سکس من و میترا کون قشنگ

1392/03/06

سلام خدمت دوستان شهوانی
من امیرم 25 سال سن دارم میخوام یه داستان واقعی تعریف کنم (مال 6سالپیش).
پدر من نگهبان و خدمت گذار یک اداره بود و ما طبقه پایین ساختمان اداره زندگی می کردیم.
هرسال تابستون وعید مهمان می امد ولی یه مهمونا دوست سربازی بابام بود.اسمشم اقای طاهرنژاد بود اقای طاهرنژاد دو دختر با نام های میترا (19ساله) و ارزو (14ساله)داشت.
یه روز وسطای تیر بود.که اومدن فردای اون روز وقتی از کلاس شنا اودم خانه دیدم که بابا و مامانم یه یاداشت گذاشتن که ما با اقای طاهرنژاد رفتیم بگردیم.
من که خوشحال شدم و یه سی دی پر فیلم سکسی رفتم سراغ کامپیوتر های اداره داشتم فیلما میدیدم و جق میزدم که یهو متوجه کسی پشت سرم شدم برگشتم ودیدم میترا اون جاس اول ترسیدن واز خواستم به کسی نگه اونم گفت شرط داره شرطشم اینه که یبای تو اتاق باهاش حرف بزنم منم قبول کردم رفتیم تو اتاقشون دیدم روسری ومانتو شا دراودر زیر مانتو چیزی نپوشیده بود سینه هاش توی یه سوتین ابی می درخشید بعد منم که به سینه هاش خیره شده بودم بهم گفت چیه نگامکنی .منم گفتم میدی سینه هاتو بخورم ؟ گفت باشه سوتینشو دراورد منم شروع کردم به خوردن سینه هاش . بار اولم بود ولی مثل فیلما می خوردم بعدش رفتم سراغ لباش.همین طور که لب می داد شلوار شم کشیدم پایین بعد رفتم سراغ کوسش .کوس سفید وبی موی داشت .منم که زیاد تو خوردن کوس وارد نبودم فقط زبونم را لای کوسش میکردم کوسشم حسابی خوردم حالا نوبت اون بود که از خجالت من دراد شلوارم راداوردم اونم شروع بخورد کیر 19سانتیم کرد مثل افرادی که100 ساله کارشونه ساک میزد بعد دو دقیقه گفتم بسه دیگه اومنم از پوشت خوابید سر کیرم را گذاشتم در سوراخش وفشار دادم جیق زد ووبرگشت گفتم چرا اینجوری کردی گفت دردم اومد رفتم سراغ یخچال کرم پیدا کردم مالیدم در سوراخ کونش و شروع کردیم به لب دادن منم با انگشت می کردم تو کونش انگشت اول را کردم تو. یکم بعد انگشت دومم کردم تو یه اخی گفت .یکم بعد انگشت سوم را کردم تو بازم یه اخ گفت منم هی انگشتاما عقب وجلو می کردم .حالا نوبت کیرم بود تاکیرم را فرکردم تو دردش کمتر شده بود ولی بازم می گفت دربیار می سوزه منم توجه نمی کردم وهی تلمبه میزدم داشت تا اون ارضا شد منم داشت ابم مییومد کیرم را در اوردم اونم برگشت وابم را ریختم رو سینهاش تو اون حال خوابمون برد . یه دفه که بیدار شدم دیدم یک ساعته اونجا خوبیم سریع لباسم را پوشیدم خوشبختانه هنوز پدر ومادرم نیامده بودند اونم بیدار شد باهم خداحافظی کردیم و رفتیم فردای ان روزم انها رفتند منم یادم رفت بهش شماره بدم .دیگه هم تا امروز اونا ندیدم

10903 👀
0 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «