسود شده بد برداشت میکنه و مادرزنمم قبول کرد
من هفته ای یکی دوروز میرفتم شهر مادرزنم مثلا نامزد بازی شهرشون نزدیک شهر ما بود برای همین مشکل رفت و امد نداشتم با ماشین خودم یکساعت راه بود
یکروز دوباره رفتمـمدرسه فرناز اجازشو گرفتم بردمش باغ پدرزنم جوجه نم گرفتم بردم تو باغ دوتایی کباب کنیم حرف بزنیم
مشغول اتیش بودیم بهش گفتم خب حالا که دختر خوبی شدی میخوام بگم از این مدل لباس،پوشیدنات اصلا خوشم نمیاد زیادی سکسی شدی اگه فقط پیش من اینطوری باشی اشکال نداره اما تو کوچه خیابون پسرای غریبه میوفتن دنبالت من اصلا خوشم نمیاد لباس پوشیدناتم باید سنگین تر باشه و قول بدی دوس پسر و این چیزا هم نباشه قبوله؟؟؟
سرش همونطور که از خجالت پایین بود گفت منم ادمم نیاز دارم همه دوستام دوس پسر دارن فقط،من تنهام ای کاش …
گفتم ای کاش چی؟؟؟؟
دوس پسر میخوای ؟؟؟ من میشم دوس پسرت اما نمیتونم تورو بسپرم به دست غریبه پسرا کارشون که با دخترا تموم میشه میرن سراغ یه دختر دیگه اونجاست تو ضربه میخوری …دوست دختر من میشی ؟؟؟
هیچی نگفت فقط اومدو منو بغل کرد منم گردنشو بوسیدمو بوییدمش
گفتم دیگه خودم هواتو دارم هرچی لازم داشتی به خودم بگو اما جلوی بقیه هم باید سنگین باشی
دیگه یه واحد حفاظت اطلاعات کامل بهش اموزش دادم تا گیر نیوفتیم

29923 👀
3 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2019-02-09 05:04:24 +0330 +0330

دیگه ننویس

مرسی

اه

1 ❤️

2019-02-09 22:25:55 +0330 +0330

یک ماه اول خیلی خودمو نگه میداشتم وقتی خیلی داغ میشد نهایتا کارمون به لب گرفتن های طولانی میکشید و من سعی میکردم با بهونه اوردن بیشتر پیشروی نکنم یجور عذاب وجدان داشتم نه بخاطر اینکه متاهلم فقط بخاطر اینکه معتقدم دختر که کیر بخوره دیگه نمیشه جلوشو گرفت همیشه تنش میخاره که بیشتر کیر بخوره و من نمی خواستم فرزان مثه دخترای جنده بشه اما هر بار که میدیدمش کنترل کردن سخت تر بود فرزانه هر بار بیشتر خودشو به کیرم غیر مستقیم میمالید
این رابطه ما بعد از سه ماه تا لخت شدن بالاتنش و خوردن ممه های سایز هفتاد اون و فرار ها و بهانه های من برای اینکه سکس نکنم باهاش ادامه داشت
تا اینکه یروز که رفتم دنبالش دیر رسیدم و اون و دوستاش از تو کوچه های خلوت داشتن راه میرفتن که سه تا پسر هم پشت سرشون بودند و پیله کرده بودن به اینا منم ماشینو پارک کردم و پشت سرشون با فاصله راه افتادم دوتاشون با دوستای فرناز بودن و دوست دختراشونو انگشت میکردندو میخندیدن و اون پسره دیگه کلید کرده بود مخ فرنازو بزنه و فرناز هم انگار بدش نیومده بود یکم جلو تر پسره فرنازو برد تو کوچه دو متری که هیچکس نبود با زحمت تونستم ببینم چخبره ده دقیقه پسره هر جور دلش خواست فرنازو مالوند و من داشتم دیوونه میشدم اما خودمو نگه داشتم نمیخواستم فرناز خجالت بکشه حتی ممکن بود برای لج با من بره زیره پسره بخوابه
گذاشتم کارشونو بکنن بعد یکم از هم جدا شدن اول رفتم سراغ پسره اونقدر زدمش باباش اومد جلو چشاش و بهش فهموندم دیگه از صد متری فرناز هم نباید رد بشه فرداش قرار بود فرنازو ببرم باغ و بعد دوساعت برگردم شهر خودم اون شب خیلی فکر کردم فرناز خیلی مست بود اگه نمیکردمش غریبه ها میکردن و هم اذیتش میکردن و هم ابروشومیبردن شب رفتم یه دوش گرفتم صاف و صوف کردم برای فردا بعد مدرسه هماهنگ شدم با فرناز و بردمش باغ باید کارو یکسره میکردمو و خواهرزن باربی و خوشکلمو افتتاح میکردم
رفتیم تو خونه باغ و روی تخت نشوندمش موهاشو نوازش میکردمو لباشو میخوردم اونم حرفه ای شده بود تو لب دادن کم کم دستمو بردم زیر تاپش و سینه های شق و رق شده اش و تو دستم چلوندم نفسش مثله همیشه تند شد و آه آخ اوووفش در اومد زودتر از همیشه بالاتنشو کامل لخت کردم اونم فورا بالاتنه منو لخا کرد از موهای سینم خوشش میومد بازی میکرد با پشمای سینم بعضی وقتا هم نوک سینه هامو نیشگون میگرفت
یهو به ذهنم رسید با بهانه ی ماساژ لختش کنم گفتم میخوای یه ماساژ مخصوص ارسلانی بهت بدم چشاش برقی زدو گفت از خدامه راستی چرا تا حالا ماساژم ندادی گفتم پس شلوارتو بکن و دراز بکش
گفت نمیشه در نیارم ؟؟؟ منکه میدونستم از خداشه داره ناز میاره
گفتم میخوای فقط بالاتنه رو ماساژ بدم چون از رو لباس که نمیشه ماساژ داد فورا لخت شد فقط یه شرت پاش،بود دراز کشید به شکم و اون کون طاقچه ای و سفیدشو جلوم به نمایش گذاشت منم میخواستم تا میشه سربسرش بذارم نمیخواستم بار اولی ۲۰ سانت کیر کلفتمو جا کنم تو اون کون ظریف و خوش فرمش فقط میخواستم امادش کنم برای هفته ی بعد و طعم ارضا شدن رو بهش بچشونم
از نوک انگشتای پاهاش ماساژ رو اروم و ملایم شروع کردم اومد به ساق و رون های پاهاش اما باسنشو دست نزدم داخل کشاله های رونشو که میمالوندم ناله های خفیف میکشیدو پنجه های پاهاشو میکشید باسنشو رد کردمو اومدم روی کمرش کمرشو ماساژ میدادمو گاهی یه سیلی میزدم به لمبرای سفیده کونش و اونقدر حساس بود که رد انگشتام فورا سرخ میشد و منو شهوتی تر میکرد از روی کمرش برگشتم روی باسنشو مالش کونشو خیلی جدی شروع کردم انگشتامو هی میبردم زیر شرتشو سوراخ کونشو لمس میکردم اونم دیگه کونشو کامل از تخت جدا کرده بود به عبارتی قنبل کرده بود مثه کسیکه قرار گاییده بشه و ناله هاش بلند تر شده بود منم که دیدم شرت الکی مزاحمه کارمه تا رپی زانوهاش پایین کشیدمش و لای کوص و کونشو انگشت میکردمو گاهی انگشت وسطموـفروـمیکردم تو کونش ک خودشو جمع میکرد اما اعتراضی نمیکرد و زود به خالت نرمال برمیگشت
گفتم بهش بچرخ خانومـخوشکله که با این کون قشنگت دیوونم کردی
فرناز صداش در اومد و گفت . عه ارسلان
گفتم چیه مگه دروغ میگم گفت خب حداقل اینجوری نگو خجالت میکشم من دوس دخترتم هرکاری دوس داری بکن اقای بی تربیت خخخخ و خودشم خندش گرفته بود از حرفاش
گفتم بچرخ حرف الکی نزن چرخید و به پشتش خوابید حالا اون کوص پوف کرده و صاف و دو تا ممه های شق و رق جلوم بود که دیگه باید بی تعارف سر حالشون میاوردم
ممه هاشو گذاشتم تو دهنمو کوصش رو با انگشتام شروع کردم مالوندن یه دستم نوک یکی از سینه هاشو میمالوند یه دستم لای شیار کوصش رو میشکافت و خیسیه شهوت فرنازمو هر لحظه بیشتر میکردم به خوردن ممه هاش اکتفا نکردم گردنشو یکم خوردم اما نمیشد مکید چون ردش میموند لاله ی گوششو یه لیس زدم که صداش در اومد دیگه طاقت نداشت سرمو برد بین پاهاش
پاهاشو باز کرد و با چشاشو

دستاش التماس میکرد کوص پف کردشو بخورم منم با کله رفتم توـکوصش انگشت وسطمو کردم تو دهنمو خیسش کردم و گذاشتم دم سوراخ کونش و زبونمو گذاشتم لای شیار کوصش
از پایین به بالا کوصشو میلیسیدمش و چوچولشو بین لبام فشار میدادم و میمکیدمش که جیغش در میومد کمرشو چنان از زمین بلند میکرد و سر منم بین پاهاش بالا پایین میشد تو همین حالتاش انگشتمو کردم تو کونش و هیچ اعتراضی نکرد و کم کم دو انگشتی کردم تو کونش و کوصشو تند تند لیس میزدم و اون

وحشتناک جیغ میزد که یه لرز به تموم جونش افتاد و اروم شد هنوز تند تند نفس میکشید

بهش گفتم خانومـخوشکله انگار دیگه داری زید فابریک خودم میشی باید یه چیزاییو همینجا روشن کنیم اول که دیگه نبینم هیچ پسری بهت دست بزنه البته که اونم انکار کرد و منم لو ندادم چی شده و چی دیدم فقط روشنش کردم که اگه میخواد با من باشه باید سنگین بپوشه سنگین بره و سنگین بیاد و دوس پسری جز من نگیره تا ازدواجش
یک ساعت کامل همه چیو بهش توضیح دادم و اونم قبول کرد تا قبل ازدواجش من بشم دوس پسرش بکنمش ارضاش کنم و اونم قول داد بهم
بهش گفتم هفته ی دیگه سکس کامل داریم با هم با هر چیزی که میتونی سوراخ کونتو تمرین بده چون اولین سکس دردناکه و کیر منم واقعا کلفته بهش اطمینان دادم که مواظبشم و نمی خوام پارش کنم و فقط میخوام لذت ببره و یک هفته وقت داره با خیار یا هر چی کونشو تمرین بده و برگشتم شهر خودم و این یک هفته برام اصلا نمیگذشت هر جا میرفتم هرکاری میکردم اون سوراخای قشنگش اونـ فرم گردی کونش و اون پوست قشنگش که هیچ لکه ای نداشت این یک هفته دیوونم کرده بود مخصوصا اون حالتش خماری چشمای فرناز وقتی داشت ارضا میشد از هر چیزی بیشتر منو مست میکرد
ادامه دارد

4 ❤️

2019-02-11 00:02:35 +0330 +0330

از لحظه ای که برگشتم شهر خودم اون بدن سفید برفیش و اون کوص و کون دخترونه و بی نظیرش جلو چشمم بود و دلم میخواست فورا برم سراغش و ترتیبشو بدم هر دختر سفید و لاغری که میدیدم دلم میخواست بپرم روش،و جرش بدم که قرعه ی فال به یک جوجه مهندس سر پروژه ساختمونی مون افتاد یه دختر بیست ساله سفید و ظریف و البته نسبت به دخترای دیگه شاسی بلند به حساب میومد از روز اول بهم نخ میداد اما نمیشد تو محل کار به کارکنام رو بدم و همچین رابطه ای رو هیچ وقت تو محیط کاری نمی خواستم
شنبه اول صبح رفتم سر پروژه سه تا مهندس زیر دست من اونجا کار میکردن که کارها رو بینشون تقسیم کرده بودم دوتا اقا و یک خانوم
مثله همیشه نسرین پر انرژی و خوش رو اومد گزارش کار هفته ی پیش رو میداد اما من هیچی نمیشنیدم انگار فرناز جلوم لخت ایستاده و میگه بیا منو بکن از قوه تخیلم خجالت میکشیدم و اما نمیتونستم از سینه های سایز هشتاد و برجستش و کون درشتش که زیراون مانتوی کوتاه خودنمایی میکرد چشم بردارم تازه میفهمیدم چرا همیشه نسرین شاکی بود که کارگرا بد بهش نگاه میکنن به کارگرا حق میدادم با این لباس های تنگ و اون اندام سکسیش چرا تا حالا متوجهش نبودم
بازم نسرین با کارگرا بحث کرده بود که چرا هواسشون نیست و پشت مانتوشو مثلا اتفاقی انگشت کردن و مانتوی خانومـ کثیف شده اومد تو دفتر و به در و دیوار بدوبیراه میگفت
و میخواست کونشو تمیز کنه اما نمیتونست تکون بده همیشه من بی توجهی میکردم اما اینبار بلند شدم رفتم سمتش گفتم بزار برات تمیزش کنم و به بهونه تکوندن چند بار سیلی به کونش زدم و از لرزیدن اون کون زیر مانتو کیرم راست شده بود
مانتوش تمیز شده بود و من الکی چند بار دیگه کونشو لمس کردم و اون متوجه حال منو کیرم شده بود و با لبخندی خودشو قنبل کرد و با دستش لای درز کونشو نشونم داد و گفت اینجا هم هست منم دستی به لای پاش کشیدمو گفتم فک کنم تمیز شد برسیم به کارها و کیرمو با دستم پوشوندمو اومدم پشت میزم نشستم
نسرین که ذوق زدگی از چشمام موج میزد که بعد دوسال با هم کار کردن این اولین بار بود اینقدر بهش توجه میکردم اخه اون نامزد داشت و عروسیشونم نزدیک بود
حالا از اینکه مالونده بودمش عذاب وجدان داشتم و هم کیرم راست شده بود نمی خوابید مهندس اکبری و مهندس ناصری رو فرستادم دنبال نخود سیاه که خیالم راحت باشه امروز نمیان دیگه دفتر کرمم گرفته بود دلم میخواست بازم لمسش کنم و نسرینم که منتظر یک اشاره بود
وقتی مطمعن شدم تنهاییم به نسرین گفتم بیا در مورد این نقشه ها اصلاحاتی هست که باید انجام بدی و اومد کنارم دولا شد که مانیتورو ببینه و منم اصلاحات رو براش توضیح میدادم و خودمو به رونهاش میمالیدم و اونم بجای اینکه خودشو بکشه کنار تا میتونست چسبید بهم منم دیگه دیدم خودشم میخاره مغزمم کار نمیکرد دستمو گذاشتم پشت کمرش و یواش یواش مالوندمو دستمو رسوندم به باسنش که دیوونم کرده بود باید اتیشی که بخاطر کون فرناز به کیرم افتاده بود رو یجوری خالی میکردم و وقتی دیدم نسرین هم دلش میخواد بلند شدم و پشتش رفتمو کیرمو چسبوندم به کون خانوم مهندس و خم شدم روش گفتم می تونین امروز اضافه کاری وایسین و این اصلاحات رو امروز تموم کنیم که فردا لازمشون داریم برای ارائه به کارفرما و نسرین هم گفت مشکلی نیست اقا ارسلان به خانوادم خبر میدم اضافه کاری وامیستم
و ایستاد و گفت پس من برم زنگ بزنم به خونه بگم دیر میام شما هم برنامه ریزی کنین برای بعد ساعت اداری کارا رو تموم کنیم و خنده از لباش محو نمیشد و رفت بیرون از دفتر منم تمام نقشه ها رو ریختم رو لپتاپ و برنامه ریختم ببرمش خونه خودم و اونجا با خیال راحت کارو تموم کنم
به نسرین پیام دادم بیاد خونم برای ادامه کار و خودمم رفتم سمت خونه سر راه رفتم داروخونه کاندوم گرفتم و ژل و اسپری بی حسی گرفتمو و روان کننده و رفتم خونه و یه دوش،حسابی گرفتم و خودمو صاف و صوف کردمو اومدم بیرون که صدای در اومد با حوله پالتویی خودم رفتم دم در نسرین بود درو زدم اومد بالا درو براش،باز کردم و گفتم ببخشید من تازه از حموم بیرون اومد برم لباس بپوشم بیام و با خنده گفت من مشکلی ندارم حولتون هم پوشیدست
گفتم راحت باش اگه مانتو اذیتت میکنه درش،بیار و اونم منتظر بود انگار فورا درش اورد وقتی چایی بدست از اشپزخونه برگشتم حال کردم از بدن سفیدش و سینه های گرد و سرحالش که چشم ادمو خیره میکرد با یک تاپ بندی نشسته بود که اونقدر نازک بود اگه سوتین میبست پوشیده تر بود
گفتم همیشه بدون سوتین میگردی یا امروز شانس منه که خندید گفت مهندس خوشم میاد اینقدر رک حرفتونو میزنین ولی اگه ناراحتین میتونم مانتومو بپوشم و منم که سینی چاییو گذاشتم رو میز عسلی جلوی مبل و نشستم کنارش دستمو انداخت پشت کمرش و لمس ک دمو گفتم از من بپرسی میگم همینا رو هم در بیاری که گفت من حال ندارم اگه لباسام چشماتو گرفته خودت درشون بیار و دستشو گذاشت روی کیر

نیمه راستم و گفت اینو نگا چجوری سنگ شده و منم معطل نکردمو گردنشو مکیدم و دست راستم بردم زیر تاپش و سینشو گرفتم تو مشتم که آااااااااه کش داری گفت و دستشو برد زیر حولم کیرمو محکم فشار داد تاپشو در اوردمو به سینه های محشرش رحم نکردم خوابوندمش روی مبل و سینه هاشو به دندون گرفتم و کیرمو میمالوندم روی کوصش و اونم همزمان گردنمو میخورد و منم گردن اونو بوی شهوت کل خونه رو گرفته بود و حالا دیگه کیرم واقعا سنگ شده بود و اونم توـمشتش گرفته بودش و یهو صداش در اومد گفت واااااای این چقدر کلفته و منو رد کنار و خیمه زد رو کیرمو اول یکمـنگاش کرد و بعد به دهن گرفتو شروع کرد ساکـ زدن بزور تو دهنش جا میکرد کیرمو و مثله حرفه ای ها میخورد و با تخمام بازی میکرد

