یه نفر بود همیشه برام ساک میزد و آبم رو میریختم رو صورتش بعد با دستاش پخش میکرد میگفت واسه صورت خوبه من که کیف میکردم ولی خدایش جواب داد جوشها ولکه هاش ناپدید شدن الانم شوهر کرده بعضی وقتها زنگ میزنه ازم تشکر میکنه.این عکس رو دیدم یادش افتادم یادش بخیر نمیذاشت دست بهش بزنم فقط کیرم رو میگرفت میخورد ای وای دلم براش تنگ شد کسی نیست یه ساک واسم بزنه
حماسه جایست که فتحی باشد دهان این بینوا چه فتحی ایست چنین لعبتی را باید در آغوش گرفت نه آنچه که خود از آن کراهت داریم در حلقش بریزیم
ای حالم بهم خورد عینکمو بزنم نبینم چیزی B-)