دوس دارم یه خاطره یا رازی که در مورد رابطه جنسیت داشتی رو بگی!😍
و بگو با کی بوده و چقدر لذت بردی یا ازش آسیب دیدی؟! 😁
↩ لیندا جان
شرح کاملشو قسمت داستان ها فرستادم سایت ولی مثه اینکه هنوز بالا نیومده
↩ لیندا جان
فهمید خونه تنهام،زنگ زد گفت تنهایی میام پیشت،وقتی اومد رفتیم خونه،در روها قفل کردم تا کسی در باز کرد یکم طول بکشه،تا رفتیم بغلش کردم و گردنشو بوسیدم،ولی پایین تنمه نچسپوندم،یهو منو گفت چرا بدون اجازه بوسیدی،من باید برم،اصن حسم خوابید و گذاشتم بره،شاید داشت یکم ناز میکرد،بعدا که دیدمش و ناراحت بودم،عذرخواهی کرد و گفت اولش نباید اون کار میکردی.
↩ لیندا جان
نظرت جالب بود،این داستان مال ۲ سال پیش بود فک میکردم من اشتباه کردم و شعله رو درست روشن نکردم،این باعث شده دیگه نتونم پیش قدم بشم،امروز گفت بیا پیشم،رفتم،میخواسم شروع کنم به بوسیدنش ولی از نه میترسم باز،نمیدونم چرا هرچی سعی میکردم ارتباط چشمی بگیرم ،در و دیوار نگاه میکرد،یا مثلا گوشی که از دستم میگرفت، با اینکه طوری میگرفتم که دستش بخوره اما با دو دستی از گوشه های گوشی میگرفت که مثلا حریم حفظ کنه،سعی کردم یواش نزدیکش بشینم اما کمی دور کرد خودشو.
انقدر معطل کردیم که بچه ها اومدن،یکی بگه منطق خانما چیه واقعا