منم با دست هام نوک ممه هاشو بین انگشتام گرفتمو فشار میدادم و از ساکـ زدن نسرین لذت میبردم
بعد چند دقیقه نسرینو به پشت خوابوندمو شرت و ساپورتشو با هم دراوردم از پاهاشو کوص گوشتی و تپلش افتاد بیرون لای پاشو باز کردم و با کله رفتم توـکوصش
کوص نسرین همونجور بود که همیشه دوس داشتم چوچوله های قرمز مایل به صورتی و خوش رنگ و ابدار با چوچوله اش بازی میکردمو بین شیار کوصشو با زبونم میلیسیدمو و چوچولشو بین لبام فشار میدادم که فورا جیغش به اسمون رفت انگشت فاکمو کرده بودم تو سوراخ کوصشو چوچولشو محکم میمکیدم و میلیسدمش نقطه حساسش رو فهمیده بودم یکی لاله ی گوشش و یکی چوچولش که دیوونش میکرد جیغش به هوا رفته بود اروم میگفت بسه دیگه بسه دیگه بکن
سرمو از لای کوصش،در اوردمو گفتم چی گفتی خانوم مهندس ؟؟؟ بلندتر گفت طاقت ندارم بکنم دیگه
گفتم چی ؟؟؟ بلند تر گفت خواهش میکنم منو بکن فدات شم بکن منو دیگه
کرمم گرفت و گفتم من فقط میخواستم تشنه بشی بعد نکنمت تو کف بمونی جنده خانوم التماسمم بکنی نمیکنمت و میخواستم ببینم چکار میخواد بکنه یه لحظه شوکه شد بعد بخودش اومد و گفت تو اگه عرضه نداری منو بکنی میرم توـگوچه اولین مردی که دیدم میگم بیاد منو بکنه تو که عرضه نداری دوس دخترتو باید بقیه بکنن که از حرفش دیوونه شدم دستشوـگرفتمو کشیدم بغلمو بلندش کردم بردم تو اتاق خواب پرتش کردم رو تخت لنگاشو باز کردمو کیرمو یه تف انداختمو گذاشتم دم کوصش اونم جیغ زد گفت تو عرضه این کارا رو نداری بزار بقیه بکنن منم تا زور داشتم کیرمو جا کردم تو کوصش دو سوم کیر ۲۰ سانتیم جا کردم تو کوصش که انگار نفسش یه لحظه بند اومد و یهو صداش،در اومد اااااااااخ مامان جووون
سیلی زدم رو سینه هاش و شروه کردم تلنبه زدن و تو چند بار تلنبه زدن دیگه خایه هام و میکوبوندم به سوراخ کونش و اونم با هر بار تلنبه جیغش گوشموـکر میکرد مثله دیوونه ها تلنبه میزدم کیرمو تا ختنه گاه میکشیدم بیرون و با تموم قدرتم میکوبوندم تو کوصش پاهاشو گذاشته بودم بغل سرش و تو کوصش شلاقی تلنبه میزدم و یا به سینه هاش سیلی میزدم یا به صورتش و حسابی سرخ و کبودش کرده بودم تلنبه هام شدید و شدیدتر میشد و میگفتم جنده ی کی بودی تو ؟؟ میگفت جنده خودتم ارسلان جووونم گایییدی منو منم میگفتم جنده میخواستی بری به کی کوص بدی تو کوچه و همچین تلنبه میزدم که هر بار سینه های سفید وـبزرگش پرت میشد بالا و با هر برگشت کیرم پرت میشد پایین و منم با ریتم گاییدن اولین زن متاهل زندگیم رو ابرا بودم و متوجه نبودم پا گذاشتم رو اصول خودم و نسرین با تمام دردی که میکشید انگار خیلی هم راضی بود
برگردوندمش و بالشت رو گذاشتم زیر شکمش کوص وـکونش اومد بالا و به زیباترین شکل کوصش قلنبه شده بود و منم کیرمو دوباره توف انداختمو جا کردم توکوصش نسرین باز هم جیغش رفت هوا … ااااااخ مامان جووون
+جوووووون
-ارسلان جرخوردم یواشتر نامرد
+حقته جنده خانوم مگه نمی خواستی بری تو کوچه کوص بدی فک کن من از توـکوچه اومدم و سیلی محکمی زدم رو لمبرای کون سفیدش که رد انگشتام روش موند و سرخ شد و شروع کردم به گاییدنش
پهلوهاشو محکم گرفته بودمو تو کوصش تلنبه میزدم صدای برخورد بدنامون شالاپ شولوپ اونقدر محکم میزدم که ناله هاش به جیغ بدل شده بود نیم ساعتی میشد که مشغول گاییدنش بودم با حالت وحشیانه که اولین بار بود خودمم تجربش میکردم
به هیچی فکر نمیکردم فقط از جر دادن و درد و نالش و لذت بردنش و جیغ و اه و اخ و اوفش لذذت میبردم
اینکه تحقیرش کنم منوحشری تر میکرد و با تموم وجود میگاییدمش و یه لحظه همـ مکث نکردم
+شوهر کسکشت کجاست ببینه زنش زیره من داره جر میخوره جون میده … بگو خوشکله تو جنده ی کی بودی؟؟؟
-جنده ی توام جر دادی منوپارم کردی لامصب بازم بکن محکمتر بکن
نفس نفس میزد و گهگاهی انگار باطریش تموم شده باشه ساکت و اروم می افتاد و بعد یک دقیقه باز اوجـ میگرفت و میگفت جوووون اره بکن منو بکن جندتو همیشه منو اینجوری بکن
دیگه به اوج لذتم داشتم میرسیدم که انگشت شستمو کردم تو کون تنگش با اون سوراخ قشنگش که انگار دست نخورده بود
داشتم سوراخ کونشو

نگاه میکردم که یاد کون دست نخورده ی فرناز افتادم و همون لحظه سر نسرینو به تشک تخت فشار دادمو کیرموـتا خایه جا کردم توـکوصشو ابمو تا قطره اخر ریختم تو کوص جر خورده ی نسرین و روش خوابیدم و چشامو بستم
یکم که حالم جا اومد گفتم مرسی فرناز جون خیلی حال کردم که نسرین شاکی شد گفت فرناز کیه و خواست از زیر در بیاد که منم ولش کردم و اون رفت سرویس بهداشتی

3 ❤️

2019-02-11 00:53:09 +0330 +0330

بخش اول : کرمعلی اندر کف خواهرزن

بخش دوم: روزی که کرمعلی فرقون و چپ کرد و خانم مهندس دعواش کرد.

1 ❤️

2019-02-11 23:00:01 +0330 +0330

یک شلوارک پوشیدم و رفتم تو پذیرایی چایی هامون سرد شده بود و رفتم تازه کردم و اونم شورت و تاپشو تنش کرده بود نشسته بود رو مبل انگار هر روز میومده خونم سکس میکردیم خیلی ریلکس نشسته بود چایی اوردم گفتم موافقی بچسبیم به کار و لپ تاپو روشن کردم گذاشتم جلوش و گفتم مشغول باش و خودم رفتم یه دوش گرفتم بعد نیم ساعت برگشتم نسرین یکمـدلخور بود اخه فکرشم نمیکرد بهش بگم کار کن ولی یکم زیادی خودشو وا داده بود منم خواستم یکم اذیتش کنم زیادم راحت نباشه
اومدم دیدم به به عجب کوصی کردم عجب تیکه ایه این لامصب رفتم کنار نشستم و زیر بغلشو گرفتم گفتم کار تعطیل بیا بغل ببینمت
نسرین ناز میاورد گفت نمی خوام کارت که با من تموم شد گفتی کارتو بکن انگار اصلا برات مهم نیستم منم دیدم ناراحت شده یکم قلقلکش دادم غش کرده بود از خنده پهلوهاش حساس بود همونجا بغلش کردمو شروع کردم به لب گرفتن اونم همراهی میکرد خیلی حرفه ای لب میخورد زبنشو میکرد تو دهنم و منم میمکیدمش دست راستم سینه های سفت و خوش فرمشو میمالوند و با دست چپم پشت کمرشو لمس میکردم نسرین نشسته بود روی پاهامو کوصشو رو کیرم تکون میداد دم گوشش گفتم سیر نشدی جنده خانوم؟؟؟؟
گفت مگه میشه از همچین کیری سیر شد برام جالب بود ازش پرسیدم تو شوهر داری واقعا چرا امروز زیر کیر منی؟؟؟ شوهر خودت مگه کیر نداره مگه نمیکنتت؟؟؟
یکم خجالت کشید گفتم بیخیال اگه ناراحتت میکنه نگووو فقط کنجکاو شدم بدونم چی باعث شده الان روی کیر من تکون بخوری که گفت شوهر دارم سکسش هم بدک نیست هر چند اندازه کیرش از مال تو خیلی کوچکتره اما من راضی بودم ولی شوهرم بهم خیانت میکنه همین دو ماه پیش دوستمو برده خونمون منم با خودم گفتم حالا که اون خیانت میکنه منم بروش نمیارم اگه از کسی خوشم بیاد جلوی خودمو نمیگیرم که فورا پرسیدم گفتم غیر من کس دیگه ای هم هست؟؟ که نذاشت حرفم کامل بشه گفت نه بخدا فقط خودتی بعد اینم قول میدم غیر تو کسی نباشه یه حس مالکیت خاصی بهم دست داد لباشو باز خوردمو دستامو بردم رو لمبرای کونشو بلندش کردم بردم تو اتاق انداختمش رو تخت گفت چخبرته تازه کردیا کیرت بلند نمیشه به این زودی
حولموـانداختم کنار و کیر شق شدموـبردم جلو صورتش گفتم بخورش جنده خانوم از امروز جنده شخص خودمی با لبخند رضایتی شروع کرد به ساک زدن منم ژل بی حسی و روان کننده و اسپری بی حسی که خریده بودمو برداشتم گذاشتم رو تخت که کیرمو در اورد گفت اینا چیه گفتم میخوام کونتو فتح کنم اینا ابزار فتحـ کونته

میشد موج نگرانیو تو چشماش دید گفت من تا حالا کون ندادم اقا ارسلان با این کیره تو جر میخورم گفتم بسه بچرخ بقیشو بسپار به من میدونم چجوری جرت بدم و دوتا بالشت انداختم زیر کونش و خوابوندمش گفتم لمبرای کونتو باز کن یه سوراخ صورتی جلوم بود که باید شکافش میدادم اسپری بی حسی اول زدم به سوراخ کونش که بدش اومد خودشو جمع کرد بعد ژل بی حسی رو دم سوراخش خالی کردمو با انگشت فشار دادم تو کونش و اونم اوووف اووف میکرد دوانگشتی کردم توـکونش و دراوردم هربار بیشتر ژل فرو میکردم تو سوراخ کونش دیگه خیالم راحت بود تا یه عمقی از کونش ژل بی حسی زده بودم که حتما موثر بود تو گاییدنش و اینبار سه انگشتی فرو کردم تو کونش و انگار نسرین داشت خوشش میومد کم کم ده دقیقه ای از بی حسی زدنم گذشته بود و کیرمو ژل روان کننده مالیدم و دم سوراخشم ژل زدم و سر کیرموـفشار دادم به کون قشنگش و باز شدن سوراخشو نگاه میکردم بعد یه فشار کله کیرم رفته بود توـکونش و نسرین اوووخ اوووخاش تمومی نداشت منم ذره ذره فشارو بیشتر میکردم و بعد چند دقیقه نصفه بیشتر کیرم توـکونش بود

  • جون من نگه دار دارم جر میخورم نگه دار بزار عادت کنم
  • باشه گلم تو خودتو شل کن من نگه میدارم هر جا تونستی بقیشو خودت بده عقب
    -باشه فدات شم بزار خودم کونمو میدم عقب
    همین کارو هم کرد هی کونشو میداد عقب و باز میرفت جلو بعد دو دقیقه تقریبا تا خایه هام تو کونش،بود
    گفتم اماده باش میخوام تلنبه بزنم پهلوهاشو گرفتمو کیرمو تا نصفه درمیاوردمو فرو میکردم تو کونش و تلنبه هامو کم کم تندتر کردم وـنسرین ناله های که شبیه جیغ بود بلندتر شده بود
    +جوووون عجب کونی داری جنده خانوم دارم میگامت
    -بکن منو بکن محکمتر بکن جرم بده پارم کن
    +اوووف این کون مال کیه ؟؟؟
    بگوـجنده خانوم داری چکار میکنی زیر کیر من ؟؟؟
    -دارم کون میدم کونم مال تویه کوصم مال تویه من جنده ی توام شوهر منـ تویی بکنـ منو جرم بده
    دیگه با تمومـ زورم داشتم کونشو میگاییدم و لمبرای کون سفید برفیشو سیلی میزدم.
    نسرینو چرخوندمو لنگاشو انداختم رو شونم و کیرموـگذاشتم تو کوص تنگ و داغش که صدای در اومد جووووون بکن کوصمو کوصمو پاره کن با دستام سینه هاشو میمالوندمو کوصشو میگاییدم
    نسرین چشاش برگشته بود و صداش در نمیومد نمی دونم چندمین بار بود ارضا میشد کیرمو در اوردمو کردم تو کونش دوباره ناله های شهوتناکش بلند شد و

قربون صدقه خودمو کیرم میشد و منم دیگه داشتم به اوج میرسیدم و شلاقی تو کونش تلنبه میزدم سینه هاش،بالا پایین پرت میشدن دو تا سینه ی سایز هشتاد با نوک های برجسته که لرزششون بیشتر مستم میکرد واز طرفی هم حرفاش حشری ترم میکرد دیگه ابم داشت میومد گفتم بهش میخوام کونتو اب بدم گفت نه توش نریز که محکم نگهش داشتم و آبمو تا ته تو کونش خالی کردم و لباشو بوسیدمو خوابیدم روش
حس خیلی خوبی بود سینه هام رو سینه هاش بود و گردنشو میبوسیدم اونم گردن منو کیرم از توـکونش در اومد و منو زد کنار شرتشو گرفت دم کونش و رفت دستشویی
داشتم به فرناز فکر میکردم که میتونه اونمـ کیرمو تحمل کنه یا نه که اومد کنارم دراز کشید و خودشو تو بغلم جا کرد
تا رفتم پیش فرناز یکبار دیگه نسرین اومد پیشم اضافه کاری کنه …
ادامه دارد …

1 ❤️

2019-02-13 00:50:21 +0330 +0330

یکروز زودتر کارو تعطیل کردم رفتم خونه مادرزنم عصر چهار شنبه رسیدم مهناز مثه همیشه اومدم پیشوازم و پرید بغل مهناز منو خیلی دوس داشت حتی از زنم الناز هم بیشتر دوشم داشت منم خیلی خاطرشو میخواستم جز اینکه خیلی خوشکلتر بود و خوش هیکل تر بود خیلی اخلاقامون باهم جور بود تو هر کاری و هر تفریحی پایه ی ثابت من بود و اصلا بهیچ وجه هیچ وقت فکر سکسی ای در موردش نداشتم فقط خواستم رابطه ی خودموـمهنازو بدونین که خیلی خاص بود خیلی نزدیک تر و صمیمی تر از دوتا رفیق کلا خیلی با هم ندار بودیم

بعد مهناز فرناز و ساناز و … اومدن احوال پرسی کردمو رفتیم تو خونه اون شب یک سکس داغو با زنم تجربه کردم و البته گهگاهی ذهنم میرفت سمت فرناز و اونو جای الناز میدیدم . فردای اونشب قرار بود همه برن روستا سر مزار مرده هاشون و ما هم رفتیم و فرناز نیومد گفت امتحان داره و قرار شد من برم روستا ظهر برگردم شهر دنبال فرناز و با خودم ببرمش روستا و همینکارم کردم وقتی برگشتم شهر و رفتم خونه فرناز لباس خواب حریری که برای الناز خریده بودمو پوشیده بود و زیر هیچی دنش نبود و منتظر من بود درو که باز کردم اومد پرید بغلم و لبامون به هم قفل شد . لمبراشو با دست گرفتمو از زمین بلندش کردم و تو بغلم بردم نشستم روـمبل و اونم نشست رو پام و دیوونه وار لب همو میخوردیم سینه هاش تو مشتم بود و لباش رو لبام موهامو چنگ میزد و رو کیرم وول میخورد و حسابی مست شده بودیم دکمه های پیرهنمو باز کردو بالا تنمو لخت کرد و تن داغش تنمو لمس میکرد و پشمای سینمو میکشید بلند شد کمربندمو باز کردو شلوارمو شورتمو درآورد و کیرمو به دندون گرفت و بی تابانه برام ساک میزد که داشتم دیوونه میشدم اما خودمو کنترل میکردم نمی خواستم فرزانه جر بخوره و از راه رفتنش بقیه بفهمن گاییده شده و همه چی خراب بشه

بی حسی ها و ژل روون کننده رو برداشتم و فرنازو هم بغل کردم بردم تو اتاق خواب که دیشب النازو کرده بودم الان فرنازو خوابوندم روش و به حالت 69 خوابیدم روش کیرمو انداختم تو دهنشو کوص دخترونشو گذاشتم دهنم و شروع کردم به لیسیدنو مکیدن کوصش زبونمو لوله میکردم توـسوراخ کوصش و انگشتامو تو کونش فرو میکردم و با انگشتام تلنبه میزدم و فرناز بلند بلند ناله میکرد و کیرمو با دستش میمالید و گاهی خایه هامو یکمـ میمکید و اونقدر براش خوردم تا اب زیادی از کوصش اومد بیرون و ارضا شد خانومـ کوچولوی من
بلند شدم و دمر خوابوندمش دوتا بالشت انداختم زیر شکمش وااااااااو چی میدیدم منظره ی فوق العاده حشری کننده ای روبروم بود من خوشم نمیومد کون بخورم اما این بار اونقدر کونش قشنگ بود دلم میخواست سوراخ کونشو بلیسمو بخورم اما بازم خودمو نگه داشتم اسپری خالی کردم دم سوراخ کونش و ژل بی حسی هم با انگشت جا کردم توـکونش و وااااخ و اووووووف و ااااااه فرناز دیووونم میکرد و وسوسه میشدم فورا بذارم تو کونش دیگه دو انگشتی و سه انگشتی تو کونش تلنبه میزدم و کیرمم شق شده بود همچین که رگ هاش زده بود بیرون

کیرموـگذاشتم دم کون خوشکلش که دلمم نمیومد از حالت فابریکی درش،بیارم گفتم اماده ای که گفت خیلی وقته اماده ام بکن منو دیگه که یه فشار دادم و کله کیرم رفت توش که یهو دستشو گرفت عقب و گفت وایسا وایسا چند ثانیه ای نگه داشتم و دوباره با یه تکون عقب کشیدمو جا کردم دوباره تو کونش اینبار بیشتر کیرموـتو کونش جا کردم که جیغش بلند شد منم نگه داشتم با وجود بی حسی ها داشت جر میخورد کیرمو از همه طرف داشت له میکرد که لذت گاییدنشو بیشتر میکرد برام .

همینطور بعد چند دقیقه تا خایه هام تو کونش بود که فرناز گفت روم دراز بکش بزار عادت کنم منم روش کاملا خوابیدم تمام بدنم و تمام بدنش چسبیده به هم و پشت گردنشو میمکیدم و لاله ی گوششو میلیسیدم که خیلی خوشش میومد دست راستمو بردم رو کوصشو چوچولشو میمالوندم و همونجور اروم شروع کردم تلنبه زدن که اونم ناله هاش به فریاد تبدیل شده بود
گفتم حالا راضی شدی خانومـ خانوما؟؟ الان خوشحالی داری زیرم کون میدی؟؟ ددوس داری محکم بکنمت یا اروم ؟؟؟ جوووون قربون این کون تنگت بشم دختر تو چه جوری اینقدر با حالی؟؟؟
که صداش در اومد گفت هر جور تو دوس داری منو بکن محکمـبکن اروم بکن جرم بده پارم کن من ماله توام هرکاری دوس داری بکن و قربون صدقم میرفت وـمیگفت از روز اول از من خوشش اومده و هی میگفت که خیلی دوسم داره و من همـ خیلی اروم و نرم تو کونش تلنبه میزدم و من قربون صدقه ی اون و کوص و کون سفیدش میرفتم و میگاییدمش
سینه هاشوـتوـمشتم گرفته بودمو با تمامـوجودمو از هر حرکت رفت و برگشت کیرم توـکونش لذت میبردم و اونم بدتر از من داشت چهارمین ارگاسم خودشو تجربه میکرد

بلندش کردم گفتم داگی بشین داگی استایل بکنمت و کیرمو اروم تا ته کردم تو کونش و کیرمو در اوردم و دوباره کردم تو کونش و هربار ناله های فرناز بلندتر و بلند تر میشد و هربار بیشتر تشویقم میکرد اینکارو تکرار ک

نم
اره همینه همینجور بکن جوووون قربون کیرت بشم که پر و خالی میکنه منو ووووویی من خوشبخت ترین دختر دنیام قربون کیر خوشکلت برم بازم بکن بیشتر بکن نگهش ندار

منم میگفتم قربون کون تنگت بشم سفید برفی قربون این لمبرای خوش،فرمت بشم جیگرتوبخورم با این کوص قشنگ دخترونت که اونمـگفت کاش کوصم هم میکردی و من دیگه با حرفاش داشتم به اوج میرسیدم که بهش گفتم شیطون بالاخره ابمو اوردی دوس داری اولین ابمو کجات خالی کنم که اونم گفت تو روده هام میخوام حس کنم آبتو که منم با چنتا تلنبه محکم پهلوهاشو گرفتمو تا خایه توـکونش جا کردمو همون تو اعماق کونش ابمو خالی کردم و روش دراز کشیدمو بوسیدم لباشو و ازش تشکر کردم که اینقدر بهم حال داده بود البته اگه کس دیگه ای بود عمرا تشکر میکردم اما خواهرزن یه چیز دیگست همیشه میخوای بهترین حس رو به خواهرزنت بدی
که گفتم سریع بریم دوش بگیریم باید بریم روستا تا کسی شک نکرده و کلی اسپری دم کونش خالی کردم و یه سیلی زدم به لمبراش و لرزیدنشو تماشا کردم و اماده شدیم رفتیم روستا بهش گفتم دردتم میاد نرمال راه برو کسی نفهمه بد راه میری اما هرجور بود اگه کسی دقت میکرد میفهمید راه رفتنش فرق کرده دیگه خانومی شده برای خودش
از اون روز به بعد تا یکسال فرناز زن دوم من بود حتی شب پاتختی تو عروسیم قبل زنم خواهرزنمو از کون کردم بعد مثلا پرده زنمو زدم
بعد یکسال که همه مدلی گاییدمش تو هرمکان و هر موقعیتی بود میکردمش تا روزیکه اون اتفاق افتاد که باعث ناراحتیه من و خواهرزنام شد و باعث شد دوتا خواهر به هم نگاه هم نکنن
تو قسمت بعد میگم چیا شد و چه بلایی چجوری سرم اومد

1 ❤️

2019-02-14 01:06:20 +0330 +0330

یکسال بود تو هر موقعیتی فرنازو میگاییدم تو ماشین تو خونه توبیابون تو کوه تو جنگل تو باغ هر جا که مپقعیت بود حتی کنار رودخونه هم کردمش اما یکروز که خیالمون راحت بود کسی خونه نیست همه رفته بودن روستا من و فرناز بودیم فقط مهناز و فرناز مدرسه داشتن که فرناز پیچوند اومد خونه تا سکس کنیم تا وقتیکه مهناز تعطیل بشه سه تایی بریم روستاشون فرنازو روی دسته ی مبل خم کرده بودمو تو کونش تلنبه میزدم و اونم بلند بلند داد میزد بکن عشقم قربون کیر کلفتت بشم کونمو پاره کن و منم کم نمیذاشتم با شدت در حال گاییدنش بودم که یهو خشکم زد و ایستادم کیرم چند ثانیه تو کون فرناز موند که فرناز گفت هنوز زوده تو همیشه بالای نیم ساعت میکنی چته بکن لامصب من هنوز کیر میخوام منم لال شده بودم نمی دونستم چی بگم داشتم فکر اینو میکردم که آبرمون رفت و فرناز که دیدم من تکون نمیخورم خودشو داد عقب البته جاش بد بود و نمیتونست اون زیاد مانور بده که من کیرمو دراوردم و فرناز پاشد که اونم لال شد چند لحظه که مهناز با چشمای بهت زده مارو تماشا میکرد رو دید مهناز رفت تو اتاق و در رو روی خودش قفل کرد
دیگه برای پشیمونی خیلی دیر بود لباسامونو پوشیدیم و رفتیم پشت در اتاقش التماسش کردیم معذرت خواستیم از هر دری وارد شدیم که یه چیزی بگه بفهمیم میخواد چکار کنه اونم هیچی نمیگفت
تا اینکه مادرزنم بهش زنگـ زد که قلبم داشت از حلقم میزد بیرون استرس داشتم بدجووور و پشت در به حرفاشون گوشمیکردیم که مهناز گفت داره میره خونه که با اقا ارسلان بیان روستا و خدافظی کردو تلفنو قطع کرد به من و فرناز زنگ زده بود اما جرات نداشتیم تلفنو جواب بدیم
مهناز اومد بیرون از اتاقش و گفت بریم مامانم منتظره منم هاج و واج مونده بودم چی بگم چکار کنم سوارشون کردم و بردمشون روستا تو راه هیچکی حرفی نزد هر لحظه منتظر یک ابروریزیه بزرگ بودم اما انگار مهناز داشت تصمیم متفاوتی میگرفت و باج گیریای دخترونش شروع شد هر چی لازم داشت به من میگفت براش بخرم بدونـمحدودیت های قبلیش مثلا من خودم نمیذاشتم موبایل داشته باشه حالا خودم براش گوشی لمسی خریدم که تازه اومده بود البته قبلا هم مهناز رابطش با من خیلی عالی بود اما برای اینکه فکر میکردم موبایل باعث میشه دختر از راه بدر بشه هم فرناز هم مهنازو نمی ذاشتم گوشی بخرن و حالا نمیشد جلوی خواسته هاش بایستم کم کم تیپش رو داشت به سمت دخترای سکسی میبرد و منم رابطمو با فرناز قطع کرده بودم که فرناز هم شاکی بود یکماه گذشته بود خیلی مهناز تغییر کرده بود تا اینکه یکروز بردمش یه جایخلوت و گفتم ببین من رابطمو با خواهرت قطع کردم اما توام دیگه خواسته هات داره به جاهای بدی میره اینجوری که تو داری پیش میری دوروز دیگه از جاهای بدی باید جمعت کنم و من اصلا اینو نمیخوام
مهناز گفت مگه من از فرناز چی کم دارم منم دوس پسر میخوام گفتم فرناز دوس پسر نداره من برای اینکه گول پسرای غریبه رو نخوره باهاش یه قراری گذاشته بودم که من تا قبل ازدواجش باهاش باشم چکار کنم خواهرتم تو سنی هست که یه نیازهایی داره مهناز خندید گفت منم دارم منم ادمم تو اونو دوس داری منو دوس نداری و گفت من به هیچ کس هیچینمیگم لازم نکرده بخاطر من رابطتونو قطع کنین ولی دیگه با منم حرف نزن تو که دوسم نداری منم دیگه دوست ندارم و ناز و قهرهای بچگونه یک دختر چهارده ساله که حسودیش شده

برگشتیم خونه مادرزنمو با فرناز همه چیو در میون گذاشتم البته بردمش باغ و حرفای مهناز رو بهش گفتم و ازش پرسیدم بنظرت حالا چکار کنیم با این خواهر دیوونت فرناز که خوشحال بود ازینکه میتونیم رابطمونو ادامه بدیم اومد روی پام نشست و گفت حالا بیا نیازای منو براورده بکن عزیزم تا فکر منم که الان روی کیرت قفل شده باز بشه و اول منو لخت کرد و بعد خودش لخت شد و بعد دوماه استرس دوباره رابطمونو شروع کردیم و قرار شد دیگه تو خونشون کاری نکنیم که دیگه همچین اتفاقی نیوفته اما از همونروز که با مهناز حرف زدم مهناز واقعا باهام قهر کرد و حرف نمیزد دوماه دیگه گذشت و اینکه رابطه منو مخناز اینقدر سرد شده توجه همه روـجلب کرده بود زنم مادرزنم ساناز و بقیه همه میگفتن بین شما چیشده و حرفی برای گفتن نبود یه شب رفتم تو اتاقش باهاش حرف بزنم زیر پتو بود و داشت کوصشو میمالوند وـمتوجه اومدن من تو اتاقش نشد منم که دیدم وضعیت اینه رفتم یهو پتو رو دادم کنار که دیدم داره فیلم سکسی میبینه با گوشیش

خیر سرم اینترنتو براش ممنوع کرده بودم فیلم و عکس ناجور نبینه نگو که خانوم از دوستاش میگرفته خیلی عصبانی بودم اما نمیشد اونجا چیزی بهش بگم بیشتر میترسیدم دعوا کنیم حرفی از دهنش در بیاد بقیه چیزی که نباید بشنون رو بشنون

فردا رفتم دم مدرسش و بردمش باغشون و کلی باهاش دعوا کردم و گفتم دیگه هم باید اشتی کنیم همه بهمون شکـ کردن و اونم فقط گریه میکرد دیگه دلم نیومد رفتم بغلش کردم و گفتم من اگه با فرناز رابطه دارم برای اینکه پسرای غریبه ازش سو استفاده نکنن وقتی همـکه ازدواج کنه دیگه بهش دست هم نمیزنم درک کن توام اگه من پیشش نباشم معلومـنیست چه بلایی سرش بیاد و مهناز اروم نمیشد و گریه هاش بلند تر میشد تا جاییکه منو هل داد و شروع کرد به دادو بیداد

گفت تو هم به فکر فرنازی منو دوس نداری هیچـوقت دوسم نداشتی من از روز اول دوست داشتم اما توـمنو ندیدی دوس پسر فرناز شدی منو به چشم یکـ بچه میبینی مگه من دل ندارم؟ من ادم نیستم؟ من دوس پسر نمی خوام؟؟ من احساس ندارم؟؟ پسرای غریبه از فرناز سواستفاده نکنن از من بکنن؟؟ اونوـگول نزنن منو گول بزنن اشکالی نداره؟؟ اون رو ناراحت نکنن منوـناراحت کنن مهم نیست؟؟ همینطور میگفت سرخ شده بودو و گریه میکرد و بدو بیراه میگفت که رفتم بغلش کردم بلندش کردم و رفتم رو تخت نشستم و اونو گذاشتم روی پام و ارومش کردم و قربون صدقش رفتم بین این چهارتا خواهر مهناز رو از همه بیشتر دوس داشتم اما اصلا فکرشم نمیکردم به خواهراش تا این حد حسودی میکنه که بعدا فهمیدم حتی از اول به زنم حسودیش میشده که شبا پیش زنم میخوابم دلش میخواست فقط مال اون باشم فقط،اونو ببوسم فقط اونو بکنم اونقدر که مهناز منو دوس داشت نه فرناز منو دوس داشت نه الناز برعکسش ساناز از من بدش میاد منم ازش بدم میاد یه حس بیزاری دوطرفه داریم نسبت به هم البته ساناز با همه مشکل داره با هیشکی نمی جوشه

خلاصه ارومش که کردم گفتم فدات شم تو خوشکلترین دختر دنیایی منم دلم میخواد تو دوس دخترم باشی اما خوشکله تو هنوز خیلی کوچیکی اذیت میشی هنوز زوده برای این جور رابطه ها تو باید درس بخونی خانومـدکتر بشی و … اما گوشش بدهکار نبود منم چنتا شرط گذاشتم براش که فکر میکردم نتونه انجام بده اولیشاینکه شاگرد اول بشه تو کلاسشون دوم دبیرستان بود رشته تجربی
دوم اینکه باشگاه بره ورزش رزمی بکنه و از اونجایی که تنبل تر از همه بود فکر میکردم نتونه دوام بیاره
سوم اینکه دیگه گوشی رو بهم پس بده و دنبال گوشی و عکس و فیلم سکسی و اینا نباشه و چندتا شرطپیش افتاده و اخر اینکه وقتی ازدواجـ کرد همه چیو فراموش کنه و همه چیو قبول کرد و فرداشرفت باشگاه کونگ فو که رشته ی ورزشیه خودمم بود ثبت نام کرد وـامتحاناشم یک وـماه نیم دیگه بود و قرار بود بعد امتحاناش کهـنتیجش اومد باهم باشیم یا نباشیم
یک ماه و نیم گذشت و واقعا شاگرد اول شد و همه انگشت به دهن مونده بودن که چی شده که مهنازه بازیگوش و این نمرات هر کی یه جایزه کوچیکی بهش دادن و خیلی خوشحال بود و گفت جایزه ی اصلی اقا ترسلان میخواد بده منم گفتم توـجون بخواه کیه که بده و شب خوبی رو دور هم گذروندیم و فرداش منم باید روـحرفم می ایستادم اما اصلا دلمـ نمیخواست مهناز رو دست خورده کنم چون میدونم دخترا بهچعدا نمی تونن با کسیکه اینقدر باهاشون نزدیکه دل بکنن و اینکه با سکس شرم و حیای دخترونه از بین میره مخصوصا اگه دختر شیطونی مثله مهناز باشه
فرداش اومدو رفتیم باغ شرط اخر که از همه مهمتر بودو بازم بهش تذکر دادم که جلوی بقیه به هیچ وجه بهم نزدیکـنشه و جوری رفتار نکنه که کسی به چیزی شک کنه و اونم پرید بغلمو لبام و بوسید و گفت هر چی تو بگی من فقط،تو رو میخوام لعنتی …

ادامه دارد …

3 ❤️

2019-02-14 09:02:00 +0330 +0330
نقل از: HSNHASAN برده و مفعولم

برده و کونی بودنتو باید اینجا جار میزدی؟؟؟

0 ❤️

2019-02-14 23:16:49 +0330 +0330

وقتش رسید منم مهنازو بردم خونه باغ که ده ها اونجا فرنازو گاییده بودم حالا برای اولین بار میخواستم مهنازو از فابریکی دربیارم اما هواسم نبود واسه اولین باره بیحسی و روان کننده بخرم اخه فرناز دیگه همچین شده بود که هربار میخواستم کونش بذار یه تف مینداختم سر کیرم یه تف دم سوراخ کونش و میگاییدمش دیگه اونقدر روون شده بود که نیاز نباشه اول مقدمه چینی کنم و الان اصلا بفکر این نیوفتادم که مهناز بار اولشه و با کیر به این کلفتی حتما خیلی خیلی درد میکشه اما دیگه دیر هم شده بود و نمیشد طولش داد مهناز دوساعت وقت باشگاهش بود که اومدیم خونه باغ و نرفت باشگاه بهش گفتم که بی حسی نیاوردم بزاریم ییه وقت دیگه اینجوری اذیت میشی اما مهناز فکر میکرد میخوام بپیچونمش و اصلا زیر بار نمیرفت و میگفت راستشوـبگو توـمنو نمی خوای تا منم برای همیشه برم و دیگه نگاتم نکنم منم دیگه گفتم خودت خواستی و پشیمونی بعدا فایده نداره ها مهناز خانوم البته اینم بگم مهناز تقریبا پانرده ساله شده بود و یک ماه بعد تولدش بود حتی گفتم بزار اولین رابطمون روز تولدت باشه که بازم جبهه گرفت و منم دیدم حرف حالیش نیست لباشو شروع کردمـ همون لای درخت ها به خوردن و اونم همراهیم میکرد خیلی داغ و با احساس لباموـمیخورد و بدنشو پیچ و تاب میداد و خودشو بهم میمالوند
هم عذاب وجدان داشتم تو این سن کم میخوام بکنمش هم از اولین لحظه ی بوسه کیرم به شق ترین و سنگ ترین حالتش دراومده و بود یکجور خود درگیری تو وجودم بود اما شهوتم و علاقم به مهماز از همه منطق و عقلم قویتر بود از همه مهمتر خود مهناز که از من تشنه تر به این رابطه دیده میشد
دست راستمو بردم زیر پاهاش و دست چپمو بردم زیر گردنشو بلندش کردم و میبوسیدمشو بردمش دم در اتاق ته باغ و گذاشتمش زمین دروباز کردم و دوباره بغلش کردم البته اینبار خودشو انداخت تو بغلم دختره چش سفید و منم از یک متری پرتش کردم رو تخت و خودمم پریدم روش و تموم جاهای کشف نشده ی بدنشو یکی یکی لختـکردم خوردم لیسیدم مکیدم از انگشتای پاهاش تا روی چشامش رو خوردمو لیسیدم بجز زیر شرتش که گذاشتم برای اخر کار

نوک سینه هاشو که مثله دوتا توپ کوچیک مرمری بود با نوک صورتی و شدیدا برجسته میمکیدم و دست راستمو داخل رون هاش تکون میدادم مهناز ناله های دیوونه واری میکرد و یکجا بند نمیشد کمرشو بلند میکرد خودشو تکونـ میداد انگار اصلا نمیتونست اروم بگیره و این بی کنترلی و مست بودنش منو بیشتر تحریک میکرد که دلم میخواست تا شب همینجوری باهاش ور برم و باهاش بازی کنم نمی دونم تا حالا تجربه کردین یا نه اما دخترای کم سن و سال واقعا معنای واقعیه حشری بودن رو نشون میدن و

میتونن بهترین پورن استارها بشن. بگذریم ازونجایی که وقت کم بود رستم سراغ شرت طوریه مهناز خانوم و با دندون کشیدمش تا روی زانوش که خودش با تکون های کمرش همراهی میکرد و بقیشو هم خودش دراورد .

روشو یه ماچ کردم که بوی کسش به مشامم رسید انگار میخواستم از هوش برم یه بوی خاصی میداد که روی هیچ دختری همچنین بویی رو حس نکرده بودم حالا که کاملا لخت جلوم بود خودشم شدید حشری بود پاهاشو بهم چسبونده بود و انگار تازه یادش افتاده بود خجالت بکشه پوست مهناز به حدی سفید و قشنگـبود که میشه گفت مثه سنگـ مرمر بود و جذابیت بالاش بخاطر همین پوستش بود و البته از ۱۳ سالگیش خواستگار زیاد داشت

انگشتمو لای کوص پف کرده و مستش کردم که دیدم خیلی خیسه شایدم به همین خاطر خودشو سفت گرفته بود و صورت قشنگش سرخ شده بود اومدم بالا نوک سینشو یه گاز کوچیکـزدم که یهو شل کرد و دستمو بردمش لای پاهاش و کوصشو تو مشت گرفتم که کف دستم قشنگ خیص شد زود اومد بین پاهاش و لنگاشو از هم باز کردمو کوصشو به دهنم گرفتم که آاااااااااااااااااااااااااه بلندی کشید و گفتم جوووووووووووووووووون این کوص و کون دیگه ماله منه خوش خانوم و حالا حالاها فکر شوهر کردن رو باید فراموش کنی و یک لیس از پایین تا بالای کوصشو زدم که دو دستی موهامو کشید چسبوندم به کوصش و ناله میکرد و میگفت بخورش زبونت معجزه میکنه لعنتی تا حالا کجا بودی چه شبایی با یاد این لحظه جق زدم که تو روم بخوابی بخور کوصمو قربون اون زبونت بشم منم بدون مکش میلیسدم لای کوصشو چوچول کوچیکشو میمکیدم و گاهی هم تمومه کوص کوچولو و خوش فرمش و تو دهنم میگرفتمو و میمکیدم که احساس کردم یه لرزش خفیفی افتاد بجونش و ناله هاش بلند شدو یهو اروم شد و همزمان دهن و صورت منم پر آب کردم خوشکل خانوم منم که دیدم ارضا شده بلند شدم دنبال یه چیزی بودم کونشو چرب کنم کمتر درد بکشه

روغن حیوانی بود که بنظرم جالب نبود گشتم چشممـخورد به روغن ماشین از همون یکم تو پیاله ریختم و رفتم مهماز دمر کردمو کونشوـچرب کردم با روغن ماشین خخخخ الان که فکرشو میکنم خندم میگیره اما خوب هم بود خیلی رووون کرد کونشو زیر شکمش مثله همیشه دوتا بالشت انداختم و اینجوری زیابترین صحنه ی عمرمو دیدم اون حالت کون خوش فرمو سفیدبرفیش گردیه کونش قوص کمر باریکش پهنای کونش که خیلی به چشم میومد سوراخ کونش که مثله یک غنچه ی چین خورده بود و کوصش که مثله یک هلوی رسیده بود و رنگ صورتیه خوش رنگش همه اینا باعث میشد منم دیووونه بشم برای گاییدنش چیزی جلوی روم بود که تو خوابم نمیدیدم یه دختر اندام به این قشنگی داشته باشه کوص به این جذابی کون به این زیبایی پوست به اون صافی انگار میگی این دختر رو ۲۴ ساعت توـواجبی خوابوندن حتی پرز هم نداشت بدنش حتی یک لکه ی کوچیک رو بدنش نبود انگار یکـسنگ قیمتی رو به بهترین شکل تراش داده باشن

بگذریم با انگشتم روغن میزدم به سوراخ کونش و فرو میکردن تو کون تنگش که قرار بود چند دقیقه ی دیگه گاییده بشه و مهناز با اون صدای نازک و قشنگش با عشوه ی نازی آااااااااخ و اوووووووف میکرد که منو دیوونه تر کنه که موفقم شده بود روغن موتور راهشو باز میکرد و به عمق کونش راه پیدا میکردو روده هاشو قشنگ چرب کرده بود و حالا دیگه دوتا انگشتم راحت میرفتو میومد و البته مهناز اعتراض داشت اما دیگه تنها چیزی که مهم نبود الان اعتراض مهناز بود میخواست منو دیوونه نکنه حالا سه انگشتی تو کونش،بودم و با دست چپم کمرشو نگه داشته بودم چون میخواست نذاره اما نازکتر و ظریفتر از اونی بود که بتونه از زیر من فرار کنه

کیرم دیگه داشت از شق درد میترکید که یه توف انداختم سر کیرمو گذاشتم دم سوراخ داغه کونش و فشار دادم اما هی سر میخورد میرفت دمـسوراخ کوصش که با جیغ مهناز مواجه میشدم که میگفت کوصموـنکنی بدبخت میشم و منم میگفتم این کونت خیلی تنگه بذار سرش بره تو بقیش راحته توام اینقدر تکون نخور دیگه اه دیوونم کردی بذار بره توش دیگه

مهناز که انگار تازه فهمیده بود مثه فیلم سوپرا نیست که راحت کیرای درشت میره توـکون زن ها و اونقدرا دردشون نمیاد داشت کم کم میگفت بزار یه وقت دیگه الان نمیتونم تحمل کنم دردم اومده میترسم اما من حالا نمیتونستم ولش کنم محکم گرفته بودمش و کیرمو از کمرش گرفته بودم که مستقیم بره تو کونش و اونم سعی داشت نذاره که در اخر دوتا پاهامو که دو طرفش بود کامل دوطرف کونش گذاشتم و با زانوهام کامل کونشو مهار کردم که دیگه نمیتونست تکون بخوره و کیرممـ نشونـکردم به سوراخش و با کمک دستم و فشار زیاد بالاخره یهویی سر کیرم رفت توکونظ و چنان جیغی زد که خداروشکر کردم اوردمش تو باغ وگرنه هرجای دیگه بود همه میفهمیدن این دختر داره گاییده میشه همونجور که کلاهک کیرم توـکونش بود قربون صدقش میرفتم و اونم مثله ابر بهاری گریه میکرد و التماس میکرد بکشم بیرون اما دیگه دیر شده بود میترسیدم بره و دیگه هیچ وقت بهم نده و حالا که جلوم

