خب علی رغم عنوان، قرار نیست چس ناله بکنم. قراره واقعا به این سوال برسم.
ما برای چی زندهایم؟
مطمئنا این سوال رو از خودتون بارها پرسیدین و یه جوابی بهش دادین. پرسش اینجاست که این جوابها صرفا برای این بوده که این بارو از روی دوشتون بردارین یا واقعا یه پاسخ درست و حسابی بوده. ما برای چی زندهایم؟ برای لذت بردن؟ برای کشف حقایق علمی؟ برای دستیابی به حقیقت جهان؟ برای پرستش خدا؟ واقعا برای چی؟ هدف ما از لذت بردن چیه؟ از کشف حقایق هستی چی؟ از پیدا کردن حقیقت یا خدا چی؟ یه زندگی راحتتر؟ خب که چی؟ بتونیم ازدواج کنیم و بچهدار بشیم وبا خانوادمون در آرامش زندگی کنیم؟ خب که چی؟ که اونا بتونن به راحتی زندگی کنن؟ خب که چی؟ که بچههای موفقی تربیت کنیم؟ خب که چی؟ که بتونن بچههای موفقی رو تربیت کنن؟… اینجاست که به یه چرخه بی انتها وارد میشیم. وارد یه بازی کثیف به اسم انتخاب طبیعی! ما رباتهایی هستیم که ساخته دست طبیعتیم… حاصل یه فرایند به اسم انتخاب طبیعی. هرکاری که ما میکنیم یه هدف داره تولید کردن یه کپی از خودمون، یه کپی قویتر و بهتر که شانس بیشتری برای بقا داره. آیا واقعا هدف غایی ما در زندگی اینه؟ متاسفانه بله… ما مجبوریم به این بازی تن بدیم. اگر میل مقاومت در ما اونقدر زیاد باشه که بگیم من حاضر به این زندگی نیستم، و نمیخوام بازیچه دست طبیعت باشم و خودکشی کنیم به سادگی میراثمون یعنی ژنهامون رو از این چرخه خارج کردیم. ژنهایی که حاصل برهم کنش اونها رسیدن به این نتیجه بود که ما نمیخوایم بازیچه باشیم. و به سادگی بازی رو باختیم… حتی اگر تصمیم بگیریم که زندگی کنیم ولی اون کپی رو از خودمون درست نکنیم بازهم نهایتا چند سال بیشتر زنده موندیم و نتیجه نهایی یعنی حذف میراث ما تغییری نکرده. و این یعنی بازهم شکست. و اگر هم اون کپی رو بسازیم یا اونقدر ژنهامون از هم جدا میفتن که میراث ما محو میشه یا اینقدر روی هم تلمبار میشن که از نسل ما آدمی به وجود میاد که نمیخواد بازیچه باشه… و بازهم ما میراثی نخواهیم داشت. برای کسی که خدایی نداره این یه بازی همه سر باخت دیوونه کننده هست.
ولی برای من که به خدا باور دارم چی؟ متاسفانه یه چیزو فهمیدم. خدا مجبور نیست ما رو دوست داشته باشه. خدا نیازی نداره عادل باشه. و اصولا این مفاهیم براش هیچ معنایی ندارن. صرفا یه دنیایی رو با قانوناش ساخته که فرایند انتخاب طبیعی حاصل همون قانوناست. آیا خدا ما رو از عمد ساخته؟ یا همه چیز رو به شانس واگذار کرده؟ یا اینکه مطمئن بوده محصول این سیستم نهایتا موجودی خواهد بود به نام انسان؟ نمیدونم. متاسفانه من خدا نیستم. ولی اونچه که مشخصه ما در این دنیا بی هدفیم و محکوم به تکرار مکرر یه چرخه. چرخهای که نهایتا روزی به نابودی ما میانجامه. ولی شاید… شاید بعد از مرگ هم دنیایی باشه. دنیایی که خدا در اون هدفی برای ما تعیین کرده… نمیدونم اون هدف چیه یا چی میةونه باشه ولی واقعا مشتاقم که متفاوت از این دنیا باشه. ولی بازم میگم همه چیز در حد یه امید سادست… یه امید که شاید پوچ باشه… تنها دلیلی که برای خود کشی نکردنم میتونم بیارم امید به وجود اون دنیاست. ولی خب از طرفی این پرسش پابرجاست که چرا زودتر خودمو نمیکشم تا زودتر به اون هدف برسم… نمیدونم شاید علتش نوعی هراس باشه. و علت اون هراس چیه؟ تنها جوابی که پیدا کردم همین انتخاب طبیعی بوده… این هراس میراث گذشتگانه چون اونها که نمیترسیدن مردن و میراثی به جا نگذاشتن… و من اینجا توی این سوراخ تنگ گیر افتادم!