بود میخواستم برا یکبارم شده مال من بشه حتی اگهـجر بخوره دیگه برام مهم نبود فقط میخواستم بگامش
همونجور روش خیمه زدم و لاله ی گوشش رو شروع کردم به مکیدن کهـاز خود بیخود شده بود روی لاله ی گوشش حساس بود توله سگ و چشاش برمیگشت اصلا و همینطور یکـسانت یکـسانت کیرموـفشار میدادم اونم یه حالی داشت بین گریه جیغ زدن التماس کردن وـپاره شدن تا اینکه نصف کیرم توـکونش بود البته به لطف روغن موتور خیلی رووون توش میرفت منم شروع کردم یواش یواش عقب کشیدن و دوباره تا همونجا فروـمیکردم نمیخواستم فعلا از نصفه بیشتر توـکونش کنم همین ده سانت هم کلی بهم حال میداد و مهنازم بعد چند دقیقه حالا ساکت شده بود و خیلی اهسته داشت ناله میکرد که دیدم همه چی انگار جوره گفتم نصف کیرم بیرونه هنوز بکنم توش ؟؟؟؟
با سر تکون داد که راضیه یا من اینجور فهمیدم بهرحال تلنبه هاموـتندتر کردم و انگار مهنازم خوشش اومده بود و فقط ناله میکرد که یهوـدستشو اورد پشتش که من بایستم ترسیدم چیزی شده باشه که نفس عمیقی کشیدو انگار بازم ابش اومد چون یه لحظه مثه جنازه ها ولو شد گفتم جووووووون قربون این هیکل بینظیرت بشم فدای این کون تنگت بشم اخه دختر تو چقدر خوشکل وـنازی لامصب که دیوونمـکردی و شروع کردم به تلنبه زدم اما دیگه هیچی حالیم نبود گوشم نمیشنید چشام نمیدید فقط تلنبه میزدم حتی نفهمیدم کی خایه هام چسبید به سوراخ کونش که اگه راه داشت خایه هامم جا میکردم تو کونش انگار یه حالی بودم که تو این دنیا نیستم محکم بغلش کرده بودم و شکمم کمرشو حس میکرد سینم بالای کتفشو گرما و داغیه تموم بدنشو با تمومه بدنم حس میکردم و انگار ما اصلا دوتا بدن جدا از هم نبودیم انگار بدنامون یکی شده بود و تو کونش بی وقفه بی ملاحظه بدون هیچ نگرانی تلنبه میزدم با هر تکون که اون میخورد منم به عنوان جزعی از اون تکون میخوردم ناله های اون انگار از حنجره ی من درمیومد که با نبض زدن کیرم به دنیای خودمون برگشتم که صدای ناله های مهناز می اومد که میگفتم جرم دادی لعنتی دیگه بهت نمیدم کثافت ااااااااااااااااای اااااااااااااااااااآاااه اووووووووووخ ووووووووووووووویی لعنتی کونم سوخت چکار کردی توـکونم پاشو لندهور از روم توـکونم شاشیدی پاشو قول بیابونی له شدم زیرت من که داشتم ابموـتوـکونش خالی میکردم که گفتم اروم باش چندبار اب توـاومد الانم اب من اومد قربونت بشم خوشکلترین و بداخلاق ترین دختر روی زمین و خندیدم و بیحال روش ولو شدم وـاونم ارومـگرفته بود و گفت انگار یه دریا تو کونم اب ریختن همه مردا اینقدر اب میریزن تو کون عشقشون البته حق هم داشت من خودمم تا حالا اینقدر ابم نیومده بود
از روش پاشدم و مهناز غرغر کنان رفت دسشویی و اب توـکونشو خالی کرد و برگشتنی مثله پنگوعن ها راه میرفت و منم مسخرش میکردم و اونم فحشم میداد واصلا متوجه گذر زمان نبودیم دوساعت وقت داشتیم و حالا سه ساعت گذشته بود و ما اصلا نفهمیدیم که با زنگـزدن زنم فهمیدیم چخبره که گفتم که باید میرفتم شهر بعدی یه چیزایی برای ماشین بخرم که مهنازم حوصلش،سر رفته بود با من اومد تا یکساعت دیگه برمیگردیم و بعدشکلی خندیدیم و مهناز خانومـاشتهاش باز شده بود که رفتیم جاتون خالی کبابی اما مشکل راه رفتنش و کونـدردش حل نشده بود که رفتم داروخونه و ژل و اسپری بیحسی خریدمو بردمش یه جای خلوت و روی صندلی برام قنبل کرد که هم اسپری زدم هم ژل زدم به کونش که البته به شوخی گفتم جوووون همینجا بکنمت چه حالی میده که فحش بارونم کرد خخخخ و رابطه ی منو مهناز وقتیکه تنها بودیم خیلی راحتوـصمیمی بود البت پیش بقیه از همه بیشتر هوا داشت منم احترامشو داشتم اما وقت تنهایی هم من اونو هم اون منو هرجور حال میکردیم فحش میدادیمو و شوخی خرکی میکردیم و بلاهای عجیب غریب سر هم می اوردیم
بگذریم رابطم با فرناز هم ادامه داشت که شش ماه بعد فرناز ازدواجـکرد و از همه خوشحالتر مهناز بود چون دوس نداشت من فرنازو بکنم و حالا فرناز برا همیشه قرار بود از من دور بشه

البته بعد اونروز مهناز یه مدت از من فراری بود وـحالا من میخواستم دلشو بدست بیارم که کارمم سخت بود مهناز همونقدر که شیطون وـسکسی بود بیشتر لجباز بود

2 ❤️

2019-02-15 23:40:49 +0330 +0330

خب از اون روز مهناز برام ناز میاورد اما کم کم راه میومد مثلا میذاشت دستمالیش کنم یا اگه موقعیتش بود ببوسمش اما باهام تنها نمیشد که بکنمش یجوری میپیچوند تا بعد یکماه تنها گیرش اوردم و شروع کردم مالوندنش که حشریش کنم و موفق هم شدم اما چون تو خونشون بودیم و سکس منم یکم طولانیه معمولا نذاشت بکنمش اما لختش کردم و به خواست خودش یه ماساژ خفن بهش دادم این مدت که مهناز نمیداد فرنازوبیشتر میکردم و تمومه فشار شهوتم رو فرناز بود و البته شاکی هم میشد اخه به مهناز که فکر میکردم یکم وحشیانه میگاییدمش که باعث میشد دردش بیاد و حتی نتونه معمولی راه بره منم با مهناز چیز متفاوتی روـتجربه کردم و اونم حالا ناز میاورد نمی اومد ببرمش یه جای مطمعن بهونه های جورواجور میاورد تا اون ماساژ که به مهناز خانومـ ما خیلی خوش اومد و در اخر گفتم دلم برای باغ تنگ شده فردا بیا بریم که گفت فردا نمیتونه ولی هفته ی دیگه روز تولدم صبح ساعت ۹ باید برم مسابقه اگه منو ببری بعدش بریم باغ مسابقش شهر کناریشون بود پنجاه کیلوتر فاصله داشت منم روز تولدش بردمش مسابقه استانی کونگ فو تا ساعت ده مسابقش تموم شد و بردمش خونه باغ این بار بی حسی روغن ماساژ و … اماده کرده بودم اول ماساژش دادم بعد هم با بی حسی کونشو بی حس کردم و دومین سکسمونو روز تولدش کردیم خیلی مواظب بودم از سکس با من پشیمونش نکنم با احتیاط کیرمو فرو کردم توـسوراخ کونش که بازم اعتراض کرد و منم که ختنه گاه کیرم فقط تو کونش بود نگه داشتم و گفتم بقیشو من تکون نمیخورم هروقت اماده بودی خودت عقب جلو کن پنج دقیقه ای طول کشید تا کیرمو تا خایه تو کونش حس کنم اما من تکون نمیخوردم اون تلنبه میزد دیگه کونشو میچرخوند بازی میداد و جوری با کونش بهم حال میداد انگار یه عمره حرفه ای کارش اینه توله سگ و منم رو ابرا بودم که حس کردم ابش اومد و اروم گرفت اون داگی بود و من روش خم شدم و با سینه های سفتش شروع کردم بازی کردن و مالوندشون و پشت کمرشو میبوسیدم و کیرمو تا خایه تو کونش نگه داشته بودم که گفت من خسته شدم تو انگار عرضه نداری بکنی نمیکنی برم باغبونو صدا کنم البته به شوخی گفت باغبون هم نداشتیم مثلا خواست منوـتحریک کنه منم گفتم انگار واقعا کونت میخاره باشه خودت خواستی پهلوهاشو گرفتمو و شروع کردم تلنبه زدن بعد چنتا تلنبه اروم تندتر شروع کردم به تلنبه زدن که مهناز ناله های حشری کنندش کل خونه باغو برداشته بود و منم داشتم رو ابرا پرواز میکردم و تلنبه هام شلاقی شده بود و کونشو جر میدادم و مهنازم با حرفاش تشویقم میکرد منم مچ دستاشو گرفتم کشیدم عقب و همزمان تو کونش تلنبه میزدم و با هر ضربه پرت میشد جلو و با دستاش میکشیدمش عقب و هربار آاااااااااااااااااااخ اووووووووووووووووووف اااااااااااااای مهناز بلندتر شنیده میشد بعد ده دقیقه حالتو عوض کردمو از لنگاشو انداختم رو شونمو مشغول گاییدن اون کون سفید و خوشکلش شدم و صورتشو که میدیدم چطور خمار میشه و حال میکردم دختر به این نازی با این هیکل فوق العادش تو سن ۱۵ سالگی روز تولدش زیر من خوابیده و با من اینقدر حال میکنه و لذت میبره من تو سکس از همه چی برام مهمتره طرفی که میکنمش رو بتونم راضی نگه دارم بنظر من هنر سکس همینه که طرفتو بتونی به اوج برسونی

همونجور که میکردمش خم شدم روشو لباشو میبوسیدم که اونم همراهیم میکرد دیگه این مدت خیلی فشار اورده بود بهم و کمرم از روز ماساژ پر بود یک هفته بود سکس نکردم برای این روز و داشت ابم میومد که بهش گفتم وـاونم گفت مثه فیلم سوپرا بپاش روم منم گفتم باشه و کیرمو گرفتمـجلو صورتش که پاشید رو صورتشو ممه های سایز ۷۰ مهناز که با اب کمر من حالا یجورایی جذاب شده بود اما مشکل حالا این بود خونه باغ حموم نداشت که خودشو بشوره و مجبور شدیم اب گرم کنیم و با مکافات بشوریمش که بعدشم یکمـسرماخورد بگذریم بعدشم رفتیم تولد مهناز و زندگیه سکسیه مخفی من و مهناز شروع شد و فرناز از این رابطه خبر نداشت اما مهناز میدونست گهگاهی خواهرشو میگام و قبول کرده بود اینو بعد چند ماه فرناز به اصرار مادرش و پافشاری خواستگارش ازدواج کرد و توجیح مادرزنم هم این بود اندام فرناز خیلی درشت شده مخصوصا کونش که خیلی دیگه تو چشم میومد و مادرزنم شک کرده بود
روز قبل عقدشون به اصرار فرناز بردمش شهر بعدی و یه خونه مسافری اجاره کردمو تا جا داشت با فرناز سکس کردیم و بیشتر از سه ساعت همه جوره کردمش و باهاش خدافظی کردم و ازش قول گرفتم بعد این همه چیو فراموشکنه اما اون میگفت بیا ادامه بدیمـکسی نمیفهمه منم بهونه کردم زن شوهردار نمیکنم اما دروغ چرا بعد نسرین چندبار دیگه زنای مردومو تو شهر خودمون گاییدم که داستانشون جداست مثلا یه مهری خانوم ۲۵ ساله بود کهـبخاطر انتقام از شوهرش میومد با من سکس میکردچون شوهرشو روی یکـ دختر دیگه گرفته بود و منشی دوستم که مطب داشت به هردوتامون میداد و هیچ وقت هم سیر کیر نمیشد شوهر هم داش

ت اما من نمی خواستم فرناز با این رابطه ها زندگیو ایندشو خراب کنه

طرز تفکر ونم این بود دیگه دختریکه یکبار خیانت کنه برای تفریح هم شده میخواد هربار خیانت کنه و دیگه خودشم نمیتونه خودشو کنترل کنه همینطور هم بود و بعدها با وجود شوهرش هرجا موقعیت داشت خودشو مینداخت تو بغلمو و منو میبوسید و میخواست تحریکم کنه که یکبار منو مهنازو روی هم دید و بدون هیچ حرفی گذاشت رفت بعد اونـروز که منو تعقیب کرده بود تا خونه باغ و مارو دید دیگه یه مدت بهم توجه نشون نمیداد انگار ناامید شده باشه مهناز ۱۶/۵ ساله بود که بالاخره یه پسره پولدار عقدش کرد و مثه فرناز یکروز قبل عقدش قرار بود بکنمش که نشد تنها بشیم اما مهناز قول گرفت ازم بعد عقدش باید حتما یکبار بکنمش و منم قبول کردم و یک هفته بعد عقدش که قرار بود بره یه شهر دیگه مسابقه بده قرار شد من ببرمشو بیارمش اخه همه مسابقاتش رو من میبردمش همیشه شوهرشم مشکلی نداشت بردمش مسابقشو داد فرداشمـ چنتا مسابقه داشت که خونه دربست اجاره کردم دوروزه قرار بود یک سکس خدافظی باشه اما دوشب پشت هم سکس داشتیم و بهش گفتم بعد این دیگه بهت دست نمیزنم اما اون میگفت هیچی عوض نشده و نمیخواد رابطمون تموم بشه و اتفاقات بعد اون …
ادامه دارد…

1 ❤️

2019-02-16 00:26:57 +0330 +0330

من اگه حال داشتم این همه رو بخونم که الان دندونپزشک میشدم

0 ❤️

2019-02-16 23:39:26 +0330 +0330

بعد از اون روز هرجا دختر سفیدی که اندامش یکم شبیه مهناز بود میرفتمـرو مخش و لنگاشو میدادم بالا چند مورد هم زن شوهر دار سفید برفی به طورم خورد و اکثرا کونشو میکردم البته بعد یکبار دیگه نمیومدن طفلکا یجورایی بعدش زخمی میشدن منم برام مهم نبود چکار میکنم چشامو میبستم فکر میکردم مهنازه و جرشون میدادم این وسط فقط دو نفر بودن که همیشه حاضر به جنگ بودند به عبارتی یکی منشیه دکتر که رفیقم بود و دوتایی دوبله میکردیمش که شوهر داشت و سیر بشو نبود اونم سفید برفی بود و یکی هم مهری بود که برای انتقام از شوهرش هرجا میگفتم میومد چندبار هم با همون رفیق دکترم مهریو دوبله کرده بودیم جر میخورد اما اعتراض نمیکرد هیچـوقت همیشه هم وسط سکس میگفت بکنین زن این محمود کسکش رو جر بدین زن محمودو و … خلاصه بعد از مهناز یه خلا بزرگی بود تو زندگیم که با اینکه با زنای مشابه میخوابیدم اما بازم عطشم نسبت به مهناز کم نمی شد از طرفی هم نمی خواستم دیگه به مهناز دست بزنم اگه یک درصد لو میرفتیم زندگیمون میسوخت ابرومونـمیرفت هیچـجایی هم جا نداشتیم و این منو خیلی میترسوند …

منو روی هرکی میگرفتن بهتر از این بود روی خواهرزن متاهلم بگیرن و هرکی دیگه بود فوق فوقش میگفتم دختره میخارید منم مثه همه مردا گاییدمش با یه عواقب مختصر یجوری جمع میشد اما با مهناز یا فرناز بجز خودم اونا هم دیگه هیچـجا جایی نداشتن واسه همین تا میشد کمتر میرفتیم خونه مادرزنم الناز هم شاکی بود

جالبتر با باجناغ هام هم رفیق شده بودم اما هر بار که بهشونـنزدیک میشدم زناشون اونقدر بهم میمالیدن منم گاهی یه دستی بهشونـمیرسوندم و یه مالشی به کوص و کونشون میدادم اما بیشتر از مالوندن نبود و همیشه بعدش خیلی پشیمون میشدم واسه همین کمتر میرفتم بهرحال یه رابطه ی عمیقی بینمون بود که از ذهنمون پاک نمیشد

شیش ماه از اخرین سکسم با مهناز گذشته بود که اونا اومدم خونمون و ما رو متقاعد کردن بریم چند روزی روشمال بگردیم چهارنفری
جاتون خالی خوش میگذشت عالی بود تا اینکه یکـروز رفتیم وسط یکـپارک جنگلی بزرگ و بساط کباب و مشروب و پاستور و خلاصه تفریحو بپا کردیم خلاصه به اصرار مهناز شب همونجا چادر زدیم و همه توـچادر تنگـخوابیدیم البته قرار بود ما مردا توـماشین بخوابیم اما بازم مهناز گفت ما زن ها میترسیم و تو چادر خوابیدیم من و باجناغم وسط با فاصله کمتر از یکـ متر خوابیدیم وزن ها دو طرف ما همه خوابیده بودن اما انگار مهناز خوابش نمیبرد نیم ساعت بعد صداشو شنیدم و بیدار شدم که داشت جاشو با شوهرش عوض میکرد شوهرش ذفت کنار چادر وـمهناز یک متریه من بدون مانع خوابید نمیدونم کی خوابم برده بود که احساس کردم کیرم تو دست کچیکیه چشامو باز کردم دیدم مهناز خانوم پشتش به منه و کیرمو در اورده و داره میماله و کیر منم خیلی زود شق شد که برگشت یه نگاه به من کرد و منم چشامو بستم و دورو برو نگاه کرد و شورت و شلوار خودشو کشید پاشید و با کونش چسبید به کیرم اونقدر استرس داشتم و ضربان قلبم تند میزد که فکر میکردم همه دارن صدای قلبمو میشنون هم شهوت هم ترس دونفر دیگهـکنارمون بودن یکی زن من و خواهر مهپاز بود و اونیکی شوهر مهناز و انگار اصلا برای مهناز کوچولی ۱۷ ساله ی ما این چیزا اصلا مهم نبود کیر بی صاحاب من هم وقتی بلند بشه باید خالی بشه تا بخوابه وگرنه همونجور میمونه و باعث ابروریزیه

بگذریم مهناز کیرمو به دهنـگرفت و خیسش کردو پشتشو کرد به من و کمر کیرموـگرفته بود و تنظیم کرد دم کوصشو خودشو کم کم داد عقب خیلی دلم میخواستم بغلش کنم وهمونجا بگامش اما ترس هم داشتم واقعا حس خیلی عجیبی بود بعد یکـدقیقه کیرم تا خایه تو کوصش بود و اونم هی تکون میخورد مثلا تلنبه میزد و منم وقتی استرس دارم زود پنج دقیقه ای ابم میاد که همینطورم شد حس کردم اگه ادامه پیدا کنه یک دقیقه دیگه ابم میپاشه تو کوصش گذشته از بارداری و … اگه ابم تو اون فضای کوچیک میومد از بوی اب کمرم ممکن بود بیدار بشن یا حتی بوش بمونه و فرداش بفهمن همهـاین احتمال ها تو یه ثانیه از ذهنمـ گذشت و یه تلنبه زدم تو کوصش و هلش دادم یکم رفت جلو که خودشو زود کوبید عقب و دوباره محکمتر زدم تو کوصش با دستم نگهش داشتمو کیرمو دراوردم و کیرمو دادم لای کش شلوار راحتیم و رفتم بیرون از چادر و گفتم یکم قدم بزنم شاید اروم بشم کیرمبخوابه مهنازم ببینه نکردمش میخوابه دیگه ولم میکنه اما هرکار کردمکیر لعنتی نخوابید تازه اون حس کوص فوق العاده تنگ مهناز که انگار تازه پردشو زده باشم و تلاش یک زن شوهردار که خوش کلترین و خوش استیل ترین دختر فامیل هم بود برای اینکه تو اون محیط پرخطر کیر منوـتو خودش حس کپه هم هیجانمو بیشتر میکرد هم شهوتمو هم عطشم بیشتر شده بود و دلم میخواست به متاهل بودنش فکر نکنم و همونجا برگردم توـچادر کوص و کونشو یکی کنم و ساعت ها بگامش اما شرایط،توـچادر خیلی خطرناک بود و منم با تموم شهوتم نمیخواستم ریسکـ کنم و میترسیدم

تو همین حال بودم که دیدم مهناز جلومه و میگه من باید برم توالت میترسم منو میبری که گفتم باشه بریم یکمـکه دور شدیم به حرف اومد و گفت دیوث چرا کشیدی بیرون تو نکردی بزار من بکنم که خندم گرفته بود گفتم همینم مونده یه دختر بچه منو بکنه ک گفت تو عرضه نداری و چرخید وـکیرمو گرفت منکه هنوز کیرم شق بود و یهوـناقافل کیرموـگرفت شوکه شدم و گفتم جنده کوچولو اینجا جاش نیست اخرش منو به گاییدن میدی الان شوهر کسکشت میاد بیرون بهش بگم کیرم توـدست زنت چکار میکنه توله سگ؟؟؟؟ گفت خب بریم جلوتر صندلی هست میریمـ اونجا از دور هم معلوم نیست گفتم اخه توله این کوص و کون سفید تو از هر جایی مشخصه که گفت نه که تو ام بدت میاد؟ دیگه اون لحظه شوهرش متاهل بودنش خواهرش که زنم باشه و احتمال لو رفتمون یادم رفته بود و دستمو کردم تو شلوارشو زیر شورتش و کونشو که حالا یکم گوشتی تر هم شده بود تو مشتمگرفتم و گفتم انگار حسین بهت ساخته کونت رو فرم تره خندید گفت اون که قدر کون منو نمیدونه کونم شیش ماهه صاحاب نداره اینم که رو فرم تره بخاطر کرم های مخصوصه که خریدم و میزنم و … رسیدیم نزدیکـ توالت ها دو سه تا صندلی بود شورت و شلوارشو دراوردم وسط جنگل یه باد ملایمی هم می اومد صدای باحالی بین درختا می اومد زانوهاشو گذاشت رو صندلی و برام قنبل کرد و منم دیگه ملاحظه ی کوصش تنگشوـنکردمو و یه توف انداختم دم کوصش و کیرمو تپوندم تو کوصش

  • آی مامان جووون
  • هیس چته دیووونه میخوای شوهرتو صدا کن بیاد
  • کاش یروز دختر میشدی یکی دسته بیل به اون کلفتی رو بهت جا میکرد میفهمیدی من چی میکشم
  • همچی میگی انگار مجبورت کردم نمی خوای درش بیارم
  • نه فداتشم تو بکن فقط یکم اولش ارومتر اخه لعنتی من اولین بارمه ها
  • پس اون حسینه کسکش چه غلطی میکنه؟
    داشتم خیلی یواش کیرمو عقب جلو میکردم تا باز جیغ نزنه جنده خانوم
  • شوهرم میکنه اما کیر اون نصفه کیره تویه اگه کیر تو دسته بیل باشه مال حسین مثله خودکاره
    خندم گرفته بود از مزخرفاتش البته مهناز مسخره ترین حرفا رو جوری میزد که نمیشد بهش گوش ندی از بس این توله سگ قشنگ حرف میزد

خلاصه دیگه داشتم بهترین لحظات سکسی عمرمو میگذروندم زانوهاش درد گرفتن و من نشستمو اومد روـکیرم نشست و خودشو بالا پایین میکرد و لبای همو میخوردیم خیلی حال میداد کوصش مثه تنور داغ بود و کیرمو توـخودش له میکرد هر چی میکردم اب کوصش بیشتر میشد و خشک نمیشد اصلا اما همونجور که خیلی کیرمو تو کوص رووون میکرد اما گشادش نمیکرد کوصش همچنان تا اخرین لحظه تنگ ترین حالت خودشو حفظ کرده بود و بیشترین لذتو بهم میداد تی شرتمو در اورد منم بالاتنه ی اونولخت کردم
دوتایی رو نیم کت لخت مادرزاد ساعت سه نیمه شب داشتیم وسط جنگل اولین تجربه ی سکس واژنی مونـرو تجربه میکردیم حال و هوامون همونقدر که شهوتناک بود همونقدر عاشقانه بود بوسه هامون تلنبه هامون لمس بدن هامون مالیدن سینه هامون به هم همه چی عالی بود که مهناز لبامو گاز گرفت و اروووم شد ارگاسم شده بود دم گوشم گفت کی میخوای کونموـحال بیاری پس دلم تنگ شده برا کیرت لعنتی گفتم پس لباسارو بردار بریم تو توالت که صدامون نره سمت چادر و قبول کرد بردمش داخل توالت و در و بستم و همونطور سرپا خمش کردم و از مایع دستشویی توی توالت زدم به سوراخ کونشو و کیرمم لیز کردم باهاش که دستاشو تکیه داد به اون جایی که وضو میگیرن و کامل برام قنبل کرد از تو اینه صورتشو میدیدم و سینه های سفت و سربالاش که درشت تر هم شده بود کیرمو گذاشتم تو چاک کونش،و فروـکردم و نصف کیرم سر خورد رفت توش که صورتش رفت تو هم گفت

  • آی مامان جون
  • جووووووووووون چیشد خوشکله
  • جر خوردم وحشی چته میخوای بکشی منو
  • تو که خیلی وقته منو کشتی دارم انتقام میگیرم
  • منکه نگفتم نکن خودت ادا درمیاری میگی نمیکنم و فلان
    تازه یاد شوهر اونو زنم افتادم گفتم واااای باید زود برگردیم هواست هست و شروع کردم تلنبه زدن و سینه هاشو تو مشتم میگرفتمو میگاییدمش و اونم بلند بلند ناله های وحشتناک میکرد و قربون صدقم میرفت
  • بکن فداتشم قربونـ اونـکیر دسته بیلت بشم جر بده منو شوهر اول من توییی آااااااااااای اوووووووووووخ وووووووویی مامانـجون کجایی دامادت دخترتو پاره کرده

کیرمو دراوردم کردم تو کوصش و تند تند تلنبه میزدمو حال میکردم دیگه داشت ابم می اومد بهش گفتم گفت کونم اب میخواد منمـمعطل نکردم دوباره یهو همه ی کیرمو جا کردم توـکونش که جیغش رفت هوا و منم ابموـتوش خالی کردم دوتایی شاشیدیمو اونم کونشو خالی کرد و برگشتیم برگشتنا کج کج راه میرفت و ازم سواری گرفت و روی کولم سوار شد تا نزدیکیه چادر و با احتیاط رفتیم خوابیدیم فرداش مثه خر پشیمون بودم دگهـبهش روـندادم وـاخمام همش توهم بود چیزی نمونده بود لوبریم و حالا میفهمم چه خریت بزرگی کردم تو همچین شرایطی اونجوری باهاش سکس کردم هرچند یکی از بهترین و بی نظیرترین سکس هام بود

پس فرداش برگشتیم و هر کاری میکرد باهاش اشتی کنم باهاش حرف نمیزدم از خودم میترسیدم اونقدر بهم حال داده بود که میترسیدم توـموقعیت بیوفتم بازم بکنمش که از این حس میترسیدم عقلم میگفت ازش دور باش اما دلم میخواست بپرم بغلش کنم و دیگه ولش نکنم
حالا بعدا میگم مهناز چکار کرد و نتیجش به فرناز برگشت …

ادامه دارد ـــ

2 ❤️

2019-02-17 00:15:47 +0330 +0330

راستی جدا از داستان این مدت که از مهناز فاصله گرفتم تقریبا هر روز پیش رفیق دکترم میرفتم گاهی باهم بافور میزدیم گاهی مشروب گاهی سکس سه نفره داشتیم اما منشیش هر چند روز یه ورزشی روی کیرم میکرد که دمش گرم یه تغیراتی رو حس کردم مثلا کیرم ۲۲ سانتی شده بود و کلفت تر هم شده بود
گفتم کیرم خیلی دراز نیست به نظر من کمتر از ۱۸ سانت دیگه کیر نیست البته نظر شخصیه منه .

0 ❤️

2019-02-17 00:30:20 +0330 +0330

چون با محارم بود دوس داشتم

0 ❤️

2019-02-17 02:29:47 +0330 +0330

داداش اگه یکی قرص خورده باشه و اسپری هم زده باشه و تریاک هم کشیده باشه فوقش تا قسمت۷-۸بخونه بالاخره آبش میاد

چجوری تونستی ۱۶-۱۷قسمت بنویسی؟

اینی ک تو نوشتی بخواست توی کتاب هم نوشته بشد چند فصل میشد :)

0 ❤️

2019-02-17 21:35:30 +0330 +0330

حالا هم نمی خواستم دوباره بکنمش هم زود زود دلم براشتنگ میشد برای اون چشمای خاصش با اون نگاه نافذش که هر مردی رو میتونست دیوونه کنه همیشه از رنگ چشماش اعتراض داشت دوس داشت چشماش رنگی میبود چشمای مهناز سیاه بود زاغه زاغ بود منکه خیلی خوشم میومد اما خودش دوست داشت چشاش رنگی باشه تو خونواده زنم فقط مهناز خیلی ازاد لباس می پوشید و شوهرشم واقعا به تمام معنا زن ذلیل بود گاهی اونقدر لباساش سکسی بود که اگهـبازار میرفت با شوهرش بازم از متلک های بقیه در امان نبود شوهرش نمیشه بی غیرت بود اما اهمیت هم نمیداد برعکس شوهره فرناز یکم سختگیرتر بود حداقل فرنازو با لباسای تحریک کننده ی بدن نما ندیدیم بگذریم دو هفته از اتفاق جنگل گذشته بود و من سعی داشتم با مهناز تنها نشم با رفقا و شوهر مهناز رفتیم بالای کوه تفریح مجردی و مشروب هم بود که هرکسی از زیداش و این چیزا و بهترین سکساشون میگفتن بحث داغ بود حسین از زیدای دانشجوییش میگفت و من هی یاد سکس هام با زنش میوفتادم نفهمیدم چطور شد که مست و پاتیل شدم اونقدر خوردم که حالم دست خودم نبود قرار بود از اونجا دوروز بریم سد ماهیگیری تور پهن کنیم البته غیرقانونی یکـ تور دویست متری داشت یکی از رفقا گاهی میرفتیمـپهن میکردیم تفریح خوبی بود خلاصه حسین که دیده بود من حالم خرابه منوـبرد خونه ی خودش وـتو اتاقشون منو خوابوند و گفت مهنازو فرستادم خونه مادرش این دوروز نمیاد خونه تو بخواب حالت میزون شد با موتور من بیا سد و خودشم رفت

من که گیج و مست بودم خوابم گرفته بود که صدای مهنازو شنیدم و انگار خوابشو میدیدم انگار مهنازو برده بودم توـحموم داشتم با دست خودم سفید برفیمو میشستم خواب شیرینی بود تو همین حین سردرد هم داشتم و اون لحظه اگه مهناز پیشم میبود حتما میکردمش تو اون حال شاید مهنازو جلوی شوهرشم بزورم که شده میگاییدم خیلی دلم میخواست که باشه که بازم بتونم بکنمش ناله هاشوـجیغ هاشو و حتی درد کشیدنشو ببینم هر حالتشو دوس داشتم انگار مریضش شده بودم هر چی دوس داشتم با مهناز تجربه کنم با شدت بی ملاحظه ای سره جنده ها و دوس دخترهای یک شبه ام می اوردم

خلاصه تو خواب وـرویا بودم که جدی جدی حس کردم مهناز داره باهام حرف میزنه چشامو باز کردم دیدم پشتش به منه و داره یه چیزایی بلغور میکنه همونطور بیحال افتاده بودمو داشتم به کون کپلش نگاه میکردم فکر میکردم هنوز خوابم مهناز میگفت از تو انتظار نداشتم اینقدر مست کنی تو همیشه به همهـمیگی کم بخورن که از تعادل خارج نشن این چه وضعیه تو داری الانم حتما حرفامو نمیشنوی واقعا که خجالت داره و رفت سر وقت لباساش انگار قرار بود بره جشن تولد چنتا لباس مجلسی برداشت هی جلوش گرفت اینور اونورش کرد و با من حرف میزد و گاهی هم میخندید میگفت تو هپروتی کاش سرحال بودی یکم شیطونی میکردیم خلاصه انگار بین دو لباس شک داشت شروع کرد به لخت شدن و منـنگاش میکردم و کم کم با دیدن هیکل لختش تو شورت و شوتین سیاهش که تضاد قشنگی بین بدن سفیدش با رنگـ سیاه لباس زیراش داشت …

انگار با دیدن این صحنه داشتم جووون میگرفتم و قبل از اینکه خودم تکون بخورم کیرم شروع کرد به راست شدن و مهناز مثله یه بره بود که جلوی گرگـ گرسنه داشت قر میداد و شیطنت میکرد یک لباس مجلسی پوشید که یجورایی بلند بود و تا مچ پاهشو میپوشوند رنگشمشکی بود اما بالای سیانهـهاشو کاملا لخت بود خیلی بهش میومد یه چرخی زد جلوی اینه خودشو انداز برانداز کرد و دوباره درش اورد من که بی حرکت داشتم نگاش میکردم وـمهناز هم فکر میکرد من تو حال هپروتم و فقط نگاش میکنم و بخاطر الکل تا شبـ نمی تونم از جام تکون بخورم اومد لپمو کشید و گفت حیف نمیتونی نظر بدی کدومشو بپوشم و لباس دیگه ای به تن کرد که شاه کوصی شده بود یه لباس صورتی با دامن خیلی کوتاه که فقط کونشو پوشونده بود و خیلی قشنگ بود مثله این کارتونای باربی و … که بچه ها میبینن شده بود منکه دیگه حسابی امپرم زده بود بالا گفتم شاه کوص به تو میگن و چشامو مالوندم گفت تو حالت خوبه انگار فکر میکردم هپروتی و خندید گفتم قرص سردرد بیار که گفت نداریم و رفت قهوه درست کنه برام منکه حالم خوش نبود انگار از درون داشتم میسوختم لخت شدموـدراز کشیدم اما چشاموـمیبستم مهناز جلو چشام بود و هی یه چیزی انگار میگفت کسخول خودش که میخاره الانم تو خونشی تخت به این خوبی هم اماده است دیگه چی میخوای که مهناز اومد داخل و گفت لباسم چطوریه اما من تو حال خودم نبودم و کشیدمش رو تخت و لباسشو کشیدم پایین که سوتینش افتاد بیرون اونجا متوجه نشدم اما انگار بند نامرعیه لباسشوـپاره کردم حتی رد بندش رو بدنش کبود شده بود بعدا سوتینشو محکم کشیدم که جیغش هوا رفت و گفت چته وحشی تو مستی الان ولم کن بعدا هرجا بگی میام الان نه و بلند بلند خواهش میکرد ولش کنم سوتینشو هم پاره کردم کیرم مثه سنگـشده بود سینه خاشو تو مشت هام گرفته بودوو و محکم میچلوندمشون گریه ی مهناز دراومده بود پاهاشو که سعی داشت از من دور کنه کشیدم طرف خودم و لنگاشو بزور باز کردم شرتشو دراوردمو و کیرمو با یه توف سره کیرم کردم توـکوس تنگ و خوشکلش و بدون ملاحظه شروع کردم تلنبه زدن اونم شدید و مهناز گریه میکرد وـمیگفت سوختم عوضی کثافت ولم کن جرخوردم و من هرچی التماس میکرد یا فوش میداد محکمتر میگاییدمش بعد چند دقیقه اعتراضاش تموم شده بود و فقط بلند بلند ناله میکرد اما مثه همیشه نبود بیست دقیقه لنگاش رو شونم بود و سینه هاش توـمشتم و کیرم توـکوصش که دراوردم کیرمو حالا مهناز حال نداشت بلند بشه خیلی بهش فشار اورده بودم مهناز خیلی ظریف بود پنجاه و سه کیلو وزنش بود باربی بود کمر خیلی باریک نسبت به زنای کون گنده ای که اکثر پسرا دوس دارن مهناز کون گنده نبود اما نسبت به اندام خودش معرکه بود کوص کوچیکی داشت و سوراه کونشم خیلی خاص بود که وقتی کیرمو از کونش در میاوردم بعد چندثانیه مثله اولش کونش جمع میشد حالت گردی و خوش فرمیه کونش بود که خیلی جذابش میکرد که البته هم برای ورزش رزمی بود هم برای کرم های خاصی که استفاده میکرد

بگذریم مهنازو لخت کردمو بغلش کردمو بردمش تو پذیرایی خونش و روی دسته مبل گذاشتمش و خمش کردم و سرشو با پای راستمفشار دادم به نشیمن گاه مبل و کیرمو خیس کردم و سوراخ کونشم تف زدم تازه فهمید کونش بگا رفته که با صدای نامفهموی اعتراض میکرد و منم کیرموـتپوندم تو کونش که سرشو از زیر پا تکون داد از درد و گریش گرفته بود الان که یادم میاد هم دلم برا اون حالش میسوزه هم دوس دارم بازم تجربش کنم البته بعدها هم همونجوری گاییدمش البته …

کونشو جوری میگاییدمش که چندبار هی میخواست بیوفته از روی دسته ی مبل اما با دست نگهش می داشتم و دوباره میکشیدمش عقب هر مدلی که بلد بودم کوص و کونشو گاییدم قشنگـیک ساعت و بیست دقیقه گاییدمش و اخر کاری مهناز مثه جنازه افتاده بود هم خیلی درد کشید هم بقول خودش تحقیر شد هم بقول خودش بینهایت لذت برد و خودشم نمیدونست چندبار ارضا شده در اخر وقتی پاهاش کنار سرش بود و تو کوص پف کردش تلنبه میزدم و به سینه هاش و کونش اونقدر سیلی زده بودم که سرخه سرخ بود ابم که داشت میومد کیرمو دراوردمو سرشوـگرفتم و تو دهنش خالی کردم که همشوتوف کرد و مبلا و فرش رو به گند کشید ابمم خیلی زیاد اومده بود مهناز بغل کردمو بردم رو تخت انداختمش و خودمم روش خوابیدم

یکساعت بعد بلند شدم دیدم داره گریه میکنه پاهاشو تو شکمش جمع کرده و سرشو گذاشته بین پاهاش تازه فهمیدم که چه غلطی کردم مهنازمو که از گل بهش نازک تر نمیگفتم رو وحشیانه بهش تجاوز کردم مهنازی که خودش همه جوره حاضر بود بهم بده حالا ازم متنفر شده بود و داشت بخاطر اونـکارام گریه میکرد

بردمش حموم و شستمش اما توـرومـنگاه هم نکرد چند بار گفتم مهناز معذرت میخوام مست بودم غلط کردم خودت میدونی چقدر دوستت دارم اما هیچی نگفت نه جوابمو داد نه فوشم داد نه نگام کرد

خودمو لعنت میفرستادم اخه چرا اونقدر مشروب خورده بودم دلشو شکسته بودم و مهناز دیگه باهام حرف هم نمیزد جایی که من بودم نمی اومد یا اگه میومد زود بهونه میاورد میرفت

همهـسعی کردن اشتیمون بدن اما نشد حتی شوهرش خیلی مشتاق بود من با زنش اشتی کنم اخه مهناز جدا از سکس تو تمام تفریحات خانوادگی با من بود دستیار من بود مثلا وقت کباب درست کردنا یا اتیش روشن کردن و …

ادامه دارد ــــ

0 ❤️

2019-02-17 21:37:46 +0330 +0330
نقل از: Aber11 دمت گرم

ممنون سعی کردم جزعیات رو فراموش نکنم

0 ❤️

2019-02-21 00:51:22 +0330 +0330

هرکاری میکردم کهـمهناز منو ببخشه هر جا میشد ازش عذرخواهی کردم بهشگفتم دیگه تو بخوای هم من نمیکنمت قول میدم اما اون نه جوابی میداد نه باهام حرف میزد فقط یکبار بهم گفت اگه ازم میخواستی خودم بهت میدادم اما تو منو جنده فرض کردی من جنده خیابونیه تو نیستم که هرجور دلت بخواد تحقیرم کنی دیگه دوست ندارم و رفت و دیگه هم نه به حرفام گوش میداد نه بهم نزدیک میشد نه میذاشت من نزدیکش بشم

بلا نسبت مثه خر تو گل مونده بودم و هروقت دلم تنگ میشد میرفتم سروقته مهری و اونو میگاییدم
از مهری بگم مثه مهناز سفید برفی بود هیکلشم مثه مهناز بود اما سایز بزرگترش مثه مهناز ریزه میزه نبود ۱۷۵ قدش بود ۶۴وزنش بود کون طاقچه ای و پهن کمر باریک سینه بین ۸۰ و ۸۵ اما خوش فرم بود سینه هاش هیچ وقت ندیدم سینه هاش اویزون باشه مثه زنای دیگه هم سوراخاش سیاه نبود هیچ وقت همیشهتمیز بود خیلی
با مهری تو چت اشنا شده بودم اولاش بهم میگفت داداشی بعد چند وقت برام تعریف کرد شوهرش برای اینکه مرد سالاریشو بهرخاینبکشهدختر میاورده مست میکرده میبرده تو اتاق میگاییده و اینم بعد اعتراض یه کتک مفصل میخورده و از اونجایی که بابای مهری معتاده و خانواده درستی نداره حمایتش کنن اینم مجبوری میسازه با همین شوهره و بعد چند وقت گفت میخواد تلافی کنه وبه اولین مردی که بهش پیشنهاد بده سکس کنه اولش گفتم خریت نکن میری چند نفره میبرن میکننت فیلم میگیرن لاشی بازی درمیارن اینکارو نکن به کسیکه نمیشناسی اعتماد نکن کوسخول که گفت اگه خیلی بفکرمی خودت کمکم کن