چه خدای باشه و چه نباشه و چه اون دنیایی باشه یا نباشه اینکه خودت یکبار زندگی می کنی دیگه اهمیتی نداره چه بر سر ژن های تو میاد. مثلا حتی اگر بعد از مردن کسی کلی آدم خوب یا بد از نسلش به دنیا بیاد تغییری تو کیفیت زندگیش تو این دنیا یا دنیای بعد از مرگ (اگر وجود داشته باشه) ایجاد نخواهد کرد!
و دقیقا توی این زندگی پیروزی به نظر شما چیه؟
ولی اگه یه شبح بشم دیگه نمیتونم سیگار بکشم!
بیا تا اخرشُ بازی کنیم،به سلامتیت ?
بیا تا اخرشُ بازی کنیم،به سلامتیت ?
میگم که گیر افتادیم. به اختیار خودمون نیستیم. گیر انتخاب طبیعی… گیر داروینیسم
بیا تا اخرشُ بازی کنیم،به سلامتیت ?
میگم که گیر افتادیم. به اختیار خودمون نیستیم. گیر انتخاب طبیعی… گیر داروینیسم
به جفت تخمات کیر بنی بشر!
متاسفانه گرفتار این پیچیدگی شدم… اعصابمو ریخته به هم.
و دقیقا توی این زندگی پیروزی به نظر شما چیه؟
به نظر من برای آدم این می تونه باشه که تا جای ممکن برای دل خودش زندگی کنه …
و دقیقا توی این زندگی پیروزی به نظر شما چیه؟
به نظر من برای آدم این می تونه باشه که تا جای ممکن برای دل خودش زندگی کنه …
یعنی واقعا هدفت از زندگی اینکه واسه دل خودت زندگی کنی؟ حس نمیکنی زیادی هدف پوچی هست؟
متاسفانه گرفتار این پیچیدگی شدم… اعصابمو ریخته به هم.
گذر زمان همه چیز رو حل میکنه :) ?
حقیقتا امیدوارم.
و دقیقا توی این زندگی پیروزی به نظر شما چیه؟
به نظر من برای آدم این می تونه باشه که تا جای ممکن برای دل خودش زندگی کنه …
یعنی واقعا هدفت از زندگی اینکه واسه دل خودت زندگی کنی؟ حس نمیکنی زیادی هدف پوچی هست؟
نه به نظر پوچ نیست … شاید ایده آل نباشه اما می چربه به برای دیگران زندگی کردن …
سوال خوبیه… و خیلی بهش فکر میکنم… ولی جوابی براش ندارم… شاید تنها عامل بازدارنده برای خودکشی خانواده ام باشه… این تنها دلبستگیم تو دنیاس
ببین سر شبی چه بلایی سر ما آوردی؟
مغزم کس پِرت زد!هیچ جوابی ندارم…
راستش قفل کردم،اگرم بگم نصف متنتم بخاطر همین قفل کردنه نفهمیدم بیراه نگفتم
مغزم کس پِرت زد!هیچ جوابی ندارم…
راستش قفل کردم،اگرم بگم نصف متنتم بخاطر همین قفل کردنه نفهمیدم بیراه نگفتم
خوشحال باش نفهمیدی…
فهمیدنش برات یه به گایی عظیم رو به ارمغان میاره.