با تعجب گفتم من چکار میتونم بکنم

  • میتونی یه ادم مورد اعتماد معرفی کنی
  • ? مگه من کسکشم
  • ? نه نه منظورم این نبود ببخشید
  • من فقط همینو بگم به هر کسی از راه رسید اعتماد نکن اصلا بمنچه هرکاری دوس داری بکن
  • خب میدونم برا خودم میگی اما منظورمو بدفهمیدی
  • یا منظوزتو واضح بگو یا خدافظی کن
  • خب روم نمیشه چطوری بگم
  • پس خدافظی کنی بهتره گمونم
  • خب خب میگم فقط مسخرم نکنی ها
  • داری حوصلمو سر میبری
  • خب من فقط به تو اعتماد دارم حالا کمکم میکنی؟؟؟
  • یعنی چکار کنم واضح بگو
  • ? با من سکس میکنی؟؟؟
  • ? تو حالت خوبه ؟؟؟ من زن شوهردار نمیکنم بیخیال شو
  • تو نکنی میدم یکی دیگه بکنه من باید انتقاممو بگیرم هر بلایی سرم بیارن برام مهم نیست اما یادت باشه تقصیر تویه
  • خخخخ بدبختیو ببینا میگم نمیکنم هم گناهکارم بکنم هم گناهکارم
    خلاصه اینجوری شد که مهری شد جنده ی همیشگیه من

بگذریم حالا با سکس با مهری اروم میگرفتم اما طفلک مهری هم خیلی بهش فشار میاوردم مثلا منناز رو همیشه با بی حسی از کون میگاییدم اما مهری رو نه بدون ملاحظه کونش میذاشتم
اونقدر مطیع بود اگه میگفتم برو فلانجا به فلانی بده هیچی نمیگفت قبول میکرد یبار برای یه سربازه که کف کرده بود اینکارو کردم سربازه مثه خر کیف کرده بود خخخ میگفت این هلو چقدر میگیره ازت میاد میده و اصرار داشت شمارشو بدم به سربازه که بهش گفتم سیکتیر کن بابا هرجایی نیست و از خوده مهری خواسته اما مهری بهشرو نداده گفته بکن برم کار دارم از حق نگذریم مهری بجز بدنش خیلی هم خوشکل بود البته اینم نگفتم چادریه و از رو چادر اصلا مشخص نمیشه اون زیر چه هیکل خوش تراشی خوابیده و خودش که میگه نماز روزش قضا نشده تا حالا تنها گناهش همینه که به من میده که خیلی هم ناراحته اما معتاد من شده و نمی تونه توبه کنه چندبارم با دکتر دوتایی کوص و کونشو یکی کردیم دکتر هم چند بار خواست بهش پول بده اما قبول نکرد وضع شوهرش خوبه دکتر همیشه میگه این مهری دیوث تو نباشی اصلا طرف من نمیاد بهش بگو مهربونتر باشه منکه منشیمو دربست بهت میدم بی معرفت که منم میگم مهری فقط به من اعتماد داره هروقت خواستی بگو میارمش اونم اینجوری راحت تره …
بگذریم میونه ی منو مهناز خوب نشد هفت ماه گذشته بود که خونه ی فرناز باهاش چند دقیقه گیرش اوردم و کلی خواهش کردم که دیگه نمیکنمت و منو ببخش و دلم برات تنگ شده این حرفا دیدم جواب نمیده بغلش کردمو لباشو بوسیدم و کونشو میمالوندم که فرناز اومد گفت مگه تو هنوز میکنیش و عصبانی اومد سمتمون و یکی زد توـگوش مهناز
مهناز که گریه کنان فرار کرد و فرناز رو سر من خراب شد تند تند منو میزد و فوش میداد و بدوبیراه میداد خواهرمو جنده کردی چرا هنوز میکنیش مگه نگفتی بهش دست نمیزنم مگه قرار نشد دیگه نکنیش مگه اون شوهر نداره فقط اداهات برا من بود اشغال عوضی و من که دیدم ساکت نمیشه گریش گرفته و عصبانیتش هم نزدیکه ابرومونو ببره محکم گرفتمش و بردمش اتاق خوابشون و همونجا لباسای تنشو هرچی در اوردم وـهر چی پاره کردم و فرناز هنوز فوش میداد و میگفت ولم کن کثافت ولم کن اشغال دیگه نمی خوام ببینمت دیگه هیچکدومتونو نمی خوام ببینم به من دست نزن لعنتی و من توی کمتر از دودقیقه لختش کردم و در حالیکه پاهاش از تختشون اویزون بود و سرشو به تشک تخت فشار میدادمو سرخ شده بود از بس زور میزد که ولش کنم کیرمو که حالا حسابی شق شده بودو تف زدمو گذاشتم دم کوصش یه تف انداختم سر کیرموـفشار دادم که گفت آااااااااااااای کثافت یواش جر خوردم
گفتم جووووووون منم اینجام جرت بدم مگه همه ی دردت کیر من نیست حالا اومدم بگامت اما هنوز فوش میداد دیوث و منم شروع کردم به گاییدن که باز جیغش رفت هوا پنج دقیبه همینجور گاییدمش که خانوم ارضا شد و منم ولش کردم و گفتم کلید در اصلی کجاست برم قفل کنم از تو کیفش با بیحالی کلیدشو داد درو قفل کردمو برگشتم تو اتاق ملافه رو روی خودش کشیده بود و گفت فکر کردی من جندم من دیگه شوهر دارم نمیخوام دیگه برو راحتم بذار و البته با ناز میگفت گفتم مطمعنی پس از رابطه ی منو مهناز به کسی چیزی نمیگی گفت عمرا میرم اول به شوهرش میگم
گفتم من مست بودم یکروز و به منناز تجاوز کردم وـواسه همین هفت ماهه قهر کرده مارو اشتی بده هرچی بخوای بهت میدم گفت دیگه نباید بکنیش قبول؟؟ گفتم قبول گفت پس لباساتو دربیار منم حشری کردی کارتو تموم کن تا یه فکری به حالت بکنم گفتم بچشم کچر از خدا چی میخواد کهپرید تو حرفم گفت یک کوص زیبا ??

یکمـخندیدیم کامل لخت شدم و بردمش توـحموم بدنشو شستم و کف مالی کردم پشماشو صاف کردم یکمـپشم داشت کوصشو حسابی خوردم که تو همون لیسیدنه کوصش یکبار ارضا شد و گفت شوهر کسکشش نمیخوره براشو خیلی کم پیش میاد فرنازو بتونه ارضا کنه

همیشه دوس داشتم تو حموم با بدن کفی سکس کنم واسه همین حسابی کف مالیش کردمو و درحالیکه سرپا بود از پشت کیرمو تپوندم تو کوسش که باز گفت وایسا لعنتی دوساله کیر ندیدم ها

بعدشم پرسید من اشتباه میکنم یا کیر تو کلفت تر شده که گفتم تو چی فکر میکنی گفت بنظرم میاد بزرگتر شده و من کم کم تلنبه اروم میزدم و گفتم اره ۲۲ سانت شده و یکمم کلفت تر شده یه منشیه دکتری هست اون به کیرم ورزش میده که فهمیدم نباید میگفتم اخماش رفت تو هم و البته به مهناز هم گفته بود که یه منشیه هست میکنمش
خلاصه که اون روز کوص و کون فرنازو جلا دادم ک در اخر ابمو خالی کردم تو کونش که البته اینبار کونش خونی شد و تا چند روز بد راه میرفت

همین بد راه رفتنش از چشم مهناز دور نموند و اومد سراغم هرچی تونست بارم کرد و گفت حالا که بهت ندادم رفتی با خواهرم بهم خیانت کردی خیلی نامردی و رفت و نذاشت حرف بزنم … هم عصبی بودم هم خندم گرفته بود انگار زن من مهنازه خخخخ

مخلاصه فرداش سر صبح زود رفتم در خونش و منتظر موندم شوهرش بره سر کارو زنگـزدم اما وقتی فهمید منم درو باز نکرد منم از بالای در رفتم توخونش

مهناز گفت

  • اینجا چه غلطی میکنی برو گمشو فرناز جونت کونشو برای تو چرب کرده
  • اونجوری نیست تو اشتباه میکنی فرناز تهدید کرد به همه میگه منو تو رو
  • آهان توام فداکاری کردی خوابیدی روش و به من خیانت کردی ?
  • ای بابا چه خیانتی تو که با من حرف هم نمیزنی بدجنس
  • حقته که حرف نمیزنم عجب میکنم دیگه هم سراغ من نیا فرناز منتظرته اصلا میخوای زنگ بزنم بیاد همینجا بکنیش
  • مهناز جونم بیخیال دیگه ببین منو تو اشتی کن من دیگه نه تو روـمیکنم نه فرنازو
  • اهان بگو دوس دختر جدید گرفتی دیگه من به چشمت نمیام
    دیدم هرچی میگم یه جوابی داره بلندش کردم روـمبل خوابوندمش دامن وـشرتشو دراوردمو در حالیکه موهامو داشت میکند کوصشو میخو ردم که کم کم ول کرد و آااااااااااااای آاااااااااااااااااه اووووووووووووفش خونه رو گرفت و ابش اومد
    گفتمش اگه اجازه میدی منم لخت شم یهسکس توپ داشته باشیماما خانوم خانوما ناز اورد یکی زد تو گوشموـلخت رفت تو اتاق منم فکر کردم نمیخواد گذاشتم رفتم خبر نداشتم مهناز خانوم منتظر بوده برم بکنمش که بعدا خودش بهم گفت

گذشت دو هفته ی بعد مهناز باید میرفت چهار روز مسابقه داشت و همه دست به یکی کرده بودن که منو باهاش بفرستن تا شاید ما اشتی کنیم

شوهرش زنگـ زد گفت من خیلی کار دارم نمی تونم ببرمش وـنمیتونمم تنها بفرستم زنمو تو باید ببریش و به کس دیگه نمیتونم اعتماد کنمو ازین کسشعرا بدبخت نمیدونست داره دو دستی زنشو به گاییدن میده

منم ماشینو مرتب کردمو رفتم دنبالش و قرار بود زنمم بیاد که یکساعت قبل حرکت مهناز گفت دوستاشم قرار بیان و برای زنم جا نیست بزار اونارو کنسل کنم اگه قرار الناز هم بیاد که زنم گفت نه من نمیام میمونم خونه مامان شما برین

مهنازو سوار کردم و حرکت کردم و گفتم دوستاتو گفتی بیان میترسی بخورمت؟؟؟ اخمی کرد نخیرم شما همون خانومـمنشیه دکتر رو بخوری از سرت هم زیادیه که یادم اومد چه گندی زدم نباید به فرناز میگفتم که مجبور شدم سکوت کنم
بعد چند دقیقه گفتم ادرس نمی خوای بدی کجا برم دنبال دوستات؟؟؟ که گفت دوستی درکار نیست اونا خودشون رفتن الکی گفتم خواستم الناز نیاد اما میخوای با من تنها نباشی بریم دنبال منشیه دکتر که گفتم ببین به من متلک ننداز تو منو ترک کردی وگرنه
مهناز با ناراحتی گفت وگرنه چی بازم بهم تجاوز میکردی انگار جندتم ؟؟؟؟
با این دختر نمیشد کل کل کرد گفتم منکه صدبار گفتم متاسفم معذرت میخوام گفتم که مست بودم دست خودم نبود مهناز گفت اهان یعنی مست نباشی نمی تونی دیگه اونجوری بکنی؟؟؟ کی دوباره مست میکنی اون موقع بیام؟؟؟

یجوری گفت که کیرم یه تکونی خورد همچین با ناز و عشوه گفت میخواستم همونجا بزنم کنار بکنمش انگار دوس داره بازم اونجوری بگامش اما پس چرا باهام قهر کرد؟؟ چرا نگفت بکنمش ؟؟؟ هزارجور سوال برام پیش اومد
بالاخره رسیدیم رشت و یه خونه دربست گرفتم و رفتیم تو خونه …

ادامه دارد ـــــ

1 ❤️

2019-02-21 22:42:06 +0330 +0330

ساعت شیش رسیدیم که از همون اول دهنمو سرویس کرد مهناز و تا یکـساعت و نیم درباره ی منشیه دکتر دعوا کردیم و بالاخره قانعش کردم که من منشیو نگاییدم فقط برای کیرم ورزش پنیمور انجام میداده و مهناز خانوم ما قول گرفت دیگه کیرمو ندم دست کسی برام ورزش کنه خخخخ

خلاصه بساط کباب و برنجـرو دوتایی چیدیم و اصلا انگار این مهناز اصلا با من قهر نبوده هم تعجب کرده بودم هم خوشحال بودم و میترسیدم این بار باز بهش دست بزنم دوباره قهر کنه و اینبار دیگه نبخشه منو واسه همین هی به خودم یاد اوری میکردم ارسلان خر نشی باز شهوتی بشی کوص و کون نذاری برا مهناز و هی به خودم تذکر میدادم و مهناز توله هم یه تاپی تنش کرده بود که با سوتین فرق چندانی نداشت و یه شرتک و کاملا معلوم بود زیرشون نه شورت داره نه سوتین تا نگام به هیکل ریزه میزه و سفید و بی نقصش میوفتاد خودمو لعنت میکردم و سعی میکردم حواس خودمو پرت کنم

همش بخودم میگفتم سکس رو میشه با همهـکرد اما هیشکی جای مهنازو برام نمیگیره همین سه چهار روز خودتو کنترل کن ارسلانه لعنتی و گاهی هم یهضربه به کیرم میزدم که در حالت قیام کردن بود میزدم تو سرش که سجده کنه اما اونم نه زور حالیش بود نه چیز دیگه کار خودشو میکرد و از همون اول شق شد و نخوابید لامصب منم دادمش زیره کش شلوارکم که مهناز نبینه باز شاکی بشه . اما چیزی که بیشتر متعجبم میکرد این بود که مهناز چپ و راست خودشو بهم میمالوند حدس میزدم که مهناز کوص و کونش بخواره و بخواد بگامش اما باز شیطونو لعنت میکردم میگفتم ارسلان خر نشد تازه اشتی کرده خلاصه یه دوراهیه عذاب اوره سختی گیر کرده بودم و نمی دونستم چکار کنم

هرجور بود خودمو نگه داشتم شام خوردیم که مهناز گفت بیا یکمـ تمرین کنیم از اونجایی یه رشته رزمیه جفتمون کونگ فو بود فقط زیرشاخه هامون یکمی فرق داشت بعد یکساعتی که خودشو ولو کرد روـزمین و ناله میکرد که خستمه کاش یکی ماساژم بده و … منکه هیچی نگفتم خودش دادش بلند شد و گفت هووووی با توام بیا ماساژم بده اصلا بروی خودتم نمیاری ها میگم خسته ام و منم رفتم بالای سرش گفتم باشه دمر بخواب و اونم دمر خوابید و دستامو بردم زیر لباساش و مشت و مالش دادم خیلی مهنازو ماساژ داده بودم قبلا هیچ وقت صداش در نمیومد اما اینبار با هر تکون دست من اخ و اوووفش و واااااای و ووووووویش بلند بود انگار دارم کوصشو انگشت میکنم همش ناله میکرد

حالا منم که حالم خراب بود با این صدای حشری و مست مهناز هر لحظه خودمو بیشتر فوش میدادم چرا اصلا من اوردمش و میترسیدم اخرش نتونم خودمو نگه دارم و حدس میزدم مهناز بخواد منو امتحان کنه ببینه بازم بهش تجاوز میکنم یا میتونم خودمو نگه دارم واسه همین خوددار بودم و صدام درنمیومد

اگه هرکس جای مهماز بود الان راند دومـدر حال گاییدنش بودم اما نمی خواستم این اتیش پاره رو دوباره از دست بدم از لحاظ روحی خیلی بهش وابسته بودم اسم عشق مشق نمیارم اما خیلی خیلی خیلی دوسش دارم و حس میکنم اونم دوسم داره شاید اندازه ی من نباشه دوس داشتنش اما مطمعنم از بقیه ی اطرافیانش بیشتر منو میخواد

خلاصه با هزار بدبختی ماساژشو تموم کردم و مهناز رفت حموم دوش بگیره که بعد ده دقیقه صدام کرد که برم پشتشو لیف بزنم که من غرغر کردم گفتم حال ندارم اما اون اصرار کرد تا مجبوری رفتم تو حموم و بدتر مهناز لخت مادرزاد بود و نمیخواست پشتشو لیف بزنم میگفت تموم بدنشو لیف بزنم چیزی نمونده بود بگم جنده خانوم مگه من نوکرتم اما حرفمو خوردم و گفتم خب من پشتتو لیف میزنم بقیشو خودت بزن که کلی ناز ریخت که حال نداره و منم با حال خرابم مجبوری شروع کردم لیف زدن خوش استیل ترین دختری که تا حالا دیدم و دستم که دیگه به حال خودم نبود یکی در میون لای کوص و کونش بود و اونم خوشش میومد من همیشه از سکس تو حمام با شستن بدن زن خیلی لذت میبردم که حالا مهناز بعد هفت ماه با کوص وـکون و سینه نای ترکه ای خودش با بدن کفی توـدستام بود کیرم داشت منفجر میشد لباسام خیش شده بود و استرس داشتم اونقدر که ممکن بود ابم بیاد هر لحظه تو همین فکرا بودم که مهناز کیرموـگرفت از شلوارک کشید بیرون که گفت این بدبختو چرا حبسش کردی و بلند بلند میخندید اون دلش کیر میخواست و من فکر میکردم فقط میخواد منو اذیت کنه یکم با کیرم بازی کرد و نشست کرد تو دهنش کهـبرام ساک بزنه از اونجایی که چند ساعت بود شق کرده بودمو و اب تو کمرم جمع شده بود و استرس داشتم کاریکه مهناز ازش متنفر بود اتفاق افتاد که هنوز دو دقیقه از ساک زدنش نگذشته بود که ابم پاشید تو دهنش و اونقدر هول شدم نتونستم درش بیارم و دهن مهنازوـپر اب کردم که بعدا گفت یکمش پریده توـحلقش و قورت داده و مهناز کیرموـدراورد و تف میکرد و دهنشو میشست … الان اگه فرناز بود خوشش هم میومد اما مهناز متنفر بود و حالا یکی زد رو کیرم وـدادم رفت هوا وـگفت حقته این چکاری بود کردی تو که بعد چهل دقیقه کردن بزور ابت میاد الان چت شد یهو عوضی چرا درش نیاوردی چرا پاشیدی توـدهنم اه اه حالم بهم خورد که حولشو پوشیدو رفت بیرونـ حمومـ منم یه نفس راحت کشیدم یکمم خندیدم ابمم اومده بود راحت شده بودم دوش گرفتموـخودمو شستموـاومدم بیرون که مهناز با همون حوله پالتویی خودش اومد نشست روـپام و خودشو تکون میداد که قشنگ خودشو میزون کیرم کرد و شروع کرد لبامو خوردن و گفت شراب نداری؟؟؟ میخوام امشب مست کنی و یه چشمکـ زد که مطمعن شدم این میخواد انتقام بگیره ازم و اذیتم کنه و گفتم مهناز بس کن دیگه برو بخواب بزار منم بخوابم مگه فردا مسابقه نداری اینقدر سر به سر من نذار من بمیرم هم دیگه به تو دست نمیزنم و بلندش کردم از روی کیرم

مهناز که بهش برخورده بود بلند شد رفت تو اتاق وـدر رو خیلی محکمـ بست نفهمیدم کارم درست بود یا غلط من فقط میخواستم مهنازو از دست ندم اما انگار داشت برعکس میشد مهناز از اتاق اومد بیرون و گفت معلومه دیگه تا منشیه دکتر هست مهناز چکاره است معلومه که دیگه به من دست نمیزنی حالا که تو اونقدر مرد نیستی که من رو ارضا کنی میرم یه مرد پیدا میکنم که وظیفه ی تورو انجام بده و با کمال میل میل کوص و کونمو میدم به اولین مردی که از تو کوچه رد بشه و درو باز کرد وـرفت بیرون با یک حوله ی پالتویی و موهای خیس پاهای لخت تا بالای زانو

منو میگی انگار برق گرفته باشدم دنبالش رفتم تو کوچه و خودمو بهش رسوندم و دستش رو گرفتم کشوندمش طرف خونه که دادو بیداد کرد ولم کن بتوچه اصلا مگه تو چکاره ی منی ولم کن میخوام برم … نگووو از دور دو تا جووون دیدن اومد دم در منم مهنازو کشوندمش تو خونه و سرش داد زدم گفتم یبار دیگه ازین غلطا بکنی همینجا میکشمت و دفنت میکنم جواب همه رو هم میدم جنده خانوم که صدای در اومد همون دو تا جوجه لات بودن اول شلوار راحتیمو فوری پوشیدم و رفتم بیرون گفتم چیه هان ؟؟؟ چخبره ؟؟ چی میخواین ؟؟؟ اومدن لات بازی دربیارن با چاقو که یه کتکـ نازی زدمشون که راه خونشونو فراموش کردن و برگشتم برم تو خونه در بسته بود حالا هر چی در میزنم مهناز درو باز نمیکنه جوش اورده بودم کلید هم نداشتم مهناز هم میگفت میخوای منو بکشی همونجا توـحیات بخواب هرچی گفتمـمهناز باز کن توله سگ این چه کاریه گفت تو نامحرمی میترسم منو بکنی خخخ

دیگه مطمعن بودم این دختره روانی شده یا میخواد منو روانی کنه شانس اوردم وسط تابستون بود بعد نیمـساعت کهـدر رو باز نکرد رفتم پشت بوم از اونجا رفتم حیات خلوت و ازونجا رفتم تو خونه که دیدم جنده خانوم زیر پتو خوابیده لخت شدم رفتم زیر پتو چسبیدم بهش خواب نبود خودشو بخواب زده بود دمـ گوشش گفتم حالا تا صبح میکنمت نمیزارمـ بخوابی جنده کوچولو به پهلو خوابیده بودمنم تف زدم سر کیرمو و گذاشتم دمـ کوص تنگش و فشار دادم که کیرمـ رفت تو کوصش و آاااااااااااه کش داری گفت و منمـ لنگ سمت چپشو بلند کردم و شروع کردم تلنبه زدن و سینه هاشو تو مشتم گرفتم و گاییدنشو شروع کردم پنج دقیقه همونطور تند تند توـکوصش تلنبه میزدم و اونم دیگه اشکار ناله میکرد

ملافه رو کامل انداختم روـزمین و مهنازو خوابوندم روی کمرش و کیرمو هواله ی کوصش کردم و شروع کردم به خوردن لباش و تند تند تلنبه میزدم مهناز که یکمـدردش گرفته بود ناخوناشو تو بازوهام فرو کرد و پاهاشو اورد بالا و لنگاشوـانداخت سرشونم و متوالی یکی در میون ممه هاشو گاز میزدم گردنشوـمیمکیدم لباشو میخوردم و همزمان توـکوصش داشتم چاه حفر میکردم مهناز که از صداش معلوم تو فضا سیر میکنه یهوـارومـ شد نفهمیدمـ چندمین ارگاسمش بود کوصشو کردم تو دهنم و یکمـ خوردم و لیسیدم که مهناز گفت دیوث خیلی دلـم برات تنگـــــــ شده بود قربون صدقش میرفتم قربون پوست سفید برفیش فدای اون چشمای خمارت بشم لعنتی اخه دختر تو چقدر مست و ملنگی منو که گاییدی امشب همش میترسیدم بهت دست بزنم قهر کنی از بس دوستت دارم نمی خوام ناراحتت کنم توله ( این اولین بار بود بهش گفتم دوستش دارم) مهناز هم برومـاورد و گفت خیلی بیشعوری چرا تا حالا بهم نگفتی دوستم داری و بلند شد لباموـخورد و منو خوابوند و نشست با کوصش روـکیرمو لباموـمیخورد

همچین روی کیرم بالا پایین میشد و تلنبه میزد انگار اون داره منو میگاد تعجبم از این بود اب کوص این لامصب خشکـشدنی نبود تا لحظه ی اخر کوصش پر ابه پر آب بود
زنای زیادی گاییدم اکثرا بعد بیست دقیقه کم کم اب کوصشون خشک میشه اما مهناز رو تا یکـساعتو نیم گاییدم خشک نشده

حس خیلی توپی بود انگشتمو کرده بودم تو کونش سینه به سینه داغیه تنش عطر موهاش حرکت کوصش که کیرمو بلعیده بود و داغی و تنگیش منو تا اوج میبرد
یک ساعتی گذشته بود که آبم داشت میومد بهش گفتم و گفت دوس داری کجا بریزی گفتم تو کونت
کیرمو کرد توـدهنش و تفیش کرد حسابی و با کون نشست روش و نصف کیرمو جا داده بود تو کونش و تلنبه زدنو شروع کرد و دو دقیقه نشد که ابم پاشید تو کونش و همزمان مهناز لبامو بوسید و کیرمو دراورد از کونش و رفت دسشویی

وقتی برگشت توـرخت خواب بغلم کرد و منم بغلش کردم مهناز گفت کاش تو شوهرم بودی از همون اول دوست داشتم گفتم خب منم تو رو خیلی دوست دارم اما من ۱۵ سال ازت بزرگترم دختر اون موقع اومدم خواهرتوـگرفتم توـخیلی کوچیک بودی …

  • راستی منو بخشیدی؟؟؟
  • دیووونه اولش بهم برخورده بود اما بعدش الکی کش پیدا کرد من همیشه دوست دارم چون منت هیچکیوـنمیکشی مغروری اما اونقدر عذرخواهی کردی از من خوشم نیومد
  • ای نامرد خب من بهت رسما تجاوز کرده بودم ناراحت بودم که از دستت بدم بیشعور یکبار عذرخواهیموـقبول میکردی اینقدر عذاب نمیکشیدم
  • حقته عجب شد دلم خنک شد ـ یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟؟؟
  • نه بگو چی میخوای بگی ؟؟؟
  • من اولش ناراحت شدم اونجوری تو مستی منو کردی اما بعدش هربار یادمـمیاد خودمو خیس میکنم خوشم اومد اونجوری وحشیانه منوـکردی
  • ای دیوث پس من این هفت ماه تقاص چیو پس دادم؟؟؟؟
  • تقاص دوس داشتن من
  • جووووون تا باشه ازین تقاص ها
  • خب دیگه لوس نشو من خوابم میاد شب بخیر
  • هه زرنگی کیر من تازه راست شده راند دوم میخوام جرت بدم

اون شب تا سه صبح گاییدمش و بعدش خوابیدیم
اون چهار روز بیشتر از ده بار گاییدمش که روز اخر شراب گرفتم دوتایی مست کردیم و یه سکس وحشیانه باهاش داشتم که فرداش حال نداشت بلند بشه و زنگـزد به شوهر کسکشش و گفت یکروز دیگه بمونم میخوام برم بازار فرصت نشده سوغاتی بخریم و شوهرشمـ مطیع فرمان مهنازه همیشه

ادامه دارد ـــــــ

0 ❤️

2019-02-23 13:17:20 +0330 +0330

سلام
از اون سفر که برگشتیم مهناز مثله مجردیش شد پارتنر سکسیه خودم و به جبران اون هفت ماهی که باهام حرف هم نمیزد حسابی از خجالتش در اومدم بیشتر وقت ها میرفتم خونه ی خودش میکردمش … این فرناز به ما شکـ کرده بود دیوث کلیدای خونه ی مهنازو وقتی همه خونه مادرزن جمع بودیم ازروشون برا خودش زده بود وقتی ما خیالمون راحت بود درها قفله و کسی نمیتونه بیاد داخل شوهر مهناز هم تو شهر نبود اصلا و با خیال راحت داشتم مهنازو میگاییدم فرناز بالاسرمون ظاهر شد منکه دیدمش از تلنبه زدن تو کوص مهناز دست کشیدمو کیرمو نگه داشتم و مهناز که تو اوج بود میگفتم نایست بکن محکمتر بکن و بعد چند ثانیه که من تلنبه نزدم اون خودشو عقب جلو میکرد … من که هم شوکه شده بودم هم خیالم راحت بود فرناز خودیه و ممکن نیست به کسی بگه یه لبخند زدم و اشاره کردم بیاد جلو فرناز اومد کنارمون و دستمو بردم لای کونشو میمالوندم مهناز هنوز داشت تلنبه میزد و من داشتم دستمو میکردم تو شورت فرناز که مهناز با ناله های بلند ارضا شد کیرمو دراوردم و فرناز رو بغل کردم و مانتوش که جلوتر خودش دکمه هاشو باز کرده بود از تنش دراوردم و گفتم امروز باید دوتا خواهر رو با هم بکنم انگار که مهناز انگار برق سه فاز به کونش وصل کردن از جاش پرید و هاج و واج مارو نگاه میکرد و ساکت بود فرناز هم معلوم بود دلش میخواسته یه گردو خاک حسابی بکنه اما دهنش قفل شده بود و منم تو کمتر از یک دقیقه لختش کردم و کیرمو دادم دهنش و شروع کرد ساک زدن و اب کوص خواهرش که دور کیرمو سفید کرده بود میخورد رو به مهناز کردم گفتم برو چک کن این خواهر کسخولت چجوری اومده این بار درها رو قفل کن و بیا دوتایی باید جور خواهر بزرگتونو بکشین (زنم حامله بود و از هرچی مرد بدش میومد و قرار بود یه مدت دیگه خواهراشو مادرش نوبتی بیان شهر ما هر کدوم یک هفته بمونن پیش زنم )

فرنازودراز کردمو کیرمو که خودش خیس کرده بود گذاشتم دم کوصش و با فشار اول انگار پردشو زدم جیغ رفت هوا که مهناز شاکی شد و صدا کرد اون جنده رو ساکت کن ابرومو برد ???
گفتم بیا جنده خانوم فکر نکنی خواهرت اومده میتونی فرار کنی من کونتو امروز میخوام چند وقته کون نمیدی ها … کوص فرنازو میگاییدم و اونم داشت عادت میکرد خیلی وقت بود نگاییده بودمش شوهرشم که بسیجیه خایماله اصلا کیر نداره بقول فرناز دودول بازی میکنه باهاش حداقل شوهر مهناز ۱۵ سانتی کیر داشت بگذریم فرنازو داگی میکردم و تا پهلوهاشو ول میکردم انگار میخواست فرار کنه اونقدر گاییدمش که ارگاسم سومشم دیدم فکر کنم بیست دقیقه شد و صدایی از مهناز نبود وقتی دیدم فرناز بیحال شد رفتم تو پذیرایی دیدم مهناز انگار جلو خواهرش خجالت کشیده یه مانتو تنش کرده بود و یه شرت بقیه لباساش تو کمدهای تو اتاقش بود که من داشتم خواهرشو میگاییدم گفتم اینا چیه پوشیدی لخت کن کونتو نگاییده نمیرم و اون هی میگفت ساکت تورو خدا ابروم همینجوری جلوی فرناز،رفته خجالت میکشم گفتم ببین کیرمو تا همین الان تو کوص خواهرت بود حالا که هردوتاتون همه چیو میدونین باید طبیعیش کنم اینجوری بهترم هست خیالمونم راحت تره و بغلش کردم بردمشتو اتاق و مانتو شرتشو فورا کندم و ژل بیحسی رو خالی کردم تو کونش با انگشت قشنگ جا کردم و فرنازم گفتم بیکار نشین کیرمو بخور برعکس مهناز که یکمـخجالت میکشید از خواهر بزرگش فرناز خیلی ریلکس بود به فرناز گفتم تو برو زیر کوصشو بخور منم کونشو میخوام گشاد کنم یکماهه این کون کیر نخورده فرناز که منتظر بود فورا زیرمهناز خوابیدو شروع کرد خوردن کوصش و منم کیرمو با ژل روان کننده فرو کردم تو کونش،و مشغول شدم مهناز یکی دو ضربه ی اول صداش در نیومد منم سومی رو محکم زدم که بیشتر کیرم تو کونش جا شدم که جیغش رفت هوا گفت هووووی وحشی یواش جر خوردم بیشعور خندم گرفت گفتم میخواستی مثلا ااااااااخ و اووووووخ نکنی جلو خواهرت اما توله مگه نمی دونی من عاشق همین ناله هاتم خودتو ریلکس کن بزار هممون حال کنیم فرناز هم گفت توام یواش بکن کون خواهرم نگاه چه کوچیکو نقلیه اون کیره خر رو میکنی توش حقم داره جیغ بزنه الان که نگاش میکنم خودمم نمی دونم چطوری اینو تو خودم جا میکردم قبلا و منم نگه داشته بودم و فرناز پرحرفی میکرد که دیدم مهناز خودش عقب جلو کرد که فرناز گفت تو نگه بزار برات بخورم این کوص خوشگلتو بزار ارسلان خودش وظیفشو بلده و منم شروع کردم تلنبه زدن نرم توـکونش و مهناز دیگه راحت ناله میکرد و گهگاهی هم کوص فرنازو که زیرش بود یه لیسکی میزد و کم کم داشت خودشو با شرایط،هماهنگ میکرد و من دوتا شاه کوص کم سن و سال که تو کل فامیل شاید پنج نفر نباشه هم هیکل اینا اما تو خوشکلی مهناز اول بود بعد اون دختر عمو کوچیکم که الان پونزده سالشه و زنه یک شیخه کوسکش شده
بگذریم ده دقیقه ای مهنازو از کون گاییدم که انگار یکسال به عمرم اضافه شد از بس،لطافت و ظرافت این دختر بهم حال میداد ناله هاش صدای نازک و شهوتیش دیوووونم میکرد دیگه داشت ابم میومد و تند تند تلنبه میزدم و مهناز بیچاره نه میتونست فرار کنه نه منو نگه داره البته سعی میکرد اما مگه من میذاشتم تو این لحظات که دارم به اوج میرسم که فرناز گفت بریز تو دهن من میخورم برات ابتم میخورم فرناز دوس داشت اما مهناز متنفر بود که کیرمو بعد اینکه تو کوص یا کونش رفت بخوره قبلش ساگ میزد اما نمیتونست تو دهنش بکنه دهنشم کوچیک بود فرماز نصف کیرمو میخورد اما مهناز کله ی کیرمو بیشتر نمی تونست بخوره لباش کش میومد … خلاصه کیرمو از کون مهناز گذاشتم تو دهن فرنازو خالی کردم ابمو که یکمم از کنار لبش ریخت با انگشت برگردوند تو حلقش و قورت داد راستش خودمم به کسی نمیگم ابمو بخوره کثیف کاریه اما اگه کسی خودش بخواد میدم بخوره هنوز کیرمو تازه دراوردم که دراز کشیدم و مهناز اومد تو بغلم پشتشو به من کرد و کیرمو گذاشت لای پاش لامصب این دختر با این اندام ظریف چقدر حشری بود و داغ کوصش اونقدر داغ بود که کیرم لای پاش از حرارت کوسش میسوخت قشنگ گرمای کوصش لای پاشم داغ میکرد فرناز تازه یادش اومده بود چی میخواسته بگه که با حرفش بازم شوک وارد کرد و گفت ساناز دوس پسر داره و پسره کونش میذاره و انگار ساناز مجبوره بره به پسره بده و دوتایی منو نگاه میکردن

گفتم من به ساناز کاری ندارم سانازم مثله الناز اخلاقش گهه و اعصاب نداره من به اون کاری ندارم مهناز گفت ارسلان جون اونم خواهرمونه ببین چکار میتونی بکنی از دست این پسره خلاصش کن بعدش ما باهاش حرف میزنیم دیگه دوس پسر نگیره تا شوهر کنه فرناز هم گفت الانم پشیمونه پسره خیلی ازش سواستفاده کرده النگوهاشم گرفته و …

گفتم باشه من این طرفو حالشو میگیرم که اسم باباشم یادش بره اما من سمت ساناز نمیرم اون دوتا هم موافق بودن ساناز هم خب از من بدش میاد مهناز گفت میتونی یک کاری کنی ساناز اونقدر درد بکشه که دیگه غلط بکنه بره سراغ دوس پسر و کون دادن

گفتم یعنی چکار کنم ؟؟؟ فرناز گفت یجوری که نفهمه تویی باید بکنیش بیحسی و یواش کردن و این چیزا هم مداریم بکنش بزار جر بخوره جوریکه دردشو فراموش نکنه

نه بابا گناه داره من اینکارو نمیکنم بعدشم شماها اونجور ابجی کوچیکتونو ببینین جوگیر میشین منو لو میدین من به ساناز دست نمیزنم شما هم خل شدین ها شکایت کنه چه غلطی بکنم ؟؟؟ خلاصه این دوتا شیطون راضیم کردن که یجوری دست و پا و چشاشو ببندم و کونش بزارم که نفهمه من گاییدمش

ادامه دارد ـــــ

0 ❤️

2019-02-24 22:34:51 +0330 +0330

بعد اون روز دو هفته مادرزنم اومده خونه ی ما پیش زنم که تنها نباشه بارداره منم بعد چند روز گفتم میرم بندرعباس ماشین بخرم چند روزی نیستم و رفتم دنبال ساناز ببینم چکار میکنه و این بین هم یه سیخی یا به مهناز میزدم یا یه فرناز خلاصه فهمیدم ساناز یه سوتی پیش طرف داره و بزور میره میده دونفر از گرگان استخدام کردم که منو نمیشناختن شهرشونم دور بود دیگه نمیدیدمشون یکروز که سانازو پسره داشتن میرفتن بیرون شهر سر راهشونو گرفتنو بردنشون یک جای دور افتاده دست و پاشونو بستندو پسره رو تا میخورد زده بودن سانازم یکم زده بود اما نه خیلی تا من رسیدم گفتم دختره اشناست نباید مارو ببینه اما باید یه درس حسابی بهش بدیم به پسره هم پسره از ساناز یه کلیپ کون دادن تو گوشیش داشت که پاکش کردیم گوشیشم اتیش زدیم با بنزین گفتم کون پسره رو بگایین اونا هم پسره رو از کون کردن و فیلمشم گرفتن در حدی که فیلمشوبگیرن کردن منم دو دقیقه کونشو جر دادم پسره زوزه میکشید تازه دلم برای مهناز یکم سوخت وقتی کونش بدون بیحسی میزارم چه دردی میکشه طفلک … بگذریم گفتم ابتونو بزارین برای دختره و دختره رو گفتم پایین تنشو لخت کنین فقط و کونش بزارین و اونا هم از خدا خواسته نفری ده دقیقه گاییدن سانازو و نوبت من شد رفتم دیدم لامصب کونش دوبراره فرنازه یکم سبزه پهن وـگرد ساناز و الناز یکمـسبزه بودن مثله مادرشون کون گنده و یکم تپل اما فرنازو مهناز سفید و باربی بودن بگذریم لای لمبراشو باز کردم و توف انداختم سوراخ کونشو که داشت التماس میکرد نکنمش میگفت چخبرتونه شما دوتا که کردین دیگه بزارین برم دیگه غلط بکنم با پسرا بیرون برم گه خوردم ولم کنین منکه نمی تونستم حرف بزنم وجوابشو ندادم فقط کیرمو میزون کردم و یه فشار دادم کله ی کیرم که رفت تو کونش ساناز جیغ میزد آی مامان مردم آی جر خوردم غلط کردم اقا گه خوردم فشار نده لعنتی پاره شدم و من هم دلم میسوخت هم گفتم بزار جر بخوره این اونقدر خیره است که نه ادب داره جلو بزرگترش نه شعور داره خیلی ازش دلخور بودم و یادم که میومد کاراش و رفتاراش گوشام دیگه نمیشنید کیرمو دراوردم سر کیرم بیشتر توف زدمو این بار محکمتر فشار دادم اونقدر محکم کردم که کمتر از نصف کیرم تو کونش بود و کل اون الونک و اطرافش پر بود از صدای گریه و التماس ساناز و بدون مکس شروع کردم تلنبه زدن چشمامو بستمو مهنازو تصور کردم و انگار هیچی نمیشنوم همچین میکوبیدم توـکونش که خایه هام دیگه میچسبید به کوص تپلش یکمـبعد ساکت شده بود حتی حال نداشت دیگه گریه کنه کیرم خونی شده بود بیست دقیقه ای بود داشتم میگاییدمش چرخوندمش و لنگاشو انداختم رو شونم که کوص تپلش توجهمو جلب کرد بدم نمیومد پردشو بزنم و کیرمو گذاشتم دم کوصش بازی بازی میدادم با بیحالی خواهش میکرد پردشوـنزنم تو فکر بودم چکارش کنم پردشم بزنم کی میفهمه اما نه گناه داره گفتم یکم کوصشو بخورم خوب که خر کیف شد یهو کیرموـبکنم تو کونش ضدحال بخوره لای کوصشو باز کردمو شروع کردم لیسیدنو خوردن داشت ناله های مستانه میکرد و با روناش سرمو فشار میداد یه لحظه گفتم معاینش کنم ببینم پردش چه مدلیه این جنده کوچولوی ما اخه پیش اون رفیق دکترم یاد گرفته بودم چی به چیه خلاصه چیزیکه دیدم بدجوری دوباره وسوسم کرد کوصشو بکنم ساناز حلقوی بود ازون کوصاییه که حلقه ی کلفتی هم داره با تیغ جراخی باید پارش کنی این بار رفتم بیرون به اون دوتا گفتم کوصشو بکنین یکیشون گفت گناه داره من نمیکنم پرده دختره رو نمیزنم گفتم حلقویه هیچیش نمیشه بازم گفت نه اون یکی از خدا خواست فورا اومد رفت سراغ ساناز و گذاشت تو کوصش درست دیده بودم حلقوی بود بعد دو دقیقه پسره بیجنبه ابش اومد و ساناز مثه خر ناله میزد تازه میخواست گرم بشه که پسره کشید بیرون و من رفتم و جا کردم تو کوصش لامصب به حلقش میرسید خیلی تنگ میشد بزور جا کردم توـکوصش ساناز هی میگفت تورو خدا یواش کیرت خیلی کلفته لعنتی جر خوردم وحشی میگم یواش مگه تو ادم نیستی و من بی توجه تو کوصش تلنبه میزدم اما لامصب اونقدر تنگ بود هربار توش میکردم مثله کوصی بود که تازه میخوای بکنیش اولین بارشه حتی تنگتر داشت کیرمو له میکرد منکه رو ابرا بودم سانازم دیگه با دردش داشت حال میکرد و هر مدلی که میخواستم عوض کنم بدون مقاومت مطیع من بود حالا دیگه میگفت قربون کیره خرکیت برم بکن منو جر بده کوصم مال تویه اما من که نمی تونستم جوابشو بدم و اون بیشتر تشویقم میکرد محکمتر بزن وووووووووویی چقدر خوبه چرا از اول کوصموـنکردی که گفتم جوووووون دوس داری سانازم اونقدر داغ بود و داگی داشت کوص میداد که انگار متوجه صدام نشد و گفت اره تا شب همینجور منو بکن بکن بکن محکمتر بزن تا الان پنج بار ابموـاوردی لعنتی بازم میخوام منکه سوتی داده بودم دیگه زیپ دهنمو کشیدمو ضربه هامو محکمتر میزدمو و دست بردم زیر تاپش و سینه هاشو چلوندم تو مشتم و اونم قربون صدقم میرفت که کیرمو کشیدم بیرون و تو دستمال ابمو خالی کردم