فکر کنم تو تایپیکت به جوابایی که ممکن بود هر کدوم از ما بخوایم مطرح کنیم پاسخ دادی قبول دارم زندگی یه چرخه تکراری و شبیه به همه ولی اینکه این فرصت یه بار به هر کسی داده میشه و اینکه چجوری این چرخه رو سپری کنیم بعهده خود ماست بعضی ها وسط این چرخه جا میزنن و یا به قول شما با خودکشی انصراف میدن از ادامه این بازی و بعضیا هم این چرخه رو تا انتها ادامه میدن ولی این به این معنی نیست که برای هدف و غایتی نامعلوم به عنوان دنیای بعد از مرگ بخوایم این چرخه رو حفظ کنیم و به قول شما به خاطر یه امید ساده خودمون رو عذاب بدیم و خیلی فرصت ها رو واسه رسیدن به اون هدف بسوزونیم به قول یکی از بچه ها که زیر تایپیک گفت باید در لحظه زندگی کنیم باید واسه الانی که هستیم یه هدف و آینده ای رو ترسیم کنیم و بهش دست پیدا کنیم شاید به ظاهر ساده و سطحی به نظر برسه ولی خب به نسبت واقعی تر از یه امید واهیه. البته نظر منه شاید خیلیا موافقش نباشن. موفق باشی ? ?
باور عامه میگه که کسی که خودکشی میکنه ضعیفه،یه باور دیگه میگه که کسی که خوکشی میکنه از بقیه قوی تره چون اون توانایی دل کندن از همچیزشو داشته
.
بنظرم تنها دلیلی که خیلی از ماها دست به خودکشی نمیزنیم یا نبود اراده کافی واسه اینکار یا ترس بعد مرگ(معمولا در معتقدین)
هرچند زندگی همچین تافته جدا بافته ای هم نیست ،کلا از اول بشریت انسان واس غذا و سر پناه و تولید مثل زنده بوده الانم همینه فک نکنم ما فرقی با یه ویروس در نوع زندگی داشته باشیم فقط تکثیر میشیم و همین
مگر تو جزییات ریزی مثل شغل ظاهر ،رفاه و … همچیزمون مثل نیاکانمونه جزییات متغیر اما اصلیات سرجاشون و مدام تکرا ر و تکرار وتکرار
خلاصش اینکه زندگی هیچی نیست پوچو سرابی
زندگی مث یه بازی بوکسه که میدونی توش شکست میخوریو حریف خیلی از تو سر تره حالا میتونی همون اول پا پس بکشی،وسطاش از زور درد انصراف بدی ،یا اینکه تا جون داری بمونیو کتک بخوری اخرشم اشولاش وبازنده از زمین بیرون بری /انتخاب با خودته تو کدومی
از زندگی فقط زنده بودنش برامون مونده . چون محکومیم به زندگی و اینهمه مشکل ارزش اینکه خودمنو بکشیم رو نداره .
یا اقلا جرات خود کشی نداریم .
چون ایرانی هستیم محکومیم به ادامه زندگیِ نکبت بار فعلی که نتیجه عمل کرد پدران و اجداد خودمونه .
هدف صاحب این تاپیک از به هم بافتن این چرندیات نا امید کردن هر چی بیشتر شما از زندگیه که برین خودتونو بکشین تا که ارباباش یا همون آخوندا و پاسدارای تروریست با خیال راحت تر از ایران بدزدند و هر ایرانی هم که بمیره میگن آخیش یه ایرانی کمتر! این کرمهای اسلامی را بهتر بشناسیم .مثلاً اومده با مهندسی افکار و مغز شویی منفی ملت رو بفرسته بمیرن. 🙄
من حتی اونایی رو که تو تاپیکام فحش میدن بلاک نمی کنم. ولی شما دیگه خیلی کس خوار تئوری توطئهای. حوصله جر و بحث کردنم ندارم. بلاکت میکنم.
و دقیقا توی این زندگی پیروزی به نظر شما چیه؟
به نظر من برای آدم این می تونه باشه که تا جای ممکن برای دل خودش زندگی کنه …
یعنی واقعا هدفت از زندگی اینکه واسه دل خودت زندگی کنی؟ حس نمیکنی زیادی هدف پوچی هست؟
تو ویکی پدیا مطالعه کن لطفا. نوشته از تحقیق در مورد ماورالطبیعه دست برداشته چون اون رو نتیجه بخش نمیدونه. من هر چی بیشتر فکر میکنم بیشتر میفهمم که نمیفهمم.
بحث بر سر ماوراء الطبیعه نیست. بحث بر سر اینه که از هیچ رهگذری نمیشه به هدف رسید.
شاید تو راست بگی.
زندگی مث یه بازی بوکسه که میدونی توش شکست میخوریو حریف خیلی از تو سر تره حالا میتونی همون اول پا پس بکشی،وسطاش از زور درد انصراف بدی ،یا اینکه تا جون داری بمونیو کتک بخوری اخرشم اشولاش وبازنده از زمین بیرون بری /انتخاب با خودته تو کدومی
دقیقا حرفم همینه…
حسین داداش فصل چهارم و پنجم وشیشم زیست پیش دانشگاهی واقعا رو مخه درست
ولی تو دیگه خودتو باهاش بگا دادی رفته هاااااا
یکم شل کن دردت نیاد حداقل
نه اتفاقا به اکولوژی خیلی علاقه دارم. یادمه بچه بودم (و البت هنوزم) همیشه میخ مستند درباره شیر و پنگوئن و جک و جونور بودم. عموپورنگ و فیتیله و دیوار سرخ(انیمیشن مورد علاقم) رو ول میکردم تا مستند ببینم.
فراخ!
بحث بر سر ملیت نیست. بحث بر سر ذات بشریه.
انگار یه جورایی ازین **پاینده ایران** ، توی سایت و سیستم هم حمایت میشه . یه نظر عاقلانه توی هیچ تایپیکی ازش ندیدم و همش مزخرف مینویسه و من برعکس تو چون حوصله جاهلان رو ندارن بلاکش کردم . ولی دوستان هم دندوناشو شموردن و مورد عنایت !!!!! قرارش میدن .
“There is but one truly serious philosophical problem, and that is suicide”
یعنی فقط یک مساله واقعا جدی فلسفی وجود داره و اونم مساله خودکشی هست
من این تایپیک رو ندیده بودم .
دمت گرم بابت لینکی توی تایپیک من دادی و امیدوارم کردی . خیلی مفید بود و اون دوست نگارنده کلی تحقیق و زحمت کشیده بود بابت ایجاد اون تایپیک .
درود بر شرفت .
دادا تاپیکات برخلاف اسمت که کیریه ،عالیه حرف نداره،بازم بزن تاپیک
دقیقا همینا داره ممو دییونهمیکنه باز تو شاید ب اون دنیا یا خدا اعتقاد داشته باشی امه من ندارم
آقا من تقریبا یک سال و نیم پیش اینو نوشتم. یک سال و نیم، میتونه زمان کمی باشه، یا زمانی طولانی. زیر این پست خیلی بحث شد. حالا خیلی خیلی هم نه، ولی خب بحث. شد. ما به همه گفتیم شده، شومام بگید شده. من طی این یک سال و نیم خیلی تغییر کردم. اونایی که شناختی نسبی ازم دارن میدونن که کلا معتقد به احترام به افراد و عقاید و وجود خدا بودم. این سه تا مهمترین ویژگیهای من بودن. در یکی از بیشمار بحثهایی که با ترومن داشتم تاپیک حقوق بشرم رو زدم. امروز که اون تاپیک رو دیدم از خودم پرسیدم، آیا اون موقع اشتباه میکردم؟ ولی ته ذهنم یادم بود که خللی در اصل منطقم پیدا نمیکردم. یادم اومد که اون روز من هر چی از ترومن دلیل میخواستم که چرا افراد محترمن، ولی عقاید نه، من رو به اعلامیه جهانی حقوق بشر ارجاع میداد. این برای من “دلیل” نبود. حالا چرا اومدم زیر این تاپیک و دارم مینویسم؟ یه مدت پیش یک موجود زندهای به اون یکی اکانتم که سر یه داستانی فقط اون میشناختش بهم پیام داد که آره عوض شدی و “خود واقعیت” رو با این یکی اکانت داری نشون میدی. بهش گفتم من همیشه خود واقعیم بودم. شاید عوض شده باشم، ولی مسیر همون مسیره. “مسیر” چیزیه که تو این تاپیک میبینید. شالوده شخصیت امروز من همین حرفای نیمه جویدهایه که یک سال و نیم پیش اینجا نوشتم. من که روزی خدا باور بودن، امروز یک ندانمگرام. من که روزی معتقد به محترم بودم فرد و عقایدش بودم، امروز معتقدم هیچ کدوم محترم نیستم.