قرار بود اونا برن یه جای پرت ولش کنن که خودش برگرده خونه اما بهشون گفتم این پسره رو اگه میکنین بازم بکنینش وگرنه ببرینش یه جای خیلی دور از شهر بندازینش بعدشم خودتون زود برین شهرتون و خودم برگشتم دیدم ساناز همونجور خوابیده کونش خونیه و فقط یکـ تاپ تنش بود تاپشو دادم بالا دوتا ممه ی درشت سایز هشتاد و گرفتم به دندون وـگازشونـ میزدم و ساناز یه بار تشویقم میکرد یبار جیغ میزد وحشی چرا گاز میگیری ممه رو میمکن فقط هم خندم میگرفت هم میخواستم درد بکشه اما حالا که کوصشو گاییدم این راه کوص دادنش باز شده به اون پسره هم گفتم بهش بگه پردش حلقویه که دختره سکته نکنه اون موقع اونقدر شهوتی بودم به اینجاش فکر نکرده بودم اصلا تازه فهمیدم چه غلطی کردم حالا که بدتر جندش کردم

خلاصه گفتم کون لقش بزار بره بده حداقل یکبار دیگه بکنمش و کیرموـگذاشتم دم کوصش که با فشار اول ساناز فهمید منم وـگفت آااااااااااااااای یواش یواش تو هنوز میتونی بکنی مگه چطوری دوبار پشت سر هم میکنی ؟؟؟ نمی دونست من سه بار همـمیتونم بکنم و تا سه ساعت بعدش هنوز داشتم کوص و کونشو میکردم ده دقیقه ی اخری کونشو میکردم کیرمم پوست شده بود چون میدونستم دیگه بعدا عمرا بتونم بکنمش سه بار گاییدمش دم اخری منـکونشوـمیکردم و اونـگریه میکرد میگفت میسوزه مگه تو وجدان نداری بزار توـکوصم منکه حلقویم بزار منم حال چنم نه اینکهدرد بکشم آااااااااااااااخ وحشی پاره شدم نمی تونم راه برم بخدا بزار توـکوصم اصلا چند روز منو نگه دار از کوصم بکن اگه من حرفی زدم نوش جونت کوصموـبکن اما کونمو ول کن بخدا دیگه طاقت ندارم کونشگشاد شده بود طوریکه بهم نمیومد در میاوردمـکیرمو همونطور گشاد میموند راحت یک توپ تنیش میرفت توش اما پاره شده بود جای زخمش میسوخت خلاصه که دلم سوخت پنج دقیفه ی اخرو توـکوصش کردمو و ابم که اومد با بدختی لباساشو تنش کردم نه میتونستم حرف بزنم نه خودش میتونست بپوشه دستاش بسته بود خلاصه قرص ضد بارداری هم بهش دادم گذاشتم توـجیب مانتوش و نزدیک خونشون ولش کردم دستاشو باز کردم صدامو عوض کردم و گفتم تا دو دقیقه تکون نمیخوری چشماتم باز نمیکنی وگرنه بد میبینی من رفتم و از دور جایی که نتونه ببینه ایستادم نگاش کردم پنج دقیقه همونجور چشماش با چشمند بسته بود و تکون نمیخورد بعدش چشاشو باز کرد و بعد اینکه فهمید کجاست رفت خونشون اونقدر بد لنگـمیزد که هر کی میدیدش با خودش میگفت یا بدجور پاهاش اسیب دیده با بدجور گاییدنش خودمم رفتم پیش فرناز و دوش گرفتم شوهر فرناز تازه رفته بود با رفیقاششهر بعدیشون استخر شهر خودشون اونقدر کوچیکه که استخر نداره میرن شهر بعدیشون

فرناز هم التماس دعا داشت که گفتم والا اونقدر سانازوـگاییدم که حال ندارم الان اونم دمش گرم کلی تنقلات پسته بادوم و … اورد تقویتم کرد من رو تخت دراز کشیدمو و اون خودشو بالا پایین میکرد چند بار ارضا شد اما سیر نمیشد اخرش گفت چرا تو ابت نمیاد که گفتم کوص ساناز سه بار ابمو اورده کمرم خالیه همن که شق کردم الان خیلیه گفت خیلی وقته کونم میخاره اما میترسم از تو خخخ گفتم مجردیت که همش با کون رو کیر من بودی بخواب کونت ابموـمیاره فرناز خوابید بعد مدت ها میخواستم کونشو بگام روغن زیتون ریختم خوب چربش کردم انگشت کردم حسابی و در اخر کیرمو ذره ذره جا کردم هنوز یک سوم کیرم توـکونش بود که گفت غلط کردم بیا کوصموـبکن ارسلان جر خوردم بخدا ولم کن درش بیار طاقت ندارم گفتم این همون کیره که مجردیت یکسره توـکونت بود صبر کن الان باز میشه کونت فرناز گفت غلط کردی اونـمنشیه کثافت برای کوص ننش کیرتو اندازه کرده قبلا کجاش اینجور کلفت بود درش بیار اصلا نخواستم ابت بیاد درش،بیار غلط کردم منکه خندمم گرفته بود گفتم نمیشه من کون میخوام و شروع کردم تلنبه زدن و اون فوش میداد داد میزد خواهش میکرد گریه میکرد و من یواش تلنبهـمیزدم تا کامل کیرموـجا کردم تو کونش و شروع کردم محکم گاییدن اونقدر کونش تنگ شده بود داغ بود که بعد یه ربع ابم رو آورد و منم توـکونش خالی کردم دم گوشش گفتم حالا راحت به شوهرت کون بده حال کنه مهناز که زیر بود و هنوز کیرم تو کونش داشت نبض میزد گفت اون ازین عرضه ها نداره کوصموـنمی تونه بکنه همش تو بسیج پلاسه تازه یبار گفتم کونمو بکن ناراحت شد گفت کون گناه داره و دعوامم کرد

یکم گوششو گردنشو خوردم و سربسرش گذاشتم تا کیرم کوچیکـشدو از توـکونش دراوردم

فرناز تازه یاد ساناز افتاده بود و گفت حالا که ساناز حلقویه که بدتر شد چکارش کنیم؟؟؟ گفتم یه دوس پسر مطمعن براش پیدا کن گفت مطمعن تر از تو؟؟؟ گفتم اون خواهر جندت اخلاق نداره من میزنمش لهش میکنم

ادامه دارد ــــ

0 ❤️

2019-02-25 01:28:31 +0330 +0330

یه چیزی رو اصلا نمیفهمم خیلیا میگن زن طرفو جلو خودش گاییدن یا کلیپهای الکی میذارن اما من باور نمیکنم زیاد پیش اومده زن مردم رو گاییدم خیلی پیش اومده دونفری گاییدیمـحتی یکبار یه دختره به دوس پسرش خیانت کرده بود سیزده نفر دختره رو گاییدن پسره هرکیو میشناخت زنگ میزد میگفت کون مفتی بیاین بکنین من دومیش بودم تا من اونجا بودم سیزده نفر رفتن گاییدنش و مشابه اینم زیاد شنیدم اما نه تا حالا شنیدم زن کسیو جلو چشمش گاییده باشن نه تا حالا همچین چیزی رو خودم تجربه کردم نوجوون که بودم دیدم بعضیا با زنشون میان بازار زنشونو انگشت میکنن و مرده خودشو میزنه به نفهمی اما گاییدن یه چیز دیگست

من فقط یه مرده تهرونی اومده بود شهرمون کونی بود پیله کرده بود بکنمش زنشم میده بکنم اما من بکشنم با شمشیر کیرمو قطع هم بکنن پسر نگاییدم و نمی گام حرف اون کونیه هم باور نکردم اوسکول بود طرف فقط کیر کلفت دیده بود کونش به خارش افتاده بود

اینا هم که کلیپ میسازن الکیه دونفری یه جنده رو میکنن طرف عقده ایه میگه دوستم زنمو میکنه و فلان …

0 ❤️

2019-02-25 06:53:50 +0330 +0330

جالب شده ادامه بده

0 ❤️

2019-03-04 00:24:10 +0330 +0330

اون روز گذشت و فرداش مثلا برگشتم از سفر گفتم یه سر به ساناز بزنم مثلا از راه رسیدم کلید داشتم دروباز کردم رفتم داخل و از حیات رد شودم رفتم تو خونه فک میکردم الان مدرسه است اما تا وارد پذیرایی شدم صدای ااااااه اااااخ اووووفش میومد با خودم گفتم این از اون جنده هاست مدرسشو پیچونده دوس پسرشو اورده داره کوص میده ناراحت رفتم تو اتاقش در باز بود منم رفتم تو ک دیدم چشماش بسته است یه چمبر خیار کاندوم زده کرده تو کوصش جنده خانوم و تند تند داره با خیار کوص خودشو میگاد

یکم نگاش کردم رفتم جلو ایستادم قشنگ نیم متریه تختش و گفتم از کی تا حالا پردتو پاره کردی و یه سیلی زدم روی سینه هاش

جیغش رفت هوا و تازه بخودش اومده بود منم گوشیو گرفته بودم یه کوچولو ازش فیلم گرفتم

و بهش گفتم الان زنگ میزنم الناز همه چیو میگم ساناز ک خودشو مچاله کرده بود یهو پرید بغلم کرد گوشیو بگیره حالا لخت مادرزاده و چسبیده به من داره کلنجار میره

منم کیرم یه تکونی خورد و دستمو بالا گرفتم و زدم بلند گو و داشت بوق میخورد ک به التماس افتاد و گه خوردن و غلط کردن و منم اشاره کردم ساکت و اونم لال شد زنم گوشیو برداشت و گفتم تازه رسیدم شهرتون خیلی خستمه و میرم خونه ی شما بخوابم الان ساناز حتما مدرسه است زنمم گفت بگو ساناز شب پیشت بمونه شام درست کنه و … در بین حرف ها سرشو بردم جلوی کیرم و خودش فهمید شلوارمو دراورد و کیرمو از زیر شرت. دراورد و شروع کرد به خوردن و من با کیر شق شده داشتم با زنم حرف میزدم و ساناز برا اینکه چیزی نگم تخمامم میخورد کیرمو میلیسید یه حال باحالی داشتم دلم میخواست جواب همه بی ادبیاشو بدم جنده خانوم رو گوشیو ک قطع کردم تو صورتم نگاه کرد گفت بخدا من کاری نکردم پردمم سالمه فقط حلقه ایه و گریه میکرد گفتم بلند شو پشتتو بکن به من و خم شو و کوص و کونتو قنبل کن برام

بلند ک شد گفت نه تورو خدا این خیلی کلفته از مهران خیلی خیلی کلفت تره بخدا جر میخورم بزار برات بخورم غلط کردم اصلن گوه خوردم من طاقت این کیر تورو ندارو زار زار گریه میکرد.
گوشی رو اشاره کردمو گفتم امروز تو برده ی منی اگه تا فردا طاقت اوردی و هرکار گفتم کردی فردا پاکش میکنم وگرنه مامان بابات اول از همه میبینن ک گفت باشه قبول بیا بکن جرم بده هیچی نمیگم و همونجور اشک میرخت

0 ❤️

2019-03-04 00:38:28 +0330 +0330

گفتم خوب قنبل کن گریه هم نشنوم وگرنه پشیمون میشم گفت چشم هرچی تو بگی کمربندمو دراوردمو یه شلاق ملایم زدم به لمبرای کونش ک مثله ژله میلرزید کون درشتش ک اااااخ بلندی گفتو و فرار کرد روی تخت گفتم دوباره خم شو هنوووز مونده گفت تو رو خدا نزن مگه من چکارت کردم منکه دراختیارتم بیا بزن بعد اینکه تا اخر عمرم کنیزتم هروقت خواستی بیا بکن هرکاری بگی میکنم گفتم الان بگم کونتو بگام پس مشکلی نداری ک گریش بیشتر شد و بریده بریده گفت خب کوصمو بکن کونم زخم شده جر خوردم نمی تونم بخدا گفتم جنده به کی دادی مگه جرخوردی ک گفت دیروز منو دزدیدن بردن یه جای پرت تو یک اتاقک سه نفر گاییدنم من نمیخواستم بزور منو کردن و گریه میکرد دلم سوخت گفتم یا ده تا شلاق یا کونت تازه بعد فردا هم میشی کنیز من امروز هم میخوام برده ی من بشی گفتم فقط کونم نذار بخدا خیلی میسوزه گفتم باشه شلاقشو میزنم و قنبلش کردم و شلاق زدم به هشتمی ک رسید میگفت گوه خوردم بیا بکن تو کونم دارم میمیرم از لمبرای کونش یکم خونمرده شده بود کبووود شده بود ک اون دوتاشو بخشیدمو کیرم ک حالا به اوج رسیده بود و توف زدم و کردم تو کوصش و شروع کردم گاییدنش و طاناز دردش یادش رفته بود از بس مست بوده توله سگ و منم هرچی دلم خواست فوشش دادم ، و ساناز مثه خر داشت کیف میکرد و تازه میگفت محکمتر بکن فداتشم جرم بده قربون اون کیر وحشتناکت برم که همه ی کوصمو پر کرده هیچکی نمیتونه اینطوری بکنه جووووون عجب کیری داری و همه جور تشویقم میکرد و من هم با همین حرفا تو اوج بودم و انداختمش رو تخت و لنگاشو انداختم سرشونمو و تو چشاش نگاه کردم و پیروزمندانه توف انداخت دم کوصش و کیرمو جا دادم توش حالا نکن کی بکن

یه دختر 15 ساله سگ حشری با کوص خیلی خیلی تنگ و پرده ی حلقوی ک پاره بشو نبود درحین گاییدنش یاد حموم افتادم گفتم بریم حمام رفتیم تو حمام گفتم بشین زیر کیرم و شاشیدم تو صورتش ساناز ک انگاز برق بهش وصل کردن خواست فرار کنه و موهاشو گرفتمو کامل تو دهن و صورتش شاشیدم و بعد همونجور کیرمو نشستمو کوصشو گاییدم جرات اعتراض نداشت و بعد دو دقیقه دوباره همون جنده ی قبلی ازم میخواست محکمتر بگامش و پارش کنم منم با تموم حرصم میگاییدمش و اونم ازین حال من لذت میبرد تا اینکه ابم میخواست بیاد گفتم اگه ابمو قورت ندی همه چی تمومه همینجا ک خودش چرخید و کیرمو کرد تو دهنش و مکید و ابم با فشار خالی شد تو حلقش و اونم قورت داد اما صورتش انگار زهرمار خورده باشه نشون میداد مجبورش کردم سوراخ کونمو ک مو داشت لیس بزنه و عجب حالی میداد لامصب گفتم حالا یبار این کون گندتو بکنم ک باز فاز گریه گرفت ک گفتم بعدا ولی حتما کونتو میگام گفت باشه الان خیلی میسوزه میدونم تو خواهشن نکن تا خوب بشه بعدش خودم میدن بکنی کونمو ک گفتم باشه اون روز تا شب خیلی بلاها سرش اوردم و بدون گاییدن گفتم تو برو اتاق مامان باببات من تو اتاق نیخوابم باورش نمیشد نمیخوام دوباره بکنمش گفت قبل خواب نمیکنی؟؟؟ گفتم نه تو بگیر بخواب ک رفت منم نشستم پای فوتبال ک نصفه شب تموم شد و من لخت شدمو رفتم تو اتاقیکه ساناز بود و دامنشو زدم بالا و گفته بودم بهش حق نداری شورت یا شلوارک بپوشی و دیدم بعله شورت نداره و کوص کوشتی ساناز جلوم بود و منم با یک 22 سانتی شق شده گذاشتم لای درز کوصش ک ساناز پشتش بمن بود و به پهلو دراز کشیده بود منم یه فشار محکم دادم ک نصفه کیرم تو کوصش با ضربه اول توش بود و جیغش رفت هوا و منم امونش ندادم و سرشو محکم فشار دادم به تشک تخت و گاییدنشو با خشونت ادامه دادم و با هر تلنبه اونقدر محکم نیگاییدمش ک تختشون به صدا دراومده بود و با خشونت و حشریت تا صبح سه ساعت در دو راند گاییدمش و دم دمای صبح خوابمون برده بود ک مهناز بیدارمون کردم درحالیکه لخت تو بغل هم بودیم ک مهناز صداشو برد بالا ک اینجا چخبره شما چکار میکنین و حسودیش گل کرده بود اما من نخواستم ساناز رابطمو با مهناز بدونه سانازو از خونه فرستادم خونه ی فرنازو گفتم تا مهنازو اروم کنم نمیای اینجا خودم زنگ میزنم و برگشتم مهناز ک طلبکار بود گفت تو قرار بود بری نجاتش بدی رفتی پردشو زدی و حالا ک یک جنده 15 ساله داری منو میخوای چکارو بزار برم ک بغلش کردم و همونجا انداختمش رو مبل و لباساشو فورا دراوردمو شروع کردم خودن بدنش و مهناز دیوانه وار قربون صدقم میرفت و بعد پنج دقیقه و یک ارگاسمش ک گفت کیررررتو میخوام لعنتی بکن کوصمو ا ن کیر شکم پرکنتو میخوام همون کیرت ک هربار شکاف میده تموم بدنمو میخوام بکن دیگه لامصب کوصم میخاره برای کیرت و منم یه توف انداختمو از حرفای مهناز لذت میبردم و هرچی زور داشتم دادم تو کوص مهناز ک نفسش یه لحظه حبس شد و صورتش سرخ شد

گفتمش چته مگه کیر نمیخواستی جنده ی خوشکل من ک لبامو کشیدم به لباشو همونجور گفت تکون نخور و لب میگرفتیم و میگاییدمش حال خیلی خوبی بود منو مهناز موقع سکس هم خشن بودیم هم عاشقانه همو میپرستیدیم و بینهایت از هم لذت میبردیم اما وقت تنهایی میترسیدم یکی مهناز بوکونه کیرش از من بزرگتر باشه و جووونتر باشه و من کم کم پیر بشم و اون بره سمت کس دیگه واسه همین رفتم پیش دکتره و گفتم به این مشیت بگو هرروز میام برام ورزش رو انجام بده و خودمم ورزش میکردم و چند مدل پماد و روغن و قرص خوردم برای بزرگتر کردن کیرم همیشه میترسیدم روی دستم یکی بلند بشه و مهناز ولم کنه … هیچ دختری جز مهناز برام مهم نبود این بار روی مبل من زیرش نشته بودم و اون بالا پایین میکرد و هر لحظه تندتر و انفجاری تر با کوصش رو کیرم تلنبه میزد اما چهار سانت اخر کیرمو بیرون نگه میداشت اخه انتهای کیرم خیلی خیلی کلفت تر شده بود و اخراش واقعا جرشون میداد. و بدجور پاره میکردشون کیرم

بالاخره بلندش کردمو چسبوندمش به دیوار و از پشت تو کوصش کرده بودم و همچین تلنبه میزدم ک هی مالیده میشد به دیوار ک حس یک تجاوز شیرین رو داشت و اونم انگار مظلومترین دختردنیاست نقش بازی میکرد و تو همون حال ابمو کامل تو کوصش خالی کردم ک کلا بیحال شده بود و لذت وصف نشدنی ای داشت برام و مهناز ناراحت ک نشد هیچ گفت تا قسمت چی بشه شایدم بچه ی تورو حامله شدم

0 ❤️

2019-04-08 10:41:47 +0430 +0430

من چشام دردمیکنه نتونستم بخونم یکی بمن بگه اخرش چیشد فقط دوتاخط اولی روخوندم

0 ❤️

2020-10-30 17:17:40 +0330 +0330

امکانش هست این داستان رو مجددا آپلود کنین؟ کل قسمتهای بعدش حذف شده

0 ❤️

2020-10-30 18:28:06 +0330 +0330

اخرش فرزانه یا فرناز
اگه واقعیه که باید اسید بریزن تو چشم مردایی مثه شما.با وجود متاهل بودن…اونم کی خواهر زن.با زنتون خدایی اینجوری رفتار میکنین که با دخترای مردم خوبین

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «